زبان فارسى، آیینه‌دار هویت ملى ما / دکتر حسن حبیبى - بخش اول

اشاره: مرحوم دکتر حبیبی سالها ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی را عهده‌دار بود و در این خصوص کارها کرد و سخنها گفت و نوشت که هنوز خواندنی و آموزنده است؛ از جمله مطلب زیر که در «زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی» آمده که به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در دسترس عموم قرار گرفته است.

اشاره: مرحوم دکتر حبیبی سالها ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی را عهده‌دار بود و در این خصوص کارها کرد و سخنها گفت و نوشت که هنوز خواندنی و آموزنده است؛ از جمله مطلب زیر که در «زندگینامه و خدمات علمی و فرهنگی مرحوم دکتر حسن حبیبی» آمده که به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی در دسترس عموم قرار گرفته است.

*

مواظبت همه‌جانبه از زبان فارسى و مراقبتى دلسوزانه که مبادا این زبان پرمایه و پاک و شیرین دستخوش حوادث بى‌شمارى گردد که در کمین آن است و هم نیاید آن روز که برگ و بار و سرسبزى این درخت تنومند و پربار و سایه‌افکن، گرفتار خزانى ناخواسته شود و دست تطاول زبان‌هاى بیگانه و ماشین‌هاى پرقدرت رایانه‌اى بى‌پروا و بى‌ادب و گستاخانه بر آن گذر کند و فرزندان کنونى ایران عزیز را که باید پاسداران دلیر و باغیرت آن باشند و بمانند، شرمسار گذشتگان و هم آیندگان سازد. این چنین مباد و بى‌شک خداوند بزرگ و توانا و داناى جان‌آفرین و «حکیم سخن در زبان آفرین» چنین روزى را هم در گذشته براى ایران و زبان فارسى نخواسته است و هم در آینده این زبان دوم جهان اسلام را نگاهبان و نگهدار خواهد بود؛ اما از ما نیز در پى بیان نگرانى‌هاى بیش و کم محتمل، مراقبت و مواظبت و نگاهبانى و نگهدارى از این میراث کهن و گسترش آن را در اقطار جهان، با حرکت‌ها و کوشش‌هاى حساب شده، مى‌خواهد.

زبان فارسى از آن همه ماست و بنابراین اگر درباره آن و مسائلى که با آن روبروست، اندکى بى‌رودربایستی سخن بگوییم، بر یکدیگر نباید خرده بگیریم. چون همه اهل خانه‌ایم و از خانه و کاشانه خود و شرایط قوام و دوام و استوارى مادى و معنوى آن سخن مى‌گوییم و بنا داریم که براى نظم و قرار آن هوشمندانه با برنامه‌ریزى و مدبرانه چاره‌اندیشى کنیم.

ما در ایران به دارایى‌هاى چندگانه‌اى که از گذشته دور داریم مى‌نازیم، قطعا مدتى طول مى‌کشد تا ان‌شاءالله بتوانیم بر دارایى‌هاى علمى که از این پس به دست خواهیم آورد بنازیم. اما اگر در همین ایام گردش تحولى و تطورى عالم و پیشرفت آن متوقف شود، در جهان هر کس به کسى یا چیزى که دارنده آن است، خواهد نازید و ما به تاریخ و تمدن گذشته خود، به دوستدارى و ارادت و سرسپردگی‌مان به اهل بیت(ع) و به زبان فارسى‌مان مى‌توانیم بنازیم.

 

حفظ امانتى بس بزرگ

با بهره‌گیرى از مفاهیم حقوقى به بیان مثالى دست مى‌یازم و از دریچه آن به جولانگاه زبان فارسى گام مى‌نهم. باغ‌موزه‌اى ایرانى را تصور کنیم که در باغ وسیع آن انواع درخت‌ها و درختچه‌ها و بهترین گلهاى ایرانى با سلیقه باغ‌آرایان ایرانى کاشته شده‌اند. برخى از این درخت‌ها و درختچه‌ها و گلها، همان‌ها هستند که در قصیده بلند سعدى آمده‌اند: بنفشه و نرگس، بید و چنار، نسرین و قرنفل، لاله و سمن، گل سرخ و خیرى و خطمى، نیلوفر و بستان‌افروز، ارغوان و سرو چمن، انگور و انار و نخل و سیب و به و انجیر و ترنج و بادام و نارنج و مانند اینها و با همان حال و هوایى که سعدى مى‌گوید:

