خواجه نصیرالدین، تفکر و تغییر/ محمدعلی نویدی

یکی از فواید و آثار تبار شناسی تفکر، آگاهی و شناخت از دوران های پریشانی و پویایی اندیشه ورزی و تفکر و علم و دانش بشری است. در واقع، با تامل و تعمق در وضعیت تفکر و سیر مراحل و تحول و تطور آن، می توان به حال و وضع و پریشانی و نزاری حکمت و عقل ورزی، پی برد؛ و از جانب دیگر، دوران های رونق و رواج تفکر و علوم را نشان داد. همانند، دوران تولید و توسعه فرهنگ و تمدن و علم در قرون دوم تا پنجم هجری قمری، در جهان اسلام و ایران، و نیز، قرون ششم و مخصوصا هفتم و بعد آن در همین منطقه از عالم و دنیای انسانی.


یکی از فواید و آثار تبار شناسی تفکر، آگاهی و شناخت از دوران های پریشانی و پویایی اندیشه ورزی و تفکر و علم و دانش بشری است. در واقع، با تامل و تعمق در وضعیت تفکر و سیر مراحل و تحول و تطور آن، می توان به حال و وضع و پریشانی و نزاری حکمت و عقل ورزی، پی برد؛ و از جانب دیگر، دوران های رونق و رواج تفکر و علوم را نشان داد. همانند، دوران تولید و توسعه فرهنگ و تمدن و علم در قرون دوم تا پنجم هجری قمری، در جهان اسلام و ایران، و نیز، قرون ششم و مخصوصا هفتم و بعد آن در همین منطقه از عالم و دنیای انسانی.
این پریشانی تفکر، با وجود متفکران و اندیشمندان و انبوه اهل فکر و علم، مناسبت دارد؛ یعنی، در صحنه و ساحت تبار تفکر، گاه ها و گاهوارهایی یافت می شود که تفکر با انبوه ستاره ها و چراغ های فکری و علمی، درخشان و تابان بوده است، و زمان ها و اوقات و اماکنی نیز وجود دارد که تفکر، با تک ستاره ها و متفکران بس قلیل مواجه بوده است؛ مثل، قرن چهارم هجری برای انبوه ستاره های فکر و علم، و قرن هفتم و تک ستاره های تفکر و حکمت. این یکی از درس ها و تعالیم، تبارشناسی تفکر است. گاهی در میدان و عرصه تفکر، فقط حفظ میراث فکری و علمی، مورد توجه و اهتمام اهل اندیشه و علم بوده است؛ و گاهی تولید و توسعه فکر و دانش به طور طبیعی و بنابر ویژگی متفکران خلاق و موسس، مشاهده می شود. قرن هفتم هجری، همانند قرن ششم، با افول و رکود تفکر عقلانی در عالم شرق و جهان اسلام و ایران مواجه هستیم، از یک لحاظ شاید، قرن هفتم جزو تلخ ترین و سخت ترین، دوران تاریخ ایران نیز بوده است، چون در این قرن مغولان و تاتارها بر ایران زمین و ممالک اسلامی هجوم و حمله بیرحمانه آوردند و انسان های کثیری بی هیچ دلیلی، قتل عام شدند و شهرهای فراوانی، بی هیچ وجهی، ویران و خاکسار گشتند. آری، خواجه نصیرالدین، متعلق به این قرن است؛ قرن هفتم هجری قمری؛ قرن حمله مغولان.
ابوجعفر محمد، معروف به خواجه نصیرالدین طوسی، دانشمند، فیلسوف و منجم و سیاستمدار ایرانی، به سال۵۹۷،هجری و۱۲.۱، میلادی در طوس خراسان، تولد یافت و در سال۶۷۲، هجری و ۱۲۷۴، میلادی در بغداد وفات یافت و در کاظمین مدفون گردید. زمان ولادت خواجه، زمان خوارزم شاهیان بود و اندکی بعد هجوم چنگیر و مغولان شروع شد و اسماعیلیان در قلاع خود قدرت و شوکت داشتند، در بغداد نیز هنوز خلیفه حضور داشت؛ شناخت موقعیت و اوضاع و احوال و اثر و نقش خواجه نصیرالدین و تفکر و اثربخشی وی، با آگاهی از وضع اسماعیلیان، نسبت وثیق دارد؛ اجمال مطلب این است که، اسماعیلیان، به سبب اعتقاد به امامت اسماعیل فرزند امام جعفر صادقع به عنوان امام هفتم، به اسماعیلیه مشهور شده اند؛ و در آن زمان،قرن هفتم در بلاد مختلف جهان اسلام و ایران، با عناوین، فاطمیان، باطنیان، تعلیمیه، فداییان، حشیشیه و هفت امامی و ملاحده و قرامطه، مروج و مبلغ تعالیم اسماعیلیه بودند. بنابراین، دوران خواجه نصیرالدین، دوران پایان خوارزم شاهیان و حضور اسماعیلیان و هجوم مغولان بوده است. خواجه نصیرالدین، بعد از تحصیلات ابتدایی نزد پدر خود، محمد بن حسن، به تحصیل فقه، اصول، حکمت و کلام، به ویژه اشارات و تنبیهات ابن سینا، در نزد و محضر فریدالدین داماد پرداخت؛ و ریاضیات را در نزد حسیب در نیشابور، تعلیم دید؛ نصیرالدین، سپس، به بغداد رفت، و در آنجا، طب و فلسفه را نزد قطب الدین، و تکمیل ریاضیات را نزد کمال الدین بن یونس و فقه و اصول تکمیلی را نزد سالم بن بدران فرا گرفت. (اقبال، عباس، تاریخ مغول، ص1)
تبار تفکر و تعلیم خواجه نصیرالدین، به ابن سینای بزرگ می رسد؛ چرا که، خواجه شاگرد فریدالدین داماد نیشابوری بود، و او شاگرد صدرالدین سرخسی بود، و او شاگرد، افضل الدین غیلانی بود، و نیز شاگرد ابوالعباس، لوکری صاحب کتاببیان الحق است؛ و در نهایت، لوکری، شاگرد بهمنیار بن مرزبان آذربایجانی، بوده است که وی شاگرد ممتاز و برجسته ابن سینا می باشد. این تبار و ریشه و سلسله تعلیم و شاگردی خواجه نصیرالدین طوسی بوده است. (خوانساری، روضات الجنات، ص،۵۸۲، چاپ تهران. )
چون نیشابور، مورد تاخت و تاز و نهت و غارت و هجوم مغولان قرار گرفت، خواجه تدبیری اندیشید و به دعوت محتشم و بزرگ قهستان، یعنی، ناصرالدین عبدالرحیم بن ابی منصور اسماعیلی، بدانجا رفت و مورد اکرام و احترام واقع شد؛ و به دستور محتشم و حاکم قهستان، کتابالطهاره ابن مسکویهوفات،۴۲۱هجری را از عربی به فارسی ترجمه کرد و اخلاق ناصری نامید. سپس، با پیش آمدن اوضاع و شرایط متفاوت، همین ناصرالدین، خواجه نصیرالدین را به قعله الموت قزوین، نزد علاء الدین محمد بن حسن برد، و سپس در قعله ممنون دژ، از قلاع رودبار الموت رحل اقامت افکند، و پیش رکن الدین، خور شاه، آخرین پادشاه اسماعیلی اقامت داشت تا آنکه هولاکو خان مغول در سال ۶۵۴،هجری قلاع اسماعیلی را فتح کرد و خورشاه تسلیم او شد. برخی گفته اند، این تغییر فکر و تصمیم تسلیم شدن خورشاه و قلاع اسماعیلیه، از تفکرات خواجه نصیرالدین بوده است. (همایی، جلال الدین، منتخب اخلاق ناصری و نیز دایره المعارفEncyclopaedia of Islam , lv. )
تا اینجا نقش تفکر و تدبیر خواجه نصیرالدین طوسی، در محتشمان و حاکمان اسماعیلی و قلاع اسماعیلیه به طور اجمال عیان شد. اما هولاکو و مغولان، کار بنیادی و اثر ماندگار نصیرالدین، با آغاز استیلای مغولان بر ایران و ممالک اسلامی، شروع می شود.
هولاکو، شهرت و معروفیت خواجه نصیر را در باب حکمت و ریاضیات و نجوم شنیده بود و مهارت خواجه در بستن زیج و رصد نجوم حتی در اقصی نقاط مغولستان، نیز رسیده بود. بدین سان، خواجه با هلاکو همکاری علمی و مشاورت را آغاز کرد و هلاکو، دستور ایجاد رصد خانه مراغه را به عهده وی نهاد و صادر کرد. و با این دستور و تصمیم، خواجه تدبیری اندیشید و سهمی از اوقاف را بدین منظور اختصاص دادند و اختیار آن را نیز به خواجه محول نمودند؛ بدین سبب، خواجه نصیرالدین چندین بار به بغداد سفر کرد و اوضاع اوقاف را سامان بخشید. و آثار و نتایج خود و همکاران دانشمند خود را درزیج ایلخانی مدون نمود (اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص، ۵.۲ ، امیرکبیر)
رصد خانه مراغه، علاوه بر نقش رصد خانه و پیشرفت نجوم و ریاضیات، در اواخر قرن هفتم هجری و سیزدهم میلادی، مدد رساند، چندین کمک علمی و فکری نیز به ایران و جهان اسلام، نمود از جمله شیوه اداره مالی رصد خانه و چگونگی تامین هزینه های مستمر و غیر مستمر آن از طریق موقوفات، راهی برای ایجاد و اداره رصد خانه های بعدی گردید. مضاف بر آن، رصد خانه مراغه، مرکزی و مجمعی شد برای حضور اهل علم و دانش و حکمت و اندیشه؛ یعنی، در کنار رصدخانه، اهل علم که از ترس و ویران گری و پریشانی اوضاع تفکر و علم، به هر سوی ممکن، متواری و پناهنده شده بودند، با تفکر و تدبیر خواجه به این مرکز برگشتند و رصدخانه محل اجتماع اهل علم شد، این تک ستاره عالم حکمت و تفکر و علم در آن دوران تاریک و جهل و خشم و ویرانی و پریشانی، توانست اهل علم را دور و گرد خود جمع کند و درخشش علمی ایجاد نماید؛ و نیز در کنار رصدخانه، کتابخانه عظیم و بزرگی راه اندازی کرد، و اهتمام ویژه نمود و از دستیاران امین نیز مدد گرفت، تا بخشی از کتب دوران تفکر و علم در آن مرکز جمع شود و گویند بیش از چهارصد هزار کتاب گرد آمد.همان منبع خواجه در مقام صدرات و احترام باقی ماند تا اباقا خانابقا خان پسر و جانشین هولاکو خان به پادشاهی رسید و دومین پادشاه سلسله ایلخانیان گردید؛ خواجه در زمان اباقا خان، و در سال۶۷۲،هجری اواخر قرن هفتم در بغداد از دنیا رفت.
آنچه از نگاه تبارشناسی تفکر مهم و اساسی است، اثربخشی و نقش فکری خواجه نصیرالدین بعنوان یک متفکر بزرگ و حکیم وارث است.خواجه با تفکر و نفوذ فکری و تدبیر حکیمانه، از حاکمان و مغولان خصوصا، هولاکو، که خصلت و صفت ویرانگری و بدکرداری و جهالت داشتند، به مردمان طالب علم و پیشرفت دانش، مبدل نمود؛ در واقع، خواجه رسوخ و نفوذ علمی و فکری در ذهن هولاکو داشت و فکر وی را تغییر داده بود، این تغییر بآسانی پدید نیامد، بلکه خواجه رنج ها برد و با حکمت طرز فکر هلاکو و اباقا خان را تغییر داد، هولاکو یک شبه اهل نجوم و ریاضیات و رصدخانه نشد، تفکر راه نفوذ یافت و تغییر ایجاد گردید، این تغییر، منشا و مبدا اصلاح امور و طلب پیشرفت علمی و فرهنگی در حاکمان مغول شد. تفکر، ریشه آگاهی و مصدر افزایش دانایی است، خواجه میراث حکمت و عقلانیت خردمندان و زحمات سالیان متمادی این مرز و بوم در حد خود را حفظ نمود و از قوم مهاجم و جاهل، قوم طالب علم و فرهنگ ساخت. تا جایی که زیج ایلخانی، در سراسر آسیا، حتی چین آن زمان، مقبولیت عام یافت. جرجی زیدان گفته است، علم و حکمت به دست این ایرانی خواجه نصیرالدین طوسی در دورترین نقطه های بلاد مغول رفت، تو گویی، نور تابان بود در تاریکی و تیره شامیزیدان، جرجی، آداب اللغه، ج،۳ خواجه نصیرالدین طوسی، با تفکر عقلانی و حفظ میراث حکمی و علمی ایرانی و اسلامی، جایگاه ممتاز و برجسته ای در تبارتفکر دارد.

 

منبع: ابتکار