شاید نتوان چندان در این قول تشکیک کرد که «مشروطه مردم ایران را از رعیت به ملت تبدیل کرد.» اتفاقی تاریخی که شاید سرآغاز شکلگیری یک احساس و یا تقویت عاطفه و باوری شد که ملیگرایی و شعور و درک ایرانی بودن از آن روزگار و تاریخ این مبارزه منشأ میگیرد. در واقع از همان زمان که ملت شکل گرفت، دولت نیز تعریف شد و به شاکله رسید
درس ها و عبرت های یک جنبش تاریخی
محسن بوالحسنی: شاید نتوان چندان در این قول تشکیک کرد که «مشروطه مردم ایران را از رعیت به ملت تبدیل کرد.» اتفاقی تاریخی که شاید سرآغاز شکلگیری یک احساس و یا تقویت عاطفه و باوری شد که ملیگرایی و شعور و درک ایرانی بودن از آن روزگار و تاریخ این مبارزه منشأ میگیرد. در واقع از همان زمان که ملت شکل گرفت، دولت نیز تعریف شد و به شاکله رسید. مشروطهای که امروز صدودوازده سال از تصویب و صدور فرمانش میگذرد باعث شد این کشور بزرگ و تاریخمند که البته در بستری ملوکالطوایفی حرکتی بیمارگونه داشت به قانون مزین شود و از آن روز به بعد در فراز و فرودهای بسیار، مفهومی مانند دموکراسی مسألهای شد که همچنان نیز این مسأله در مطالبات اجتماعی ما نقشی اساسی دارد و حدیثی است بر سر زبان. پس از گذشت بیش از یک قرن از تصویب فرمان مشروطه، بسترهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی این رخداد همچنان در معرض بررسی است و زوایایی دارد پنهان و پیدا که گاه به درست و گاه به غلط روایت شده است. با دکتر داوود فیرحی پژوهشگر علوم و اندیشه سیاسی گپی کوتاه درباره تاریخ مشروطه داشتم و از درسهای آن پرسیدم و ماحصل اندیشه مشروطهخواهی از دیروز تا ایران امروز.
بهعقیده شما مطالبه مشروطه برطرف شده یا هنوز در فهرست مطالبات جامعه مدنی معاصر ایران قرار دارد؟
مشروطه و مشروطهخواهی به معنای قانونخواهی بود یا در واقع حکومت قانون اساسی. اما از این مسأله نیز نباید گذشت که این مسأله هنوز و همچنان یک پروژه ناتمام است و هنوز به پایان نرسیده. پروژه مشروطه برای ایرانیها یک پروژه نوستالژیک است به این معنا که میل داریم برگردیم و به این آرزوی دوستداشتنی منوط بر یک دولت مبتنی بر قانون اساسی فکر کنیم و آن را آرزو داشته باشیم. جامعه ایرانی هیچگاه از این رؤیا عبور نکرده و همیشه به آن میل دارد. به عقیده من جامعه ایرانی دچار سهچهار مشکل تلنبار شده روی هم است و به همین دلیل نتوانسته به تمامی از زیربار این بختک خود را خلاص کند. یکی از مشکلات عمده، مسأله استبداد بود و یکی دیگر بیقانونی مجزا از این استبداد. یعنی دقیقاً آنجا که یکشکلی از زمامداری پراکنده و ملوکالطوایفی روی کار میآید و جامعه، جامعهای میشود استبداد زده. در آن دوران، دولت ضعیف بود و همیشه سایه فشارهای سیاست خارجی روی دولت سنگینی میکرد. این فشارها از اوایل قاجاریه دائمی شد. هر گاه چهرههایی میآمدند و حرف از آزادیخواهی میزدند آنها را متهم میکردند که ستون پنجم دشمن هستند برای فشار آوردن به دولت این حرفها را میزنند. هربار هم که بحث مبارزه با استعمار مطرح میشد میگفتند باید در مقابل مشکلات دولت سکوت کنیم تا دولت بتواند دربرابر فشارهای خارجی دوام بیاورد. این پارادوکسها هنوز هم وجود دارد و ما هنوز نتوانستهایم این قضیه را حل و فصل کنیم. چرا که ما هنوز نتوانستهایم نظمی مبتنی بر قانون دموکراتیک را در افکار ایرانی به انسجام برسانیم پس درنتیجه این فشارهای سیاست خارجی همیشه وجود دارد.
درس جنبش مشروطیت برای تاریخ اندیشه ایران چه میتواند باشد؟
ما از مشروطه هم درسهای مثبت یا ایجابی و هم درسهای منفی یا سلبی میگیریم. نکته مثبت اینکه بالاخره جامعه ایرانی به این نتیجه رسید که با استبداد نمیتواند هویت مستقل ایرانیاش را حفظ کند و تنها راه انسجام ملی، دموکراتیک کردن دولت است. این ایده درستی بود و هست. هیچ کشوری نمیتواند با استبداد به استقلال و پیشرفت برسد. اما درسی دیگر که منفی است و به اصطلاح سلبی، این است که مشروطه در دورانگذار و عبور تاریخی خود، این درس را به ما داد که نمیتوان با خشونت و فرقهگرایی و از کارانداختن مجلس و به جان هم انداختن جناحهای مختلف سیاسی، مجلس و دولت به روشنایی رسید. مشروطه این را به ما آموخت که از همین پس زدنهای دیگر اندیشی در دوران قاجار بود که از دل تفکر غالب استبدادی، بلافاصله، یک مستبد بیرون آمد. اینها همه درس است. باید قواعد و بازیها و اصول دموکراسی را پذیرفت. به عقیده من مشروطه همچنان منبع ناگشودهای است که کمتر به آن ارجاع داده شده در شناخت تاریخ ایران. مشروطه آغازگاه بزرگی است برای شناخت تلاشها، کامیابیها و ناکامیها. تاریخی که نیاز به مطالعه بیشتر دارد و همچنان بر این باورم که ما باید تاریخ مشروطه را جدی بگیریم.
منبع: روزنامه ایران