کارلا سرنا (جهانگرد ایتالیایی) طی هشت ماهی که در ایران بود (۱۲۹۴ ـ ۱۲۹۵ق) مطالب شایان توجهی از آن روزگار نوشته که با قلم روان استاد سعیدی ترجمه شده است. اینهم بازار تهران به روایت او:
مادام کارلا سرنا - ترجمه علی اصغر سعیدی
کارلا سرنا (جهانگرد ایتالیایی) طی هشت ماهی که در ایران بود (۱۲۹۴ ـ ۱۲۹۵ق) مطالب شایان توجهی از آن روزگار نوشته که با قلم روان استاد سعیدی ترجمه شده است. اینهم بازار تهران به روایت او:
مانند تمامی شهرهای آسیایی، بازار مرکز جنب وجوش است. مردم در آنجا از اولین ساعات طلوع آفتاب تا دم غروب به طور مداوم در حال حرکت و فعالیت هستند. رفت و آمد پیادهها و سوارههایی را میبینی که از میان قطار شترها و قاطرهایی که برای خالیکردن بار کالاهای خود راهی کاروانسراها هستند، به زحمت برای خود راهی باز میکنند. کاروانسراها اغلب ساختمانهای باشکوهی دارند و در بعضی از آنها سبک مغربی کاملا مشهود است. در وسط حیاط کاروانسراها معمولا حوض بزرگی پیشبینی شده است که آب جاری از آن میگذرد و هوای محیط را خوب خنک میکند…
بازار محل ملاقات و قرارهای عمومی است. آنجا مردم همچنانکه درباره مسائل و منافع شخصی و تجاری خود بحث و گفتگو میکنند، درباره مسائل عمومی و امور دولتی نیز به شور و تبادل نظر میپردازند. به طورخلاصه باید گفت که بازار جای بورس و مجلس را یکجا گرفته است. باز هم تعریف بازار کامل نیست. اخبار، شایعات،تهمتزدنها، نشر اکاذیب، جنجالها، بدگوییها و افشاگریها همه از بازار سرچشمه میگیرد و در بازار دهان به دهان میگردد و مطابق معمول دست آخر، یک کلاغ و چهل کلاغ میشود. جای تکرار داستانها و طنزهای بامزه و ساختن و رواج دادن نکتههای ظریف و حتی ترنم و زمزمه تصنیفهای جدید نیز جز در بازار، در جای دیگر معمول نیست. در آنجا قصهها و افسانههای گوناگون، مردم ساده را سخت سرگرم میکند.
هیچ جای دیگر پرجمعیتتر از بازار نیست. همچنین هیچ جای دیگری چون بازار محل تجمع جالب و اختلاط تمامی طبقات مردم هم نیست که در طول راهروهای دراز سرپوشیده همه به زور آرنج، درصدد یافتن جایی و باز کردن راهی برای خود هستند. اروپاییها را خیلی بهندرت میتوان در این موج جمعیت مشاهده نمود.
در بازار هیچ موضوعی نه سرّی است و نه مورد احترام. در آنجا اسرار اندرونیها و توطئهها و دسیسهها برملا میشود. البته مایه تعجب نیست که اسرار زندگی داخلی اشخاص این چنین در بازار بر سر زبانها باشد. درواقع بین خدمتکاران و مغازهداران قرارداد ضمنی وجود دارد که به موجب آن یک درصد معین از کل مبلغ خریدشده، به آنان تعلق میگیرد. مخصوصا موضوع از اینجا معلوم است که ارباب چه همراه نوکرش باشد چه تنها، همان قیمتی را همیشه پرداخت میکند که مغازهدار میگوید. و او حواسش جمع است که مابهالتفاوت بها را نگه دارد و بعد یواشکی با نوکر حساب کند. و الا درصورت نرساندن بهموقع مداخل نوکر، صاحب مغازه یک مشتری دائمی را از دست خواهد داد…
دکانهای موجود در بازار، اتاقکهای چهارگوشی است که در داخل آنها بازرگانان، تمام روز روی گوشه فرشی مینشینند و کارگران و پادوها آنچنان سرگرم کار خویشند که اصلا به عابرانی که از مقابل آنان دائما به سویی میروند، کمترین توجهی نمیکنند. آنان برای هر نوع کار وسیله و ابزار اندک و ابتدایی در اختیار دارند. نجاران، خرّاطان، خیاطان، با تردستی اعجابانگیزی به جای ابزار کار، از انگشتان پا استفاده میکنند. پس درواقع خداوند به این پیشهوران باهنر به جای دست و ده انگشت، چهار دست و بیست انگشت داده است. به نسبت مغازهداران که از سر صبح تا دم غروب تنها کارشان چانهزدن با مشتریان است و از جای خود تکان نمیخورند، کارگران زندگی فعالتری دارند.
اقامت در این حجرههای عاری از هوا و آفتاب نباید برای سلامت مزاج سودمند باشد. در زمستانها آنجا را با منقل گرم میکنند. اگر فضای دکان گنجایش داشته باشد، منقل را زیر میز کوتاه و چهارگوشی که رویش لحاف انداختهاند، میگذارند و به آن کرسی میگویند. آنوقت همه زیر کرسی نشسته پاها را دراز میکنند…
سقف گنبدی بازار روزنههایی دارد که از آن شعاع آفتاب و هوای تازه بیرون به داخل نفوذ میکند و از سنگینی هوا میکاهد. شبها شبگردها از بازار مراقبت میکنند. دزد خیلی کم در آن حول وحوش دیده میشود. چون دزدی، مجازات وحشتناک بریدن قسمتی از عضو بدن را به دنبال دارد که چنین مجازاتی بیباکترین آدمها را نیز به وحشت میاندازد.
نحوه غذاخوردن کارگران و مغازهداران هم دیدنی است: کبابیها، چلوکبابیها، میوهفروشان و قهوهچیها، هر یک محصول خود را به محل کار آنان میآورند و علاوه بر آن مشتریان را از لذت شنیدن سخنان شیرینی نیز برخوردار میکنند؛ چون ایرانی، عاشق اختلاط و گپزدن است.
سلمانیها هم آنچه را که برای تمیزکردن گوش، کوتاهکردن موی سر و اصلاح ریش لازم دارند، درجعبهای با خود حمل میکنند و از حجرهای به حجره دیگر سر میزنند و در همان محلِ کارِ مشتری اصلاح میکنند. این دلاکهای دورهگرد نرخ معینی ندارند و دستمزدشان بسته به همت مشتری است. ایرانیها موی سر خود را در وسط سر، از پیشانی تا پشت گردن میزنند، ولی موهای دو طرف را میگذارند آنقدر بلند شود که از زیر کلاه بیرون بریزد. استاد سلمانی به طور چمباتمه روبروی مشتری مینشیند و کارش را آغاز میکند، ضمنا آیینه کوچک مدوری نیز به دست مشتری میدهد تا وی هم بتواند با لبخند رضایت هنرنمایی استاد را در آن تماشا کند.
با آغاز شب، دکانهای بازار و کاروانسراها بسته میشوند، کاری که وقت زیادی نمیگیرد، چون لازم نیست چیزی را جابجا کنند، تنها چند قطعه تخته، مقابل دکانها میگذارند و به سوی خانه راه میافتند. اهل بازار بدون آنکه کارشان واقعا جدی به نظر برسد، همه خوشبرخورد، خندهرو، پرتحرک و پرجنب و جوش هستند. از حق نباید گذشت که من کوچکترین شرارتی از آنان ندیدم.
منبع: روزنامه اطلاعات