شاهرخ مسکوب یکی از کسانی بود که اهمیت نقالی (روایتگری شاهنامه) را بهتر از دیگران فهمیده بود و برای روایتگری شاهنامه و روایتگران این اثر سترگ، احترام زیادی قائل بود. چنانچه کتاب «مقدمهای بر رستم و اسفندیار» را به این خادمان بینام و نشان شاهنامه تقدیم کرد. به کسانی که در طول تاریخ کوشیدند تا شاهنامه، زندگی صبورش را در میان مردم عادی ادامه دهد. به کسانی که پیام حکیم توس را به گوش مردم رسانده و نگذاشتند این صدا خاموش شود.
شاهرخ مسکوب یکی از کسانی بود که اهمیت نقالی (روایتگری شاهنامه) را بهتر از دیگران فهمیده بود و برای روایتگری شاهنامه و روایتگران این اثر سترگ، احترام زیادی قائل بود. چنانچه کتاب «مقدمهای بر رستم و اسفندیار» را به این خادمان بینام و نشان شاهنامه تقدیم کرد. به کسانی که در طول تاریخ کوشیدند تا شاهنامه، زندگی صبورش را در میان مردم عادی ادامه دهد. به کسانی که پیام حکیم توس را به گوش مردم رسانده و نگذاشتند این صدا خاموش شود.
در کنار تحقیقات و آثار ارزنده ادیبان ایران زمین بویژه محمدامین ریاحی، محمد مختاری، مهدی قریب، جلال خالقی مطلق، محمد علی اسلامی ندوشن، عبدالحسین زرینکوب، فضلالله رضا، شاهرخ مسکوب و... که در خصوص شاهنامه، مقالات و کتابهای ماندگاری تألیف کردند، تلاش مستمر برای گسترش شاهنامهخوانی در میان مردم که با همت روایتگران شاهنامه پیگیری شده، نقش تعیین کنندهای داشته است. در طول تاریخ هر دو گروه، یعنی شاهنامهپژوهان و روایتگران شاهنامه، با عشق کار کردهاند و این مهمترین ویژگی آنان است. در واقع این دو گروه کار یکدیگر را تکمیل کردهاند و شاهنامه را به میان مردم آوردهاند.
در جهان امروز کمتر کسی فرصت پرداختن به دیگری را دارد. مگر در جهت احتیاج و خواستهای باشد. در این میان، فرهیختگانی که در کار تحقیق و بررسی هستند تا یاد و خاطره و میراث فرهنگی و ادبی ما را معرفی کنند ارزش زیادی دارند؛ زیرا در برابر خدماتی که انجام میدهند بعید است که در انتظار پاداش باشند. این اقدامات عمدتاً بیچشمداشت و با عشق است که ساخته و پرداخته میشود. در این میان، استاد امیر صادقی ــ روایتگر شاهنامه ــ انسانی است که با عشق و علاقه زائدالوصف به حکیم توس، فردوسی بزرگ، لحظهای از یاد آن بزرگمرد و وطندوست واقعی غافل نبوده است.
پیوسته با این عشق زندگی کرده و چنان زندگی خود را به حکیم توس پیوند زده که شمایلی همچون او یافته و هر که او را میبیند شکل و شمایل فردوسی در نظرش مجسم میشود. به راستی که وجودش در وجود او خلاصه شده است. اگر کسی برای انجام وظیفه یا شهرت به یک بزرگ پرداخته، و وقت صرف کرده، استاد امیر صادقی بدون هیچگونه منفعت شخصی و استفاده از هیچ امتیازی، به این اقدام فرهنگی بزرگ پرداخته و عمر خودش را در این مسیر سپری کرده است. او با اشتغال به کار فنی امرار معاش کرده و میکند، تا بتواند در خدمت فردوسی بزرگ باشد. وی با همت و زحمت فراوان، در حد توان خود، مجموعهای را بنیان نهاده که «فردوسی سرای ایران» نام دارد. مجموعهای فرهنگی که فعالیتهای منظمی در راستای ترویج فرهنگ ایرانی در آن تدارک دیده خواهد شد. استاد امیر صادقی ده سال قبل و در سال 1383 حکم استادی روایتگری شاهنامه را با امضای استادان دانشگاه و از سوی معاونت پژوهشی ریاست جمهوری وقت (محمد خاتمی) دریافت کرد و کار فرهنگی خودش را مصممتر ادامه داد.
استاد امیر صادقی –روایتگر شاهنامه- تن خود را با ورزش (در حد قهرمانی) پرورانده، جان و روان خود را با بخش مهمی از میراث ادبی ایران پیوند زده و از همه لحظات عمر خویش به نحو شایسته بهره برده است. قدر عمر و جوانی خود را دانسته و بیهوده زمان را سپری نکرده است. اگر نسل جوان ایران، از زندگی این مرد پرتلاش بیاموزد، و زندگی را آن طور که باید بسازد آینده خود و سرزمینش را تضمین کرده است.
زیرا او با آگاهی از میراث فرهنگی و ادبی ایران زندگی خودش را آراسته است و در عرصه جهانی هم فعال بوده است. در سفرهای متعدد به نقاط مختلف جهان از جمله تاجیکستان، آلمان، آمریکا، هند و... هنر شاهنامهخوانی خود را به فارسیزبانان نشان داده و ارزشهای فرهنگ ایرانی را که در رأس آن صلحدوستی و نوعدوستی است به همگان معرفی کرده است.
در تمام این سالها استاد امیر صادقی توجه خاصی به ایرانیان خارج از کشور داشته است. سالها قبل و پس از بازگشت از یک سفر فرهنگی به اروپا میگفت:«ایرانیان مقیم اروپا بویژه آلمان که من با آنها ارتباط فرهنگی داشتم از آن دست آدمیان نیکوسرشتی بودند که هرگز وطن خود، فرهنگ خود و اعتبار جهانی خود را فراموش نکردهاند. آنان پیوسته میکوشند تا هر چه بیشتر ایرانی بمانند و این فرهنگ کهن را به دیگر ممالک جهان گوشزد کنند، گردهم جمع میشوند و از ایران و فرهنگ آن میگویند و به فرزندان خود که در آن سامان به دنیا آمدهاند میآموزند که ایرانی هستند و باید به فکر سرزمینشان باشند.
اینان کسانی بودند که حکیم ابوالقاسم فردوسی را پس از گذشتن هزار و صد سال به اروپا دعوت نمودند و نعره مردانهاش را چون تندر آسمانها در آن دیار طنینانداز کردند و به ایرانی بودن خود افتخار نمودند، شادی کردند و مهرگان را جشن گرفتند و مقام حکیم ابوالقاسم فردوسی را گرامی داشتند و با وجود زندگی مادی در غرب که همه را به سوی خود میکشاند، جانب فرهنگ خود را گرفتهاند و از آن میگویند.
آنها به خوبی میدانند که اگر چه باید جهان را بسازند اما وطن خود را فراموش نکردهاند البته به کسانی هم برمیخوری که خود را و فرهنگ خود را فراموش کردهاند و نمیدانند متعلق به کدام سرزمین هستند نه گذشته را به یاد دارند و نه آیندهای را در نظر دارند و حالشان هم مانند گذشته و آینده شان میباشد که تعدادشان قلیل است اما روح و روان بیشترشان از پی نام ایران زمین است».
وی در مقدمه کتابش «به پاکی خورشید» یادآور میشود که فرهنگ و تمدن ایرانی سرشار از داستانها و شخصیتهای جذاب است اما در کتابها و بویژه سریالهای کارتونی تلویزیون ما خبری از آنها نیست! با توجه به اهمیت تعلیم و تربیت و تأثیر زیادی که در دوره کودکی و نوجوانی دارد، باز باید با او همصدا شد که چرا مسئولان فرهنگی، فیلمسازان، هنرمندان و نویسندگان به میراث فرهنگی و ادبی و متون کهن توجه کافی ندارند و آثار خود را با الهام از آنها ارائه نمیکنند؟ در کنار نمایش تولیدات تلویزیونی و سینمایی خارجی و شخصیتهایی نظیر سوپرمن، مردعنکبوتی و... آیا بهتر نیست با نگاه به تاریخ ایران و شخصیتهایی نظیر رستم، سهراب، گردآفرید، سیاوش، ایرج، فریدون و... ما نیز تولیدات خودمان را داشته باشیم و از این طریق کودکان و نوجوانان خود را –که فردای کشور را رقم میزنند- با فرهنگ ایرانی بیشتر آشنا کنیم؟ آیا جذابیت ادبی و هنری این آثار کمتر از آثاری است که در خارج تولید میشوند یا ما از عمق آن بیخبر هستیم که به سراغ آن نمیرویم؟
روزنامه اطلاعات