جنبشِ فلسفیای که با کانت آغاز شد و با راینهُلد، فیشته، شلینگ و هگل ادامه یافت، یکی از بحثبرانگیزترین جنبشها در تاریخ فلسفه است. همچنین، شیوۀ روایتِ این جنبش، احتمالاً چیزهای زیادی دربارۀ تعلقاتِ فلسفیِ راوی میگوید. یک راهِ گفتنِ داستان این است که کانت را بنیانگذارِ شیوهای از فلسفهورزی بدانیم؛ شیوهای که هنوز باید آن را بسط و توسعه داد و همۀ اتفاقاتِ بعد از آن را نهتنها بهعنوان بدفهمیهایی اساسی از کانت، بلکه بهعنوان جهانی در نظر بگیریم که کلهپا شده است. راه دیگر این است که کانت را کسی در نظر بگیریم که پایههای اساسیِ بنایی عظیم را نهاده است و جنبشِ پس از آن، بهطور اجتنابناپذیری بهسمتِ نتیجۀ آن در هگل پیش میرود، کسی که درنهایت، کلیسای جامع را کامل میکند
در ایران اخذ و اقتباس از اندیشههای هگل به نحو بسیار پیچیدهای صورت گرفته است و میتوان گفت که ما هنوز مواجههای همهجانبه با هگل و اندیشه او را در پیش داریم. ممکن است تعجب کنید که من از اصطلاح «در پیش داریم» استفاده میکنم. اما در واقع امر، هگل در تاریخ اندیشه مغربزمین فارغ از حب و بغضهایی که پیرامون افراد شکل میگیرد، نقشی معتنابه دارد. پیش از انقلاب آشنایی با او بسیار غیر مستقیم و پراکنده بود. غیر از معدود نوشتههای کوچک یا بخشی از تاریخ فلسفه مرحوم فروغی، تنها نوشته در دسترس، ترجمه استیس بود.
تاملی بر نحوه مواجهه ایرانیان با هگل؛ نخستین خبری که ما از این «واو» داریم، مربوط به گزارشی از دوگوبینوی فرانسوی است که گزارش کرده که تنی چند از ایرانیان – یعنی بخشی از «ما» – ضمن دیداری از او خواسته اند برایشان از هگل بگوید. دوگوبینو هم از این درخواست قدری شگفت زده شده و از آنها پرسیده که چرا و چگونه از هگل می پرسند؛ او در ادامه آنها را به آموختن فلسفه دکارت رهنمون کرده است. همین جا نخستین وجه قصهخواهی و اندرزجویی ما بر پایه عادات قصه گویی و قصه شنوی آشکار می شود. خودِ ساختار این رخداد یادآور موقعیت قصه و پند است.
آنچه به موضوع این گفتار مربوط است، مختصّات تفسیر راستگرا از هگل و بهخصوص فلسفۀ تاریخ اوست و فهم اشکالات آن با عطف به دستگاه مفاهیم پیچیدۀ هگلی. نخست یادآوری میکنیم که تفسیر راستگرا به اعتبار تفسیر چپگرا تعریف شده است. با عطف به آراء و افکار نمایندگان این تفسیر میتوان چنین برداشت، که تفسیر راستگرا حکم هگلی «حقیقت کلّ است» را به عنوان هنجار تلقّی میکند، و فلسفۀ متعالیۀ هگل را مساوق الهیّات درمییابد.
هگل از مهمترین و مؤثرترین فیلسوفان مغرب زمین است که شناخت غرب بدون شناخت فلسفۀ او ناقص خواهد بود. فلسفه او را میتوان نقطۀ اوج سوبجکتیویسم در فلسفۀ مغرب زمین دانست.
منوچهر دین پرست: هگل از جمله فیلسوفانی است كه در ایران سرنوشت تاملبرانگیزی داشته است. از سال ١٣٢٠ كه محمدعلی فروغی كتاب سیر حكمت در اروپا را منتشر و هگل را به ایرانیان معرفی میكند چندین دهه میگذرد. طی این سالها هگل گاه در قامت یك ماركسیست برای چپها مطرح بوده و گاه در قامت شاعر و عارف. در این میان نیز عدهیی سعی كردهاند از نحوه تفلسف هگل برای رفع برخی نابسامانیهای تاریخی و فرهنگی كشورمان بهره ببرند. البته باید اذعان داشت كه در این مدت كوششها در جهت فهم هگل، فهم نسبتِ اندیشههای وی با فرهنگ مدرن، و استفاده از میراث هگلیان در فهم بهتر جامعه و فرهنگ ایرانی بوده است.
علاقهمندان به فلسفه نام کریم مجتهدی را در این چند دهه اخیر با انتشار کتابهایی درباره دکارت، کانت و هگل به خاطر دارند. این کتابها برگرفته از جزوات و سالها تدریس در دانشگاه بود و در زمان خود تنها منبع قابل اتکا در این حوزه به شمار می رفت. هرچند امروزه به لطف ترجمه و تالیف آثار فنیتر و تفاسیر معتبر مفسران، منابع در دسترس علاقهمندان افزایش چشمگیری یافته است، اما آثار مجتهدی همچنان مخاطبان خود را دارند. در این مصاحبه با هدف بررسی «نسبت ما با هگل»به صورتی چالشی و متمرکز با او به گفتگو نشستیم؛ولی بحث در عمل کمتر آنگونه پیش رفت که بنا بود و بیشتر به بیان روایت ایشان از تاریخ حضور هگل در ایران و نیز بیان دغدغه ها نسبت به وضع کلی فلسفه در ایران و مخالفت هایی که با آن می شود بدل شد. البته در مواردی خود دکتر مجتهدی نقدهایی به برخی آثارش مطرح کرد و برای نمونه یادآور شد که کتابهایش درباره کانت یا هگل از نظر خودش اشکالاتی دارند ولی ارزش آنها در آن دوره این بوده که تلاش کرده تا شعار ندهد یا موضع نگیرد بلکه فلسفه بیاموزد و در آن دوره البته این خلاف عادت به شمار می آمده است. به هر روی، دکتر مجتهدی به دلیل حضور مستمرش در فضای فلسفه ایرانی در طول 40-50 سال گذشته، حرفها و نکات قابل توجه بسیاری در کلام خود دارد که شاید این روزها دیگر نتوان به همین سادگی آنها را یافت. صراحت و شفافیت وی هم در دفاع از فلسفه و هم در موارد دیگر در این گفت و گو قابل توجه است.
14 نوامبر (23 آبان) سالمرگ گئورگ ویلهلم فریدریش هگل فیلسوف نامدار و اثرگذار آلمانی است. تأثیر بیواسطه و باواسطه اندیشهها و آثار هگل بر نگرش گروهی بسیار از ایرانیان بر کسی پوشیده نیست. این نوشته، سیر ورود و انتشار آثار و اندیشههای هگل را به ایران تا پایان دهه 70 خورشیدی از طریق معرفی مهمترین کتابهای مرتبط با او واکاوی میکند.
میتوان از دو واکنش مهم فلسفه تحلیلی به تاریخ فلسفه سخن گفت. اول این که فلسفه تحلیلی با معرفی منطقی جدید، راهی جدید در فلسفه را آغاز کرد که از زمان ارسطو دست نخورده باقی مانده بود؛ دوم، زمینه بهوجود آمدن فلسفه تحلیلی است که میتوان گفت این فلسفه، واکنشی تمام عیار به فلسفه هگل بود. کلگرایی هگل و نگرش وی به منطق، به همراه متافیزیکی آغشته به تخیل، از جمله مواردی بودند که فلسفه تحلیلی با نقد آنها شکل گرفت.
یک استاد دانشگاه با بیان اینکه دین با هگل سازگار است و هیچ مشکلی با هگل ندارد، گفت: با هگل نوع فهمیدن دین مساله است والا از نظر هگل موضوع دین و فلسفه یکی است و اختلافی با هم ندارند، هر دو مطلق اند، کمال دین هم از نظر هگل دین عقلی است.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید