راز ماندگاری حافظ در چیست؟ / فتح الله مجتبائی

1394/11/7 ۰۹:۲۸

  راز ماندگاری حافظ در چیست؟ / فتح الله مجتبائی

در طول ششصد سال گذشته سخنوران بسیار در ساحت شعر و ادب فارسی ظاهر شدند و هریک به اندازة توان فکری و ذوقی خود بر اوراق تاریخ فرهنگ و ادب این مردم آثاری برجای نهادند اما هیچ یک از آنان به پایگاه حافظ نزدیک نشد؛ اما علت این اقبال و دلبستگی بی‌مانند به شعر حافظ و راز ماندگاری او در حافظه مردمان پارسی زبان در چیست؟ این پرسشی است که نگارنده در گفتار حاضر به آن پرداخته است.

 

    در طول ششصد سال گذشته سخنوران بسیار در ساحت شعر و ادب فارسی ظاهر شدند و هریک به اندازة توان فکری و ذوقی خود بر اوراق تاریخ فرهنگ و ادب این مردم آثاری برجای نهادند اما هیچ یک از آنان به پایگاه حافظ نزدیک نشد؛ اما علت این اقبال و دلبستگی بی‌مانند به شعر حافظ و راز ماندگاری او در حافظه مردمان پارسی زبان در چیست؟ این پرسشی است که نگارنده در گفتار حاضر به آن پرداخته است.

 

    دیوان حافظ اگر پر خواننده‌ترین كتاب فارسی نباشد، بی‌شك بیش از هر كتاب فارسی دیگر طبع و نشر شده است،‌ و هنوز هم هر ساله طبعه های گوناگون جدید از آن به بازار می‌آید و در زمانی كوتاه به فروش می‌رسد و كمتر خانواده‌ای است از طبقات درسخوانده و كتابخوان ایرانی كه نسخه‌ای از دیوان لسان‌الغیب در آن نباشد.

    شعر حافظ در زمان حیات او چون قند پارسی تا بنگاله می‌رفته، و سیه‌چشمان كشمیری بدان می‌نازیده و تركان سمرقندی با آن در رقص و طرب بوده‌اند:

    به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند

    سیه‌چشمان كشمیری و تركان سمرقندی

    در طول ششصد سال گذشته سخنوران بسیار در ساحت شعر و ادب فارسی ظاهر شدند، و هر یك به اندازه توان فكری و ذوقی خود بر اوراق تاریخ فرهنگ و ادب این مردم آثاری بر جای نهادند. اما هیچ یك از آنان به پایگاه حافظ نزدیك نشد،‌و حتی خاتم‌الشعراء، عبدالرحمن جامی، كه خود از اركان این كاخ بلند آستان است، به آن حد نرسید. جامی خود از ستایشگران حافظ است و او را «لسان‌الغیب» و «ترجمان الاسرار» می‌خواند و می‌گوید كه «بسا اسرار غیبیه و معانی حقیقیه كه وی در كسوت صورت و لباس مجاز باز نموده است».

    غالباً ما از خود می‌پرسیده‌ایم كه علّت این اقبال و دلبستگی بی‌مانند به شعر حافظ و راز ماندگاری او در حافظه مردمان پارسی زبان در چیست؟ فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران است و شاهنامه او در تقویت حسِِّ وطن‌دوستی و تحكیم هویت ملّی، جان‌بخشی و توان‌بخشی به زبان پارسی، و ایجاد یگانگی و پیوستگی قومی در هزار سال گذشته تاثیر تمام داشته است؛ طبیعی است كه باید یاد او در دل‌ها و در حافظه تاریخی این مردم زنده بماند. همینطور نظامی گنجوی در داستان‌پردازی و خیال‌انگیزی و بیان احوال و عاطفی و شور و نشاط عاشقانه جایگاهی بسیار والا دارد و سرمشق و پیشرو همه شاعران داستانسرای دوران‌ بعد از خود بوده است.

