همه داستانسرایان بر آنند که کیومرس نخستین کسی است که آیین پادشاهی به جهان آورد. گویند بنیاد شهرسازی از اوست. در آغاز دماوند و استخر بساخت که پیشتر سنگام در آنجا بودی. سالها زیست و چهل سال پادشاهی کرد. پوست میپوشید و پیوسته در کوه و هامون میگشت.
نمونههای پارسی سره از نامه خسروان
همه داستانسرایان بر آنند که کیومرس نخستین کسی است که آیین پادشاهی به جهان آورد. گویند بنیاد شهرسازی از اوست. در آغاز دماوند و استخر بساخت که پیشتر سنگام در آنجا بودی. سالها زیست و چهل سال پادشاهی کرد. پوست میپوشید و پیوسته در کوه و هامون میگشت. از پشم و موی جامه و زیرانداز ساخت و سنگ از فلاخن انداختن. جشن سده که پارسیان در دهم بهمن ماه گیرند، از او دانند. در میان فرزندان خویش به نیکویی سخن سرودی و این سخنان از اوست: شادی بسیار سرشت را خودپسند کند.ر کامرانی بیشمار دل را بمیراند.رو گفته است: اندوه بیماری است که از کمی گرمی سرشت زاییده میشود.ر و دهش شاخی است که هنگام سپاسداری برومند و تازه گردد.ر آنچه بر داد و دهش بیفزایند، روزگار فرمانروایی پیروزتر شود.ر و هر چه در راستی پای پیش نهند، کارها بهتر از پیش رود. وی را پسری بود سیامک نام که در خرد و دانش سرآمد روزگار خویش بود. برخی گویند شیث پیمبر اوست.۲۳
به نام خدای جهانآفرین. پس از مرگ یزدگرد و دستیافتن تازیان به پارس، پیوسته این کشور پرآشوب و درهم بود و لشکریان جاینشینان واپسین پیمبران که خلفا مینامیدند، بر همه این سرزمین دست یافته، از بغداد تا رود آمویه را در زیر فرمان آوردند و از سوی دیگر ترکان نیز آغاز تاخت و تاز کرده، ایران را ویران نمودند. اگرچه در برخی از گوشهای کشور پارس مانند تبرستان و سکستان و کرمان و جاهای دیگر گردنکشی پیدا شده و سرکشی مینمودند، نه چنان بود که با لشکر تازی برابری کنند و کشور به این بزرگی را از دست اینان توانند بیرون آورد. تا روزگار مأمون که طاهر نام خزاعی برای فرمانفرمایی خراسان برگزیده شده، رفته رفته کارش در آن سامان بالا گرفت و اندیشه پادشاهی کشور پارس نمود و از زیردستی خلیفه بغداد بیزاری جست. نام او را روز آدینه پس از نماز بر زبان نیاورد. گویند در شب همان روز بمرد. چهار تن از نژاد او به پادشاهی سرافراز شدند و از سال دویست و بیست و پنج که طاهر اندیشه شهریاری ایران کرد تا ششصد و سی و شش که لشکر تاتار به ویرانی این کشور آمدند، شانزده گروه در پارس فرمانروایی کردند. شش گروه آنها در بیشترین کشور ایران و ترکستان دست یافته، با توانایی بسیار شهریاری نمودند: طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان و خوارزمیان و ده گروه دیگر در برخی از گوشهای این کشور فرمانروایی میکردند و چندین تن از ایشان هم فروتنی به این پادشاهان توانا مینمودند: ۱ـ دیلمیان، ۲ـ پادشاهان تبرستان که نژاد قابوس نامند، ۳ـ پیروان حسن صباح که ملاحده گویند و ۴ـ سلجوقیان که در کرمان فرمانروا بودند، ۵ ـ قراختائیان که در کرمان کشوردار بودند و ۶ ـ اتابکان آذرآبادگان، ۷ـ اتابکان پارس که سنقرته گویند، ۸ ـ فرمانفرمایان سکستان، ۹ـ فرمانروایان غور، ۱۰ـ اتابکان لرستان.۲۴
دساتیر
«دساتیر» هرچند بحثی پیوسته و همگون با پارسی سره دارد، اما میبایست بنا به تحلیل و تحقیق اکثر بزرگان ادب فارسی آن را در حوزه نقد و ناسره بررسی کرد؛ زیرا از بُعد زمانی نیز متقدم بر سرهگویی و سرهنویسی مورد نظر ماست و مرکز اساسی این نوشتار «جلال دوم» هیچگاه به آن دایره ورود نکرده است و این یکی از نشانههای برگزیدگی ایشان در این بابت است؛ اما شاعرانی فحل و مردانی سخنگستر که پیروان سرهگویی و سرهنویسی و به گونهای دساتیر بودهاند، که به احوال و آثار برجستگانی از آنان تا رسیدن به روزگار امروز و درخشش جلال دوم میپردازیم؛ نخست ادیبالممالک فراهانی.
ادیبالممالک فراهانی
ادیبالممالک فراهانی قائممقامی۲۵ از شاعران دوره بیداری در زمامداری امیر نظام گروسی و ابوالفتحمیرزا سالارالدوله مدتها مقیم کرمانشاه۲۶ بود. وی ادیب و شاعر و روشنگر و روزنامهنگار و سخندان و سخنشناس بود و در لغت در زبان فارسی و تازی تبحر فوقالعاده و بر ادب و تواریخ و قصص و روایات عرب و عجم مسلط بود؛ ولی همین احاطه بر لغت عرب و تبحر در دانشهایی که قدما دانستن آنها را برای هر ادیب لازم میشمردند و مخصوصا دلدادگی او به لغات ساختگی دساتیر، که آنها را جزو معلومات خود میشمرده و با تکلف زیاد در اشعار خود به کار میبسته، نه تنها قصاید و مدایح بلکه اشعار سیاسی او را نیز ـ هرچند نسبت به آثار دیگرش سادهترند ـ از دسترس عامه خارج ساخته است.۲۷ ادیبالممالک در عصر خود به سبب دعوت سران کشورها و ممالک و برجستگی در عرصه روزنامهنگاری، شخصیتی فرامرزی و در خارج از مرزهای ایران شناخته شده و از سفرای فرهنگ ایرانی و زبان پارسی بود که دیوانش شاهد واضح است. ادیبالممالک در دهههای سوم عمر از پیروان نحله اهل حق گردید و در آن رشته آگاهیهای عمیق داشت.۲۸ در دیوان ارزشمند او بخشی را به فرهنگ پارسی اختصاص داده که اشعار زیر نمونههایی از فرهنگ پارسی ادیبالممالک است و چنانچه بخواهیم به سرودههای دیگر وی در استفاده از واژگان پارسی سره و دساتیر استناد کنیم، اسنادی گسترده را در بر خواهد گرفت.
ادیبالممالک در عصر خود به سبب دعوت سران کشورها و ممالک و برجستگی در عرصة روزنامهنگاری، شخصیتی فرامرزی و در خارج از مرزهای ایران شناخته شده و از سفرای فرهنگ ایرانی و زبان پارسی بود که دیوانش شاهد واضح است. ادیبالممالک در دهههای سوم عمر از پیروان نحلة اهل حق گردید و در آن رشته آگاهیهای عمیق داشت.۲۸ در دیوان ارزشمند او بخشی را به فرهنگ پارسی اختصاص داده که اشعار زیر نمونههایی از فرهنگ پارسی ادیبالممالک است و چنانچه بخواهیم به سرودههای دیگر وی در استفاده از واژگان پارسی سره و دساتیر استناد کنیم اسنادی گسترده را در بر خواهد گرفت.
