مبادلات فرهنگی ـ فلاحتی ایران و هند / دکتر محمدحسن ابریشمی - چهارم

بنای بزرگ و مجلل تاج محل مرقد ممتازمحل، پس از درگذشت او (۱۰۴۰قر۱۶۳۱م)، به امر شاه‌جهان آغاز شد. برای ساختن آن شورایی از بهترین معماران امپراتوری تشکیل گردید و سرانجام طرح استاد عیسی شیرازی انتخاب شد و اتمام ساختمان و بناهای وابسته تاج محل بیش از ۲۲ سال به درازا کشید و در این مدت ۲۰هزار کارگر در خدمت بودند. در پایان کتیبه درون حرم امضای امانت‌خان شیرازی و تاریخ ۱۰۴۸ق مرقوم است.۸۲ شاه‌جهان در سال ۱۰۷۶قر۱۶۶۶م درگذشت و در کنار ممتازمحل به آرامش ابدی فرورفت.

 

بنای بزرگ و مجلل تاج محل مرقد ممتازمحل، پس از درگذشت او (۱۰۴۰قر۱۶۳۱م)، به امر شاه‌جهان آغاز شد. برای ساختن آن شورایی از بهترین معماران امپراتوری تشکیل گردید و سرانجام طرح استاد عیسی شیرازی انتخاب شد و اتمام ساختمان و بناهای وابسته تاج محل بیش از ۲۲ سال به درازا کشید و در این مدت ۲۰هزار کارگر در خدمت بودند. در پایان کتیبه درون حرم امضای امانت‌خان شیرازی و تاریخ ۱۰۴۸ق مرقوم است.۸۲ شاه‌جهان در سال ۱۰۷۶قر۱۶۶۶م درگذشت و در کنار ممتازمحل به آرامش ابدی فرورفت.

درختان سرو ـ همچون کاخ باغهای باشکوه شیراز ـ از سه جانب عمارت تاج محل را در میان گرفته‌اند و از جانب دیگر تصویر بنای تاج محل در استخری مستطیل شکل می‌افتد و زیبایی این گوهر بی‌مانند را در چشم بیننده دوچندان می‌کند. شاه‌جهان به عمران و آبادی، ایجاد باغ و بوستانها و جلال و شکوه بخشیدن به کاخ باغها و دربارش علاقه‌ای تمام داشت. شهر شاه‌جهان‌آباد را در نزدیک دهلی ساخت و در تدارک، تعبیه و تهیه تخت طاووس هفت سال وقت صرف نظارت کرد.۸۳‏

هر یک از هزاران ایرانی که به هند مهاجرت کرده‌اند، کم و بیش در اشاعه فرهنگ ایرانی و ترویج زبان فارسی در آن سرزمین مؤثر بوده‌اند. تذکره‌نویسان و مورخان ایرانی و هندی در آثار فارسی خود شرح حال و ابیاتی از صدها شاعر را نقل کرده‌اند؛ اما به‌ندرت اشاره‌ای به مزروعات، میوه‌ها، گل و گیاهان انتقالی بین این دو سرزمین دارند. آنچه شاهان تیموری، چون بابُر و جهانگیر در این باب نوشته‌اند، از نظر تاریخ کشاورزی و نیز مبادلات فرهنگی و مدنی بین ایران و هند، بسیار با اهمیت و مغتنم است.

در دیگر انبوه منابع عهد تیموریان هند جسته و گریخته به این گونه مبادلات برحسب اتفاق اشاره شده؛ ‌از آن جمله به انتقال برخی از گلها و میوه‌ها از ایران به هند توسط ظفرخان احسن تربتی سخن رفته است. پدر او خواجه ابوالحسن تربتی ملقب به رکن السلطنه (متولد ۹۷۲ق در تربت حیدریه)، در عهد اکبرشاه (حکومت ۹۶۳ـ ۱۰۱۱ق) به دربار هند رفت و به وزارت شاهزاده دانیال (متوفی ۱۰۱۳ق) و دیوانی دکن نایل آمد. در سال ۱۰۲۱ق از جانب جهانگیر به منصب والای بخشی‌گری (ظاهراً بخشی و بخشی‌گری یکی از درجات عمده درباری لشکری و درجه بالاتر آن میربخشی در عصر گورکانیان هند) رسید.