آدمیزاده اگر در طرب آید نه عجب

سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

باد گیسوى درختان چمن شانه کند

بوى نسرین و قرنفل بدمد در اقطار

ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر

راست چون عارض گلبوى عرق کرده یار

باد بوى سمن آورد و گل و نرگس و بید

درِ دکان به چه رونق بگشاید عطار؟

خیرى و خطمى و نیلوفر و بستان‌افروز

نقشهایى که در او خیره بماند ابصار

ارغوان ریخته بر دکّة خضراى چمن

همچنان ست که بر تخته دیبا دینار

شاخها دختر دوشیزه باغند هنوز

باش تا حامله گردند به الوان ثمار

عقل حیران شود از خوشه زرین عنب

فهم عاجز شود از حقه یاقوت انار…

 

در میان این باغ شگفت، کوشک بزرگ آن قرار گرفته است، در و پنجره‌هاى این کوشک منبت و خاتم و معرق و نقاشى شده است، انواع قالى‌ها و قالیچه‌هاى سراسر ایران، تالارها و اتاق‌هاى هفت‌درى و پنج‌درى و سه‌درى و زاویه آن را فرش کرده و انواع تابلوهاى نقاشى از نگارگران و نقاشان نامدار ایران با محتواى چهره و «گل و مرغ» و منظره و نقاشى قهوه‌خانه بر دیوارها آویخته‌اند و کتابخانه‌اى از انواع کتابها، به‌ویژه کتابهاى خطى با تذهیب‌ها و نقاشى‌هاى فراوان از استادان بزرگ، در قفسه‌هاى کنده‌کارى‌شده با سلیقه ایرانى، فضاى چند اتاق را در تصرف دارد. پرده‌ها از مخمل و زرى کاشان و سفره‌ها از قلمکار اصفهان و بقچه‌ها و سجاده‌ها از ترمه یزدند و دیگر وسایل و لوازم زندگى از هنرهاى دیگر چون قلمزنى؛ و دیوارهاى حوضخانه و راهروها نیز از کاشى‌هاى معرق و هفت رنگ بهره گرفته‌اند.

این باغ‌موزه از گروهى برادر و خواهر که به طور مُشاع مالک آن بوده‌اند، به گروه بزرگترى از فرزندان پسر و دختر آنها به میراث رسیده است. اکنون چند تن از این ورثه، که در قیاس با شریکان خود در اقلیت به نسبت چشمگیرى هستند، بیش و کم آهنگ آن کرده‌اند که درختان و درختچه‌ها و گلهاى باغ را از بیخ و بن برکنند و اگر اصل بناى کوشک را ویران نمى‌کنند، بارى در جلوى آن عمارتى به صورت برج با روکارى از سیمان سیاه و پنجره‌هاى لانه‌زنبورى از آلومینیوم، البته از آخرین انواع آن که رنگشان را در کوره بر روى آن پخته‌اند، بسازند و جلوى آن، پس از در هم ریختن حوضها و آب‌نماها و نهرهاى رابط و فواره‌ها، استخر شنایى تعبیه کنند و اطراف آن را نیز چمن امریکایى یا استرالیایى بکارند و همچنین در اتاق‌ها به جاى فرشهاى دستبافت، فرشهاى ماشینى با نقشهاى انتزاعى فرنگى بیندازند و برخى از تالار‌ها را هم با تابلوهاى طرح گوبلن فرانسوى بیارایند و تابلوهاى نقاشى را از کارهاى اصلى یا تقلیدى پیکاسو و سالوادور دالى و شاگال و ماتیس و سزان و دیگران برگزینند و ظروف غذا را از کارخانه‌هاى سور و روزنتال و مانند اینها تهیه کنند.

جمعى از شرکاى حاضر، در بهت و حیرت فرورفته و نمى‌توانند سخنى به اعتراض بر زبان آورند، جمعى از سردرد و آزردگى و ناراحتى زیر لب زمزمه‌اى به اعتراض دارند، گروهى گه‌گاه فریاد برمى‌آورند و گروه بزرگترى هم در شهر و خانه خود نیستند تا بتوانند اظهار نظرى کنند. گروهى که درصدد انجام چنین شاهکارى هستند، اینجا و آنجا براى آنکه کار خود را به آخر برسانند، اگر نه از حمایت، از سکوت آمیخته به رضا و یا رضامندى صاحبان امکانات یا هموار سازنده راه برخوردارند و اوضاع و احوال آن چنان است که احتمال تخریب باغ‌موزه بدون رضایت حاضران و بدون اطلاع غایبان، به دست شرکاى متجدد مى‌رود. بى‌شک بدون رضایت مالکان مشاع چنین کارى امکان‌پذیر نیست و اگر صدایى به اعتراض برآید و شکایتى به دادگسترى برود، دادگسترى جلوى کار را مى‌گیرد؛ اما اگر مالکانى که در اقلیت‌اند در کار خود استوارقدم باشند، راه دیگرى را در پیش مى‌گیرند، یعنى آنقدر در رسیدگى به باغ‌موزه کوتاهى مى‌کنند که درخت‌ها بخشکند و عمارت بر اثر بى‌مبالاتى و رسیدگى نکردن به آن ویران شود و تابلوها آسیب ببینند و فرشها بپوسند و در و پنجره را موریانه بخورد.

داستان زبان فارسى در زمان ما بدین غمبارى نیست و اصولا چنین نگرانى دهشت‌بارى را حتى نباید بر زبان آورد یا دل را مشغول آن داشت؛ اما به هر حال نمى‌توان خاموش بود و نگفت که ممکن است باغ‌موزه زبان فارسى در معرض تطاولى هرچند اندک قرار گیرد. به هر حال برخى از شرکاى این زبان در باغ گه‌گاه سروى را و گل سرخى را از خاک بیرون مى‌آورند و به جایش فقط و فقط چمن یا یک گل ۱۰۰ درصد فرنگى مى‌کارند و در اتاق‌ها نیز گیاهان آفریقایى عظیم‌الجثه‌اى را در گلدان قرار مى‌دهند؛ بنابراین باید فکرى کرد تا انتظام کار در هم نریزد و آشوب و آشفتگى به جاى نظم و قرار ننشیند.

 

میراثی‌ در قلمرو ایران تاریخی

زبان فارسى کنونى از آن همه ایرانیان در طول تاریخ هزار و چند صد ساله آن است. این زبان سینه به سینه به صورت مشاع به ایرانیان معاصر به میراث رسیده است. تک‌تک ایرانیان مالک این زبانند و به اندازه هم مى‌توانند از این مالکیت بهره بگیرند. مالکیتى که محترم‌ترین و مشروع‌ترین و دلنشین‌ترین مالکیت از انواع مالکیت‌ها در سراسر جهان است و هیچ کس، با هیچ قدرتى حق ندارد این مالکیت را از دارنده آن سلب کند. احترام به این مالکیت و موضوع آن، یعنى زبان فارسى، احترام به تک‌تک شهروندان و احترام به یکى از حقوق خدشه‌ناپذیر آنهاست. البته در این مالکیت مشاع در طول تاریخ هر یک از صاحبان ملک، با اجازه صریح جمع دیگرى از مالکان و یا با اجازه ضمنى آنها، بر مبناى علل و دلایل گوناگون از قبیل دانشمندى و لغت‌شناسى و شاعرى و نویسندگى و زبان‌آورى و زبان‌شناسى و مانند اینها، دستکارى‌هاى مطلوبى کرده و بر دارایى‌هاى باغ‌موزه و سرسبزى و خرمى آن افزوده‌اند.

فردوسى کاخ بلندى را در این باغ پى‌افکنده است و نظامى با جادوسخنى خود، سحر حلال را در زبان فارسى به نمایش گذاشته است و سعدى با فضل و بلاغت خود صیت سخن فارسى خویش را در بسیط زمین برده است و حافظ در این زبان حدیث سحر فریب خوش خویش را سروده و تا «حد چین و مصر و به اطراف روم و رى» رسانده و براى طوطیان هند قند پارسى زبان را فرستاده است. جلال‌الدین مولوى با این زبان، عرفانى را به گستردگى دنیا پراکنده است و ادیبان دیگر چه کارهاى معجزه‌آسایى که نکرده‌اند:

تا نگویى سخنوران مردند

سر به آب سخن فروبردند

بعد صد سال نامشان خواهى

سر برآرند از آب چون ماهى

 

وظایف چندگانه زبان

شایسته است موضوع زبان و مسأله زبان فارسى را از دیدگاهى دیگر نیز مطرح کنیم و با توجه به آنچه گذشت، به مشکلات کنونى با شتاب نظرى بیفکنیم و نکته‌هایى را که به عنوان راه چاره مى‌توان مطرح کرد و به بحث جدى و فنى گذاشت، بازگو نماییم.

همه زبان‌ها داراى وظایف چندگانه‌اى هستند که همزاد بشرند. زبان‌شناسان از زبان در این معنى، همه نوع زبان ازجمله علائم و اشارات را که وسیله نخستین ارتباط میان آدمیزادگان بوده است و هنوز هم هست، مدنظر دارند؛ اما در این بحث تنها زبان ملفوظ مورد نظر ماست. این زبان وظایف چندگانه‌اى را که بدان اشاره خواهیم کرد، به خوبى عهده‌دار است:

۱٫زبان وسیله ارتباط میان افراد یک جامعه است. با زبان، هم نیازهاى روزانه و هم حالات عاطفى و احساسى و نفسانى رد و بدل مى‌شوند.

۲٫علاوه بر این، زبان وسیله‌اى براى انتقال اطلاعات، اعم از اطلاعات و تجربه‌هاى معمولى و نیز اطلاعات و آگاهى‌هاى پیچیده علمى است.

۳٫اطلاعات و تجربه‌های معمولی امروزی برخلاف اطلاعات محدود گذشته، با توجه به گستردگی نظام اطلاع‌رسانی این دوره، از طریق رسانه‌های همگانی و اطلاع‌رسانی رایانه‌ای دامنه‌ای گسترده دارد.

۴٫زبان علمی هر کشور نیز از اهمیت فراوان برخوردار است و توسعه علمی هر کشور وابستگی فراوان به زبان علمی آن کشور دارد و نظر به اینکه زبان علمی کشور ما از ابتدای توسعه علمی جدید همچنان زبان فارسی بوده است، توجه به گسترش زبان علمی ما به فارسی اهمیتی حیاتی دارد.

۵٫اطلاعات علمى از طریق خط در روزگار گذشته و از طریق رسانه‌هاى الکترونیکى و رقومی (دیجیتالى) در عصر ما، هم در زمان و هم در مکان، قدرت انتشار مى‌یابند. به صورت عرضى در مکان، از کشورى به کشور دیگر مى‌روند و به صورت طولى اطلاعات و تجربه‌هاى علمى و فنى مضبوط بر روى محمل‌ها و گردآورى‌شده و نگهدارى‌شده در طول زمان به نسلهاى بعدى مى‌رسند و همین‌جاست که تغییر خط، ممکن است در زمینه استفاده از میراث گذشته خسارت‌هاى ویرانگرى را موجب شود و انقطاع بى‌سابقه و جبران‌ناپذیرى را میان نسل‌ها و بهره‌گیرى از حاصل کار آنها به وجود آورد.

۶٫وظیفه دیگر زبان، که از آغاز زندگى هر فرد وارد عمل مى‌شود، ساختن شخصیت انسانى اوست. زبان، نزدیکترین، قوی‌ترین، کارآمدترین، مطمئن‌ترین و صادق‌ترین وسیله ارتباط شخص با خود اوست. با زبان، آدمى با خاطرات خود و علم و آگاهى‌هاى خویش ارتباط مى‌یابد. به وسیله آن علم و آگاهى جدید را کسب مى‌کند، از طریق و به وسیله آن مى‌اندیشد و میان مفاهیم مختلف ارتباط برقرار مى‌نماید و داورى مى‌کند و تصمیم به اقدام و عمل مى‌گیرد. آدمى با «حدیث نفس» و «گفتگوى درونى» و تقریباً مداوم زندگى مى‌کند و وجود و هویت مشخص خود را مى‌سازد.

بدین ترتیب زبان، سامان‌ده هویت تک‌تک افراد و در ایران زبان فارسى هویت‌بخش هر یک از ایرانیان فارسى‌زبان و فارسى‌دان و در نتیجه همه آنهاست؛ بنابراین در خصوص مراقبت و محافظت از زبان فارسى، به عنوان عامل هویت‌بخش ایرانیان، به هیچ وجه کوتاهى روا نیست.

علم و آگاهى و تجربه و عواطف و احساسات و نفسانیات نگاهداری‌شده در ادب و فرهنگ گذشته ما از طریق زبان فارسى به ما رسیده است. وسیله ارتباط کنونى ما و وسیله گفتگوى خاموش ما از طریق گفتگوى درونى «من» با «ما» و با «دیگرى» و نیز با کل جامعه ایرانى در سراسر جهان، به عنوان یک «ما»ى فراگیر است، گفتگویى که بدون مانع و رادعى از قبیل مرز و مسافت و پیرى و جوانى و حتى دوستى و دشمنى به کرسى مى‌نشیند.

 

برنامه‌ریزی برای زبان فارسی

این چنین وسیله توانمند و فراگیر را باید همواره به بهترین وجه در اختیار خود نگاه داشت. باید کارى کرد که زبان فارسى نه تنها بتواند در چهارگوشه کشور وسیله ارتباط باشد، بلکه در چهارگوشه جهان نیز این وسیله به واقع الهى، از دسترس ایرانیان خارج نشود و همواره ـ حتى هنگامى که همه ارتباط‌هایى که نیازمند محمل مادى خارج از انسان هستند، قطع شدند یا از کار افتادند ـ بهره‌گیرى از این زبان را براى همه ایرانیان سراسر جهان، از طریق «گفتگوى درونى»، جهان تا جهان است زنده و برقرار نگه دارد و البته چنین کار سترگى نیازمند تدبیرها و تمهیداتى است:

۱٫ ما داراى یک زبان هزار و چند صدساله با گنجینه‌اى گرانقدر، پرمایه و افتخارآمیز و کم‌مانند و شاید با ملاحظاتى چند بى‌مانند، گسترده و جامع‌الاطراف از ادب و فرهنگ، در مجموعه‌اى پربار از نظم و نثر هستیم که البته وجه تاریخى و کهن آن بسیار گسترده است و شاید از لحاظ مفاهیم و واژه‌هاى مربوط به آنها این دسته بر مفاهیم و واژه‌هاى نو غلبه دارد و در واقع وجه معاصر آن بیش و کم داراى کم و کاستى است. این امر بدان معنى نیست که زبان فارسى توانایى حل و فصل مسائل کنونى و ایجاد ارتباط زبانى را در این عرصه ندارد، یا توانایى‌اش به نسبت دیگر زبان‌ها در حد بالا نیست، بلکه بدین معناست که در خصوص این مسأله باید اندیشید و به برنامه‌ریزى فنى پرداخت و کوشش کرد تا بر توانایى آن افزوده شود و به ویژه واژه‌هاى نو با سرعت بیشترى پدید آیند.

۲٫ به یک مسأله تاریخى، فرهنگى و اجتماعى بسیار مهم نیز باید توجه کرد. در گذشته، یعنى از قرنها پیش تا این اواخر، در عین آنکه زبان فارسى، همانند عصر حاضر، میراث مشترک مردم ما بوده است و این میراث نیز در قالب ملک مشاع قرار داشته است و قرار دارد، اما گروه‌ها و تیره‌ها و طایفه‌هاى گوناگون از این اقیانوس بزرگ به اندازه نیاز خویش برداشت کرده و به قدر تشنگى خود از آن چشیده‌اند و هر گروه و طایفه و تیره‌اى هم در باغ‌موزه این زبان، به قدر توان و ذوق و سلیقه خود با اجازه‌ای ضمنى که از مالکان مشاع دیگر داشته، گلى کاشته یا درختى غرس کرده است که در طى سالها به بار و بر نشسته یا سایه‌اى گسترده، فراهم آورده است و چون ارتباط مادى همانند زمان حاضر، جز براى جمعى محدود، مستمر و گسترده نبوده است، کج‌سلیقگى‌ها و یا ذوقهاى متوسط و ابتکارهاى ضعیف، در عین ماندگارى برخى از آنها، نه دریا را از صافى و پاکى عارى ساخته و از خودپالایى‌اش کاسته‌اند و نه باغ‌موزه را از زیبایى و طراوت انداخته‌اند.

اما از زمانى که توسعه تعلیم و تربیت، هم بر تعداد سوادآموختگان افزوده و در نتیجه بهره‌گیرى مالکان زبان را از محمل‌هاى اطلاعاتى مکتوب افزایش چشمگیر داده است و هم رسانه‌هاى جمعى نوشتارى و دیدارى و شنیدارى و ازجمله صدا و سیما، به صورت ابزارى بسیار نیرومند به انتقال واژه‌ها و بیش و کم مفاهیم به همه گروه‌ها، تیره‌ها و طایفه‌ها، اعم از بى‌سواد و باسواد پرداخته‌اند، بسیارى از محتویات گنجینه کهن زبان فارسى و تقریبا همه تولیدهاى جدید زبانى به همگان منتقل مى‌گردند.

 

در این وضعیت چند پرسش مطرح مى‌شود:

پرسش اول

نخستین پرسشى که باید پاسخ گفت، این است که سازندگان این واژه‌هاى نو و پدیدآورندگان این مفاهیم جدید چه کسان یا چه گروه‌هایى هستند؟

۱٫گروه اول، پژوهندگان و اهل تتبع در زبان و فرهنگ فارسى‌اند که از گنجینه کهن زبان و ادب و فرهنگ فارسى، واژه‌ها و ترکیب‌هایى را که مهجور مانده‌اند، بازمى‌یابند و وارد زبان رایج مى‌کنند و حتى تلفظ‌هاى رایج را که نادرست مى‌بینند، با اصرار و تأکید، تصحیح مى‌کنند و برخى مفاهیم قدیمى را که کمتر مورد بحث و گفتگو هستند، بار دیگر مطرح مى‌سازند.

۲٫ گروه دوم، برابرنهندگان واژه‌هاى فارسى در برابر واژه‌هاى بیگانه‌اند که به چند زیر گروه تقسیم مى‌شوند:

۱ـ۲٫ کسانى که معلم دروس گوناگون دانشگاهى‌اند و یا از نویسندگان کتاب‌ها و مقالات هستند. این صاحب‌نظران ناگزیرند مفاهیم جدید یا مفاهیم شناخته‌شدة قدیمى‌ترى را مطرح سازند که در محیطى غیر از محیط ایران به نحوى از انحا، طرح و ابتکار و ابداع و خلق شده‌اند. این استادان با توجه به علاقه‌اى که دارند، به گزارش آن مفاهیم به زبان فارسى مى‌پردازند؛ اما براى این کار جز مأموریت علمى خود، از دستگاه خاصى مأموریت ندارند.

۲ـ۲٫ کسانى که معلم دروس گوناگون دانشگاهى‌اند و یا نویسندگانى هستند که با رسانه‌ها کار مى‌کنند و معتقدند باید همه لغات اجنبى را (ولو واژه‌هاى عربى حداقل هفتصد، هشتصد ساله را که در ایران توطن اختیار کرده‌اند) از زبان فارسى بیرون کرد و زبان فارسى را پالایش نمود.

۳ـ۲٫ کسانى که معلم یا نویسنده‌اند و با رسانه‌ها کار مى‌کنند و معتقدند که همه مفاهیم جدیدى را که از خارج آمده‌اند، باید همراه با واژه‌ها و حتى ترکیباتش پذیرفت.

۴ـ۲٫ کسانى که بیشتر اهل شوخى و مزاحند و در رسانه‌هاى جمعى نوشتارى و دیدارى و شنیدارى حضور دارند و واژه‌هایى مى‌سازند که البته بیش و کم با مفاهیم مطرح شده ارتباطى ـ بیشتر مادى ـ دارند؛ اما یا با برخى از خواص ترکیبى و اشتقاقى زبان فارسى بیگانه‌اند، یا اگر با این ویژگى بیگانه نیستند، نمى‌توان آنها را از لحاظ لفظى، واژه‌اى مناسب شأن فارسى‌زبانان و نیز اصل زبان دانست.

 

پرسش دوم

پرسش دوم این است که: مخاطبان این واژه‌ها و مفاهیم که جمعشانر ایرانیان یعنى مالکان زبان فارسى را تشکیل مى‌دهند و از طریق این واژه‌ها به حریم ملکشان بدون اجازه تجاوز مى‌شود، چه گروه‌هایى هستند؟ گروه‌هاى چندگانه‌اى را مى‌توان به ترتیب زیر باز شناخت:

۱٫ مردم عادى، بى‌سواد، کم‌سواد یا باسواد متوسط، همان‌ها که پدرانشان از قدیم مالک این زبان بوده‌اند و اکنون اینان مالک مشاع همان زبان فارسى‌اند؛ اما در قدیم‌الایام چون به رسانه‌هاى جمعى کمتر دسترسى داشته‌اند، از دخل و تصرف احتمالى در زبانشان آگاه نبوده‌اند. اما اکنون که با این دخل و تصرف‌ها روبرو مى‌شوند، همانند آن دلیرمرد رویگر سیستانى [یعقوب لیث صفاری] مى‌توانند گفت که: ما این سخنان و واژه‌ها را اندر نمى‌یابیم، شاید هم تمامى جمله وى را با حسرت بگویند: «چیزى که ما اندر نمى‌یابیم، چرا باید گفت؟!»

۲٫ مردم فرهیخته‌اى که با زبان فارسى مأنوسند، اما ارتباطشان با علم و هنر خارج اندک است و با زبان‌هاى بیگانه هم، بیگانه‌اند.

۳٫ مردم فرهیخته‌اى که با علم خارج ارتباط نظام‌یافته ندارند، اما زبان بیگانه را مى‌دانند و با رایانه هم سر و کار دارند.

۴٫ مردم دانشمند و عالمى که با علم خارج از طریق ترجمه‌ها آشنایى دارند، اما زبان بیگانه را نمى‌دانند.

۵٫ مردم عالمى که با علم خارج سر و کار دارند، با زبان بیگانه و رایانه هم آشنا هستند.

برخورد هر یک از این پنج گروه را با واژه‌ها و مفاهیم جدید، با توجه به موقعیت اطلاعاتى آنها مى‌توان تحلیل یا ارزیابى کرد و اجمالا مى‌توان گفت که از این گروه‌ها آنها که زبان بیگانه و مفاهیم بیگانه را نمى‌دانند، تا مدتها و شاید همیشه مرتبا بگویند که «چیزى که ما اندر نمى‌یابیم، چرا باید گفت؟» اما این گروه‌ها، به علت علاقه و نیازى که رسانه‌ها براى انتشار مطالب تازه دارند و قرار و مدارى عملى هم، آنسان که باید و شاید کارساز باشد، در کار نیست صدا و اعتراضشان به جایى نمى‌رسد (هرچند که قانونى براى منع به کار بردن واژه‌هاى بیگانه داریم).

گروهى که با علم خارج و زبان‌هاى بیگانه آشنایى دارند، به دو دسته علاقه‌مند جدى به انتقال مفاهیم از طریق زبان فارسى و یا بى‌اعتنا و سهل‌انگار نسبت به انتقال مفاهیم از طریق زبان فارسى تقسیم مى‌شوند، اما هیچ یک از دو دسته چون زبان بیگانه را مى‌دانند نمى‌گویند «چیزى که ما اندر نمى‌یابیم، چرا باید گفت»، بلکه دسته اول شاید بگویند «چیزى که بیش و کم به زبان فارسى باید گفت، چرا باید به زبان بیگانه بیان کرد؟»

 

پرسش سوم

پرسش جدى سوم این است که: اگر بپذیریم که مى‌پذیریم، زبان وسیله ارتباط و نیز وسیله کار و زندگى روزانه مردم است، عالمان و فرهیختگانى که با زبان‌هاى بیگانه آشنایند و رسانه‌هاى جمعى، اعم از روزنامه‌ها و مجله‌هاى غیرتخصصى و نیز صدا و سیما که مورد استفاده عمومند، آیا حق دارند در زبان فارسى که ملک مشاع همگان است، دخل و تصرف‌هایى بکنند و یا دخل و تصرف‌هایى را انتشار دهند که موجب انقطاع ارتباط یا اختلال در دریافت مردم و زندگى آنها مى‌شود؟ آیا مى‌توان حق مردم را گرفت و یا با هوس و میل خود به حقوق مردم یعنى مالکان زبان فارسى تجاوز کرد؟ در گستردگى این تجاوز به حقوق مردم ایران، به‌ویژه باید به ایرانیان پرشمارى هم اندیشید که در چهارگوشه دنیا زندگى مى‌کنند و نمى‌توانند در جریان دخل و تصرف‌هاى روزانه و نسنجیده، در زبان فارسى، قرار گیرند.

 

پرسش چهارم

پرسش چهارم این است که: وقتى مى‌گوییم زبان وسیله ارتباط افراد است و همگان باید از امکانات این وسیله ارتباطى آگاهى کافى داشته باشند، درنتیجه باید بگوییم حفظ ارتباط کامل بین افراد یک ملت، مثلا ایرانیان و دیگر فارسى‌زبانان، ایجاب مى‌کند که در این وسیله ارتباط دخل و تصرف نشود و دگرگونى راه نیابد. آیا چنین امرى عملى است و اصولا درست است که از تحول و تطور زبان چشم بپوشیم و از ثبات کامل سخن بگوییم؟

واقعیت آن است که ثباتى با این شرایط، نه صحیح و به مصلحت و نه ممکن است. زبان موجودى زنده است و تاریخ تحول و تطور زبان فارسى هم نشان مى‌دهد که این زبان در طول یک دوره هزارساله رشد و نمو کرده و گسترده و ژرف شده و ظرافت‌ها و نازک‌اندیشى‌هاى فراوانى را در دل خود جاى داده است.

در طى یک دوره سرنوشت‌ساز زبان فارسى، به علت انقطاع جامعه ایران از تحولات علمى و صنعتى جهان، در زمینه مفاهیم و مباحث علمى و صنعتى از زایش باز ماند؛ اما به صرف نگاهبانى و پاسدارى از میراث کهن زبان پارسى و گنجینه‌دارى و بر اثر هراس از اینکه ممکن است گروهى از مردم برخى واژه‌ها را که گزارشگر مفاهیم تازه‌اند درنیابند، آیا مى‌توان زبان فارسى را از تحول بازداشت؟

پاسخ این است که اگر جامعه‌اى به حرکت خود کم و بیش شتاب بخشید، تطور و تحولى که کُند و تقریباً نامحسوس شده بود، شتاب مى‌گیرد و نمى‌توان مانع جنب و جوشى شد که به هر حال جامعه، در ناخودآگاه و حتى خودآگاه خویش، آن را مى‌پذیرد و از آن هم فراتر مى‌رود و به استقبالش مى‌شتابد. ازجمله مثال‌هاى روشن و درس‌آموز این امر، «نهضت ادبى و بازگشت ادبى ایران» در یکى دو قرن پیش است. این بازگشت که لزوما نه تنها ارتجاع نبود، بلکه شاید لفظ نهضت بیش از بازگشت در مورد آن صادق باشد، هرچند ما را با سنت گذشته مرتبط کرد، اما نوآورى‌هاى فراوانى را هم به همراه داشت. همچنین تجدیدنظر یا تجدید سبکى که در نوشتارها و گفتارهاى ادبى و حتى مکالمات روزمره در دوره مشروطه و پس از آن پدید آمد، از این دیدگاه قابل تأمل و بررسى جدى است.خلاصه آنکه نه مى‌توان و نه باید از تطور و تحول کناره گرفت؛ اما باید این تحول و تطور را با نظم و نسقى همراه کرد که ما را از آشوب یا آشفتگى و یا قطبى‌شدن دیالکتیکى و نیز ابهام و تناقض‌هاى جدلى‌الطرفین دور بدارد و حرکت به پیش را به نوعى اکمال متقابل میان جدید و قدیم و گرایش حتمى به تحول و تطور مثبت را، همراه با نظم و نسق، مسندنشین گرداند. در عین حال باید مراعات حال همه مالکان زبان فارسى را نمود و رضایت صریح و یا ضمنى آنها را خواستار شد و آن را به دست آورد.

ادامه دارد

منبع: روزنامه اطلاعات