پیوسته فرهنگ پارسی۲۹
آن بت شوخچشم مهسیما
نظم فرهنگ فُرس جست از ما
«فاعلاتن مفاعلن فعلن»
و به «بحر خفیف» چامهسرا
پاک یزدان و ایزد است: خدا
هدف: حق(ع)، زنده: حی، عیان: پیدا
دان نبی را پیمبر و وَخشور
خاندان: اهل بیت و جامه: کسا
شرع: آیین، نظام: دهناد(ف) است
حکم: پرمان، روش: بوَد یاسا
گرزمان: عرش و زیرگه: کرسی(ع)
هست کرفه و بزه: ثواب و خطا
نار: دوزخ، صراط: چینود است
باغ: مینو، بهشت: روحافزا
کار به (ف): نازله، جنب(ف): سنت
ناروا: منع شد، حلال: روا
سحر: فرهت و معجزه: فرجود
نیز فرجاد: فاضل دانا
کعبه: آباد خوان، نوی: فرقان
گنک دژهوخت: مسجدالاقصی
شه: ملک، پیره (ف): دان ولیعهدش
تیرم (ف): آن بانویست کش به سرا
شسن: نامی(ع) و شسته: دان محسوس
دیم: (ف) رخساره، بشن: دان بالا
منشی: (ف) مردم طبیعی دان
نیر نودی: (ف) است مردم مشا
نحو: بربست (ف) و صرف: بخش آمد
علم منطق: شمار بازگشا
خطه و نقطه چو ذره دان و محیط
کشک و نیل و پنده و پیچا
کُره:(ع) گوی است و دائره: برهون
مرکزش: وندسار (ف) و پن: امّا(ع)
هج(ف): عمودی و کج: بوَد مایل
قطب: باشد نشین و ارض: کنا
برش دید(ف): دان تو قطع نظر
هست برگست(ف): معنی حاشا
پای خوان پچوه م پاچمی(ف) نورند
شرح وستی(ف): کانه گویا
غرچه: نامـرد و قلتبـان: کردنک
قحبه(ع): لولی، مخنّث است: بخا
هست سربار: برد و سو: تملیت
لیک اندر میانه بکیاسا
کلمه: واژه دان و نوله: کلام
نطق: کرویز شد، نمار: ایما(ع)
وات: لفظ، آرش است و چم: معنی
هم لقب: پاچنامه، صوت: آوا
فلک: ادراک و فهم: نیوند است
قوه: نیرو و بیخرد: شیدا
منشی آمد: دبیر و نیز پناغ
کلک و خامه: قلم(ع)، نکو: شیوا
جزو: فرشیم و سیمناد: سور
آیه: چمراس و سیمراخ: دعا
شد غزلگوی باد: رنگین باف
رمز گوی است: مرد پیچهسرا
هجو: جرشفت و شعر: سرواد است
سجع: سرواده، ساختن: انشا
هم پساوند: قافیت باشد
وزن(ع): سنجه، حدیث دان: سروا
بخت و تاخیره: طالع است و نصیب
فال(ع) بد: مرغوا و خوش: مروا
ارتجک: برق(ع) دان و تندر: رعد
باز: ینوار جو(ع)، پناد: هوا
هست سوراک: آبموج و حباب
همچون کوراب: دشت آبنما
لجّه: گرداب دان، جزیره: اداک
شاخ آبه: خلیج(ع) و یَم: دریا
حصن و قلعه و حصار: انباخون
باز دژ دان و همچنین او را
منزل اسب: بارهبند بوَد
خانة گوسپند: انگژوا
هست اَودر: عمو و کاکو: خال
اَب و جد را: پدر شمار و نیا
ریش: والانه و یقین: واخ است
پور: واد است و آش باشد: وا
آنج: زعرور و شفترنک: شلیل
بهْ و سیب است: آبی و توپا
اندو افتد: شگفت و مدح: شکفت
افتدستا: شمار و افدستا
شهروا: زر و سیم ناسره دان
سره و ویژه هست: شهرروا
لیت: ای کاشکی، لعل: شاید
إنّ و أنّ، انّما: مانا
ادامه دارد
پینوشتها:
۲۸ـ رک. (فریبا مقصودی، آداب آل حق، سرودة ادیبالممالک فراهانی، حاج وهاب جیحونآبادی، نشر سُها، تهران، ۱۳۷۴ ـ محمدعلی سلطانی، حماسه ملی ایران در اعتقاد علویان یارسان، انتشارات مؤسسة اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴)
۲۹ـ در خلال سطور [حرف] (ع) علامت عربی، [حرف] ف علامت فارسی، (مع) علامت معرب، (ت) علامت تُرکی است و این علامتها در جاهایی که احتمال اشتباه میرود، گذاشته شده است.
ادامه دارد
پینوشتها:
۲۳ـ جلالالدین میرزای قاجار، نامه خسروان، ج۱، ص۲۱ـ ۲۶ .
۲۴ـ همان، ج۲، ص۱۱ـ۱۴٫
۲۵ـ این شرح حال را شادروان ادیبالممالک فراهانی در مقدمه دیوانش آورده است: پوشیده نماناد که کنیت این بنده ابوعیسی است به نام پسرم (عیسی) که در دهسالگی در قصبه بیجار گروس در سال ۱۳۰۸ هجری به مرض آبله وفات یافت. نامم محمدصادق است که به عنوان «میرزا صادقخان» اشهار دارد. لقبم از نخست «امیرالشعرا» بود و اکنون «ادیبالممالک» است. پدرم (حاجی میرزا حسین) پسر «میرزا صادق» که پدرش «میرزامعصوم» (متخلص به محیط) از معاریف ادبا و بلغای صدر سلطنت قاجاریه که ذکرش در دفاتر آن عصر از قبیل کتاب «انجمن خاقان» تألیف فاضلخان گروسی و «گنج شایگان» اثر خامه میرزا طاهر دیباچهنگار با مختصری از شعر شیرینش درج شده. وی برادر «میرزا ابوالقاسم قائممقام» است که صاحب دیوان و منشآت و وزیر محمدشاه قاجار بوده.
مادر پدرم نیز دختر میرزا ابوالقاسم قائممقام است. همچنین مادرم از هر دو سو فرزند برادر میرزا ابوالقاسم قائممقام بوده. و میرزا ابوالقاسم از اعاظم وزیرا و دانشمندان قرن سیزدهم هجری و نوزدهم میلادی به شمار میرود. در ماه رجب سنه ۱۲۵۰ هجریر مطابق سنه ۱۸۳۴ مسیحی بعد از رحلت پدرش، میرزا عیسی قائممقام، به مقام وزارت و صدارت نائل شده در شب شنبه آخر ماه صفر سنه ۱۲۵۱ هجری مطابق سنه ۱۸۳۵ میلادی در باغ نگارستان از اثر سعایت حاسدان و غمازان، به فرموده محمدشاه غازی او را خفه کردند و تا چهل روز کشتن او را از بیم شورش و هیجان ملت مستور داشتند. سپس با احترام تمام جسدش را به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم علیهالسلام نقل کرده و در آنجا مدفون ساختند.
میرزا عیسی قائممقام که پدر میرزا ابوالقاسم بود، اول کسی است که در این سلسله به لقب «قائممقامی» ملقب گردید و مناسبت این لقب، آن بود که پادشاه ایران او را قائممقام صدارت فرمود و کار صدارت با میرزا شفیع شیرازی بود؛ اما یکسره کارها با رأی و مشیّت و امضای میرزاعیسی تمشیت میگرفت. رحلت میرزاعیسی در ماه صفر ۱۲۳۸ هجریر مطابق سنه ۱۸۲۲ میلادی در دارالسلطنه تبریز به مرض وبا اتفاق افتاد و اکنون مرقدش که در جنب بقعه حضرت امامزاده حمزه بن موسی الکاظم علیهالسلام واقع شده است، زیارتگاه انام میباشد. میرزا عیسی مردی خردمند و دانا و سخنگو بوده و در زهد و ورع و علم و عمل، ثانی و تالی نداشته، برخی از مؤلفات و مصنفاتش در مجموعه منشآت پسرش میرزا ابوالقاسم به طبع رسیده و پارهای در خانه احفادش حاضر و موجود است. میرزاعیسی را چهار پسر و یک دختر بود.
اکبر آنها میرزاحسن وزیر ـ جد امّی این بنده ـ است که مادرم پسرزاده اوست. دوم میرزامعصوم که پدرم پسرزاده اوست و مادرم از بطن دختر او پدید آمد. سوم میرزا ابوالقاسم قائممقام است که پدرم دخترزاده اوست و مادر آن دختر همشیره مرحوم میرزاحسن مستوفیالممالک بوده. چهارم حاجی میرزاموسی خان متولی روضه حضرت علی بن موسیالرضا(ع) در خراسان بود که از او فرزندی به جای نماند. اما دختر میرزا عیسی حاجیه تاجماهبیگم خانم معروفه «به حاجیه عمه» بود و با شاهزاده ملک قاسممیرزا فرزند فتحعلیشاه قاجار عقد زوجیت بست و طبیعت ایشان با یکدیگر سازگار نیامد. اولادی از او بر جای نماند. املاک موقوفه آذربایجان غالبا از اثر خیرات حاجیه خانم است.
میرزاعیسی معروف به «میرزا بزرگ» بود و وزارت را از پدران و نیاکان میراث داشت؛ زیرا که آبای عظامش در دولت زندیه و افشاریه و صفویه تا عهد مغول و آنسوتر دارای مقام وزارت بودهاند و چون خاتم حضرت سیدالساجدین علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام که امام چهارم اثنی عشریه و جد اعلای این سلسله میباشد، در نزد اکابر این خاندان بوده و اکنون نیز در این خانواده مضبوط است. لهذا اجداد امجاد قائممقام را در هر دوره با وجود وزارت، «میر مهردار» میخواندند و نسب میرزاعیسی بر طبق شجرهای که نزد نگارنده موجود است، به سی و شش پشت تا علی بن الحسین پیوسته شود. اما ولادت این بنده از قرار زایجه که مرحوم میرزا مهدی منجمباشی خراسانی که از اساتید سنه ۱۲۷۷ هجریر مطابق سنه ۱۸۶۰ میلادی و از قرار تصریح درجه طالع به نمودار بطلمیوس واقع شده است. این رباعی را یکی از معاصرین که با پدرم رسم منادمت میپیمود در تاریخ ولادتم سروده و لفظ مبارک «پیغمبر پاک» را به حساب جمل دال بر تاریخ دانسته و رباعی این است: فرخنده نژاد «صادق» آن اختر پاکر دارای نژاد فرخ و گوهر پاک + «پیغمبر پاک» سال میلادش شدر چون هست ز خاندان پیغمبر پاک (۱۲۷۷) مسقط الرأسم قریه کازران از قرای بلوک «شرا»، از توابع عراق که حکومتنشین آن سلطانآباد است. امتیازی که بنده و برادرانم را از سایر افراد خانواده میرزاعیسی قائممقام میباشد، آن است که امّهاتم همگی از خواتین زمان و جلایل نسوان جهان بوده، چندان که در نسب و نژاد آنان تفتیش کنند، یک تن کنیز و برده و زرخرید یا سوقه وداه و پرستار و از طبقات پست در جدّات و امهاتم دیده نشده. برخلاف سایر خویشانم که سراسر خونشان با خون این گونه کسان آمیخته شده و هیچ یک از ایشان محض و خالص و صافی نیستند.
ـ ادیبالممالک روز چهارشنبه ۲۸ ربیعالثانی سال ۱۳۳۵ق در تهران به سن ۵۸ سالگی درگذشت. (دیوان ادیبالممالک فراهانی قائممقامی به تصحیح و حواشی و اهتمام وحید دستگردی، کتابفروشی فروعی، ۱۳۵۵، تهران).
۲۶ـ رک. محمدعلی سلطانی، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج۴ـ ۵ ، نشر سُها، تهران، ۱۳۸۱، ص۳۷۶ به بعد.
۲۷ـ یحیی آرینپور، از صبا تا نیما، ج۲، انتشارات فرانکلین، ۱۳۵۵ تهران، ص۱۳۹٫
۲۸ـ رک: فریبا مقصودی، آداب آلحق، سروده ادیبالممالک فراهانی، حاج وهاب جیحونآبادی، نشر سُها، تهران، ۱۳۷۴؛ محمدعلی سلطانی، حماسه ملی ایران در اعتقاد علویان یارسان، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۹۴٫
منبع: روزنامه اطلاعات