    غزلیات طربناك سعدی عالی‌ترین نمونه‌های فصاحت و بلاغت است و زیباترین مضامین و تعبیرات عاشقانه را در بردارد، و بوستان و گلستان او، علاوه بر پیراستگی و استواری كلام، بهترین و والاترین تعالیم اخلاقی و اجتماعی را شامل شده و جلال‌الدین بلخی، خداوندگار كلام عرفانی فارسی است در غزل و در مثنوی، و هیچ‌كس در این وادی به پایه رفیع او نرسیده است. سبب شهرت و دوام نام و آوازه این چهره‌های تابناك علل و عواملی است كه ذكر شد. اما سبب محبوبیت و مقبولیت حافظ كه به تنهائی به این حد رسیده، و حتی به زعم برخی از دوستداران شعر او، از این حدود هم فراتر رفته است، در چیست؟

    علی دشتی در كتاب نقشی از حافظ، كه از نمونه‌های خوب نقد ادبی و ادبیات تطبیقی در زبان فارسی است، شعر حافظ را تجلّی سه گوینده بزرگ، خیام، سعدی و مولوی دانسته است.

    به گفته او: «حافظ فكر مایوس و مهموم خیام، روح پر شور و امیدبخش جلال‌الدین محمد بلخی قریحه طربناك و غنائی سعدی را به شكل غیر قابل تحلیلی در هم آمیخته، و ادب نوظهوری آفریده كه نه خیام است، نه مولانا، و نه هم سعدی، ولی از این هر سه عنصر به حد وافر بهره‌ گرفته است، مانند فلزی كه از چند فلز مختلف تركیب یافته، ولی از حیث خاصیت و اثر كلی غیر از فلز‌های اولیه است.»

    این سخن دشتی درست و قابل تامل است. شعر حافظ همه كیفیاتی را كه گفته شد دارا است. ولی در سخن او تاثیراتی از اغلب شاعران پیش از او، چون رودكی و امیر معزی و امیر خسرو ، تا معاصرانش چون سلمان و ركن‌الدین صائن و خواجو نیز به روشنی دیده می‌شود. در شعر حافظ راز و افسون دیگری است جدا از نكات و ملاحظاتی كه معمولاً اظهار می‌شود. حافظ میراث‌دار سرمایه‌های معنوی زادبوم خود است، و شعر او انعكاس اوضاع و احوال اجتماعی و جریان‌های فكری و فرهنگی ایران، و نمایانگر آرمان‌ها و نیازها و غم‌ها و شادی‌ها این مردم است، از اعصار گذشته تا به امروز. ساموئل جانسون، شاعر و نویسنده و سخن‌سنج انگلیسی، می‌گفت؛ «‌شكسپیر روح زمان است.» درباره حافظ هم می‌توان گفت كه او هم روح زمان است، اما نه تنها زمان خودش، بلكه همه زمان‌‌های مردم خودش، از روزگاری كه بلبل به شاخ سرو مقامات معنوی را به گلبانگ پهلوی می‌خواند، تا این زمان كه ما در اینگونه مجالس یاد او را گرامی می‌داریم. دشتی حافظ را متاثر از افكار و آثار سه تن از كسانی كه خود هر یك جزئی از اجزاء گوناگون این جریان گسترده و فراگیر بوده‌اند می‌داند، و در تمثیلی معنادار، چنانكه نقل شد، شعر حافظ را به فلزی تشبیه می‌كند كه از چند فلز مختلف تركیب شده، ولی از حیث خاصیت و اثر بكلّی غیر از فلزهای اولیه است. اما آنچه در اینجا از نظر دور مانده است عناصر و عواملی است كه این تركیب نو را از اجزاء سازنده آن جدا و متمایز كرده است. دشتی كلّاً به وجوه مشابهت در شعر حافظ و سروده‌های سه شاعر دیگر توجه داشته و از وجوه اختلاف كه مهم‌تر از شباهت‌هاست چیزی نگفته است. حافظ گرچه گاهی در موضوع كوتاهی عمر و پناه بردن به عیش و مستی در برابر  تلخی‌ها و سختی‌های زندگی و در افكار شبه اپیكوری، و نیز در مواجهه با مساله مرگ به خیام نزدیك می‌شود، لیكن از دیدگاهی گسترده‌تر، برداشت و تصور این دو مرد از این جهات بكلّی از هم جداست. مرگ برای خیام پایان همه چیز است، و برای حافظ آغاز هستی دیگر. هستی شناسی حافظ به همان اندازه كه به هستی شناسی مولوی نزدیك است، از عوالم فكری خیام و تصور او از وجود و اسرار و غایات آن دور و جداست. وجود تفاوت حافظ و سعدی نیز از لحاظ عوالم فكری و روحی و از لحاظ جهان‌بینی كلّی و دیدگاه‌های اجتماعی، روشن و بی‌نیاز از توضیح است. یكی از برجسته‌ترین ویژگی‌های شعر حافظ نقادی صریح و بی‌باكانه از اوضاع و احوال اجتماعی، و ستیهش بی‌امان او با ریاكاران دین فروش و قدرتمندان ستمگر است، كه در هیچ یك از شاعران و عارفان پیش از او با این شدت و صراحت دیده نمی‌شود. در یكی از رباعیات منسوب به خیام نوعی انتقاد از فریبكاری دین‌فروشان آمده است:

    گر می نخوری طعنه مزن مستان را          ‌بنیاد مكن تو حیله و دستان را

    تو غره بدان شدی كه می می نخوری

    صد لقمه خوری كه می غلام است آن را

    اما این رباعی كجا و این بیت حافظ در همین موضوع كجا؟

    فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد

    كه می‌حرام ولی به ز مال اوقاف است

    نازك خیالی و طنز پوشیده بیت حافظ، كه این هم از ویژگی‌های سخن اوست، تاثیر آن را چند چندان كرده است. سعدی نیز در قصاید و در بوستان و گلستان غالباً به انتقاد از اوضاع و احوال اجتماعی زمان خود و نكوهش بیدادگری‌های شاهان و صاحبان مال و قدرت پرداخته است، لیكن اینگونه اشارات و سخنان او،که همیشه ناظر به ارزش‌های اخلاقی است، غالباً محافظه‌كارانه است و از حد اندرزگوئی و تحذیر فراتر نمی‌رود.

    در عالم آراء‌ و تفكرات عرفانی نیز حافظ، با آنكه از جهاتی به مولانا جلال‌الدین نزدیك و از او متاثر است، لیكن رنگ بسیار شدید ملامتی كه در شعر او به چشم می‌خورد منحصر به خود اوست، و در گرایش به افكار و روش و منش ملامتیان چنان است كه بعضی از اهل تحقیق او را به این مسلك منسوب دانسته‌اند. حقیقت این است كه بسیاری از عناصر اصلی فكر و شعر حافظ عیناً همانهائی است كه اساس جهان‌بینی ملامتی است. اجتناب از قبول خلق و بی‌اعتنائی به نام و ننگ؛ اخفاء‌ حسنات و  اظهار سیئات؛ مخالفت با زهد آشكار، كه بالطبع موجب رعونت و خودبینی است؛ مخالفت با صوفیگری متشرعانه و هرگونه تظاهر به تشرع و تزهّد؛ ترك تعلقات دنیوی و پناه جستن به خرابات و میخانه، مخالفت با هر گونه ریاكاری و مردم‌فریبی، پرهیز از آزار؛ نرنجاندن و نرنجیدن؛ ستایش رند و رندی. همین رندی، است كه از دیدگاه او كمال جوهر انسانیت است و مظهر و مجلای صفات و كیفیاتی است كه یاد كرده شد.

    حافظ نه صوفی است، نه حكیم است، نه فقیه است و حتی نه عارف. او همه این نسبت‌ها را از خود می‌زداید، و هیچ نسبتی جز «رندی» و متعلقات آن را برخود نمی‌پذیرد. «رند»خود دیگریا «آلتراگو»(alter ego)‌ حافظ است.

    عاشق و رند و نظر بازم و می‌گویم فاش

    تا بدانی كه به چندین هنر آراسته‌ام

    و در جای دیگر گوید:

    حافظا می‌خورو رندی كن و خوش باش ولی

    دام تزویر مكن چون دگران قرآن را

    و باز در جای دیگر با طنزی لطیف و در عین حال گزنده:

    می‌خواره و سرگشته و رندیم و نظرباز

    وآن كس كه در این شهر چو مانیست كدام است؟

    در اینجا مجال آن نیست كه رابطة میان رندی و عاشقی و نظربازی را باز نمائیم.

    نظربازی حافظ جمال پرستی اوست، و جمال در هرجا و هرچیز كه باشد پرتو جمال معشوق ازلی است و مقتضی عشق. از اینروی تعبیرات و تأویلات ناروای عامیانه از آن نباید كرد:

    دوستان عیب‌نظربازی حافظ مكنید       كه من او را زمحبان خدا می‌دانم

    و به قول ابن فارض در تائیه مشهور او:

    فكل ملیح حسنه من جمالها               مُعاراً‌له، بل حسن كل ملیحة

    و این دو بیتی كه سعید الدین فرغانی در این معنی در شرح تائیه نقل كرده است، تأیید و توضیح این مطلب است:

    یاری دارم كه جسم و جان صورت اوست

    چه جسم و چه جان، هردو جهان صورت اوست

    هر معنی خوب و صورت پاكیزه       كاندر نظر تو آید آن صورت اوست.

    سخن گفتن دربارة پیوند و در هم آمیختگی رندی و نظربازی و عشق،که سه مفهوم بنیادی و شعر حافظ است،مجال دیگری می‌خواهد كه بیرون از حدود این مقال است. بازگردیم بر سر سخن. آنچه حافظ را از شاعران دیگر ممتاز می‌كند و در شمار ماندگاران كم‌نظیر تاریخ و فرهنگ ما قرار می‌دهد، تنها مضمون آفرینی‌ها و خیال پردازی‌های بی‌مانند او، و توانائی سحر آمیزش در تركیب و آرایش كلام نیست. شعر او تركیبی است در هم تنیده از چند عالم فكری و عاطفی و ذوقی كه با هم هم‌سو و هم جهت شده و فضای خاصی ایجاد كرده‌اند كه هر پارسی زبانی خود را به نوعی در آن سهیم و شریك می‌بیند، و شركت در این فضاست كه موجب همدلی و همدردی شده و حافظ را «كاشف هر راز» و شعر او را  «ترجمان الاسرار» و لطیفه غیبیه كرده است. این همدردی و همدلی بیش از هر چیز در دردهای مزمن و موروث تاریخی و اجتماعی این مردم است ـ ریاكاریها، بیداد‌گریها، عوام فریبی‌ها، حق كشی‌ها، دین فروشی‌ها، خودپرستی‌ها، زبون آزاری‌ها، و دهها عامل دیگر كه آثار و نتایج آنها را هم در تكوین اندرز‌نامه‌ها و رساله‌ها و منظومه‌های اخلاقی و عرفانی می‌بینیم و هم در رواج و گسترش مسلك‌هائی چون جوانمردی و عیاری، ملامتی و قلندری، صوفیگری و خانقاه‌نشینی و برخی نهادهای تاریخی و فرهنگی دیگر. این نهادها گرچه هر یك با گذشت زمان، خود مغلوب همان بلاها و دردهای مزمن و موروث شدند، لیكن در اصل عكس‌العمل‌هائی بودند در تقابل با شرایط موجود، و در عین حال انگیزه‌های پدید آمدن آثاری كه امروز روشنگر و آگاهی بخش‌اند و شاید روزی در آسیب‌شناسی و درمانگری دردها و ناهنجاری‌ها به كار آیند. این ویژگی‌ در اشعار حافظ بسیار نمایان است. این كه بعضی از اهل تحقیق گفته‌اند كه حافظ آینه عصر خود است سخنی است درست، لیكن آنچه امروز در این آینه می‌بینیم انعكاس واقعیات و احوال یك عصر نیست، بلكه انعكاس حیات فكری و روحی مردم ایران است در طول تاریخ گذشته و در دوران‌های بعد از عصر حافظ، و بیان همان دردهای مزمن و موروث، همدلی و همدردی او با ما هنوز هم ادامه دارد، و از همین روست كه ما هنوز تنها و تنها با دیوان او فال می‌گیریم و غم‌ها و شادی‌ها، خواست‌ها و آرزوها، بیم‌ها و امیدهای خود را با او در میان می‌گذاریم. راز ماندگاری حافظ در همین همدلی و همدردی او با ماست. با ما از دردها و تلخكامی‌های زندگی می‌نالد، با ما بر ستمگران و ریاكاران می‌تازد، و با ما آرزومند است كه طرحی نو در جهان افكنده شود و دور فلك بر منهج عدل استوار باشد.

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: