فارسی‌نویسی معاصر/ دکتر عبدالحسین زرین کوب

در زمینه نثر نویسی، به‌ویژه آنچه تعلق به قصه نویسی در سبک رئالیسم داشت، صادق هدایت در دهه آخر عمر خود پرآوازه‌ترین طلایه‌دار ادبیات عصر شد.

در زمینه نثر نویسی، به‌ویژه آنچه تعلق به قصه نویسی در سبک رئالیسم داشت، صادق هدایت در دهه آخر عمر خود پرآوازه‌ترین طلایه‌دار ادبیات عصر شد.۱ این شیوه را سالها قبل از او سید محمد‌علی جمالزاده شروع کرده بود؛ اما هدایت در ابداع بعضی تنوع‌ها در ساختار قصه و در کشف زبان و بیانی ساده‌تر و همگون‌تر از زبان و بیان جمالزاده، بزودی از او جلو افتاد. صادق هدایت(وفات۱۳۳۰) با آنکه در یک خانواده اعیان اداری و تقریباً بیگانه از قیود و رسوم زندگی عامه تربیت یافت، با پژوهش و بررسی پیگیر در فوکلور (زبان و فرهنگ عامه)، در عقاید و رسوم طبقات عامی شهر و در طرز بیان طبقات لوطی و مخصوصاً آداب و احوال زنان روستایی و محترفه، تبحر و احاطه‌ای بی‌نظیر کسب کرد، نیرنگستان. این تبحر قصه‌های کوتاه او را سرشار از مایه‌های زندگی، احساس و اندیشه طبقات عامه کرد، اما تقریباً طبقات عامه یک نسل قبل از او بدین‌سان بود که او در محتوا و مضمون و در زبان و بیان به یک رئالیسم تمام عیار دست یافت، هرچند محتوای این رئالیسم دیگر در هنگام نویسندگی او وقتش گذشته بود و اثر او بیشتر در اذهان خوانندگان القای طنز و نفرت می‌کرد تا القای احساس همدردی و تفاهم.

هدایت در زمینه نمایشنامه پردازی و رمان‌نویسی هم تجربه‌هایی کرد اما در آن فنون که نمایشنامه «پروین دختر ساسان» و رمان واره «حاجی آقا» دستاورد تجربه‌های او بودند، به اندازه نوشتن قصه‌های کوتاه توفیق نیافت. در این زمینه هم هرچند از قالب سازی وتکنیک بعضی نویسندگان غربی چون ادگارالن پو، چخوف،گی‌دوموپاسان و کافکا متأثر بود، باری در تصویر حیات و احساس طبقات عامه ایرانی و در ایجاد«صبغه محلی» برای جزئیات رویدادهای قصه‌ها قدرتش بی منازع و حاکی از یک قریحه مبدع واقعی بود. درد فلسفی او که در اکثر این قصه‌های کوتاه قابل ردیابی است (نومیدی، بدبینی، بی‌قراری و ناسازگاری)، در بسیاری از اشخاص قصه‌هایش هم هست. مجموعه‌هایی چون«سه قطره خون»، «آب زندگی»، «سگ ولگرد»، سرگردانی یا سرخوردگی او را در هرچه به آیین زندگی تعلق دارد و مایه دلبستگی‌های عوام خلق به حیات دنیاست، نشان می‌دهد. «بوف کور» او اوج این سرگشتگی، و از دیدگاه مجرد آفرینندگی، عالیترین اثر اوست، هرچند در بعضی اجزای داستان،«تصویر بیضی» اثر ادگارالن پو و دورنماهایی از مناظر «قصر»، اثر کافکا را هم به خاطر می‌آورد.

اثر دیگرش حاجی آقا که به صورت یک رمان واره عرضه شد و چالشی برای ارائه نوعی رمان انتقادی و رئالیستی در ایران ایام جنگ (جهانی) و دنیای بازار تهران و احتکار و تظاهر و تدلیس رایج در بین طبقات راهبر اقتصادی مملکت بود، روی هم رفته ارزش هنری قابل ملاحظه‌ای نداشت و بیشتر یک هجونامه شخصی، از مقوله افشاگری‌های خلاف اخلاق رایج در روزنامه‌های هتاک عصر بود، نه چیزی بیشتر. غیر از این آثار و تعدادی دیگر از قصه‌ها وگزارش‌های پهلوی و بررسی‌های ادبی، هدایت چنان که مشهور است، خود تعدادی از نوشته‌هایش را از بین برد با وجود نومیدی و پریشانی که در اواخر بر احوالش غلبه داشت ظاهراً‌خود او قیمت واقعی این آثار را بهتر از دیگران می‌دانست.

قدرت هدایت در ایجاد شخصیت‌ها و در تصویر احوال درونی آنها، تقریباً‌ بی همانند بود. همدردی او با کسانی از اشخاص داستان‌هایش که گول خورده، عقب مانده، پاکباخته و غالباً‌ قربانی بی عدالتی‌های جامعه عصری و آداب و قوانین حاکم بر آن هستند، تصویر خود او را که به نحوی تصویر مشترک بیشترینه همین محرومان به نظر می‌رسد، در نزد خواننده مطبوع، دوست داشتنی، و ستایش کردنی می‌کند؛ اما افراط او در تصویر این گونه مردم، با لحنی که در توصیف اوهام و احلام و آداب تأسف انگیز آنها دارد، به‌کلی از رنگ استعلا خالی نیست و چیزی از خودنگری و غرور روشنفکرانه او را که‌ به‌شدت طالب پنهان کردن آن هم هست، آشکار می‌سازد. نثر هدایت غالباً‌ ساده، زیبا و خوش آهنگ است وگاه حتی رنگ شاعرانه دارد در بعضی موارد هم پیچیده، معقد و حالت یک ترجمه ناهموار را ارائه می‌کند. اشخاص داستان‌هایش تقریباً همه به یک زبان حرف می‌زنند. زبان آنها هم جز به ندرت معرّف طبقه اجتماعی و سطح تربیت آنها نیست. به علاوه در تعدادی موارد هم معایب انشایی و دستوری در جای جای کلامش هست که شاید یک شلختگی عمدی و نوعی دهن کجی به انشا و دستور ادیبان و استادان عصر باشد. دوستانش (مجتبی مینوی و پرویز خانلری) که به بعضی از این مسامحات لغوی و انشایی او اشارت کرده اند، ممکن است همان کسانی باشند که هدایت برای عصیان در مقابل خرده بینی‌های آنها عمداً به این بی‌رسمی‌ها گراییده باشد.

تأثیر هدایت در بین جوانان عصر مخصوصاً در همان سالهای جنگ دوم جهانی، که تضاد بین دو جناح جامعه آشکار و رو در رو بود، جلوه بسیار داشت. شیوه قصه‌پردازی او از همان ایام به وسیله مستعدان و نامستعدان تقلید شد. این تقلید مخصوصاً‌ در آنچه به زبان عامیانه و آداب و رسوم منسوخ مادر بزرگ‌ها و پدر بزرگ‌ها مربوط می‌شد، آسان بود. البته قصه پردازی در باب مراسم ختنه‌سوران، حنابندان، سمنوپزان، آداب خواستگاری و عید دیدنی و آش نذری و چاقوکشی و گردنکشی و نظایر این رسوم که به تقلید بعضی قصه‌های هدایت با توسع در زمینه‌های مورد نظر او انجام می‌شد، بعد از او و بعد از جمالزاده، دیگر کار ابداعی و هنری محسوب نمی‌شد؛ اما آسان و آسان‌پذیر بود و قسمتی از وقت یک نسل بعد از هدایت را هم به هدر داد! معهذا میراث رئالیسم هدایت در آنچه به حیات عامه مربوط است، در گزارش‌های قصه‌گونه جلال آل‌احمد و در داستان‌های کوتاه بهرام صادقی راه تحول را طی کرد و از بعضی جهات نتایج جالب به بار آورد.

 

سید محمد‌علی جمالزاده

به هرحال با آنکه در داستان‌نویسی جمالزاده توفیق و قبولی را که تحت تأثیر عوامل ادبی و غیر ادبی نصیب هدایت شد، عاید نیافت، کار هدایت در واقع دنباله کار او و تا حدی ظاهراً‌ متأثر از او بود. سالها قبل از آنکه صادق هدایت اولین تمرین‌های جدی خود را در زمینه قصه نویسی آغاز کند(حدود۱۳۰۹) جمالزاده مجموعه معروف«یکی‌بود، یکی‌نبود» خود را که به اعتقاد بعضی قصه خوان‌های حرفه‌ای اما شاید با قدری مبالغه ـ هنوز یگانه شاهکار قصه نویسی اوست، انتشار داده بود(۱۳۰۰).

در مقدمه‌ای که جمالزاده بر این مجموعه قصه‌های خویش نوشت، ضرورت ساده‌نویسی و واقع‌نویسی را برای اهل عصر به طور ضمنی یا صریح خاطرنشان کرد. قصه‌نویسی را هم به عنوان یک تجددگرایی در فعالیت ادبی عصر توصیه نمود. کتاب او نیز از همان آغاز انتشار با علاقه دوستداران ادب مواجه شد و حتی محققی چون محمد قزوینی آن را به عنوان یک شاهکار نثرنویسی ستود. بدین‌گونه قصه‌نویسی همراه با شیوه رئالیستی به وسیله جمالزاده وارد ادبیات فارسی عصر شد و موردتوجه و تقلید اهل ادب واقع گشت. از سایر آثار او دارالمجانین (۱۳۲۰)، سرگذشت عمو حسینعلی (۱۳۲۵)، و صحرای محشر (۱۳۲۶) هم غالباً با همان تحسین و علاقه عام برخورد کرد. معهذا تعدد و تنوع آثار و کثرت مقاله‌ها و مصاحبه‌هایی که با او انجام شد، به این شهرت و قبول او تدریجاً لطمه زد و در سخنان و اندیشه‌هایش تضادهایی ظاهر شد که عده‌ای را به انتقاد از او ـ از جمله به سکونت دائم او در خارج از ایران ـ کشاند. قسمتی از این انتقادها ناشی از مجرد ستیهندگی‌های روشنفکری و گاه مبنی بر ناخرسندی نسلهای جوان‌تر از طرز دید او به مسائل ایران عصر بود.

غیر از قصه‌نویسی، جمالزاده به ترجمه بعضی آثار از ادبیات اروپایی هم دست زد که سادگی و روانی آنها در بعضی موارد آن ترجمه‌ها را از اصل متن دور انداخت و نقادان و خرده‌گیران را به شدت بر ضد وی برانگیخت. قدرت جمالزاده در استفاده از لغات و تعبیرات عامیانه جالب به نظر می‌رسد و این که او تقریباً بیشترینه عمرش را در خارج از ایران گذشته، این احاطه وی را به زبان عامیانه و به آداب و رسوم ایرانی بیشتر اعجاب‌انگیز جلوه می‌دهد. در نویسندگی، زبان او پرمایه است و با آنکه گه‌گاه خالی از ایراد هم نیست، گنجینه خوبی از لغات عامیانه را قبل از تحولی که جراید و وسایط تبلیغی در آن به وجود آوردند، در نوشته‌های خود عرضه می‌کند.

 

قصه‌نویسی

قصه‌نویسی در ایران این دوران، با آنکه بیشتر گرایش به رئالیسم داشت، در همان شیوه هم منحصر نماند. جاذبه رمانتیسم هم به همان نسبت بعضی طبایع را جلب کرد. ترجمه‌هایی که از «بینوایان» ویکتور هوگو، «ورتر» گوته، «رنه» اثر شاتوبریان و تعدادی دیگر از نویسندگان رمانتیک نشر شد، بعضی قصه‌نویسان را به تقلید آن شیوه یا سعی در تلفیق رئالیسم و رمانتیسم تشویق کرد. بعضی نوشته‌های محمد حجازی و سعید نفیسی معرف این تأثیر جدید بود. محمد حجازی (مطیع‌الدوله، وفات ۱۳۵۲) نویسنده رمانتیکی بود با گرایشی به تصویر زندگی طبقات بالنسبه مرفه. توجه خاصی هم به سرنوشت زن ایرانی نشان می‌داد هر چند این توجه در نزد وی ناظر به حل هیچ مسأله‌ای در آن باب نشد. تخیل و احساسات شاعرانه رنگ جالبی به نوشته‌های او می‌داد، به قولی با نوعی بدبینی بیمارگونه که در سراسر آثارش موج می‌زد. انتشار چند رمان به نامهای هما (۱۳۰۷)، پریچهر (۱۳۰۸) و زیبا (۱۳۱۱) او را در ردیف نویسندگان نامدار عصر قرار داد. از این جمله «زیبا» شاید زیباترین رمان او بود و رمانتیسم در آن تا حدی رنگ رئالیسم هم داشت.

با این حال شهرت حجازی بیشتر به خاطر گزارش‌های قصه مانند یا قصه‌های کوتاه اخلاقی و روان‌شناختی او بود که تحت عنوان آینه (۱۳۱۲) و اندیشه (۱۳۲۲) نشر یافت. قصه‌های آینه که چاپ کامل آن (۱۳۱۹) چیزی کمتر از صد عنوان را شامل می‌شد، در بعضی موارد، قطعات شاعرانه‌ای بود که به نثری زیبا و خوش‌آهنگ نوشته بود و برخی از آنها جاذبه رمانتیک داشت. «اندیشه» او هم مجموعه‌ای از قصه‌های ساده و تقریباً بی‌اوج و فرود بود که هدف تربیتی داشت و از تأملات روان‌شناسی و احساسات شاعرانه مایه می‌گرفت. زبانی ساده، شاعرانه و غالباً هموار و دلکش در این آثار به کار می‌رفت که گاه شیوه گلستان سعدی را به یاد می‌آورد و کسانی بودند که بی هیچ مجامله و ریایی او را بزرگترین نویسنده عصر می‌خواندند. یک قصه او به نام باباکوهی در مجموعه «آینه»، ملک‌الشعرا را چنان مست و مفتون کرد که بی اختیار به تحسین او پرداخت و پیداست که تحسین فوق‌العاده‌ای که آن شاعر بزرگ عصر از این قصه حجازی کرد، از عوامل عمده مزید شهرت مطیع‌الدوله در نویسندگی بود.

سعید نفیسی (وفات ۱۳۴۵) ادیب، محقق، کتاب‌شناس و نویسنده مقالات تحقیقی و اجتماعی عصر هم با آنکه بیشتر به عنوان استاد و مورخ و ادیب مطرح بود، در قصه‌نویسی و حتی در رمان‌پردازی نیز چند بار به طور جدی طبع‌آزمایی کرد، با آثاری در زمینه داستان کوتاه، رمان، و حتی نمایشنامه. «آخرین یادگار نادرشاه» که نوشته‌ای در مایه نمایشنامه بود، توفیقی را در آن زمینه برای وی به وجود نیاورد. رمان فرنگیس (۱۳۱۰) تجربه‌ای در داستان‌نویسی به شیوه رمانتیک‌ها بود که مثل «رنجهای جوانی» ورتر اثر گوته، و «الوئیز جدید» اثر ژان ژاک روسو به صورت نامه‌ها عرضه شد و رنگ رمانتیک رنگ شاعرانه جذابی به آن می‌داد و نویسنده در عین حال تصویری بی‌رنگ از معایب و مفاسد جامعه عصر را هم به طور سربسته در آن عرضه کرده بود که آن را به صورت یک اثر «روز» درمی‌آورد. با این همه، هنر داستان‌نویسی نفیسی بیشتر در داستان «نیمه راه بهشت» او جلوه کرد که آمیزه‌ای از رمانتیسم و رئالیسم بود و در همان حال در جای جای روند ماجرا ناروایی‌ها و بی‌رسمی‌های عصر را هم به ضرورت حال مطرح می‌کرد و به باد طنز و انتقاد می‌گرفت.

ابعاد گونه‌گون شخصیت ادبی او را جداگانه در جایی دیگر بررسی کرده‌ام و اینجا ضرورتی برای تکرار نیست. با آنکه در اکثر مدت عمر اشتغال به تحقیقات ادبی او را از توجه به عالم ابداع دور می‌داشت، باز مجموعه‌ای به نام «ماه نخشب» که در اواخر عمر نشر کرد، تعدادی قصه‌های کوتاه تاریخی بود که از لحاظ زیبایی نثر و لطف روایت، از مقوله داستان‌پردازی محسوب می‌شد، هرچند به تاریخ بیش از قصه توجه داشت. در مقاله‌نویسی هم نفیسی نویسده‌ای موفق بود و در این زمینه بعضی آثار او در جامعه ادبی عصر تأثیر گذاشت.

نمایشنامه‌نویسی

اما در زمینه نمایشنامه‌نویسی، درخشان‌ترین سیمای عصر، شهرزاد بود: رضا کمال شهرزاد. قبل از او کارهایی ممتاز از جانب کمال الوزراه محمودی (وفات ۱۳۰۸) و حسن مقدم معروف به علی نوروز (وفات ۱۳۰۴) انجام شده بود که غالباً از مقوله کمدی بود و تأثیر ادبی آثار شهرزاد را نداشت. از آن جمله حاجی ریایی خان اثر کمال‌الوزاره نقل و اقتباسی از نمایشنامه «تارتوف» اثر مولیر فرانسوی بود و با آنکه از بعضی ایرادهای نمایشی خالی نبود، در محافل متجدد عصر نمایش آن با شوق و علاقه تلقی گشت.

نمایش «جعفرخان از فرنگ آمده» اثر علی نوروز هم که شامل طرح و نقد مسأله نفوذ فرنگی‌مآبی در جوانان عصر بود ـ و نظیر آن در بعضی دیگر از سرزمین‌های اسلامی پیش آمده بود۲ یک کمدی موفق و پرتأثیر تلقی شد و علی نوروز را به اوج شهرت رسانید.

با این حال اولین نمایشنامه‌های جدی که در این عصر از لحاظ ادبی هم ارزش معتنابه داشت، در تهران به وسیله رضا شهرزاد به وجود آمد. رضا در خانواده‌ای مرفه به دنیا آمد و در یک مدرسه فرانسوی‌ها در تهران درس خواند. در شعر و نقاشی و موسیقی استعداد چشمگیری نشان داد و به کار نمایش علاقه یافت، کارگردان و نویسنده شده(۱۲۹۹). غیر از ترجمه نمایشنامه‌هایی چون سالومه (از اسکاروایلد) اصلی و کرم (از یک نویسنده قفقازی)، نمایشنامه ساغر و لب (اثر آلفرد دو موسه) و سایه حرم (اثر لوسین برنارد فرانسوی) را با لطف و ظرافت ویژه به فارسی درآورد و در نمایش بعضی از آنها توفیق جالب یافت. چند درام از مایه‌های سنتی به وجود آورد که از جمله شامل «پریچهر و پریزاد»، «عروس ساسانیان» یا خسرو و شیرین در دشت بود. اشعار اکثر نمایشنامه‌هایش را هم خودش می‌سرود و شعرش خالی از لطف نبود. آنژلو نمایشنامه ویکتور هوگو را در یک قصه هزار و یکشب به نام «خلیفه با عزیز و عزیزه» با مهارت و قدرت فوق‌العاده نقل و تحریر کرد. اثری هم به نام «عباسه، خواهر امیر» از هزار و یک شب اقتباس استادانه کرد. نویسنده‌ای موفق، محبوب و مورد توجه و احترام محافل ادبی طبقات بالا بود. با این حال در آخر عمر دچار یأس و دلزدگی شدید شد و ناگهان دست به خودکشی زد (۱۳۱۶) و مرگ او بسیاری از دوستداران ذوق و ادب را سخت تکان داد.

با مرگ او تئاتر ایران تا مدتها از قریحه درخشان یک نویسنده جدی و مبدع محروم ماند. سیف‌الدین کرمانشاهی هم که چندی به عنوان نمایشنامه‌نویس و کارگردان در تهران درخشیده بود و حسادت رقیبان بازاری را برانگیخته بود، چند سالی قبل از او این جرعه را نوش کرده بود (۱۳۱۲). فقط سالها بعد عبدالحسین نوشین در این زمینه دست به یک کار جدی زد و با آنکه استعداد پرمایه و جاذبه شخصی زیادی داشت، انتساب به حزب توده او را در سرنوشت آن حزب شریک ساخت. دچار توقیف و حبس و تبعید شد و سرانجام در مسکو درگذشت (۱۳۵۰). در ترجمه و نمایش آثاری چون «پرنده آبی» اثر موریس مترلینگ، «ولپن» اثر بن جانسون و «اُتللو» اثر شکسپیر توفیق او فوق‌العاده بود و تئاتر فردوسی و سپس سعدی که به اهتمام او به وجود آمد، سالها محل نمایش بهترین نمونه‌های تئاتر بود. نوشین و شهرزاد در ایجاد زبانی سنگین، اما مطبوع و شیرین برای نمایش توفیق زیادی یافتند که بعدها نمایشنامه‌های رئالیستی مورد پسند اهل عصر لطف و زیبایی آن را بازگرفت.

از سایر فنون ابداعی که به فعالیت ادبی این دوران تحرک و تحول بیشتر داد، تصنیف آثاری در نقد آثار و شرح احوال شاعران گذشته، اقدام به بررسی‌های بالنسبه عمیق در تاریخ ایران، و رواج مقاله‌نویسی شامل طرح مسائل اجتماعی، ملی و ادبی بود که از میراث اواخر عهد قاجار ترجمه آثار ادبی خارجی هم به آن افزوده شد و در آنچه از سایر فنون در عصر قاجار هم نمونه‌هایی به وجود آمده بود، توسعه و تکامل بیشتر حاصل گشت.

در زمینه روزنامه‌نگاری از جمله روزنامه فکاهی، نسیم شمال به اهتمام سید اشرف قزوینی، روزنامه «نوبهار» به وسیله ملک‌الشعرا بهار، «شفق سرخ» به وسیله علی دشتی، «طوفان» به وسیله فرخی یزدی، «اقدام» به قلم عباس خلیلی، «ایران» به وسیله زین‌العابدین رهنما در ایران، در تصفیه و ترویج زبان فارسی و نقل و ترجمه بعضی آثار خارجی، هر یک در حد خود، نقش معتنابهی بر عهده داشتند. مجله‌های ادبی یا نیمه ادبی چون «بهار» اعتصام‌الملک، «ارمغان» وحید، «مجله مهر» به اهتمام مجید موقر در ایران و مجلات «ایرانشهر» به قلم حسین کاظم‌زاده، «کاوه» به قلم سیدحسن تقی‌زاده و «علم و صنعت» به قلم جمالزاده که هر سه در آلمان نشر شدند نیز هر یک در محدوده برنامه و در مدت محدود انتشار خود در توسعه ادبیات جدید و نشر افکار تازه، نقش شایانی ایفا کردند.

در بین آثاری که در قسمتی از این ایام به فارسی ترجمه شد، بخشی از رمان معروف ویکتورهوگو به قلم یوسف اعتصام‌الملک بود که «تیره بختان» خوانده شد و چند سالی بعد تمام متن آن با نام بینوانایان به دست حسینقلی مستعان به فارسی نقل گشت. تلخیصی از «ایلیاد» هومر به اهتمام محمود عرفان، خلاصه‌ای از پنج حکایت شکسپیر به وسیله علی اصغر حکمت، «رنج‌های جوانی» ورتر به وسیله نصرالله فلسفی، نمایشنامه «ماری استورات» اثر شیلر به وسیله بزرگ علوی، «تائیس» نوشته آناتول فرانس به وسیله دکتر قاسم غنی را می‌توان نام برد.

در زمینه تاریخ‌نویسی دو اثر جامع و بزرگ در این ایام نشر شد که تا مدت‌ها بعد جزو آثار ماندنی محسوب خواهند بود: «ایران باستان» تألیف میرزا حسن پیرنیا(مشیرالدوله)، از رجال معروف سیاست و تاریخ مفصل ایران؛ قسمت «مغول» تألیف عباس اقبال استاد دارالمعلمین که قسمتی از یک دوره تاریخ ایران بود که دنباله آن انجام نشد، در زمینه بحث انتقادی در احوال و آثار شاعران و نویسندگان گذشته کتاب تحقیقی اما بی‌انسجام سعید نفیسی در باب «رودکی»، رساله عباس اقبال درباره «عبدالله‌بن مقفع»، دو کتاب مستقل انتقادی در باب «سلمان ساوجی» و «ابن یمین» به قلم رشید یاسمی، کتابی در باب «جامی» به قلم علی‌اصغر حکمت را می‌توان نام برد. بعدها آثاری از همین گونه، اما به زبانی ساده‌تر و بدون این مایه تدقیق در مآخذ و نسخ تحت عنوان «نقشی از حافظ»، «قلمرو سعدی»، «دمی با خیام» و چند اثر مشابه دیگر از علی دشتی نشر شد که مورد توجه و قبول عام نیز واقع شد و این بدان سبب بود که متضمن داوری‌های تند و سرسری و فاقد دقت و تعمق محققان بود. کتاب بدیع‌الزمان فروزانفر در «شرح زندگانی مولانا جلال‌الدین» با وجود عمق و دقت فوق‌العاده‌ای که داشت، جز در بین اهل ادب چنان که باید شهرت نیافت و در واقع در سطح فهم و ادراک عام هم نبود.

 

مقاله‌نویسی

در کار مقاله‌نویسی که شامل بررسی‌های خطابی، تحلیلی، یا تحقیقی در باب مسائل روز یا مباحث مورد توجه و کنجکاوی اهل عصر بود، نیز به قدری که محدودیت‌های عصر اجازه می‌داد، مناقشات جالب و تحقیقات بالنسبه ارزنده مطرح شد. در بین نام‌آوران این رشته نام کاظم‌زاده ایرانشهر، سیدحسن تقی‌زاده، ملک‌الشعرا بهار، سید محمد محیط طباطبائی، عبدالرحمن فرامرزی، رضازاده شفق، عباس اقبال، سعید نفیسی، پرویز خانلری، احسان طبری و محمود صناعی درخور یادآوری است. این گونه مقالات که در جراید و مجلات عصر منعکس می‌شد، غیر از نقد و بحث در مسائل تربیتی و اخلاقی، گه گاه مباحث ادبی و تاریخی را نیز مطرح می‌ساخت و کشمکش‌هایی که در این گونه مسائل بین نویسندگان پیش می‌آمد، محیط ادبی عصر را زنده، پرتنوع و شایسته گذشته ادبی ایران می‌ساخت.

با گیروداری که هنوز در جدال کهنه و نو، شعر فارسی در زمینه قالب و مضمون و وزن در پیش دارد و موافق و مخالف هر دو در آنچه به نظر آنها درست می‌نماید، به شدت پافشاری دارند، شاید این دوران بلافاصله بعد از گذشته ادبی ایران را برای شعر، یک دوران آمادگی و صیرورت تدریجی باید خواند؛ اما نثر فارسی، برعکس، وجود خود را در مرحله تمکین و ثبات که لازمه قرب کمال نسبی است، احساس می‌کند و اگر این نیم‌قرن بلافاصله بعد از پایان عهد مشروطه را در مجموع روند گذشته ادبی ایران عصر رونق و کمال نثر فارسی بخوانند، مبالغه‌آمیز نیست.

*از گذشته ادبی ایران

پی‌نوشت‌ها: ـــــــــــــــــــــــــ

۱ـ وراکوبیچکا (vera kubicha) در «تاریخ ادبی ایران»، تألیف رپیکا می‌نویسد که: هدایت امروز می‌تواند از چهره‌های برجسته ادبیات جهانی محسوب شود.

۲٫ نظیر مضمون را از جمله در یک قطعه عربی عبدالله ندیم مصری، تحت عنوان «عربیٌ تَفَرنَجَ» می‌توان یافت.

منبع: روزنامه اطلاعات