پس از درگذشت اعتماد‌الدوله (غیاث‌الدین محمد تهرانی)، به تفویض دیوانی کل و منصب پنج‌هزاری (فرماندهی ۵۰۰۰ سوار) دست یافت و در سال ۱۰۳۳ق حکومت کابل بر مناصب او افزوده شد و ظفرخان از جانب پدر به حکومت کابل‌ مأمور گردید. در عهد شاه‌جهان به منصب شش‌هزاری و سپس حکومت کشمیر نایل آمد. پدر و پسر در عین سپاهیگیری و سلحشوری، طبعی موزون داشتند و مَقدم شعرای ایرانی را با گرمی پذیرا بودند؛ مثلاً رونقی همدانی از تربیت‌یافتگان خواجه ابوالحسن بود که در فهرست ملازمان این خواجه دریادل و روشن ضمیر قرار گرفت.۸۴

صائب تبریزی در سال ۱۰۳۴ق به کابل رفت و ظفرخان «مقدمش را گرامی داشته و مصاحبت و مجالست با او را سرمایه افتخار خویش ساخته است. صائب نیز قصاید غرا در مدح او گفته و صلات و انعامات فراوان از وی گرفته و در قصیده‌ای گفته است:

کلاه گوشه به خورشید و ماه می‌شکنم

به این غرور که مدحتگر ظفرخانم

در سال ۱۰۳۸ق صائب با ظفرخان عازم پایتخت شد. ظفرخان و پدرش برای سرکوبی خان‌جهان لودی و گوشمالی نظام‌الملک بر‌هان‌پوری به برهان‌پور ِدکن عزیمت کردند و صائب نیز در این سفر همراه بود «ظفرخان و خواجه ابوالحسن غالباً در ولایات ناسک، ترنبک، بالاکهات و سنگ‌منیر و صائب در برهان‌پور به سر می‌برد».۸۵ خواجه ابوالحسن در سال ۱۰۴۲ق درگذشت و ظفرخان حاکم کشمیر شد. او به لحاظ شایستگی‌هایش مدارج عالی در دربار شاه‌جهان کسب کرد و البته قرابت نزدیک او با شاه و ملکه هند و خانواده‌های پرنفوذ ایرانی بی‌تأثیر نبود. بزرگ خانم ـ همسر ظفرخان ـ دختر آصف‌جاه تهرانی (خواهر ممتاز محل ملکه محبوب شاه‌جهان) همچون دیگر اعضای خانواده‌اش قابلیت‌هایی داشت و در فعالیتهای عمرانی همسرش سهیم بود. ظفرخان نیز همچون پدرش سرداری سلحشور، سخنور و ادیب‌پرور، پرکار، سخاوتمند و مثل اکثر ایرانیان علاقه‌مند به کشاورزی و ایجاد باغ و بوستان بود. پسرش میرزا محمد طاهر (مخاطب به عنایت‌خان، متخلص به آشنا) در کتاب قرنیه باغهای احداثی ظفرخان در کشمیر را باغ حسن‌آباد (به نام پدرش) و باغ ظفرآباد (به نام خودش) برشمرده است.۸۶ برخی از تذکره‌نویسان نیز به اقدامات مردمی و عمرانی و باغبانی او اشاره کرده‌اند.

در عصر تیموریان زعفران‌کاران کشمیری، به هنگام برداشت زعفران (آبان‌ماه)، مردم را برای زعفران‌چیدن به بیگاری می‌گرفتند، شاه‌جهان طی فرمانی ظفرخان را مأمور رفع ظلم می‌کند؛ صاحب عمل صالح متن این فرمان را نقل کرده که در آن از جمله آمده است: «… بعضی از اموری که در خطه کشمیرِ دلپذیر باعث آزار سکنه آن دیار می‌شد، حکم فرمودیم که برطرف باشد. از جمله آن مقدمات یکی آن است که: وقت چیدن زعفران مردم را به عنف می‌برند که زعفران بچینند و قلیلی نمک، به علت اجوره آن، به آن مردم می‌دادند و از این جهت به آن جماعت آزار بسیار می‌رسید. حکم فرمودیم که تکلیف چیدن زعفران اصلاً به کسی نکنند و آنچه تعلق به خاصه‌ شریفه ‏]‏زعفران‌زارهای سلطنتی شاه‌جهان[‏ داشته باشد، مزدوران را راضی ساخته اجوره واقعی بدهند».۸۷ خواجه محمد اعظم شاه کشمیری، ضمن اشاره به اقدام مزبور، از انتقال برخی از گلها و میوه‌های ایرانی به کشمیر توسط ظفرخان سخن می‌گوید:

ظفرخان در سنه ۱۰۴۳ق به نظامت صوبه کشمیر مقرر گردید... باغ ظفرآباد و باغ گلشن که نزدیک پل تبتیان است بنا نموده اوست. انواع درخت میوه و اقسام گل از ولایت ‏]خراسان]‏ به سعی و تردد تمام آورده و در این دو باغ مذکور نهال نموده است. خصوصاً گل زنبق و گل گلاب و میوه گیلاس، که پیشتر در کشمیر نبود، در عهد او به هم رسید و اکثر بدعات ‏]نوآوریهای[‏ سلطانی و بیگاری زعفران و تکلیف طرح ‌آن و سایر ممنوعات شرعی به حسن سعی او مرفوع گشت.۸۸‏

ظفرخان حامی شاعران ایرانی و مروج زبان فارسی و فرهنگ ایرانی به‌ویژه در امور فلاحت و باغبانی بود. شاعران و نویسندگان زیادی در کابل و کشمیر ملازم او بوده و در سروده‌های خود از او تمجید کرده، از آن جمله‌اند:‌ آشوب مازندرانی (اهل روستای سورک)، باقی نهاوندی، الهی همدانی (اهل اسدآباد)، خصالی هروی، رونقی همدانی، شمیمی یزدی، شوکتی اصفهانی، صائب تبریزی، فارغ اصفهانی و کلیم کاشانی که ساقی‌نامه ترجیع و بند خود را به تکلیف ظفرخان سروده است.۸۹ دیوان شعر ظفرخان با حدود ۳۸۰۰ بیت باقی است،۹۰ از اشعار او در وصف کشمیر و گل و گیاهان و زعفران‌زارهایش می‌توان به دلبستگی آرمانی او به باغ و بوستان پی برد.۹۱ ظفرخان با شاعران، دانشمندان و پزشکان صاحب‌نام و ثروت ـ که موفقیت‌هایی در امور بازرگانی و باغبانی داشته‌اند ـ مراودات صمیمانه‌ای داشته است؛ مثلاً مطابق نوشته سرخوش دهلوی: شاعر صاحب کمال طاهر طالقانی (میرمحمد طاهر حسینی از مردم طالقان) پیشه تجارت داشت و از تاجران عمده دولتمند و به حلیه تقوا آراسته بود؛ در زمان شاه‌جهان با ظفرخان او را خلطی عظیم بود و در غزلی به همت والای این سردار با فرهنگ و تبار ایرانی اشاره می‌کند:

طرز غزلــسرایی، خــــتم است بر تـــو طاهر

‏ معنی ز توست امروز، چون همت از ظفرخان۹۲‏

باغ الهی را برخی از تذکره‌‌نویسان به الهی همدانی منسوب کرده‌اند، در حالی که او صاحب مال و مالی نبوده است. باغ الهی که وصف آن در سروده برخی از شاعران آن روزگار آمده، از ساخته‌های حکیم صدرالدین شیرازی بوده که در شعر «الهی» تخلص می‌کرده است.۹۳ تاریخ احداث آن به حروف ابجد «باغ الهی» سال ۱۰۵۰هجری است:

فلک آشفته بود از بهر سالش

‏ ملک گفتـــا بگو: باغ الهی۹۴

این باغ از باغهای اشرافی باشکوه منطقه کشمیر در جنوب نوشهره احداث شده است.۹۵ ظفرخان احسن تربتی ضمن تعریف از این باغ، موضع آن را در صحرایی سرسبز در کنار دیگر باغها ـ بعد از موضع «تالاب دَل» یا دریاچه دَل که سالک قزوینی از آن یاد می‌کند،۹۶ و کوه مشهور «تخت سلیمان» بر آن مشرف بوده۹۷ ـ مشخص کرده است.

ز «دَل» چون جانب صحرا نهی روی

مگو صحرا، گلستانی است خودروی…

یکی زان باغها باغ الهی است

که رضوان را ز رشکش رنگ کاهی است

در آن گلشن یکی کهنه چنار است

ز نخل طور گویی یادگار است۹۸‏

قدسی مشهدی نیز سه بیت در وصف این باغ دارد؛ اما اشاره‌ای به نام سازنده آن (مسیح‌الزمان شیرازی) نمی‌کند؛ از جمله می‌گوید:

بود باغ جنان، باغ الهی

بچین زو کام دل چندان که خواهی

بانی «باغ الهی» صدرا ر صدرالدین شیرازی، در زمان اکبرشاه به هند رفته و به «مسیح‌الزمان» شهرت یافته و در سال ۱۰۶۱ق در کشمیر درگذشته است.۹۹‏

 

یکی دیگر از باغهای کشمیر «در اطراف نوشهره قریب به بوته کدل» باغ ساخته علیمردان خان (فرزند گنجعلی‌خان‌ ز‌یک ملازم شاه عباس) است.۱۰۰ علیمردان پس از فوت پدرش در سال ۱۰۳۴ق بیگلربیگی قندهار شد. در سال ۱۰۴۷ق، از ترس جان و بیم از شاه صفی صفوی، قندهار را تسلیم فرستادگان شاه‌جهان کرد و شاه‌جهان او را به مقامهای بلند رساند و در سال ۱۰۶۷ق در ناحیه تهار در کشمیر درگذشت. «متروکات او از نقد و جنس معادل یک کرور‏]‏هر کرور هند: ده میلیون[‏ روپیه به خزانه عامره عاید شد»؛ دارایی رجال عهد تیموریان پس از مرگ ضبط خزانه شاهی می‌شد (که رسم جالب و قابل توجهی به نظر می‌رسد)! علیمردان‌خان در دوره زندگانی‌اش در کشمیر و پنجاب، لاهور و کابل حکومت کرده و آثار نیک بسیار از خود به یادگار گذاشته است.۱۰۱ ابراهیم خان از یک پسر علیمردان‌خان از امرای معتبر شاه‌جهان و حاکم کشمیر و احمدآباد بود و در شعر «رفعت» تخلص می‌کرد. شاعرانی چون ملامحمد باقر مُذّهِب شیرازی، شریف آملی، علیرضا شولستانی و تجلی شیرازی در خدمت یا ادب‌آموز او بودند، او در سال ۱۱۲۱ق درگذشت.۱۰۲‏

اغلب شخصیت‌هایی که از ایران به هند مهاجرت کردند، در رشته‌های مختلف از نخبگان ایرانی بودند که به تناسب شایستگی‌ها و توانایی‌های حرفه خود صاحب مقام و ثروت شدند و هر یک به فراخور برای خویش باغ و بوستانهایی ساختند. آنهایی که به امارت و مناصب درباری و سرمایه‌های مادی بیکران رسیدند، چون بعد از فوت ثروتشان به نفع خزانه گورکانیان مصادره می‌شد، برای دنیا و آخرت خویش به ایجاد کاخ باغهای باشکوه یا مساجد می‌پرداختند؛ به همین دلیل خیلی از باغبانان و معماران از ایران به هند مهاجرت کردند و سبک و سیاق معماری و باغبانی ایرانی را رواج دادند. این گونه مهاجرت‌ها تا پایان دوره قاجاریه کم و بیش استمرار داشت

نمونه‌ای دیگر، موفقیت‌های برهان‌الملک نیشابوری در ناحیه اُودَه هند ـ که شهر‌های اوده، فیض‌آباد و لکهنو جزو سرزمین تاریخی اُودَه، به حساب می‌آید ـ در ایالت اوتارپرادش (تقریباً مشتمل بر سرزمین آگره) واقع است.۱۰۳ برهان‌الملک که از بزرگ‌زادگان و سادات نیشابور بود (ظاهراً علایق ملکی و باغ و بوستانهایی در ناحیه پسته‌خیز فیض‌آباد محولات داشته و مادرش اهل این ناحیه بود)۱۰۴ در عهد محمدشاه گورکانی به هند رفت و از جانب او به حکومتِ صوبه (مملکت) اُودَه «که اعظم صوبه جات هند است» رسید.۱۰۵ سلسله نواب اُودَه را، در سال ۱۱۳۶قر ۱۷۲۴م تأسیس کرد.۱۰۶ در جنب شهر اُوَده، عمارت و شهر چهارسویی ـ که در هندی «بنگله» می‌نامند ـ در کنار رودخانه «کهاکره» بنیاد نهاد.۱۰۷ آقا احمد بهبهانی که سالهایی (۱۲۱۹ تا ۱۲۲۵ق) در هند زیسته، در بازدید از این شهر، در شرح چگونگی احداث و نامگذاری فیض‌آباد، به دستور برهان‌الملک، از جمله می‌گوید:

آن بلده در بدو امر مشهور به «بنگله» شد، لکن چون به یاد فیض‌آباد بنا شده ـ و آن قریه بزرگی است در ارض خراسان، قریب به تربت‌حیدریه واقع است و نهایت خوش آب و هواست، و خربوزه و انواع فواکه‏]به خصوص انار و پسته[‏ بسیار خوب و به وفور می‌شود ـ این بلده ‏]جدیدالتأسیس[‏ نیز شباهت کلیه به آنجا داشت،‌ اسم حقیقی آن را «فیض‌آباد» گذاشت و حال در السن ‏]زبانها[‏ هر دو نام مشهور است. در این مدت که در این کشور بودم، شهری به خوشی آب و هوا، فرحت، روح و فضای آن بلده و صحرای آن ندیدم و حق آن است که فیض‌آباد و فیض‌بنیاد است.۱۰۸‏

به‌درستی اوصاف مزبور درباره شهر فیض‌آباد کنونی در ناحیه محولات شهرستان تربت حیدریه صدق می‌کند. این شهر و ناحیه محولات ـ با اقلیمی بسیار مساعد و سازگار برای انواع درختان میوه و کشتنی‌ها با خاکی سرشار از مواد آلی و معدنی ـ شاید حاصلخیزترین مناطق خراسان باشد. به احتمال قریب به یقین، در اعصار گذشته و حداقل تا سال ۸۱۹ق نام این شهر «گنبد» و معرب آن «جنبذ» بود۱۰۹ و نام «محولات» ریشه در ماهیت و مفهوم خاک حاصلخیز این ناحیه دارد.۱۱۰

پی‌نوشتها:

۸۲٫ دایره‌المعارف فارسی، ج ۱، ص۵۹۱، ذیل «تاج محل»

۸۳٫ همان کتاب، ‌ج ۲، ص۱۴۴۱، ذیل «شاه جهان»

۸۴٫ میر عبدالرزاق خوافی اورنگ آبادی (مقتول ۱۱۷۱ق)، مآثرالامراء، کلکته، ۱۳۰۹قر ۱۸۹۰م، ج۱، ص۷۳۷ ـ۷۳۹؛ ملاعبدالنبی فخرالزمان قزوینی،‌ تذکره میخانه، به کوشش احمد گلچین معانی، تهران اقبال، ۱۳۶۳، ص۸۲۹

۸۵٫ گلچین معانی،‌کاروان هند، ص۷۰۷، ۷۰۹٫

۸۶٫ راشدی، همان کتاب، ص۱۸۰؛ محمد قهرمان، ارغوان‌زار شفقر گزیده دیوان طغر‌الشهدی، در دست چاپ.

۸۷٫ محمد صالح لاهوری، همان کتاب، ج۱، ص۵۴۳، راشدی، همان کتاب، ص۴۷، ابریشمی، زعفران ایران، ص۱۰۵٫

۸۸٫ راشدی، همان کتاب، ص۳۴، به نقل از تاریخ اعظمی ر واقعات کشمیر، تألیف خواجه محمد اعظم شاه کشمیری در قرن ۱۲ق ‍.

۸۹٫ گلچین معانی، همان کتاب، ذیل نام هر یک از شاعران، ص۳، ۹۶، ۹۸، ۴۹۳، ۶۵۴، ۶۵۸، ۸۰۲، ۱۱۷۹، در مورد رونقی همدانی، رک. فخرالزمان قزوین، تذکره میخانه، ص۸۲۹٫

۹۰٫ محمد قهرمان، صیادان معنی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۸، ص۳۹۵٫

۹۱٫ قهرمان، همان کتاب، ص۳۹۷ تا ۴۰۲؛ ابیات گزیده استاد قهرمان‌،از نسخه خطی دیوان ظفرخان ۸۴ بیت است. از این ‌گزیده سروده‌ها در ۱۸ بیت مضامینی از باغ، باغبان، گیاه، سبزه، چمن، غنچه، گل، گلچین، زعفران، لاله، نرگس، دانه، آسیاب، شبنم، باران و آب یاد شده که خود حکایت از دلبستگی آرمانی شاعر به باغ و بوستان و این گونه پدیده‌های فلاحتی و فرهنگی دارد:

ما روز حشر تشنه لب ابر رحمتیم

باشد نظر به ریزش باران گیاه را

چون گل مخند تا ندهی عمرِ خود به باد

از باغ، کس نچید گل ناشکفته را

نه بلبلم و نه گلچین، نه باغبان نه صبا ‏

چه سان فریب دهد گل به رنگ و بو ما را؟

از باغ وصل تو، گستاخ گل نمی‌چینم

شکسته‌ایم به عهدت دراز دستی را

از سبزه، تیغ بر کمر گل بهار بست

گر توبه خضرِ وقت شود، جان نمی‌برد

ز باغ لاله رخان گل نمی‌توان چیدن

درازدستیِ ما را در آستین کردند

مگر به بسترِ گل دیده است شبنم را

که باغبان ز چمن شرمسار می‌آید

نوبهار آمد، به بال سبزه بلبل می‌پرد

چشم نرگس در هوای دیدن گل می‌پرد

لبت تا آشنای خنده گردید

شکفتن غنچه را در دل گره شد

بی‌کسی بین که ز غم مُردم و جز لاله کسی

از برای من بی‌نام و نشان داغ نشد

باغبان فصل خزان چون گشتِ گلشن می‌کند ‏

پاره‌های دل به جای گل به دامن می‌کند

سرسبز باد گلشن میخانه در بهار

بی می‌مباد شیشه و پیمانه در بهار

از گردش فلک نشود رزق من زیاد

ممنونِ نیم دانه ز نُه آسیا نی‌ام

در باغ، آشیانه بلبل به جا نماند

من خانه را برای چه آباد می‌کنم؟

فصل خزان، ز دوری گل، غنچه می‌شوم

دل را به مرگ لاله سیه‌پوش می‌کنم

هزاران ناز‌ ای کشمیر بر باغ‌ جنان داری

که در فصل خزان، جوشِ بهارِ زعفران داری

با آنکه عالم خاک، گردید عالم آب

باشد هنوز در سر، مارا هوای باران

از آن ز خانه برون ماه ماه می‌آید

که آفتاب، غریب دیار کشمیر است

ظفرخان در بیت اخیر نشانه‌ای از اقلیم پرباران و هوای غالباً ابری کشمیر در طول بهار، با یک روز آفتابی در هر ماه، به دست داده است. بارندگی‌های رگباری و ناگهانی کشمیر از دهه دوم مرداد تا دهه اول مهر، در مجموع در حدود ۱۵۰ میلیمتر است. به همین دلیل زعفران‌کاری در کشمیر به صورت دیم انجام می‌شود (رک. ابریشمی، زعفران از دیرباز، ص۵۷۳، ۶۳۰، ذیل عنوان: شیوه زعفران‌کاری در کشمیر)، در بیت ماقبل آخر نیز ظاهراً ظفرخان اشاره‌ای به این بارانهای طغیانی کشمیر دارد. شاید هم سبزه‌ها و زعفران‌زارهای کشمیر او را سرمست کرده است که (همچون ایرانیانِ روستایی مستقر در کرانه‌های کویر، به هوای باران، همواره چشم و سر بر آسمان دارند): باشد هنوز در سر، او را هوای باران.

۹۲٫ محمدافضل سرخوش دهلوی، تذکره سرخوشر کلمات‌الشعراء، به کوشش صادق علی دلاوری، لاهور، ۱۹۶۴م، ص۷۰، گلچین معانی، کاروان هند، ص۸۰۲٫

۹۳٫ گلچین معانی، کاروان هند، ص۱۶۴۸، مرحوم گلچین معانی در حاشیه قطعه‌ای از الهی همدانی میرعمادالدین محمود) شاعر نقل کرده و می‌گوید: مورخان اشتباهاً باغ الهی را به او، که در فقر و تنگدستی به سر می‌برده است نسبت داده‌اند، همو، همان کتاب، ص۹۹ (به نقل از: راشدی، همان کتاب، ص۱۲۵) شاعری گفته است:

گریبان می‌کشد خواهی نخواهی

به سوی خود مرا باغ الهی

۹۴٫ گلچین معانی، همان کتاب، ص۹۹٫

۹۵٫ همان، ص۱۶۴۸٫

۹۶٫ سالک قزوینی، همان کتاب، ص۵۹۶، در ذیل عنوان «تعریف دریاچه که به عرف اهل هند تالاب گویند» از این تالاب «دَل» و گلهای «کَوَل» یعنی نیلوفر آبی با گل سرخ که به هندی «کَمَل نیز گویند (غیاث‌اللغات، ص۷۲۵) از جمله می‌گوید:

دَل دلبر و موجش بر رخ دَل

چون طره شاهدان مسلسل…

کرده‌ست برین سپهر جاری ‏

گلهای کَوَل شفق نگاری

۹۷٫ گلچین معانی، همان کتاب، ص۵۷۲، به نقل از: آزاد بلگرامی، سرو آزاد (دفتر دوم، مآثرالکرام)، حیدرآباد دکن، ۱۹۱۳م، ص۶۴٫

۹۸٫ گلچین معانی، همان کتاب، ص۹۹٫

۹۹٫ حکیم صدرار صدرالدین، شیرازی (فرزند حکیم فخرالدین از پزشکان مشهور عصر شاه تهماسب) در شعر «الهی» تخلص می‌کرد علوم عقلی و نقلی را نزد شیخ بهایی (بهاءالدین محمد عاملی) و طب را نزد حکیم محمدباقر (فرزند عمادالدین محمود طبیب مشهور عصر صفوی) آموخت و از ایران به هند رفت و در جرگه شاگردان حکیم علی گیلانی درآمد و به استادی و شهرت رسید. او به لحاظ خذاقت در طب از سوی جهانگیر در سال ۱۰۱۸ق، به «مسیح الزمان» ملقب گردید (عبدالرزاق خوافی، همان کتاب، ج۱، ص۵۷۷؛ جهانگیر، همان، ص۸۹؛ واسطی، همان، ص۵۲؛ محمدتقی میر، پزشکان نامی فارس، شیراز، دانشگاه شیراز، ۱۳۴۸، ص۶۱ تا ۶۳).

 

۱۰۰٫ گلچین معانی، همان کتاب، ص۱۳۸۴، به نقل از تاریخ کشمیر اعظمی (واقعات کشمیر)، ص۱۱۵٫

۱۰۱٫ همان، ص۱۴۲، در مورد ضبط دارایی رجال عهد گورکانیان بعد از فوتشان، رک. همو، همان کتاب، ص۵؛ درباره چگونگی تسلیم قندهار توسط علیمردان‌خان به شاه‌جهان، رک. آدام اولئاریوس، اصفهان خونینر سفرنامه اولئاریوس، ترجمه حسین کرد بچه، تهران، هیرمند، ۱۳۷۹، ۷۳۲؛ این حاکم ایرانی قندهار، به لحاظ قتل‌عامهای جنون‌آمیز شاه‌صفی صفوی از وزرا و حکام، ترجیح داد که دستور شاه صفی مبنی بر احضار به اصفهان را رد کند و جان خود را نجات دهد. بسیاری از رجال و دانشمندان ایرانی به لحاظ قصاوتهای شاه صفی به هند رفتند.

۱۰۲٫ گلچین معانی، ‌همان کتاب، ص۱۴۲، ۲۰۱، ۶۲۳، ۹۱۵٫

۱۰۳٫ دایره‌المعارف فارسی، ج ۲، ص۱۹۷۱، ذیل «فیض آباد».

۱۰۴٫ این استنباط نگارنده مبتنی بر چگونگی اتخاذ نام «فیض‌آباد» توسط برهان‌الملک به یاد فیض‌آباد محولات است که در سطور بعد در متن آمده است.

۱۰۵٫ آقا احمد بهبهانی (آل آقا)، مرآت‌الاحوال جهان‌نما، قم، انصاریان، ۱۳۷۳، ص۴۷۴٫

۱۰۶٫ دایره‌المعارف فارسی، همان‌جا.

۱۰۷٫ آقا احمد بهبهانی، همان کتاب، ص۴۷۵٫

۱۰۸٫ همان، ص۴۷۵٫

۱۰۹٫ یاقوت حموی، معجم‌البلدان، بیروت ۱۳۹۹قر۱۹۷۹م، ج۲، ص۱۶۸ می‌گوید: جنبذ از قرای نیشابور و ایرانیان بنای مدور و قبه مانند را «گنبد» گویند، و منسوب به قریه جنبد ابوالفضل محمدبن عمربن محمد الاسّج الجنبدی معروف به ادیب گنبدی است... ابومنصور ‏]‏ثعالبی نیشابوری‏[‏ می‌گوید جنبد از رستاق بُست از نواحی نیشابور است؛ از سوی دیگر حافظ ابرو (همان کتاب، ص۴۱) که خود اهل بهدادین خواف از توابع نشابور قدیم) بوده، در سال ۸۱۹ ه‍، نام قرای «ولایت زاوه و محولات» را «قریه ازغند... قریه مقدسه مزار شیخ قطب‌الدین حیدر... قریه عبدل‌آباد، قریه جنبد... «ثبت کرده و ابداً از «فیض‌آباد» ـ که از قریه «عبدال‌آباد» در جنب آن به مراتب آبادتر است ـ ذکری نکرده، تردید نمی‌توان داشت که نام قدیم فیض‌آباد «گنبد» معرب آن «جنبذ» و ناحیه محولات همان «بُست» یا بُشت» باستانی از نواحی نیشابور بوده است. امین احمدرازی (هفت اقلیم، به کوشش جواد فاضل، تهران، علمی، ۱۳۴۰، ج۲، ص۱۸۸) در شرح علمای تربت حیدریه (که در چاپ پر از غلط این کتاب «سبزوار» آمده در حالی که علمای سبزوار در صفحه ۲۸۳ آغاز می‌شود) از جمله می‌گوید «مضافاتش در نهایت نیکویی است مثل زاوه و جنید که همواره مردم نیک از آن مکان برخاسته‌اند: قطب‌الدین حیدر قطب وقت بوده... و ابو عبدالله محمد بن‌عبدالله جنید... شمس‌الدین جنیدی... ریاضی...»، قطعاً از مضافات آن «زاوه و جنبد» بوده و شخصیت‌های مزبور «جنبدی» منسوب به جنبد باید باشد. اعتماد‌السلطنه (مرآت‌البلدان، به کوشش عبدالحسین نوایی و میرهاشم محدث، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۷، ج۱، ص۶۷۰) نیز نام علمای مزبور را در ذیل «تربت» آورده و مضافات آن را حذف کرده، چون موضعی به نام «جنید» در منابع مورد استفاده‌اش ندیده است. اکنون در محولات، تربت حیدریه و برخی از شهرهای خراسان واژه «گنبد» را «گنبذ» و «گمبذ» تلفظ می‌کنند.

۱۱۰٫ شاید قدیم‌ترین مأخذی که نام «محولات» را ثبت کرده ابوالحسن بیهقی (تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، ۱۳۱۷، ص۲۴۶) در قرن ششم است که می‌گوید: «القاضی اسمعیل ابوالحسن و هو القاضی بالمحولات و طریثیت ‏]‏ترشیر ر کاشمر کنونی‏[‏ و ارباعها ‏]‏نواحی آن‏[، و قاضی حسین جدش آن وقت که ترشیز آبادان بود، و فتنه ‏]استیلای اسماعیلیان[‏ نیفتاده بود، قاضی آن ولایت بود». نام «محولات» ریشه‌ای ناشناخته دارد، اما به گمان نگارنده (با استدلالهای زیر) وجه تسمیه آن ریشه در ماهیت و مفهوم خاک حاصلخیز منطقه دارد: ۱) شادروان تقی بهرامی (دکترمهندس در امور فلاحت، از قدیم‌ترین کارشناسان ایرانی تحصیل‌کرده آلمان) در سال ۱۳۱۶، ضمن وصف شهرستان تربت حیدریه و بخشهای تابع آن می‌گوید: «محولات دارای هفت ده یکی از نواحی حاصلخیز تربت حیدریه می‌باشد؛ آب و هوای آن نسبتاً گرم، خاکش رسی شنی است که سطح آن از خاک لاتی ‏]‏منسوب به «لات» به معنی گِلابه‏[‏ قرمز رنگ پوشیده شده است. یکی از قرای آباد محولات ده فیض‌آباد است که باغهای فراوانی دارد. میم ‏]‏= مو، تاک‏[، بادام، زردآلو و پسته زیاد دارد. توتستان هم در اینجا بسیار است که با برگ آن کرم ابریشم پرورش می‌دهند… خربزه محولات پای کمی از خربزه گرگاب اصفهان ندارد» (تقی بهرامی، دایره‌المعارف فلاحتی ر فرهنگ روستایی، تهران، ۱۳۱۶، ص۴۹۲، ۴۹۴)؛ ۲) پژوهشگران دایره جغرافیایی ستاد ارتش ایران، در سال ۱۳۲۹ نوشته‌اند: «اراضی محولات حاصلخیز‌ترین اراضی تربت حیدریه است… مزیت اراضی محولات بر سایر بلوک به واسطه این است که در مسیل رودخانه شصت دره، رود مهجن، قلعه جوق و سرخ‌آباد واقع شده است. هر سال چندین مرتبه سیلابهای زیادی از این چهار رودخانه جاری و به اراضی محولات می‌رود و رسوباتی که در سطح باقی می‌گذارد به منزله کود است» (رک. فرهنگ جغرافیایی ایران، به سرپرستی رزم‌آرا، تهران، دایره ستاد ارتش، ۱۳۲۹، ج۹، ص۳۱۵)؛ ۳) تقی بهرامی (کتاب فلاحت، تبریز، مطبعه حسینی، ۱۳۱۳، ص۲۸)، ضمن معرفی انواع زمین زراعتی و خاک می‌گوید: «اراضی رسوبی رودخانه را لاتی گویند»؛ به نوشته مرحوم دهخدا «لات: گِلابه، گِل سخت نرم و بی‌ماسه و شن که سیل یا رودخانه آرد (در تداول عامه) لای، لا، حما، گل یا خاکی سخت نرم که چون دردی سیل یا شراب یا آب و مایع دیگر بر جای ماند» (لغتنامه، ذیل: لات)؛ شادروان سید محمدعلی جمالزاده (فرهنگ لغات عامیانه، تهران، فرهنگ ایران زمین، ۱۳۴۱، ص۳۶۵) می‌گوید «لات رو‌بی‌کردن: لات روبی؛ لاروبی کردن: لات روبی؛ لات‌روبی کردن (… قناتها) پاکیزه کردن قنات، پاک کردن گل و لایی که در مجرای قنات ته‌نشین شده است». ۴) به نوشته صاحب برهان قاطع (ص ۲۰۵۸) «مَه: مخفف ماه… و تل ریگ را نیز گویند»؛ ۵) حال اگر واژگان «مَه» و «لات» را در وجه «مَه وَلات» بنویسیم، به‌درستی بیانگر مواد رسوبی در بستر و آبریز چهار رودخانه به هنگام جریان طغیانی سیلابها در این ناحیه است، که در بخش علیا یا بالادستی آبریز توده‌های ریگ، و در بخش سفلی و جلگه خاکهای نرم را بر جای گذاشته، بنابراین نام این منطقه مفاهیم وضعیت طبیعی زمینهای حاصلخیز و ریگزارهای اطراف آن را در ماهیت لفظی خود داشته است؛ اما از آنجا که نویسندگان قدیم برخی از نامها و واژگان پهلوی و فارسی (چون: استخر و تلخ) را با حروف عربی (در وجوه: اصطخر، اصطلخ و طلخ) می‌نوشته‌اند، نام «مَه وَ لات» را نیز در وجه «مَحوَلات» ثبت کرده‌اند. این احتمال نیز هست که لغت «مَحو» عربی (به معنای پاک کردن نوشته و ستردن؛ و در بین فارسی زبانان به معنی و مفهوم شیفته، واله و مجذوب) در نام این ناحیه به واسطه جلب و جذب خاکهای نرم (لات) اتخاذ شده باشد. گفتنی است که در محولات و دیگر نواحی شهرستان تربت حیدریه به آنچه در ته ظرف آب کمی گل‌آلود می‌نشیند «لای» و به خاکهای نرمی که سیلابهای طغیانی در زمینهای اطراف بستر و آبریز رودخانه بر جای می‌گذارد «نَخَل» می‌گویند که با «نخاله» همریشه به نظر می‌رسد.

منبع: روزنامه اطلاعات