1392/11/14 ۱۰:۵۱
زمانی که درباره فرهنگنویسی سخن به میان میآوریم سه مفهوم است که باید بهطور دقیق معنای آنها را بدانیم و تمایز آنها از یکدیگر را تشخیص دهیم. نخست واژگان در مقابل lexical، دوم، فرهنگ در مقابل dictionary و سوم، فرهنگنویس در مقابلlexicographer .
فراز و نشیبهای فرهنگنویسی از زبان پدر زبان شناسی ایران
«واژگان» عبارت اند از مجموعه واژههایی که اهل یک زبان به کار میبرند و ماهیت ذهنی دارند. فرهنگ،«کتابی» است که قرار است بازنمودی باشد از آنچه در مغز ماست و کار فرهنگنویس آن است که آن چیزی را که ماهیت ذهنی دارد به روی کاغذ بیاورد و آن را به نوشتار تبدیل کند.
واژگان ذهنی افراد بر هم منطبق نیست
اما کار، پیچیدهتر از این حرفهاست، چرا که واژههایی که اهل زبان به کار میبرند یکسان نیست؛ به این معنا که ما فصلی مشترک از واژههایی داریم که همگی با آنها آشنا هستیم؛ تعدادی از واژهها نیز هست که هریک از ما آنها را نمیدانیم اما دیگران میدانند، در نتیجه مشکل نخست این است که واژگان ذهنی افراد دقیقاً بر هم منطبق نیست. بهعنوان مثال چندی پیش و در حین گفتوگو با کسی ضربالمثل معروف «آش نخورده و دهان سوخته» را به کار بردم. او پرسید که منظور شما چیست؟ چرا که ضرب المثل «گرگ دهان آلوده و یوسف ندریده» را شنیدهام اما این یکی را نشنیدهام!»
آیا میتوان واژگان را روی کاغذ آورد؟
همانطور که گفته شد واژگان ماهیت ذهنی دارند، حال ما چگونه باید این امر ذهنی را روی کاغذ بیاوریم؟! نمیتوان مغز دیگران را شکافته، درون آن را نگاه کرد و پی برد به اینکه چه واژههایی در آن وجود دارد.
حال برای دستیابی به این واژگان ذهنی چه راهکاری باید در نظر گرفت؟ در این مسیر باید از رفتار زبانی افراد استفاده کرد، یعنی آن چه افراد در گفتار و نوشتار از خود بروز میدهند. این همان شیوهای است که در قدیم به آن «پیکره زبانی» گفته میشد و امروز با تکنیکهای جدید رایانهای، «database» یا «دادگان» نام گرفته است.
استفاده از پایگاه دادهها در فرهنگنویسی
تهیه database درست، کاری تخصصی است و اینگونه نیست که یک سری از لغات را درون رایانه ریخته و بگوییم یک database درست کردهایم. بهترین database که تا به امروز دیدهام آن است که فرهنگستان زبان و ادب فارسی تهیه کرده است. امروز هر فرهنگنویسی که برای زبان فارسی، فرهنگ مینویسد و از database استفاده نمیکند در تاریکی حرکت میکند.
مدخل را چگونه تعریف کنیم؟
«مدخل» را به راحتی نمیتوان تعریف کرد. تصور کنید میخواهید «میز» را تعریف کنید. «میز» چند پایه باید داشته باشد؟ جنس آن از چه چیزی باید باشد؟ چه شکلی باید داشته باشد؟ ما میمانیم و این تعریف که: «میز شیئی است پایهدار با سطحی صاف که روی آن چیز میگذارند.» از این فراتر هم نمیتوان گفت و این شرایط در مورد دیگر اشیا هم صادق است اما چرا این وضعیت پیش میآید؟ زیرا زمانی که میگوییم «میز»، «سیب» یا «صندلی» در ذهنمان یک شیء بخصوص نیست، بلکه چیزی مبهم و انتزاعی است که اکنون میخواهد اصولی شود و به کتاب فرهنگ وارد شود؛ در واقع به علت جنبه انتزاعی واژگان است که ما با این مشکلات مواجه میشویم. بنابراین با توجه به نکات گفته شده انتظار بالایی از فرهنگنویس نمیتوان داشت.
برای تعریف مدخل از سه مفهوم میتوان استفاده کرد: «ساخت»، «کارکرد» و «فایده» یا ترکیبی از این سه. به عنوان مثال، چراغ راهنمایی را در نظر بگیرید. «ساخت» چراغ راهنمایی اینگونه است که سه چراغ روی یک میله بسته میشود؛ چراغ بالایی قرمز، وسطی سبز و پایینی زرد است. «کارکرد» آن نیز اینگونه است که زمانی که قرمز است، اتومبیلها نباید بیایند. زمانی که سبز است اتومبیلها باید بیایند و زمانی که زرد است به این معناست که مراقب باشید الان چراغ عوض میشود؛ حال «فایده» آن چیست؟ «فایده» آن، این است که این چراغ را بر سر چهارراهها میگذارند برای اینکه اتومبیلها با یکدیگر برخورد نکنند. در تعریف میز گفته شد که میز جسمی است پایهدار با سطحی صاف (ساخت) که روی آن چیز میگذارند (فایده) در تعریف میز از ترکیب دو فاکتور استفاده کردیم و در بیشتر تعریفها معمولاً ترکیبی از دو یا سه فاکتور وجود دارد.
روشهای مدخلنویسی در فرهنگ زبان
برای تعریف مدخل در فرهنگ زبان، سه روش وجود دارد؛ روش نخست، مترادف آن واژه است. روش دوم، گروهواژه (phrase) است و روش سوم سناریو. روش نخست که بسیار رایج است در فرهنگ معین دیده میشود. به عنوان مثال، شجاع یعنی باشجاعت. سپس واژه شجاعت را که نگاه میکنیم، میبینیم در مقابل آن نوشته است: «دلیری، بیباکی»، اما هیچگاه نه معنای «شجاعت» معلوم میشود و نه معنای «شجاع». تعاریف فرهنگ سخن از نوع گروهی (phrase) است برای مثال در تعریف واژه «شجاع» آورده است: آن که از چیزی نمیترسد و در روش سوم با عنوان «سناریو» که تاکنون در کشور ما کسی آن را به کار نبرده است یک نوع سناریو میسازیم؛ این روشی است که در فرهنگ کوبیلد (Cobuild) برای نخستین بار به کار رفته است: زمانی که به کسی «شجاع» میگویند، منظور این است که او در شرایط دشوار و خطرناک ترسی به خود راه نمیدهد. شیوه نخست، بیفایدهترین شیوه است، شیوه دوم، نسبتاً مفید است و شیوه سوم بسیار مفید و کارآمد است اما مشکل در این است که هم فضای زیاد میخواهد و هم گران تمام میشود اما در هر حال این سه شیوه وجود دارد.
تحول معنایی در فرهنگنویسی
تحول معنایی به این معناست که شکل واژه ثابت مانده اما محتوای معنایی آن در طول تاریخ تغییر یافته است. به عنوان مثال، «شبستان» در گذشته به معنای حرمسرا بوده است اما امروز به معنای دیگری بهکار میرود. «یخچال» عبارت بود از گودالی بزرگ که درون آن آب میریختند، در فصل زمستان یخ میزد، اما امروزه این معنا به دست فراموشی سپرده شده است و به دستگاهی الکترونیک گفته میشود.
واژه «ارزان» در گذشته به معنای ارزنده و ارزشمند بوده است اما با مرور زمان معنای آن تحول پیدا کرده است البته، تنها در زبان فارسی اینگونه نیست و زبانهای دیگر نیز همین تغییرات را دارند.
مشکلات فرهنگ نویس
حال فرهنگنویس در مقابل این تحول معنایی چه راهکاری باید بیندیشد؟ آیا معنای گذشته «ارزان» را هم بیاورد؟! پاسخ روشن است، اگر فرهنگنویس، فرهنگ را برای امروز مینویسد باید همان معنای امروزی را برای واژهها تعریف کند اما اگر فرهنگ تاریخی مینویسد باید مشخص کند که کدامیک از آن معانی برای امروز به کار میرود و کدامیک قدیمی است! اگر این کار انجام نشود و همه معانی درهم نوشته شود نتیجه آن، مانند فرهنگی میشود که استاد معین نوشته است. وی تمام معانی را از گذشته تا امروز داخل هم آورده است؛ به عنوان مثال در مقابل واژه «طویله» نوشته است: «1- مؤنث طویل، زن دراز بالا را گویند 2- رشته 3- رشته گردنبند 4- رسنی که پای چارپایان را بدان بندند 5- اصطبل، آخور 6- قطار»؛ که غیر از معنای پنجم هیچکدام در فارسی امروز به کار نمیرود! و فاجعهتر آنکه معنای پنجم نیز اشتباه است! زیرا «اصطبل» و «آخور» یکی نیستند! «اصطبل» یک طویله خاص است و به قول منطقیان قدیم، طویله با اصطبل نسبت اعم و اخص دارد؛ بنابراین اشتباه است که برای طویله معنای اصطبل را به کار ببریم. «آخور» نیز بخشی از طویله است. در نتیجه حتی آن معنایی هم که فکر میکردیم درست باشد پایش میلنگد و اگر کسی امروز بخواهد بداند «طویله» به چه معناست از فرهنگ استاد معین هیچ استفادهای نمیتواند بکند. فرهنگ صدری افشار در مقابل واژه «طویله» نوشته است: طویله عبارت است از جایی که چارپایان مانند خر و... را در آن جای میدهند.» اما فرهنگ سخن که ادعای آن را ندارد که «فرهنگ امروز» است این معنای صدری افشار را به عنوان معنای نخست آورده است، دو یا سه معنی از فرهنگ معین را هم آورده است، اما بلافاصله در مقابل آن نوشته است: «قدیمی، مهجور»؛ تا کاربر فریب نخورد و فکر کند که امروز به «گردنبند» میگویند «طویله»! بنابراین اگر قرار باشد ما یک فرهنگ تاریخی بنویسیم، میتوانیم از فرهنگ تاریخی که فرهنگستان نوشته است بهعنوان نمونه استفاده کنیم؛ فرهنگی که حتی در آن ذکر شده در چه قرنی واژه مورد نظر در این معنی به کار میرفته است و کاربر سردرگم نمیشود. بنابراین نمیتوان مانع از تغییر معنایی در زبان شد اما فرهنگنویس باید تصمیم بگیرد که میخواهد یک فرهنگ روز بنویسد یا تاریخی! و اگر فرهنگ تاریخی مینویسد باید آن معانی را که قدیمی هستند مشخص کند.
واژههای مترادف
آنچه امروز در فرهنگها بسیار رایج شده، این است که در مقابل هر واژهای سریع مترادف آن را مینویسند؛ به عنوان مثال: «سیاه=مشکی»؛ در حالی که مشکی و سیاه، تنها در مورد لباس به جای یکدیگر به کار برده میشوند: «چادر سیاه یا چادر مشکی»؛ اما هیچجای دیگری مشکی و سیاه جانشین یکدیگر نمیشوند، به عنوان مثال چشم نمیتواند مشکی باشد؛ چشم همیشه سیاه است؛ در حالی که چشم و ابرو میتواند مشکی باشد یا اینکه در مقابل واژه «عریض» نوشته میشود «پهن» در یک مورد ممکن است بتوان «عریض» و «پهن» را به جای یکدیگر به کار برد، مانند جاده پهن یا جاده عریض؛ اما هنگامی که میگوییم «فلانی پیشانی پهنی دارد» نمیتوان به جای پهن، عریض را به کار برد و گفت «فلانی پیشانی عریضی دارد!».
امروز در فرهنگهای جدیدی که بویژه در انگلستان نوشته میشود به کاربر توجه ویژه شده و هدف، یاد دادن زبان به وی است. در این فرهنگها اینگونه نوشته میشود که از میان این پنج معنا که این مدخل دارد معنای سومش با فلان کلمه هممعنا است و نه اینکه از ابتدا نوشته شود «مشکی» و «سیاه» هممعنا هستند! همین اشکال درباره واژههای متضاد نیز وجود دارد؛ گفته میشود که «بلند» و «کوتاه» متضاد هم هستند: «از بخت بلند مسافران، چاشنی بمب عمل نکرد و مسافران همه سالم رسیدند.» حال اگر چاشنی عمل کرده بود آیا میشد گفت: «از بخت کوتاه مسافران!»؛ در اینجا متضاد واژه «بلند»، واژه «بد» است: «از بخت بد مسافران»؛ تنها درباره چیزهایی که ماهیت فیزیکی دارند «بلند» و «کوتاه» متضاد یکدیگر هستند اما درباره واژههایی که اسم معنا هستند به هیچ وجه اینگونه نیست.
بنابراین دو کلمه در صورتی با یکدیگر مترادف یا متضاد هستند که در تمام بافتها بتوانند به جای یکدیگر یا در مقابل با یکدیگر به کار روند. اگر قرار باشد تنها در یک جا به کار روند یا در یک مورد، نمیتوان آن دو را مترادف یا متضاد هم دانست. بنابراین آوردن ذهن بر کاغذ که کار فرهنگنویسی است عملی بس دشوار و پیچیده و گویای ارزش این کار است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید