غزل، موفق‌ترین قالب شعری پس از انقلاب در گفت‌وگو با کاظم سادات اشکوری

«دیوان نکته‌سنجی» جدیدترین کتاب کاظم سادات اشکوری در ژانر طنز است که از سوی نشر هزار کرمان منتشر شد. همین ناشر همزمان گزیده اشعار این شاعر شمالی را به انتخاب محمدرضا مدیحی تحت عنوان «در لحظه‌های ریزش باران» به بازار عرضه کرده است.

 

        

 

سایر محمدی: «دیوان نکته‌سنجی» جدیدترین کتاب کاظم سادات اشکوری در ژانر طنز است که از سوی نشر هزار کرمان منتشر شد.  همین ناشر همزمان گزیده اشعار این شاعر شمالی را به انتخاب محمدرضا مدیحی تحت عنوان «در لحظه‌های ریزش باران» به بازار عرضه کرده است.کاظم سادات اشکوری متولد 1317 اشکور از توابع رامسر تاکنون بیش از سی عنوان کتاب در زمینه‌های شعر و داستان، پژوهش‌های مردم‌شناسی و فرهنگ عامه، نقد ادبی، روزنامه‌نگاری، طنز، هزل و... منتشر کرده است و نخستین مجموعه شعرش در سال 1350 راهی کتابفروشی‌ها شد.کاظم سادات اشکوری یکی از شاعران مطرح معاصر است که ساده‌نویسی در شعر، بهره‌گیری از عناصر طبیعت و بومی، احتراز از پیچیده‌سرایی از جمله ویژگی‌های سروده‌های اوست.رویکردی که هم در تصویرسازی هم در زبان به تکامل رسیده است ولی به دور از جنجال‌های رایج وهیاهو سر در کار خویش دارد. اگرچه اندوهی تلخ و یأسی فلسفی در برخی اشعارش قابل ردیابی است اما نگرش او به انسان و اجتماع ریشه در فرهنگ اصیل این دیار دارد.

 

آقای اشکوری، شما 10 عنوان کتاب در دست چاپ دارید؟
در دست چاپ نه، 10 عنوان کتاب آماده چاپ دارم که برخی آماده‌اند. چند عنوان هنوز تا آماده چاپ شدن کمی کار دارد اما سه عنوان کتاب در نشر هزار داشتم که دو عنوان منتشر شده و یکی بزودی منتشر می‌شود. یکی از خصوصیات اخلاقی من- که شاید چندان هم خوب نباشد- این است که به هیچ ناشری مراجعه نمی‌کنم بگویم کتابم را چاپ کن. مدیر نشر هزار کرمان را سال‌هاست  می‌شناسم و دوست من است و ناشر آثارم. هم او با بزرگواری به سراغم می‌آید و آثارم را برای چاپ تحویل می‌گیرد. سه کتابی که در دست ایشان داشتم یکی همین «در لحظه‌های ریزش باران» بود که گزیده اشعارم از دوازده عنوان کتاب چاپ شده و چهار عنوان چاپ نشده به انتخاب محمدرضا مدیحی است. محمدرضا مدیحی شاعر، نویسنده و منتقد است، از این رو انتخاب او در خور تأمل است. دومین کتاب من به نام «دیوان نکته‌سنجی» به تازگی چاپ و منتشر شده است. کتاب سومی هم دارم که اسم این کتاب «زائر چشمه‌های گمنام» است که یادداشت‌های سفر من به روستاها است در سفرهای تحقیقاتی‌ام، قبل از انقلاب و سفرهایی که بعدها به نقاط مختلف ایران داشتم. کتابی است حدود دویست صفحه که آن هم همه کارهایش انجام شده است.
 

کتاب «دیوان نکته‌سنجی» در چه زمینه‌ای است؟
در مجله «پایاب» نکته‌هایی می‌نوشتم- در مقدمه کتاب اشاره کرده‌ام- هم به قلم خودم و هم از متن‌های دیگر با نام «کارگاه نکته‌سنجی» و با اسم مستعار پویا کوهستانی، در 10 شماره، که بخشی از همین کتاب «دیوان نکته‌سنجی» است. البته من روی واژه طنز و کاربردش حرف دارم. الان متأسفانه هر چیزی – حتی لودگی‌های تلویزیونی- را طنز می‌دانند در حالی که طنز تعریف خاصی دارد. اوج فکاهه، هجو، هزل و لطیفه طنز است. متأسفانه اخیراً همه را تحت عنوان طنز معرفی می‌کنند. در این کتاب در جاهایی به طنز نزدیک شده‌ام و در جاهایی شاید هزل و فکاهه است.
 

اینکه عنوان می‌شود جامعه ما غمگین و افسرده است، چقدر با واقعیت همخوانی دارد؟ آیا شما با این گزاره موافق هستید؟
من البته با این نظر موافق نیستم که جامعه ما جامعه غمگین است. افراد جامعه به چند گروه تقسیم می‌شوند گروهی چه بسا غمگین هستند و گروهی شاد. کسانی هم هستند که سعی می‌کنند مشکلات را جدی نگیرند. جلال‌ آل‌احمد می‌گفت آدم باید مواظب باشد دامن کتش به چرخ دنده‌ گیر نکند، وقتی گیر  کرد با آن می‌رود.
الان آنقدر زمینه برای مضطرب شدن فراهم است که اگر کسی قرار باشد گرایش به اضطراب و افسردگی داشته باشد کارش زار است. به همین خاطر آدمی باید خودش را از این مسیر کنار بکشد، در غیر این صورت از زندگی سودی نمی‌برد. چه بهتر که آدمی به آنچه دارد قانع باشد. می‌دانم مشکل است اما مهم این است‌که آدمی با مشکل دست و پنجه نرم‌کند. من در مقدمه همین کتاب «دیوان نکته‌سنجی» اشاره کرده‌ام که دو گروه زندگی نمی‌کنند. یک گروه کسانی‌اند که در رفاه کامل به سر می‌برند و حرص ثروت‌اندوزی و آتش طمع آنها خاموش نمی‌شود، گروه دیگر کارتن‌خواب‌ها و خیابان‌خواب‌ها هستند که بدون هیچ امکاناتی روزگار می‌گذرانند. تنها گروه میانی هستند که با آنچه دارند –هر چند قابل ملاحظه‌ نیست- سعی دارند بیشترین بهره را از زندگی ببرند و با همان حداقل امکانات زندگی شادی را برای خود و خانواده‌ فراهم کنند.
 

شما در چند حوزه کار می‌کنید. در حوزه نقد ادبی، مردم‌شناسی، پژوهش، داستان‌نویسی، ترجمه و... اما مردم شما را به عنوان شاعر می‌شناسند. خودتان چه تصویری از خودتان دارید؟
این یک چیز تقریباً معقول در جهان فرهنگ و ادبیات است. در ایران کمتر ولی در نقاط دیگر جهان بیشتر. مثلاً در فرانسه آنها که به شاعری یا نویسندگی شهره‌اند، کارهای مختلفی در کارنامه خود دارند. نمونه بارزش کسی که در کشور ما به عنوان نویسنده شناخته می‌شود ویکتور هوگو است. به خاطر رمان‌هایی مثل بینوایان و گوژپشت نتردام و... که از او ترجمه شده است. در حالی که او یکی از بزرگ‌ترین شاعران فرانسه است یا ژان کوکتو یا بلزساندار و... اغلب اینها نمایشنامه نوشتند. داستان نوشتند، شعر نوشتند حتی برخی فیلمسازی کردند، طراحی و نقاشی کردند. در کشور ما هم چنین مواردی داریم که البته تعدادشان زیاد نیست. یک نمونه بزرگ‌اش شاملوست که هم شاعر است و مترجم و هم کار تحقیقی دارد در زمینه فولکلور، (کتاب کوچه)، هم سابقه روزنامه‌‌نگاری دارد. به‌گمان من یکی از برجسته‌ترین روزنامه‌نگاران کشور است.
 

یکی از مهم‌ترین ویژگی شعر شما ساده‌نویسی، شفافیت و استفاده از عناصر بومی است. ارزیابی خود شما چیست؟
من که نباید درباره شعرم حرف بزنم این کار منتقدان و صاحبنظران است. مسأله این است که گاهی ساده‌نویسی با سهل و ممتنع بودن شعر یا سطحی‌نویسی اشتباه می‌شود. من در کتاب «شعر امروز را چگونه بخوانیم» مصراعی را به عنوان مثال آورده‌ام، از سعدی. تا آنجا که اطلاع دارم کمتر کسی به آن توجه کرده است. سعدی می‌گوید: چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب... در این مصراع هیچ واژه ثقیلی به کار نرفته است. چیزی نیست که من و شما را وادار کند به فرهنگ لغت مراجعه کنیم. همه واژه‌های آن ملموس و ساده است اما همین واژه‌های ساده چقدر قابل تأویل و تفسیر است. می‌توان انواع مفاهیم را از این مصراع به دست داد. آیا منظور از شبنم و آفتاب، عاشق و معشوق است؟ خالق و مخلوق است؟ ظالم و مظلوم است. حاکم و محکوم است و... انواع تعبیرها را می‌توان داشت. شاید همه اینها باشد و در عین حال هیچ کدام نباشد. آنچه به گمان من کلام را به شعر بدل می‌کند این است. منوچهری می‌گوید: «صحراگویی که خورنق شده است/ بستان همرنگ ستبرق شده است» که باید در لغتنامه‌ها دنبال معنای این واژه‌ها گشت؟ نمی‌خواهم بگویم شعر من دارای این ویژگی‌ها است. مشکلی که ما داریم این است که شعر را بی‌تأمل می‌خوانند و رد می‌شوند و گاهی چنان با وزن شعر به وجد می‌ایند که به معنا نمی‌آندیشند.
 

اتفاقاً اخیراً جدالی بین شمس لنگرودی به عنوان نماینده ساده‌‌نویسی در شعر و علی باباچاهی به عنوان نماینده شعر زبان درگرفته بود که گروهی این و گروهی آن پسندیدند. شما به عنوان شاعر در کجای این منازعه ایستاده‌اید؟
واقعیت این است که من با این تقسیم‌بندی‌ها در شعر مخالف بودم و مخالفم یادداشت‌هایی هم در این زمینه نوشته‌ام به نظرم این اسم‌گذاری مسائل حاشیه‌ای است یکی شعر خودش را شعر گفتار می‌نامد، دیگری موج سوم شعر خودش را معرفی می‌کند. من از این زاویه به موضوع نگاه می‌کنم که شاعر برای چه شعر می‌گوید؟ اگر قرار است برای خودش بگوید و چند نفر از اطرافیانش، پس چرا کتاب چاپ می‌کند؟ وقتی شعرش را چاپ می‌کند به این معناست که می‌خواهد با دیگران ارتباط برقرار کند. یعنی یک درد فردی را به یک درد اجتماعی و یک «من» خصوصی را به یک من جمعی تبدیل کند. شعر اگر نتواند با جمعی از جامعه ارتباط برقرار کند شعر نیست. بعضی پس از نیما و شاملو و اخوان آمدند وزن را گذاشتند کنار، بعضی‌ها آمدند حتی معنا را گذاشتند کنار، بعضی‌ها فعل را از شعر حذف کردند و کم کم از فرم و ساختار چشم پوشیدند. پس چه چیزی از شعر باقی‌ مانده است؟ شعری که در آن وزن نباشد، موسیقی کلام نباشد، معنا نباشد، فرم و ساختار نباشد، دستور زبان و نحو زبان فارسی در آن رعایت نشده باشد، و شاعر استعاره  و کنایه و تصویر را هم نادیده گرفته باشد چه چیزی از آن باقی می‌ماند؟ شیر بی‌یال و دم و اشکم...‌؟ به‌گمان من نوآوری این است که کسی حرفی بزند که دیگران نزده باشند. کسی که کتی می‌پوشد که به جای چهار دکمه،10 دکمه دارد، روی آستین هم دو تکه چرم چسبانده است، نوآوری کرده است اما کسی که کت خود را وارونه پوشیده خودش را مضحکه دیگران کرده نه نوآوری. نوآوری ادامه سنت است. جز این رفتن به بیراهه است. چگونه می‌شود آدمی پدیده‌ای را نشناسد و بعد در آن تغییر ایجاد کند یا آن را نفی و رد کند.
 

در هر انقلابی نوع نگاه به ادبیات، زبان، تصویرسازی و خیلی چیزهای دیگر دچار تغییر می‌شود. پس از انقلاب ایران این اتفاق در ادبیات ما هم افتاد. یعنی هم رویکرد به ادبیات دگرگون شده هم در حوزه شعر و داستان به تولید انبوه رسیده‌ایم. این وضعیت را چگونه باید تبیین کرد؟
کم و بیش تا جایی که وقت اجازه بدهد سعی می‌کنم در جریان شعر و ادبیات نسل بعد از انقلاب قرار بگیرم. آثارشان را می‌خوانم. اینکه به تغییرات در حوزه ادبیات پس از انقلاب اشاره کردید، درست است. این تغییرات ادامه سنت است مثلاً پس از انقلاب نوعی غزل رواج پیدا کرده که بسیار زیباست «غزل نو».
به نظر من غزل، موفق‌ترین در بخش شعر پس از انقلاب است.
دقیقاً همین طور است. برخی ‌از این غزل‌ها به گمان من شعر نیمایی است در قالب غزل. این خود نوعی تحول در شعر است که پس از انقلاب به وجود آمده است. چون غزل ما در گذشته، بجز چند استثنا، شاعر یا پیرو سبک خراسانی بود یا سبک عراقی یا هندی. اکثر شاعران واژه‌هایی را به کار می‌بردند که روح زمانه در آن دیده نمی‌شد. من هم درباره غزل مقاله‌ای نوشتم که در مجله «گیلان ما» چاپ شد. اشاره کردم. اگر شاملو گفت «غزل، شعر زمانه ما نیست» حرف‌های دیگرهم زد. اگر آن مقاله را به دقت بخوانید، متوجه می‌شوید که منظور شاملو غزل‌هایی بود که

حضرات می‌گفتند و در آن صحبت از کاروان و ساربان، ساقی و ساغر و... بود. به‌درستی شما امروز در کدام مجلس ساقی می‌بینید، کاروان کجاست؟
شاعر باید از چیزی بگوید که ملموس باشد و خواننده با آن زندگی کرده باشد. عصر کاروان قرن‌هاست که سپری شده است. اشاره شاملو در آن مقاله به‌زبان غزل است. نه قالب غزل. گمان می‌کنم که شاملو بسیاری از غزل‌های بعد از انقلاب را می‌پسندید.
 

ترجمه دو رمان را در کارنامه‌تان دارید. «تولیپ» از رومن گاری، «مسافر» از ژولین گرین. کدام ویژگی در این دو اثر شما را به ترجمه این دو اثر واداشت؟ چون رومن گاری آثار معروف‌تر و قوی‌تر هم داشت که...
کار من ترجمه نیست. در سال‌‌های دانشجویی درس‌های اختیاری‌ام را در دانشکده زبان انتخاب می‌کردم. غیر از دوره دبیرستان نزدیک پنج سال هم در انجمن ایران و فرانسه، زبان فرانسوی خواندم. خیلی سال پیش داستان کوتاهی از بوریس ویان ترجمه کردم، فکر می‌کنم اواسط دهه چهل در مجله نگین چاپ شد. دیگر دنبال این قضیه نرفتم تا پس از انقلاب که مسائل اداری پیش آمد و من به افتخار انفصال از کار اداری نائل شدم و خانه‌نشینی اختیار کردم. رفتم دنبال ترجمه رمان تا خودم را سرگرم کنم تا اینکه آقای دکتر محمدتقی غیاثی کتاب «مسافر» را به من داد  و گفت داستان اول کتاب را بخوانم اگر خوشم آمد آن را ترجمه کنم. البته قبلاً از این نویسنده رمان «موئیرا» را خوانده بودم با ترجمه عبدالله توکل که جزو شاهکارهای ادبیات معاصر انتشارات نیل منتشر شده بود، در دهه چهل وقتی داستان اول  را خواندم آنقدر خوشم آمد که همه چهار داستان را ترجمه کردم.
رمان «تولیپ» هم همین‌طور بر حسب اتفاق به دستم رسید و آن را ترجمه کردم. البته کتاب دیگری هم مشترکاً‌ با دکتر دهزاد ترجمه کردیم از آنتوان سنت اگزوپری که تحت عنوان «پست جنوب» چاپ شده است. این کتاب سه بار چاپ شده و اکنون نایاب است.

منبع: ایران