شهریارِ آشوری / محمدضا مرادی طادی

شاید بتوان گفت که از جهاتی تمدن و ترجمه دو مولفۀ درهم‌تنیده‌اند؛ بدین معنا که هیچ ساحت تمدنی‌ای را نمی‌توان یافت که یا برآمده از ترجمه یا متأثر از آن نباشد -یا حداقل با تسامح می‌توان چنین حکمی را دربارۀ تمدن ایرانی-اسلامی پذیرفت: از دیروز ابدی سنتمان که تابعی از نهضت ترجمۀ متون سریانی و یونانی (در ضلع غربی امپراتوری اسلامی اولیه) و نهضت ترجمۀ متون ایرانشهری (در ضلع شرقی همان موقعیت تاریخی) بود تا این دهه‌های مواجهۀ ما با مدرنیته که در بُعد تأمین متون فلسفی و نظری آن، نهضت ترجمۀ دیگری آغاز شده است.

 

نقدی بر ترجمه داریوش آشوری از کتاب شهریار ماکیاولی

شاید بتوان گفت که از جهاتی تمدن و ترجمه دو مولفۀ درهم‌تنیده‌اند؛ بدین معنا که هیچ ساحت تمدنی‌ای را نمی‌توان یافت که یا برآمده از ترجمه یا متأثر از آن نباشد -یا حداقل با تسامح می‌توان چنین حکمی را دربارۀ تمدن ایرانی-اسلامی پذیرفت: از دیروز ابدی سنتمان که تابعی از نهضت ترجمۀ متون سریانی و یونانی (در ضلع غربی امپراتوری اسلامی اولیه) و نهضت ترجمۀ متون ایرانشهری (در ضلع شرقی همان موقعیت تاریخی) بود تا این دهه‌های مواجهۀ ما با مدرنیته که در بُعد تأمین متون فلسفی و نظری آن، نهضت ترجمۀ دیگری آغاز شده است.

اگرچه دست‌کم تجربۀ جوامع و تمدن‌های مختلف نشان داده که ترجمه امری گریزناپذیر و از جهاتی موضوعی حیاتی برای پویایی و بالندگی هر فرهنگی است، ولی همان تجربه نیز نشان داده که متأسفانه یا خوشبختانه هیچ ترجمه‌ای موفق از کار درنیامده و در رویارویی با منتقدان نکته‌سنج و یا مخالفان بهانه‌گیر -که عموماً رقبای شغلی یا معاندان فکری یکدیگرند- کامروا نبوده است.

یکی از بی‌شمار ترجمه‌هایی که دچار چنان سرنوشتی شده است، برگردان داریوش آشوری از کتاب نامدار نیکولو ماکیاوللی، شهریار است که علی‌رغم زیبایی متن و لذتی که از خواندنش عارض خواننده می‌شود (که شاید علت اقبال قابل توجه خوانندگان به آن نیز باشد)، از معایب و سهل‌انگاری‌های بسیار و بعضاً فاحش، عاری و بری نیست.

جدال بر سر کیفیت و ارزش ترجمۀ آشوری از شهریار در چند سال گذشته بنا بر مناقشه‌ای که سید جواد طباطبایی علیه آن اقامه کرد، شهرۀ آفاق دانشکده‌های اندیشۀ سیاسی شده است و با توجه به رساله‌ای که طباطبایی برای نقد و رد آن نگاشت -تأملی در ترجمۀ متن‌های اندیشۀ سیاسی جدید: مورد شهریار ماکیاوللی- می‌توان گفت که تقریباً تمام بالابلند و فرازوفرودهایش با دقت بسیار کاویده شده و با توجه به قلم تند و نگاه تیزبین طباطبایی شاید دیگر نکته‌ای باقی نمانده باشد که به‌واسطۀ آن بتوان «شهریار آشوری» را فروکوفت (البته اگر از نقد چنین تصوری داشته باشیم).

اما بااین‌حال، به نظر می‌رسد که در متن «شهریار ماکیاوللی» دقیقۀ معرفتی بسیار حائز اهمیتی وجود داشته است که در ترجمۀ آشوری «فوت» شده است، چنان‌که با دقت در آن می‌توان گفت که برگردان فارسی نه کتابی از ماکیاوللی بلکه برساخته‌ای از مترجم ایرانی است؛ از همین رو حتی می‌توان نسخۀ پارسی‌شدۀ اثر شهیر ماکیاوللی را -با عنایت به آن دقیقۀ معرفتی ازدست‌رفته- «شهریار آشوری» نامید.

همان‌گونه که مشهور است، به‌تقریب نظر کافۀ عُمای اندیشۀ سیاسی بر آن است که ماکیاوللی میان دو جهان اندیشۀ سیاسی قدمایی و جدید ایستاده است و به‌واسطۀ گسست رادیکالی که از آن یک (قدیم) ایجاد کرده است، به این یک (جدید) گذر کرده است؛ این دقیقۀ معرفتی گسست‌آفرین همان انقلاب کپرنیکی ماکیاوللی در علم سیاست است که به کشف قاره‌ای جدید در این حوزه منتهی می‌شود. به تعبیر کاسیرر، همان‌گونه که گالیله بانی علم دینامیک جدید است، ماکیاوللی واضع علم سیاست نوین است. با ماکیاوللی سیاست از جهان خیالات به عرصۀ واقعیات پای می‌گذارد و از قدیم خودش به جدیدی گذر می‌کند که همانا «سیاست مدرن» است.

پس اولین، اصلی‌ترین و بی‌تردید مهم‌ترین نکته برای فهم اثر او و درک نظام اندیشگی یک‌سر نوآیینش -برای هر خواننده‌ای عموماً و برای خوانندۀ نوآموز و مبتدی علم سیاست، خصوصاً- التفات به همین گسستی است که ماکیاوللی ایجاد کرده است؛ و علی‌القاعده نیز آرزومند آن است تا هر خواننده‌ای اثرش را نه بسان تداوم و تکراری در سنت و بازنویسی‌ای از بی‌شمار متونی که در آن نحله نگاشته شده، بلکه همچون «معنی» نویی بخواند که «لفظ کهن» از گفتنش قاصر بوده است. بدیهی است که هرگونه خوانشی غیر از این، نقض‌غرض مؤلف شهریار است و درغلتیدن در جهانی که برای ماکیاوللی از ارزش و اعتبار افتاده بوده است.

ماکیاوللی برای بیان منظور فوق همین نکتۀ بسیار مهم را به اولین خوانندۀ کتاب شهریار متذکر می‌شود که یقیناً می‌تواند دستورنامه‌ای برای هر خواننده‌ای باشد که به خواندن این اثر خطیر خطر می‌کند. ماکیاوللی در این نامۀ تقدیمیه‌ای -که امروزه در آغاز هر چاپی از کتاب شهریار نقش بسته است- به عالی‌جناب لورنتسو مدیچی می‌گوید (از ویراست دوم ترجمۀ انگلیسی هاروی منسفیلد Harvey C. Mansfield؛ شیکاگو، ۱۹۹۸):

Thus, since I desire to offer myself to your Magnificenc with some testimony of my homage to you, I have found nothing in my belongings that I care so much for and esteem so greatly as the knowledge of the actions of great men, learned by me from long experience with modern things and a continuous reading of ancient ones (p.۳).

اما ترجمۀ آشوری (ویراست سوم، تهران، ۱۳۸۹) از عبارت فوق (البته با تغییر در رسم‌الخط) بدین‌صورت است:

«من نیز بر آنم که برای نمایاندن ارادت خویش به شما سرور ارجمند چیزی بدان پیشگاه فراز آورم؛ و در میان همۀ دارایی خود چیزی ارجمندتر و ارزنده‌تر از آن توشۀ معرفتی نیافته‌ام که دربارۀ کردار مردان بزرگ آموخته‌ام؛ معرفتی که دستاورد آشنایی دیرینه‌ام با کار روزگار و پژوهش پیوسته در آثار روزگار باستان است» (ص ۵۳).

نکتۀ بسیار تأمل‌برانگیزی که ماکیاوللی در اینجا بدان اشارتی داشته است و در واقع محل گسستی است که به تعبیر اشتراوس برآورندۀ نخستین موج مدرنیته می‌شود، بند آخر عبارت است:

Learned by me from long experience with modern things and a continuous reading of ancient ones.

همان‌گونه که به‌راحتی قابل تشخیص است، آشوری در اقدام (فی‌الواقع «اهمال») تعجب‌برانگیز، صفت بسیار مهمی که ماکیاوللی کاملاً با التفات و عنایت آن را به کار گرفته است را حذف کرده است: modern. در واقع ترجمۀ آشوری بایستی این‌گونه می‌بوده تا می‌توانسته معنای مورد نظر ماکیاوللی را منتقل کند: «...معرفتی که دستاورد آشنایی دیرینه‌ام با کار روزگار [با امور مدرن یا نوآیین] و پژوهش پیوسته در آثار روزگار باستان است.»

شاید این‌گونه بنمایاند که ماکیاوللی در اینجا -که نامه‌ای است برای ادای احترام و احتمالاً جذب صله و مرحمت- چندان در بند کاربرد دقیق مفاهیم و کاربست آن‌ها در ما وُضِعَ له آن‌ها نبوده است و از همین رو نمی‌توان با برجسته کردن این اهمال احتمالاً غیرعمدی به کار بزرگی چون آشوری -که بنده نیز چون بسیاری همیشه از شاگردان غیابی‌اش بوده‌ام و بسیار از او آموخته‌ام- خرده گرفت و این‌گونه مته بر خشخاش گذاشتن شرط انصاف نیست.

 اما ظاهراً متن شهریار چنین نظری ندارد. ماکیاوللی در آغاز فصل هشتم شهریار با عنوان «در باب آنان که با تبهکاری به شهریاری رسند» -ترجمۀ هاروی منسفیلد از عنوان همین فصل در منبع پیش‌گفته: (Of Those Who Have Attained a Principality through Crimes) - به دو راه دیگری اشاره می‌کند که به‌واسطۀ آن‌ها می‌توان از شهروندی ساده به شهریاری برکشیده شد:

«... یکی از این دو راه آن است که مردی با تبهکاری و نابکاری به شهریاری رسد و دیگری آنکه مردم یکی را از میان خود به شهریاری بردارند. در باب راه نخست دو نمونه به دست خواهم داد، یکی کهن و دیگری نو، بی‌آنکه در باب چندوچون آن سخنی گویم؛ و گمان می‌دارم که این دو نمونه بس باشد کسانی را که بخواهند از این شیوه پیروی کنند» (ص ۹۵).

در اینجا نیز -که متن اصلی کتاب است فلذا دقت مفهومی شرطی بر ناگذشتنی است- ماکیاوللی تفاوت قدیم و جدید را متذکر شده و بی‌هیچ تردیدی بر جدال و تنشی نظر داشته که لاجرم میان آنان درگرفته بوده است. ترجمۀ آشوری بی‌آنکه بتواند این دقایق نظری را منتقل کند، صرفاً با تقید به روش ترجمه‌اش که به تصریح شخص ایشان تلاش برای ارائۀ متنی «کهن‌شیوه» است، این‌گونه آورده است: «یکی کهن و دیگری نو.» تقابل کهنه و نو تقابلی در قدمت است و نه در مضمون؛ که بی‌تردید مدنظر ماکیاوللی بوده است. منسفیلد این عبارت را با ذکر همان مفهوم کلیدی (مدرن) ترجمه کرده است:

...the other modern, without entering otherwise into the merits of this issue... (p.۳۴).

ماکیاوللی در تمام متن شهریار، مدرن را در برابر قدمایی (باستانی) آورده است که هیچ از سر بازیچه نیست. با توجه به آنکه مفهوم مدرن بار معنایی خاصی دارد و برابرنهاده‌هایی مثل نو، نوین، جدید و مانند این‌ها، معمولاً نمی‌تواند معنای اصلی را افاده کند و عموماً منجر به از دست رفتن سایه‌روشن‌های (connotation) معنایی می‌شود که در کنه مفهومی این کلمه وجود دارد. به نظر می‌رسد که حداقل کاری که مترجم می‌تواند انجام دهد کاربرد همان کلمه یا حداقل تذکر آن در پانوشت است. جناب آشوری نه تنها چنان کاری نکرده است، بلکه در یکی دو مورد با حذف (اشتباهی) کلمۀ متن را از دایرۀ معنایی خود خارج کرده است. یکی از این اهمال‌ها یا اشتباه‌ها در فصل هجدهم شهریار رخ داده است که موضوع آن چگونگی پایبندی شهریار به پیمان‌هایی است که می‌بندد و شیوه‌هایی که می‌تواند برای عهدشکنی برگزیند (فصلی که در آن تضاد تصور مدرن از نسبت اخلاق و سیاست با فهم قدمایی آن به اوج خود می‌رسد). در عبارتی قابل توجه از این فصل آمده است:

«اگر مردمان همگی نیک می‌بودند، این حکمی شایسته نبود؛ اما از آنجا که بدخیمند و پیمان خویش را با تو نگاه نمی‌دارند، تو نیز ناگزیر از پایبندی به پیمان خود با ایشان نیستی. و کدام شهریار است که عذری پسندیده برای پیمان‌شکنی خویش در آستین نداشته باشد؟ از همین روزگار نمونه‌های بی‌شمار می‌توان آورد و نشان داد که چه بسیار پیمان‌ها و عهدها که از بدعهدی شهریاران شکسته و بی‌پایه گشته است» (ص ۱۴۸).

اما ترجمۀ منسفیلد آشکارا نشان می‌دهد که آشوری بی‌هیچ دلیلی کلمۀ کانونی و پرمعنای مدرن را حذف کرده است:

And if all men were good, this teaching would not be good; but because they are wicked and do not observe faith with you, you also do not have to observe it with them.Nor does a prince ever lack legitimate causes to color his failure to observe faith. One could give infinite modern examples of this, and show how many peace treaties and promises have been rendered invalid and vain through the infidelity of princes (p.۶۹).

پس در ساده‌ترین حالت باید ترجمۀ آشوری این‌گونه می‌بود (که نیست): «از همین روزگار نمونه‌های [مدرن] بی‌شمار [ی] می‌توان آورد...» در موارد دیگر نیز ترجمۀ آشوری رسا نیست، برای نمونه، در بخشی از فصل بیستم شهریار (p.۸۶)، آشوری در برابر عبارت (with examples drawn from ancient and modern things) آورده است: «... به یاری آن نمونه‌ها که از تاریخ باستان و نو در دست است...» (ص ۱۶۹)؛ که با توجه به بافت تاریخی، جدال‌های نظری و مناقشاتی مفهومی که حول‌وحوش واژه وجود دارد، به‌سختی می‌توان «نو» را برابرنهادۀ مناسبی برای کلمۀ «مدرن» در این عبارت دانست؛ و با توجه به اینکه در پانوشت متذکر اصل کلمه نشده است، موجب غفلت خواننده و از دست رفتن معنای اصلی می‌شود.

آشوری در آخرین مورد از ترجمۀ این کلمه، در بخش پایانی فصل بیست‌وسوم شهریار، با توجه به سیاق ظاهراً ساده‌انگارانۀ عبارت که در نگاه نخست عاری از پیچیدگی مفهومی می‌نماید، این جمله (I want to bring up a modern example in this regard) را چنین ترجمه می‌کند: «می‌خواهم در این باب نمونه‌ای تازه به دست دهم» (ص ۱۸۰). درحالی‌که قرینه‌های متنی نشان می‌دهد که کلمۀ مدرن در این عبارت را بایستی لاجرم در همان بافت جدال قدیم و جدیدی فهمید که مدنظر ماکیاوللی بوده است؛ چراکه ماکیاوللی مثالی از تجربۀ سیاسی امپراتوری را در برابر شهریار قرار می‌دهد که بی‌تردید ناظر بر دو تجربۀ متفاوت از نظام سیاسی است؛ لذا کلمۀ مدرن نه به معنای تازه (New) بلکه در همان معنای اصلی -با بار معنایی ویژه‌اش- به کار رفته است.

ریکور در سخنرانی‌هایی که در باب ترجمه داشته با نیم‌نگاهی به ضرب‌المثل مشهوری در زبان فرانسه که ترجمه‌ها یا زیبایند و خائن و یا زشتند و وفادار، دو پارادایم متفاوت در ترجمه را با عنوان خائن و وفادار از یکدیگر تفکیک می‌کند. می‌توان با همین خط‌کش گفت که ترجمۀ آشوری از شهریار در بسیاری از دقایق و ظرایف، خائن به متن است و در کمال زیبایی. اما اگر بپذیریم که ترجمه در ماهیتش رفتن از جایی به جایی دیگر است، پس ضرورتاً جز با خیانت (رفتن از زبان مبدأ، ترک آنجا، خیانت به آن) امکان‌پذیر نخواهد شد؛ اما گاهی مترجم فراموش می‌کند که تنها مجاز به خیانت به متن است و نه قتل آن!

منبع: فرهنگ امروز