بلاغت در ادب فارسی / دکتر جلیل تجلیل - بخش دوم و پایانی

عناصر اندیشگانی و صورتگری شعر فارسی نه چیزی است خُرد كه بتوان در طی اوراقی به تمامی بازگفت. زبانی به پهنای فلك می‌تواند تا شرح آن بازگوید. از این رو كلیاتی از آن را در دو عرصه به طور فشرده یاد می‌كنیم و همراه مثالها و نمونه‌ها خواننده را در جریان این چشمه‌سار نشاط‌بخش و دلنواز قرار می‌دهیم:

 

 

عناصر اندیشگانی و صورتگری شعر فارسی نه چیزی است خُرد كه بتوان در طی اوراقی به تمامی بازگفت. زبانی به پهنای فلك می‌تواند تا شرح آن بازگوید. از این رو كلیاتی از آن را در دو عرصه به طور فشرده یاد می‌كنیم و همراه مثالها و نمونه‌ها خواننده را در جریان این چشمه‌سار نشاط‌بخش و دلنواز قرار می‌دهیم:

صورتگری بلاغی و هنری نشان‌دهندة داده‌هایی است كه بخشی از آنها را سازه‌ها و قالبهای رسمی بلاغی از تشبیه و استعاره و جنس و كنایه و اطناب و ایجاز و حذف و تقدم و تأخر و حصر و قصر و ایهام و طباق و مراعات نظیر و دگرگونه‌های بدیع و بلاغت در منابع و مآخذ آن به زبانهای فارسی و عربی در اختیار مشتاقان قرار داده است و بخش عظیم این صورتگری آفریده ذهن و اندیشه خود شاعر است. در بخش صورتگری، شاعران که تخیل و الهام را با مهارتهای ادبی درآمیخته‌اند، حالات عقلانی و استدلالهای دشوار را در قالب تشبیه و استعاره ریخته و به سادگی از عهده بیان مطلب برآمده‌اند:

در ساده‌ترین گونه‌های تشبیه كه همان تشابه لفظی و ظاهری كلمه‌هاست یعنی جناس، برخی تشبیه و جناس را در پدید آوردن شگفتی و نیروی القای مطلب به كار گرفته‌اند؛ چنان كه خاقانی نهاد تن‌پرستان و خودنمایان را كه درونی آلوده و برونی آراسته دارند، به گلخن و گل خندان مانند كرده و دو چیز ناهماهنگ را در كنار هم نشانده و گفته است:

نهاد تن‌پرستان را گل خندان و گلخن دان

درون‌سو خبث و ناپاكی و بیرون، زرّ و مرجانش6و نظامی، نمك لب شیرین را با شكر درآمیخته و توصیفی بدین‌گونه آورده است:

نمك دارد لبش در خنده پیوست

نمك شیرین نباشد، وان‌ِ او هست

نمونه‌های یاد شده كه نخستین تشبیه همراه جناس و دومی تشبیه مركب است، نشان می‌دهد7 كه چگونه تشبیه كه از كیفیت تركیب مشبّه و مشبه‌به و تلفیق محسوس و معقول گرفته می‌شود، درجه تخیلی آن بیشتر و تأثیرش افزونتر است. یكی دیگر از فسونكاری‌های شاعران در حلقه تشبیه آنجاست كه كرسی مشبه و مشبه‌به را جابجا كنند و به تشبیه معكوس و قیاس وارون بپردازند. در این گونه تشبیه است كه فردوسی در شاهنامه ستاره و خورشید را در درخشندگی به تیغ و سنان و ظاهر شدن ماه را از فراز كوه به جلوس شاه بر تخت مانند كرده است:

ستاره سنان بود و خورشید تیغ

ز آهن زمین بود و از گرز میغ

سر از كوه برزد هم‌آنگاه ماه

چو بر تخت پیروزه، پیروزشاه8

از تشبیهات شگفت و والای شاعران، نمایش هیأت سكون و طرز قرار گرفتن عناصر و اجزای یك پدیده در كنار هم است كه پیداست در این گونه تشبیه، یك چیز به یك چیز مانند نشده، بلكه اجزای مركب با حالت و هیأت مخصوص به وضعیت همانندی تشبیه گردیده و درجه زیبایی ابداع و معماری تشبیه در آن هنری‌تر و والاتر است؛ چنان كه منوچهری بوستانی را به مسجد و فاخته را به موذ‌ّن و شاخ بنفشه را كه سر بر زانو نهاده، در حالت سكون نشان داده است:

بوستان چون مسجد و شاخ بنفشه در ركوع

فاخته چون مؤذن و آواز او بانگ نماز

وان بنفشه چون عدوی خواجة گیتی نگون

سر به زانو برنهاده رخ به نیل اندوده باز

و همین تشبیه (سر به زانو نهادن) كه نمایش هیأت سكون است، از تركیب جهات و عناصر و اجزای گوناگون حاصل آمده و با وجه شبهی مركب عرضه شده و از تشبیهات هنری شاعران است؛ چنان كه خاقانی زانوی ادب بر زمین زدن و در درس تعلیم و تربیت استاد به ادب نشستن را آیین ادب دانسته و آن را در قصیده‌ای با این تشبیهات آراسته است:

دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش

دم تسلیم سر عشر و سر زانو دبستانش

نه هر زانو دبستان است و هر دم لوح تسلیمش

نه هر دریا صدف دار است و هر نم قطره نیسانش

سر زانو دبستانی است چون کشتی نوح آن را

که طوفان جوش درد اوست جودی گرد دامانش

خود آن کس را که روزی شد دبستان از سر زانو

نه تا کعبش بود جودی و نی تا ساق طوفانش

نه مرد این دبستان است هرگز جنبشی در وی

به هر دم چار طوفان نیست در بنیاد ارکانش

دبستان از سر زانوست خاص آن شیرمردی را

که چون سگ در پس زانو نشاند شیرمردانش

کسی کز روی سگ‌جانی نشیند در پس زانو

به زانو پیش سگساران نشستن نیست امکانش

کسی کاین خضر معنی راست دامن‌گیر چون موسی

کف موسی و آب خضر بینی در گریبانش

همه تلقینش آیاتی که خاموشی است تاویلش

همه تعلیمش اشکالی که نادانی است برهانش

و سیر این تشبیه ابداعی را در شعر فارسی كه سر در آداب تعلیم و تعلم دارد و مربیان گفته‌اند: «بهتر است با اقعاء جلوس كند، دو پای خویش را فرش ساخته و دو زانو بنشیند.»9 می‌توان در تشبیهات دیگر شاعران بزرگ هم دید، چنان كه خاقانی گوید:

همچو بنفشه بر سر زانو نهاده سر

زانو بنفشه رنگ‌تر از لب هزار بار10

صورتگری و فسون‌كاری سخن‌سرایان فارسی در قلمرو استعاره، بسی دلنشین و هوش‌رباست. آنجا كه صبح آه آتشین ز جگر برمی‌كشد و پگاهان نفس سر به مهر برمی‌كشد و خیمه روحانیان را عنبرین طناب می‌سازد و جیب دریده صبح از قواره پرنیانی نمایان می‌گردد. به این بیتهای خاقانی بنگریم:

صبح آه آتشین ز جگر بركشید و گفت

دردا كه كار خراسان بر آب شد

زد نفس سر به مهر صبح مُلـَمَّع نقاب

خیمه روحانیان گشت مُعَنـبَر طناب

ساحری را گر قواره بهر صبح آید به كار

من ز جیب مه قواره پرنیان آورده‌ام

بر قواره ماه سحری كرد چرخ

تا سر از خواب گردان بر كرد صبح11

تشبیه و تمثیل و استعاره در دست شاعران ابزاری بوده است كه بدان وسیله به استدلال شاعران و برهان‌سازی می‌پرداخته‌اند. عنصری با استفاده از تناسب تشبیه و تمثیل ممدوح به یاقوت كه هم از سنگها هست و هم نیست و بالاتر و گرانبهاتر از آنهاست، نتیجه گرفت كه ممدوحش از مردم است، لیكن مرتبتی بالاتر از مردم دارد و گفته است:

تو ای شاه اَر ز جنس مردمانی

بوَد یاقوت نیز از جنس اَحجار

و مولوی با استفاده از این ترفند فرموده:

سیمرغ را خلیفه مرغان نهاده‌اند

هر چند هم لباس خلیفه غـُراب شد

گریز از توسل به دلایل عادی و طبیعی و حركت به

اقامه ی علتهای شاعرانه موجب گردیده است كه خاقانی خوان ددان و درندگان را با كاسه سر دشمنان رنگین و الوان سازد تا امید و نیاز ددان برآورد:

خوان ددان را به كاسه سر اعدا

ز آتش شمشیر تو طعام برآمد12

و یا انوری گرگانِ بیابان را آرزومند سر خونریز اسیران ممدوح شمرده و پاس داری شبان را از گوسفندان واجب دانسته است:

گرگان سر خونریز اسیران تو دارند

واجب شمرَد حَزم شبان پاس غنم را

و فردوسی ممدوح خویش ـ پهلوان نامدار ایران، رستم را ـ چماننده چرمه و چراننده كركس توصیف كرده است:

چماننده چرمه هنگام گرد

چراننده كركس اندر نبرد13

مطالعه و پژوهش در این ترفندها و انگیزه‌ها وصورتگری ها و سحركاری های شاعرانه حدیثی بس دراز دارد و این هنرها سخن‌سرایان ایرانی را در تاریخ ادب جهان نامدار و همیشه زنده ساخته است.

 

پی‌نوشتها :

٦- در قصیده‌ای با مطلع: مرا دل پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش / دم تسلیم سر عشر و سر زانو دبستانش(دیوان، برگ ۲۰۹)

از این حدیث پیامبر بهره گرفته است: «ایاكُم و خضراء الدمن». ر.ك. جلیل تجلیل، اسرارالبلاغه، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴٧، برگهای ۳٦ تا ۳۹؛ ر. ك. جلیل تجلیل، تحلیل اشعار اسرار البلاغه ، انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، ۱۳۷۷، برگهای ۲۷ و ۲۸.

٧- «خسرو و شیرین» نظامی، تصحیح وحید دستگری، برگ ۵۱.

۸- «شاهنامه فردوسی»، تصحیح ژول مول، سازمان كتابهای جیبی، ج ۳، برگ های ۲۱ و ۲۱۸.

۹- «آداب تعلیم و تعلم در اسلام»، ترجمه سید محمد باقر حجتی، برگ ۳۳٧.

۱۰- دانشمندان بلاغت این تشبیه را در موضوع ملاحظه هیأت سكون در تشبیه در این بیت «مُتـَنـَبّی» متمثل دانسته‌اند: یقعی جلوس البدوی المصطلی / با ربع مجدوله لم تجدل. ر.ك. «مطوّل» تفتازانی، برگ ۳۲۵.

۱۱- تنفس صبح برگرفته از تعابیر قرآنی است: والصبح اذا تنفس (تكوید، آیه ۱۸) و این موضوع در تفسیر كشاف زمخشری ، اسناد مجازی شناخته شده و بیت زیر شاهد آمده است: حتی اذا الصبح لها تنفسا/ و انجاب عنها لیلها و عسعسا.(كشاف ج ۴، برگ ٧۱۱)

۱۲- جلیل تجلیل، «جاذبه‌های شعری خاقانی و هنرهای ادبی او» ، مشكوه، نشریه آستان قدس رضوی، شماره ی ٦، ۱۳٦۲، برگ ۱٧۸.

۱۳- عبدالقاهر جرجانی، اسرار البلاغه ، چاپ اسلامبول، برگ ۳۵٧ كه در موضوع علت‌سازی شاعرانه به این بیت متنبّی تمثل جسته است: ما به قتل اعادیه ولكن / یتـّقی اخلاف ماترجوا الذئاب. ر.ك. جلیل تجلیل، تحلیل اشعار اسرار البلاغه ، برگ ۱٦۲.

برگرفته از: وبسایت شورای گسترش زبان فارسی

روزنامه اطلاعات