درهم شکستهشدن مراسم و مناسک مرگ که کرونا به وجود آورده است با آسیبهای بیشماری همراه بوده و خواهد بود؛ چیزی شبیه به یک مرگ ناتمام، به مرگی که برایش عزایی به پا نشده، به اشکی که ریخته نشده و به نگاه آخری که به کسی پیش یا درست پس از مرگش انداخته نشده است.
آثار افلاطون در مرز میان اسطوره و فلسفه قرار دارد. وی درحالی که منتقد بزرگ هومر و هزیود (به دلیل بیپرواییشان در نسبت دادن هر گونه زشتکاری به خدایان) است، در عین حال مدافع آنان نیز هست و سقراط چه بسیار برای اثبات سخنش به الهههای یونانی سوگند میخورد. از سوی دیگر در فلسفه اشراقی افلاطون که شاید از نخستین مشارب فلسفی جهان باشد، جهان دیگر، چه به صورت عالم مُثُل و چه جهان پس از مرگ، حضوری بارز دارد.
به همت گروه دین و فرهنگ غرب معاصر پژوهشکده غربشناسی و علمپژوهی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نشست «آیا مرگ ممکن است؟ نگاهی به نقد لویناس برهایدگر» دوشنبه 9 مهر با سخنرانی آیدین کیخایی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
کتاب «تاریخ اجتماعی مردن» نوشته آلن کِلِهیر بنا دارد بر مبنای بررسی جامعی از اسناد علوم انسانی و بالینی درباره مرگ انسان، به شناسایی و توصیف الگوهای مردن در سراسر تاریخ بشر برسد.
سخن از مرگ سخن از مواجهه با بخشی از وجودمان است که از ما پنهان است تا آن گاه که هستی ما به خطر افتد. سخن از مرگ سخن از سوم شخص تحلیل[۱]است. مرگ در روانکاوی در جایگاه چهارچوب درمان مینشیند. اختتام یک جلسه، اختتام درمان، اختتام یک فاز درمان، مردن از سوژه قبلی و زیستن در سوژه تازه متولد شده همه و همه نمادی از مرگ هستند برای بیمار.
اگر کمی دقیق تر به محیط پیرامون خود نگاه کنیم به حضور انکار ناپذیر و پررنگ اعداد در زندگی روزمره، آینن ها، و اعتقادات خود بر می خوریم. شمار را می توان در تمامی جنبه های زندگی ایرانیان اعم از زندگی روستایی یا حتیشهری یافت. برخی از این اعداد پیوندی دیرینه با باورهای ما دارند و ریشه شناسی آنها ما را با دلایل مقبولیت و رواج آنها آشنا می سازد.
آیین های مرتبط با مرگ در فرهنگ های گوناگون، صرفاً نوعی مراسم کلیشه ای نیست، بلکه حاوی مضامین و نمادهای مذهبی و اساطیری ای است که نشان دهندۀ گفتمان های حاکم بر آن فرهنگ است. آیین های مرگ، اگرچه در حوزه تمدنی هلیل رود، مانند سایر نقاط ایران، تحت تأثیر گفتمان مذهبی- اسلامی شکل گرفته، امّا در ضمن این آیین ها، باورها و رسومی وجود دارد که در عین اشتراک با فرهنگ های دیگر، نشانگر نوعی اعتقادات اساطیری است که تحلیل آنها می تواند وجوه گوناگون عقیدتی- فرهنگی مرگ را به تصویر کشد.
مرگ عبارت از آن است که بین انسان و خواستها و علائقش حائلی پدید آید. این مرگ، عین «وارستگی» است. اسقاط این اضافات و بریده شدن این تعلقات، نامش «مرگ» است. همان مرگ اختیاری که میسر نمیشود جز با «عشق».
این مقاله بر آن است تا با بررسی زیبا شناسانه مرگ یکی از شخصیتهای حماسه فردوسی، گوشه ای از قابلیت پویایی و تأویل این اثر را به تصویر بکشد. بنیاد اسطورهای- تاریخی متون حماسی در ظاهر، آنان را به سوی تفسیر ناپذیری سوق میدهد حالی که بافت داستانهای شاهنامه به گونهای است که متن را کاملاً تاویلی مینماید.
اگرچه مرگ و مردن در فرهنگِ غربی به لحاظِ تاریخی به شدت متأثر از فرهنگ مسیحیت بوده است، امّا امروزه شاهدِ آنیم که اکثرِ این جوامع سکولار شدهاند. باید در نظر داشته باشیم که نقطۀ مرجعیتِ مرگ در این فرهنگها دیگر خدا نیست بلکه انسان است. به عبارتی مرگ به مثابه پایانِ زندگیِ فردی انسان به جای زندگیِ در بهشت دیده شده است. این نوشتار، در دو قسمت، به تأثیر سکولارشدن در جوامع غربی بخصوص انگلستان و سپس آمریکا خواهد پرداخت و نشان خواهد که این تغییر ماهیت چگونه بر نگرش مرگِ افراد و شیوۀ عزاداری و برگزاری مناسکِ مرگ تأثیرگذار بوده است. در روشِ پژوهشیای که والتر در اینجا ارائه داده معتقد است که پیش از پرداختن به مسألۀ سکولارشدنِ مرگ و مردن بهتر است ابتدا به نظریاتِ اجتماعیِ «سکولار» پرداخته شود.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید