1394/10/23 ۱۲:۵۷
رسم قربانی كردن در راه خدا یا خدایان كه همراه یا جشنها و مراسم مذهبی و سنتی بوده از چه زمانی آغاز میشود و سابقه این آئین كه همه ملتهای دنیای قدیم آنرا برپا میداشتهاند و امروز هم، كم و بیش خود را پایبندآن میدانند از كجا آمده است؟ ظاهراً از خیلی قدیم و زمانی كه بشر، هنوز پا به مرحله تاریخ نگذاشته، به این كار آشنائی و اعتقاد داشته و به قربانی كردن می پرداخته است.
خلاصه: شرحی بر چگونگی و علل قربانی كردن از دورانهای قدیم، قربانی كردن انسان، قربانی در میان ملل و اقوام باستانی: قوم یهود، سومریها، بابل، رومیها، مصریها.
روایات دینی، مراسم قربانی در میان ملل و اقوام باستانی: قوم یهود،سومریها، بابلیها، یونانیها، رومیها، مصریها مراسم قربانی در ایران،
از دوره باستانی تا امروز.
رسم قربانی كردن در راه خدا یا خدایان كه همراه یا جشنها و مراسم مذهبی و سنتی بوده از چه زمانی آغاز میشود و سابقه این آئین كه همه ملتهای دنیای قدیم آنرا برپا میداشتهاند و امروز هم، كم و بیش خود را پایبندآن میدانند از كجا آمده است؟ ظاهراً از خیلی قدیم و زمانی كه بشر، هنوز پا به مرحله تاریخ نگذاشته، به این كار آشنائی و اعتقاد داشته و به قربانی كردن می پرداخته است. وقتی فرزند آدم، از خوردن و خوابیدن، خیالش آسوده شد و كمی فراغت یافت، به اندیشیدن افتاد، به مفهوم ترس و محبت و چیزهائی عاطفی، از این قبیل، پی برد، حوادث روزمرهاش را از كوچك و بزرگ، از آمدن شب یا روز، طلوع و غروب ماه و خورشید و ستارگان، گرفتن ماه و خورشید، طوفان و خشكسالی و زلزله تا رؤیا و بیماری و مرگ، همه را با فكر محدود خود توجیه كرد، فكر نیروی برتر، قوای ماوراءالطبیعه،كه دستاندر كار جهان هستند و اینهمه حوادث ساخته و پرداخته آنهاست، ذهنش را به خود مشغول داشت، از آنها ترسید یا به آنها محبت ورزید، آنوقت برای جلب دوستی یا دفع گزند آنها، به فكر ساده و بدوی خود چنین پنداشت كه با نثار پیشكشها و قربانیها، این قوای برتر را،كه برای او سرنوشتساز هستند، با خود همراه و سازگار كند، بسیاری و شاید همه نیایشها و قربانیها و نیازها كه به پای خدایان و نیروهای ماوراءالطبیعه نثار شده، در آغاز، علتی چنین داشته است، بدیهی است در طول قرنها و با گذشت روزگاران، این اعتقادات و سنتها، صورت روز بخود گرفته، تلطیف شده و مانند همه عادات و عقاید بشر از صافی قرون و اعصار گذشته و جنبه انسانیتر و عالیتری یافته تا جائی كه بتدریج در طول زمان، به صورت یك عادت منطقپسند درآمده و شكلی، ارتباطگونه، ولی روحانی و نلكوتی، میان خالق و مخلوق به خود گرفته است، آئین قربانی، بعنوان یك نیایش نیز این مراحل را پیموده. از قربانی كردن انسان و خیوان تا پیشكش كردن میوه و خوردنیهای گیاهی به خدا، یا خدایان، همین سرگذشت را داشته است. این هم بوده است كه بشر خواسته است خوردنی و غذای خود را، وقتی نام قربانی بر آن گذاشت، بنام خدا یا خدایان متبرك سازد و به یك و به یك امر مادی كه به معیشت او مربوط میشود حالتی روحانی و آسمانی بخشد، بهرحال نیاز بشر و نیز درماندگیها و ضعف او كه هیچوقت دست از سرش برنداشته و او را راحت نگذاشتهاند وی را ناگزیر كرده است كه با عوالم برتر ارتباط خود را هر چه بیشتر محكمتر كند و ازین دنیاهای ناشناخته پر از راز كه برایش همیشه پر از رمز و پیچیدگی بوده و تصوری مبهم از آن داشته است كسب مدد كند.
در روایات اسلامی نخستین داستان قربانی را از فرزندان حضرت آدم، هابیل و قابیل (در تورات: قائین) مییابیم و عجب آنكه این داستان، كه به نخستین شرانگسزس از جانب بشر میانجامد، از ازدواج دختری با هابیل بروز میكند. آدم میخواست خواهر قابیل را كه با او از یك مادر زائیده شده بود به هابیل برادر دیگر دهد، هابیل نپذیرفت، «آدم گفت بروید و قربان كنید و آدم، بسال اندر، روزی معلوم كرد، كه بدان روز قربانی كردی،و دعا و سجود كردی، و از آسمان چیزی سرخ بیامدی برگونه آتش و آنرا دوپر سبز و بر آن قربان نشستی كه ایزد تعالی پذیرفته بودی و گرد آن قربان كه پذیرفته نبودی هیچ مگشتی و چون شدی هیچ اثر از آن قربان مانده نبودی و مردم بدانستی كه آن پذیرفته است. و هر قربان كه ناپذیرفته بودی، هم بماندی و نسوختی و خداوند آن قربان میان خلق سیاهروی و شرمسار گشتی و این تا به وقت بنیاسرائبل بود، پس خدای تعالی این را به فضیلت خویش برداشت تا اگر پذیرد و اگر نه، تا رستخیز جز او كسی كس نداند.» سرانجام این دو برادر به فرمان پدر به قربان كردن تن در دادند «هابیل شبان بود، گوسپندی هركدام بهتر بود بیاورد . . . و قابیل برزیگر بود، دستهای گندم بیاورد از آن بدترین و كهترین» آتشی از آسمان فرود آمد، گوسفند هابیل را سوزاند و دسته گندم قابیل را به حال خود گذاشت، سرانجام این امر رشگ قابیل را برانگیخت تا اینكه برادرش را كشت و از آنجا كینه و ستیز میان فرزند آدم پیدا شد(1). داستان حضرت ابراهیم را هم شنیدهایم كه در عالم رؤیا مأمور شد فرزندش اسماعیل را در راه خدا قربانی كند و این پسر كه فرمان پدر را در اجرای امر حق گردن نهاده بود تیغ بر او كارگر نیامد و عاقبت با فدا شدن گوسفندی بجای او از تیغ پدر رهایی یافت(2)،در دنیای قدیم قربانی كردن انسان كه گاه شامل بردگان و فرزندان و اسیران جنگی بوده، بطوریكه خواهیم دید، امری رایج بوده است و آیا سرگذشت ابراهیم و اسماعیل اشارهگونهای به این معنی نمیتواند باشد كه انسانها نباید قربانی شودند و كشتن یك انسان هرچند بنام قربانی و عبادت باشد خلاف خواست و سنت حق است؟بهر حال وجود این سزگذشت كه در دنیای قدیم شهرتی داشته است نباید در منسوخ كردن قربانی انسانها بیتأثیر بوده باشد،با وجود این میبینیم چند هزار سال بعد، یكی از اخلاف همین ابراهیم، عبدالمطلب رئیس قبیله قریش و پردهدار بزرگ خانه كعبه، بنا به نذری كه با خدای خود كرده بود میخواست یكی از فرزندانش را قربانی كند، در آن زمان چاه زمزم خشك شده بود «عبدالمطلب را ده پسر بود، خود با پسران بایستاد و آن چاه به كندن گرفتند، عبدالمطلب با خدای نذر كرد كه اگر این آب بدست او و بدست فرزندانش برآید او یك فرزند خویش را قربان كند، پس آب برآمد و چاه آبادان شد، عبدالمطلب فرزندان را گرد كرد و گفتا چه گویید انرین نذر من؟گفتند ای پدر نذر خویش وفا كن و هر كه را خواهی قربان كن، عبدالمطلب گفتا قرعه زنم، هركه را قرعه بر او آید بمیان شما، او را قربان كنم، پس قرعه زد میان ده فرزند، قرعه بر عبدالله آمد» عبدالله كوچكترین و محبوبترین فرزند عبدالمطلب بود، بر پدر سخت گران میآمد كه او را قربانی كند سرانجام، با قرعه زدنهای پیاپی صد شتر فدای او كرد و بجای فرزندش آنها را قربانی ساخت و عبدالله كه میبایست افتخار پدر شدن را برای بزرگترین مرد دین و تاریخ جهان داشته باشد، از قربانی شدن رهائی یافت(3)،این روایات بازگو كننده این واقعیت است كه قربانی كردن انسان نزد اقوام سامی مانند ملل دیگر، در آن روزگاران رواج داشته است، و جالب اینكه طبق همین روایات نخستین قربانی فرزند آدم جز گوسفند و دستهای گندم نبوده است. بنابراین باید معتقد شویم كه قربانی كردن انسان، رسمی است كه بعداً میان بشر رواج یافته است.
قربانی انسان:
ویل دورانت قربانی كردن انسان را امری دانسته كه میان همه ملتهای باستانی شایع بوده و هر روز در جائی دیده شده است، بگفته او در بعضی ن.احی برای كشاورزی، مردی را میكشتند و خونش را هنگام بذرافشانی بر زمین میپاشیدند تا محصول بهتری بدست آورند و بعدها همین قربانی بصورت قربانی حیوانی درآمده است. هنگامی كه محصول میرسید و درو میشد، آنرا تعبیری از تجدید حیات مرد قربانی شده بشمار میآوردند، بهمین جهت پیش از كشته شدن و پس از آن برای مرد قربانی شده جنبه خدائی قائل شده او را تقدیس میكردند(4). مولوخ (Mloch) از خدایانی بود كه مردم فینیقیقه و كارتاژ و سایر اقوام سامی قربانیهای انسانی به آن تقدیم میكردند، بقول همین مؤلف این عمل نتیجه آن بوده است كه مردم به آدمخوری عادت داشته و چنین میپنداشتند كه خدایان نیز گوشت انسان را دوست دارند و این كیفیت پس از آنكه آدمخواری از میان رفته برقرار مانده است ولی در نتیجه تكامل اخلاقی بشر، این شعار دینی تغییر یافته و خدایان نیز رفته رفته از لطافت اعلاقی بندگان خود تقلید كرده بهمین جهت گوشت حیوان را بجای گوشت انسان پذیرفتهاند، با گذشت زمان حتی گوشت حیوان نیز برای خدایان حالت حرمت پیدا كرده و این از آن جهت بوده است كه كاهنان، خود به غذای لذیذ بیش از خدایان نیاز داشتند، بهمین جهت فقط امعاء و احشاء و استخوانهای قربانی را در مذبح به خدایان تقدیم میكردند.
مردم سوریه فرزندان خود را قربانی می كردند، چون كار سختی پیش میآمد مانند مردم فینیقیه كه آنان نیز چنین رسمی داشتند، فرزندانشان را به خدای (خورشید) تقدیم و برای او قربانی میكردند، درین هنگام مردم مانند روز عید خود را میآراستند و به قربانگاهها میآمدند . بانگ كوفتن طبل و دمیدن در نی، به اندازهای بود كه فریاد كودكانی را كه در دامان خدا میسوختند، خاموش میساخت، ولی این مردم، بیشتر به قربانیهائی میپرداختند كه وحشیگری كمتری داشت(5).
مشا پادشاه مواب (سرزمینی در فلسطین)، پسر ارشد خود را قربانی كرد تا شهر را كه در محاصره دشمنان بود نجات دهد، چون خواست وی برآورده گردید و قربانی فرزندش پذیرفته شد، هفت هزار نفر از بنیاسرائیل را به عنوان شكرگذاری از دم شمشیر گذرانید(6).
قوم یهود
قوم یهود نیز مانند دیگر اقوام باستانی، انسان را قربانی میكردند و پس از آن بود كه حیوان، جای آدمی را گرفت، «نوبر كلهها» به این كار اختصاص یافت یا «نوبر میوه» كه از مزرغه بدست میآمد تقدیم میشد، در پایان كار چنان شد كه تنها به تسبیح و ستایش خدا و خواندن دعا قناعت میورزیدند(7).
قربانی یكی از عبادات مهم اسرائیلیان بود و آنرا دلیل بر توبه و اعتراف و تقدیس و كفاره و شكر میدانستند و آنهم بر دو نوع بود یكی قربانی خونی و دیگری غیرخونی،قربانی خومی از حیوانات اهلی مانند گاو و گوسفند و كبوتر بعمل میآمد قربانی غیرخونی از نوبر میوههای فصل و شراب و زیت و آرد صورت میگرفت، قربانی كننده، قربانی خود را به قربانگاه میآورد و نخست دست خود را بر آن میگذارد و هر گاه كاهنان حاضر نبودند لاویان او را در امر قربانی كمك میكردند (لاویان از اولاد لاوی سومین پسر حضرت یعقوب بودند جایز نبود كه آنان قربانی كنند و بخور بسوزانند). پس از پوست كندن، حیوان را پاره پاره كرده آنچه را كه مأمور بسوزانیدن آن بودند بر قربانگاه میسوزانیدند و گاه آن تیكهها را در حضور خداوند بلند مینمودند و اول قربانی كه در كتاب مقدس آمده قربانی قائبن (قابیل) و هابیل است. تفصیل قربانیها بدینقرار بود: سوزاندنیها، پیشكشیها، جنباندنیها، افراشتنیها، قربانیهای سلامتی و قربانیهای خطا و گناه.
قربانیهای سوزاندنی برای كفاره گناهان بود كه میبایست نرینه بیعیب گاو و یا گوسفند را، در نهایت رغبت و میل، بشرحی كه گفته شد قربانی كنند. پیش كشیها، شامل آرد و روغن و زیتون و كندر بود كه قدری از آرد و روغن و تمام كندر را بر قربانگاه گذارده میافروختند، جنباندنیها، نوبر محصولات زمینی بود كه در عید فصح تقدیم خدا میشد و هدبه افراشتن از محصولات بعد از درو بود، قربانی سلامتی از برای تقدیس خداوند بود كه آن هم از حیوانات و محصولات زمینی میبایست تقدیم شود، اما قربانیهای خطا و گناه از برای كفاره بعمل آمد و بجا آوردن آن، برای گناه شخصی یا عمومی، به عهده كاهن بود، شخص خطاكار، دست خود را بر سر بزی گذارده و به گناه خود اعتراف مینمود آنگاه حیوان را بدست كسی داده آنرا در دشت میبرد و قربانی میكرد(8).
یهودیان در مذبحهای خصوصی یا در معبدهای كوچك بالای تپهها قربانیهای خود را به یهود تقدیم میكردند،مذبح را به اشكال مختلف میساختند ولی اساس چندان محكمی نداشت و آن عبارت از كومه چهارگوشی از سنگ یا تلی از خاك بود، اگر میخواستند مذبح را از سنگ درست كنند میبایست كه از سنگهای نتراشیده و درست بنا كنند، حجاری و نقاشی آنها جایز نبود تا مبادا بمنزله صور تماثیل پرستیده شود و بهمین واسطه بود كه هنگام بنای (بیتالله) صدای آلات و ادوات آهنین شنیده نمیشد، و همچنین میبایست مذبح دارای پله نباشد. مذابحی كه قوم یهود در عبادتخانههایشان داشتند دو نوع بود یكی مذبح قربانیهای سوختنی كه مذبح برنجین خوانده میشد و دیگری مذبح بخور بود كه آنرا مذبح طلائی نیز میگفتند(9).
در قوم یهود، تنها كاهنان بودند كه میتوانستند چنانكه شایسته است قربانی كنند(10). سلیمان پیغمبر یهود، بنا بر زن دوستی، قربانگاههایی برای خدایان بیگانه ساخته بود كه زنان خارجی وی در آنجا به عبادت پردازند و این امر موجب ملامت وقایعنگاران تورات شده بود(11).
در سومر:
در یكی از الواح سومر این دستور دینی عجیب دیده میشود «بره جانشین و فدیه آدمی است، وی بره را بجای آن خود بخشیده است»(12). در همین ناحیه برای خدایان هدایائی از مال و خورا ك و زن میآوردند، در الواح گوده (یكی از شاهان نیكوكار سومر) فهرستی است كه نشان میدهد خدایان چه چیزهائی را نیپسندند و آنها را دوست دارند كه از آنجمله است: گاو نر و بز و گوسفند و كبوتر و جوجه و مرغ ومرغابی و ماهی و خرما و انجیر و خیار و كره و روغن ونان دو آتشه(12).
ظاهراً در میان اقوام باستانی، سومریها نخستین مردمی بودهاند كه بزشتی این رسم یعنی قربانی كردن انسان پی برده و بجای آن چیزهای دیگر را انتخاب كردهاند.
در بابل:
در بابل بر قربانگاههای معابد، گوسفندان را قربانی میكردند و قربانی كردن یكی از شعائر دینی پر طول و تفصیل و دقیق بوده و ضرورت داشته است كه كاهن كارشناس به این كار اقدام كند اگر كسی میخواست وظیفه خود را در برابر خدایان به انجام رساند بر وی واجب بود كه قربانی شایسته به معابد پیشكش كند و دعاها و اوراد نخصوص بخواند(13). هرودوت یكی از این معابد را چنین وصف كرده كرده است: «درین معبد مجسمه بزرگی از زر ناب موجود است كه خداوند (زئوس) را نشان میدهد نزدیك این مجسمه نیز بزرگی از طلا جای داشت، پایه مجسمه و تخت خداوند نیز از طلا بود . . . . . غیر از این معبد، قربانگاهی از طلا وجود دارد و علاوه بر آن قربانگاه بزرگ دیگری هست كه حیوانات بزرگ و بالغ را در آنجا قربانی میكنند، در قربانگاهی كه از طلاست، فقط حیوانات شیرخوار را میتوان قربانی كرد هر سال در موقعی كه برای تجلیل این خدا جشن میگیرند، كلدانیان هزار تالان عود بر روی قربانگاه بزرگ میسوزانند . . . . در داخل آن هدایای زیاد دیگری موجود است كه اشخاص عادی اهدا كردهاند»(14).
نكته گفتنی اینكه زنان بابل، نظر قربانی را همچون زینتی بكار میبردند و خود را با گردنبند و دستبند و نظر قربانی میآراستند(15).
عربها نیز كه از اخلاف اقوام سامی بودند،برای تقدیس بتهای خود شتر و گوسفند قربانی میكردند و قصدشان ازین كار تقرب و توسل به آنها بود، این قربانیها را مردم جاهلیت (عتایر) و قربانگاههائی را كه در آن قربانی میكردند عتر میخواندند و در اشعار خود ازین قربانی و قربانگاهها یاد كرده بودند(16).
در یونان و روم:
در میان یونانیان و مردم روم باستان نیز مراسم قربانی برای خدایان و ارواح مردگان یا در هنگام برپا كردن جشنها مرسوم بود، تزه، سامان دهنده شهر آتن نیز رمولوس، بانی شهر رم هر دو در راه خدایان قربانی كردهبودند(17).
مردم یونان، خوك را، كه برای پرنسل بودنش، مقدس میدانستند، در یكی از اعیادی كه متعلق به دمتر (Demeter الهه كشت و زرع) بود قربانی میكردند و همچنین در جشن دییاسییا (Diasia) آنرا در راه زئوس (خدای خدایان) قربانی میساختند(18)، برای خشنودی مردگان كه آنان را قادر به هر كار نیك و بد میدانستند دعا میخواندند و قربانی میكردند(19).
یونانیان به خدای خورشید (Helios)، چون سرزمین آفتابی داشتند، چندان اهمیتی نمیدادند، با وجود این، اسپارتیها، برایش اسب قربانی میكردند تا ارابه آتشین خود را در آسمان بكشد، مردم رودوس (Rhodos) برعكس، او را خدای بزرگ خویش میشمردند و در هر سال، چهار اسب، از نژاد عالی و یك ارابه در دریا میافكندند تا این خدا برای گردش از آن استفاده كند(20).
بطور كلی، عبادات یونانی از موسیقی و سرود و قربانی و دعا تشكیل میشد(21)، محل قربانی در معبدها بود، مؤمنان هنگام عبادت خود را به مذبح كه در جلو معبد قرار داشت می رساندند و بوسیله قربانی و نماز خود را از خشم خدایان ایمن میپنداشتند، و یاری او را جلب میكردند، برای قربانی هرچه قیمت داشت انتخاب میگردید، مانند مجسمه و نقاشی و لوازم زندگی و اسلحه و ظروف و میز وجامه و بدون شك اگر خدا نمیتوانست قربانی را به كار برد كاهنان از آن استفاده میكردند(22).
آتنیها، پیش از عید تزه، بانی شهر آتن به یاد او گوسفندی قربانی میكردند، در زمان تزه اهالی دهكدهها و قصبهها گرد هم جمع شده قربانی مشتركی به افتخار ژوپیتر انجام میدادند(23)، قربانیهای این مردم غالباً با سرود و رقص دستجمعی همراه بود، وقتی آتنیها جسد تزه را پس از مرگش یافتند و آنرا به آتن آوردند همه مردم به استقبال رفته قربانیهای زیادی بر سر راهش نثار كردند درست مثل اینكه خودش از مسافرتی برگشته است(24). لیكورگ، قانونگزار معروف اسپارت، پیش از آنكه به وضع قوانین خود پردازد به شهر دلف رفت و پس از قربانی در معبد آپولون از پیشگوی آنجا سئوالهایی كرد كه به او جواب مساعد داده شد(25). همین قانونگزار، دختران و پسران جوان را در همه تمرینات و كارها شركت داد تا به اتفاق یكدیگر در اعیاد و قربانیهای رسمی لخت برقصند(26). اسپارتیها، پیش از جنگ، قربانیها جهت فرشتگان اهدا میكردند تا اینكه، در برابر دشمنان انضباطی را كه با آنان بار آمده بودند مجسم نمایند(27)، بنا به قوانین لیكورگ، مردم اسپارت برای مردگان خود دوازده روز عزاداری كرده در روز آخر به افتخار ربالنوع مرگ و دوزخ قربانی كرده لباس عزا از تن بدر میكردند(28). پس از مرگ لیكورگ، معبدی به نامش ساختند و هر سال به یاد او قربانی مخصوصی اهدا میكردند(29)، سولون (قرن ششم پیش از میلاد)، از حكمای بزرگ یونان، آتنیها را واداشت كه قربانیهای خود را سبكتر و كمخرجتر انجام دهند(30) و همچنینی به موجب قانونی حضور زنان را در اعیاد و قربانی محدود ساخت و مانع شد كه بر مزار مردگان گاو قربانی كنند(31). با وجود این آدرین، امپراطور روم، دستور داد كه بر گور آلسیپاد، سردار معروف یونانی، مجسمهاش را نصب كرده، هر سال به خاطر او گاوی قربانی كنند(32)، یونانیان برتمیستوكل – سردار معروف یونانی در جنگ با خشایارشاه – عیب گرفته بودند كه او دوست داشت اغلب قربانی كند و به خارجیان ضیافت دهد(33).
یونانیان نیز در آغاز از قربانی كردن انسانها ابائی نداشتند، مثلاً آگاممنون دختر خود،ایفیژنیا را قربانی كرد و آخیلوس ده تن از جوانان ترویا را به خاطر دوستش، پاتروكل، قربانی ساخت(34). در معبد دیان در اسپارت، هر سال یك نفر را با قرعه انتخاب و در صحن معبد قربانی میكردند، لیكورگ، این رسم را ممنوع كرد ولی برای احترام به معتقدات عامه مردم مقرر داشت تا طفلی كه باید خونش نثار شود شلاق بخورد(35).
در جنگ سالامین (سالامیس) كه میان خشایارشا و یونانیان روی داد، وقتی تمیستوكل سردار یونانی، بر عرشه كشتی فرماندهی مشغول قربانی بود، سه نفر اسیر جوان، بغایت زیبا با لباسهای فاخر و تزیینات طلا نزدش آوردند كه شایع بود خواهرزادگان شاه ایران هستند، چون در همان حال برق از شعله آتش قربانی جهید و یكی از حضار عطسه كرد،غیبگویی دست تمیستوكل را گرفت و تمنا كرد تا هر سه اسیر را فیالمجلس قربانی الهه عشرت (باكوش) نمایند، تمیستوكل از چنین پیشنهادی غرق حیرت شد و عاقبت او را مجبور كردند كه اراده خدائی برآ.رده شود و بنحوی كه غیبگو مقرر نموده بود آنان را قربانی كردند(36).
در آركادی (سرزمینی در یونان)، حتی تا قرن دوم میلادی انسانها را برای زئوس (خدای خدایان) قربانی میكردند، هنگام بروز بیماریهای خطرناك، یكی از بینوایان شهر را جامه مقدس پوشانده سپس او را با شاخههای گل میآراستند و در میان مردمی كه تصور میكردند با این كار گناهانشان بخشیده میشود او را از بالای صخره به زیر میانداختند. مردم اتن، در هنگام قحط و غلا و شیوع طاعون و امراض دیگر یك یا چند نفر از افراد بشر را قربانی میكردند تا شهر خود را پاك سازند(27)، با گذشت زمان، موضوع قربانی كردن بشر محدودتر شد و تنها مجرمان محكوم به مرگ را پس از آنكه شراب فراوان میدادند و تخدیرشان میكردند قربانی میساختند ولی بعداً حیوانات را بجای انسان برای قربانی برگزیدند یكی از سرداران یونانی بنام به لوپیداس (Pelopidas)، در شب قبل از جنگ خواب دید كه اگر انسانی را قربانی كند در جنگ پیروز میشود، برخی از همراهانش با این كار موافقت كردند اما بعضی دیگر گفتند این رفتار وحشیانه نمیتواند مورد رضایت موجودات آسمانی قرار گیرد، فرمانروای زمین، پدر خدایان و همه خلق است و با ستمكاران كاری ندارد، اعتقاد به خدایان و نیروهائی كه از كشتن و قربانی كردن آدمیان شاد شوند از بیخردیست(38).
بیگمان قربانی كردن حیوان بجای انسان از گامهای بلند تمدن انسان است، در یونان بیشتر گاو و گوسفند وخوك را قربانی میكردند، سپاهیان قبل از جنگ برای پیروزی خود قربانی تقدیم میداشتند(39). وقتی اسكندر مقدونی بر امواج دریای هند، كشتی میراند دو گاو نر برای نپتون (ربالنوع دریاها) قربانی كرده آنگاه از جامهای زرین میگساری كرده دو گاو نر را با این جامها به دریا افكند(40). در آتن برای پاك ساختن مجالس عمومی خوكی قربانی میكردند از حیوانات قربانی شده فقط استخوان و پیه را نیاز خدایان میكردند و مابقی را خود بكار میبردند، یونانیان جرأت نمیكردند كه گوشت قربانیهائی را كه برای خدایان زمینی میكشتند برای خود نگهدارند، ازین رو حیوان را در محلی عمومی میسوزاندند تا خاكستر گردد، علت این بود كه آنان از خدایان زیرزمینی بیشتر میترسیدند و بیم داشتند كه هم خوراك این خدایان بشمار آیند اما در مورد خدایان آسمانی، قربانیها از روی ترس از خدایان و یا برای كفاره گناهان بعمل نمیآمد، بلكه مؤمنان میخواستند با هم خوراكی خدایان، بر شادی خود بیفزایند، و یا نیایش و دعا، حیات و نیروی خود را اخل قربانی كنند و بدین وسیله بر نیروی خود بیفزایند، بهمین جهت شراب را نخست روی قربانی و سپس در جامهای خود میریختند و چنان میپنداشتند كه خدایان شراب نوشیدهاند(41). وقتی در آتن وای بزرگی شیوع یافت چون احتمال دادند كه این بلای كشنده از جانب خدای ناشناختهای بر آنان نازل شده باشد برای این خدا قربانگاهی ساختند و آنرا (مذبح خدای ناشناخته) نام نهادند(42).
از جمله مراسم قربانی، یك این بود كه مشتی جو برشته با اندكی نمك بر سر جانوری كه سر میبریدند میافشاندند(43) و آئین قربانی غالباً با نیایش خدایان و بادهگشاری و جشن و سرور همراه بود، در ایلیاد هومر، بارها میبینیم كه جنگجویان برای نیل به پیورزی در راه خدایان قربانی میكنند و از آنان مدد میجویند، به این منظور صد گاو نر یا صد بره نوزاد را یكجا میكشتند و چربیهای آنان را میسوزاندند تا دود آنها مارپیچوار به آسمان برود و خدایان را محفوظ سازد(44)، آشیل، قهرمان معروف ایلیاد از خشم آپولون چنین یاد میكند «. . . آیا چون از نذری كه تخلف شده بهم برآمده است یا بجهت آنكه از قربانی صد گاوی كه فروگذار شده گله دارد، آنگاه میبینیم كه آیا وی به بوی بریانی برهها و بزهای بیعیب ما پاسخ میدهد و تفضل میكند كه بلا را از ما بگرداند یا نه؟»(45).
هومر یكی از این مراسم قربانی را كه در آن صد گاو نذر آپولون شده چنین وصف كرده است:
«. . . بیدرنگ صد گاو قربانی پروار را به ترتیب در گرداگر قربانگاه زیبائی جای دادند، پس دستهای خود را شستند و دانههای جو را برداشتند و كریزس (كاهن معبد آپولون) بر آنها دعا خواند: ای خدائی كه كمان سیمین داری . . . سخن مرا بشنو، تو پیش از این هم نیازهای مرا پذیرفتهای . . هنگامی كه دعا بپایان رسید و جو را افشاندند پوزههای گاوان نر را بلند كردند، آنها را سر بریدند، پاره پاره كردند و رانهای آنها را كه از آن خدایان بود جدا ساختند، از دو سوی چربی بر روی آنها گذاشتند و پارههای گوشت خام را روی آنها جای دادند، پس از آن پیرمرد كاهن آنها را روی اخگرها بریان كرد و باده ارغوانی رنگ تابان را روی آنها ریخت، در كنار وی جوانا چنگالهای پاج شاخه در دست داشتند، سپس چون رانها پخته شد جگربندها را خوردند، بازمانده را نیز به پارههای كوچك قسمت كردند، سپس آنها را به سیخ كشیدند و با دقت بسیار برشته كردند، این كار كه به پایان رسید سور آماده شد، جشن برپا كردند و همه از خوردنیهای فراوان كه بود بهره خویش بگرفتند، چون تشنگی و گرسنگی را فرونشاندند، جوانان دوستكانی را لبریز كردند، سپس در ساغر هركس از آن باده ریختند كه به یاد خدایان بنوشد»(46).
منلاس یكی از همین جنگجویان به مردم تروا میگوید «ای مردم! برهای سیاه برای پروردگار زمین و برهای سفید برای پروردگار خورشید قربانی كنید، ما نیز چنین قربانی را برای خدای خدایان خواهیم كرد»(47).
هنگام پیمان بستن نیز این مراسم قربانی را برپای میداشتند و دعا میخواندند، از سر حیواناتی كه باید قربانی شوند موهائی جدا میكردند و آنرا میان سركردگان بخش میكردند و خدایان را به این پیمان گواه میگرفتند در یكی ازین مراسم پس از آنكه برهها را سر بریدند «بادهها را از خم كشیدند، آن را در ساغرها میریختند و نام خدایان را بر زبان آوردند، از دو لشكرگاه بانگ این دعا برخاست، ای زئوس بزرگ و هراسانگیز و همه شما ای خدایان جاودانی، اگر كسی این آشتی را كه تا بدین سان مقدس است برهم زند مغزش از كاسه شكسته، سرش مانند این باده بر زمین پراكنده باد، بازماندگانش را همین سرنوشت بادا! زنش گرفتار گستاخی دشمنی نامردم بادا!»(48). قهرمانی دیگر هنگام نذر و اهداء قربانی به یكی از خدایان چنین میگوید: «مرا پناه ده، گوساله ماده یك سالهای برای تو قربانی خواهم كرد كه پیشانی داشته باشد و هیچ دستی آن را در یوغ نكشیده باشد، پس از آنكه شاخهای تازه برآمدهاش را زرین كرده باشند آنرا برای تو قربانی خواهم كرد»(49). قربانی كردن حیوانات تا رواج دین عیسی در یونان بجای ماند و سپس جای خود را به مراسم رمزی دین مسیح داد(50)، در هر حال تبدیل قربانی به دعا و نیایش را از آثار نیك ادیان باید دانست، همانطور كه ظهور زردشت در ایران نیز كم و بیش چنین اثری از خود بجای گذاشته بود.
***
رومیها نیز در برگزاری مراسم قربانی، دست كمی از یونانیان نداشتند با وجود این، آنان در روز احداث كشورشان قربانی نمیكردند و اصولاً در آن روز خون هیچ حیوانی را نمیریختند(51)، در جشن لوپركالیا – كه آنرا بخاطر گرگ مادهای كه رمولوس را شیر داده بود، برپا ساختند – سگی قربانی میكردند، كشتن سگ علامت تصفیه بود، یونانیان نیز همین كار را برای تزكیه خویش میكردند، كشتن سگ، كه دشمن گرگ است، ظاهراً به علامت قدرشناسی از حیوانی بوده كه رمولوس را شیر داده و از مرگ نجات بخشیده بود(52)، رومیها به یادبود روزی كه رمولوس ناپدید شده بود، به خارج شهر رفته، در محلی بنام باطلاق، به قربانی كردن بزها میپرداختند(53).
نوما از رهبران بزرگ روم (قرن هفتم پیش از میلاد) معتقد بود كه بوسیله قربانیها و رقصها و جشنها باید مردم سركش روم را رام نمود(54)، قربانیهائی كه به دستور نوما انجام میگرفت، شباهت كاملی به رسوم فیثاغورثیان داشت، زیرا خون قربانی را نمیپاشیدند، بلكه با كمی آرد و قدری شراب و شیر و این قبیل چیزهای سبك مخلوط مینمودند(55)، طبق قوانین نوما چنانچه زنی میخواست پیش از انقضای عده شوهر كند، میبایست قربانی كند(56)، در رم برای الهه ترم (Terme) قربانیهای متعددی بعمل میآمد ولی نوما با دستور عاقلانهاش، كه نباید آستان این الهه را خونآلوده كرد، مردم را از ریختن خون منع كرد(57)، بنا به همین قوانین نوما، مردم رم در ماه فوریه برای گیاهان و نباتات قربانی میكردند(58)، در این زمان هنگام مراسم تحلیف نیز قربانی بجای میآوردند و در برابر قربانی، قسمهای خود را به زبان میآوردند، در قسمهای بزرگ همه آنها كه متعهد میشدند، دست خود را در جسد مردی كه كشته بودند، آغشته نموده، جرعهای از خونش را میآشامیدند(59).
در زمان كنسولی كامیل (قرن چهارم پیش از میلاد)، پس از رفع اختلاف میان مجلس سنا و مردم، جشنی برپا كردند و در تمام معابد، قربانیهایی بمنظور ستایش خدایان انجام شده، مردان كلاهی از گل به افتخار صلح و آشتی بر سر نهادند(60).
بگفته پلوتارك، در زمان كنسولی امیل (قرن دوم پیش از میلاد) كه افتخارات بزرگ و پیروزیهای درخشان برای ملت رم بدست آورده بود، مردم سه روز جشنهای پیروزی برپا كردند «روز سوم، صبح بسیار زود، نوای شیپور از همه جا برخاست . . . صد و بیست گاو فربه با شاخهای مطلا كه بر سر انها برگهای سبز زده شده بود ظاهر شدند، مهارها دست جوانا زیبائی بود كه كمربندهای رنگین داشتند و گاوها را به قربانگاه هدایت میكردند، در برابر آنان یكدسته از پسران جوان و زیبا، هریك ظرفی از طلا یا نقره در دست داشتند تا خون قربانی را جمع كرده به رسم تبرك به نیازمندان دهند(61).
رومیها و شاید یونانیها، هنگامی كه به كارهای بزرگ میپرداختند برای اینكه حوادث را پیشبینی كرده از آینده خبر یابند، از روی احشا و امعاء قربانی تفال و تطیر میزدند و كاهنان از روی علائمی كه در آنان میدیدند به غیبگویی میپرداختند(62). این سنتها و معتقدات، قرنها پس از رومیان و یونانیان باستان باقی ماند بطوریكه پارهای از اقوام مسیحی، با اعتقادی محكم، آنها را بكار میبستند. شاردن فرانسوی (معاصر شاه سلیمان صفوی) كه در راه خود به ایران، از راه جنوب روسیه و قفقاز گذشته و از میان اقوام مسیحی كلشید(بین دیای سیاه و گرجستان یكونت داشتهاند)گذر كرده است خاطرات جالبی از مراسم قربانی این مردم نقل میكند كه یادآور معتقدات مردم باستان است، بگفته او، مردم كلشید از روی حركات یا شاخ زدن و ادرار كردن و تپاله انداختن گاو قربانی تفال میزدند و حوادث آینده را پیشبینی میكردند، شاخ زدن حیوان را دلیل جنگ و ستیز و ادرار كردنش را نشانه زیادی شراب در آن سال میدانستند(63).
در مصر
هرودوت، مصریان را نخستین كسانی میداند كه، بارای خدایان، قربانگاه و مجسمه و معبد برپا كردهاند(64)، مردم مصر وقتی میخواستند گاوی را قربانی كنند، قبلاً كاهنی میبایست آنرا آزمایش كند، اگر بر روی بدن حیوان حتی یك پشم سیاه دیده میشد آنرا ناپاك میدانستند،این كاهن، حیوان را خوابیده و ایستاده خوب وارسی میكرد، زبان آنرا بیرون میكشید تا آلودگی یا پاكی آنرا تشخیص دهد و نیز توجه میكرد كه پشمهای دم حیوان بطور عادی روئیده باشد، هرگاه حیوان از تمام این معایب معاف شد، آنرا با نواری از پاپیروس كه بدور شاخهایش میپیچیدند مشخص میكرد، بعد روی آن خاك رس چرب پاشیده به مهر خود مهمور میكرد هركس گاوی را بدون این نشانهها قربانی میكرد محكوم به مرگ بود، برای قربانی كردن، حیوان را نزدیك محراب قربانگاه میبردند، آتش میافروختند و در حالی كه نام خدای را بر زبان میاوردند شراب بر سر حیوان میریختند و بعد نرا خفه میكردند و سرش را میبریدند، آنگاه بر سر بریده حیوان لعنت و نفرین نثار میكردند و آنرا نمیخوردند، اصطلاحی كه برای نفرین و لعنت بكار میبردند این بود كه هر بلایی كه قرار است متوجه قربانیكنندگان یا سرزمین مصر گرد متوجه آن سر شود، پس از آنكه پوست گاو را میكندند و دعا میخواندند احشاء حیوان را خالی میكردند ولی دل و پیه و جگر و چربی را در بدنش باقی میگذاشتند، آنگاه پاها و رانها و كتف و گردن حیوان را جدا میكردند و باقیمانده اندام حیوان را از نانی كه از آرد خالص فراهم شده بود و از عسل و كشمش و انجیر و كندر و صمغ و دیگر معطرات پر میكردند سپس روغن زیادی بر روی آن ریخته آنرا میسوزاندند، پیش از اهداء قربانی روزه میگرفتند و در موقعی كه قربانی میسوخت همه حاضران خود را میزدند، پس از آنكه خود را بقدر كافی میزدند ضیافتی بزرگ ترتیب میدادند و آنچه را كه از حیوانات قربانی باقیمانده بود میخوردند.
مصریان، فقط گاوها و گوسالههای نر را قربانی میكردند و حق نداشتند گاوهای ماده را قربانی كنند زیرا آنها به خداوند ایزیس (زن ازیریس) اختصاص داشتند از تمام چهارپایان فقط گاو ماده بود كه عموم مصریان احترام زیادی به آن معمول میداشتند(65).
پارهای از مردم مصر، برای خدایان خود بز و پارهای دیگر گوسفند قربانی میكردند، اهالی تب از مردم مصر، یش را قربانی نمیكردند و آنرا حیوان مقدسی میدانستنو با وجود این هرسال یكبار در روز جشن زئوس میشی میكشتند و تمام كسانی كه به معبد آنجا وابسته بودند، به عزاداری، سینه میزدند و سپس آن را در تابوت مقدسی قرار میدادند، هرودوت، خوك و گاو نر و گوساله و بز و غاز را تنها حیواناتی میداند كه مردم سراسر مصر حق داشتند آنها را قربانی كنند، خوك را حیوانی ناپاك میدانستند، خوكبانها تقریباً مطرود بودند و بغیر از خدای (سلنه) كه ظاهراً همان ایزیس بوده، و ازیریس، برای هیچ خدای دیگر خوك قربانی نمیكردند(67).
وقتی مصریان در شهر سائیس جمع شدند، در شبی كه مراسم قربانی انجام میدادند، چراغهای زیادی در هوای آزاد برمیافروختند كه در تمام شب میسوخت، این جشن را جشن چراغانی مینامیدند، آن دسته از مصریان كه نمیتوانستند درین مجلس شركت كنند همین كه شب فرامیرسید چراغهای خود را ورشن میكردند، بطوریكه نه تنها در سائیس بلكه در سراسر مصر، چراغها میسوخت، بسیاری ازین مراسم قربانی با نواختن نی و ساز و آواز و بادهگساری همراه بود(68).
خئوس، فرعون مهروف مصر (سازنده بزرگترین اهرام، در حدود 2800 سال قبل از میلاد) معابد را بست و مصریان را از اهداء قربانی منع كرد ولی فرزندش میكرینوس، در هنگام پادشاهی خود، اعمال پدر را تقبیح و معابد را گشود و مردم مصر را كه دیگر خسته شده بودند، و در نهایت فقر میزیستند، آزاد گذارد كه به كار خود بپردازند و قربانی اهدا كنند، این رفتار او موجب شد كه مصریان بین تمام پادشاهانی كه تا آن روز بر آنها سلطنت كرده بودند او را بیش از دیگران بستایند(69)، قربانگاههای مصر جزء معابد بود و پارهای از آنها دارای چند قربانگاه بودن(70)، در این سرزمین نیز، قربانی انسانی بندرت وجود داشته است، یكی از فراعنه مصر (امیخوتپ دوم) وقتی آزادیخواهان سوریه را سركوب كرد هفت تن از شاهان آنجا را به اسیری به شهر تبس (تب) آورد و آنگاه شش نفر از آنان را بدست خود در راه خدای (آمون) قربانی كرد(71).
در ایران
قربانی كردن در میان قوم آریائی، قربانی درزمان كوروش، درمیان قوم، ساژت، ظهور زرتشت و درگرگونی در مراسم قربانی ـ قربانی درایران پس ازاسلام. دردوره مغول پیش ازتاریخ مبارك غازانی و دوره صفویه و نقل از "پیترو دلاواله ـ "Pietro Della Valle ، "انگلبرت كمپفر "E.Kaempfer ، "تاورنیه"، "اعتمادالسلطنه" ، "هانری رنه" ـ مراسم شتركشان در كاشان.
آریائیها (ایرانیها) برای خورشید و آتش و اهورامزدا، چیزهای گوناگون، مانند گل و نان و میوه و مواد خوشبو و گاو وگوسفند و شتر و اسب و خر و گوزن قربانی میكردند، در زمانهای قدیم، آریائیها نیز مانند اقوام كهن دیگر، آدمیزاد را قربانی میكردند، تنها بوی قربانیها مخصوص خدایان بود و گوشت آنها نصیب كاهنان و پرستندگان میشد(72)، هرودوت میگوید كه پارسها، هر بار كه قربانی به خداوندان اهداءمیكردند گوشت آنرا به خانه میبردند، استرابون اضافه میكند كه به عقیده پارسیها خداوند فقط طالب روان قربانیست و به گوشت آن توجهی ندارد(73)، بگفته او پارسها نوار بگردن قربانی میآویختند و گوشت آنرا بر بستری از گیاه خرزهره قرار میدادند(74). به قول هرودوت ایرانیها، كسانیرا كه معبد یا قربانگاه یا مجسمهای برای خدایان بنا میكردند، دیوانه میدانستند، برای قربانی،بنوشته همین مؤلف به مرتفعترین نقاط كوهستان میرفتند و در آنجا قربانیها را به زئوس (مقصود اهورامزداست) كه نام او را بر كائنات و افلاك اطلاق كردهاند اهداء میكردند برای خورشید و ماه و زمین و آتش و آب و باد نیز هدایائی قربانی میكردند، اینها تنها خدایانی بودند كه ایرانیها از قدیم برای آنها قربانی میكردهاند ولی بعدها قربانی برای خدایان دیگر را نیز از آشوریها و اعراب آموختند.
برای مراسم قربانی،اندودن به روغن مقدس و نواختن نی و بستن نوار به قربانی (خلاف نظر استرابون) و افشاندن جو مقدس نزد ایرانیان مرسوم نیست، وقتی یكی از مردم پارس بیكی از خدایان قربانی پیشكش میكند، حیوان را به محلی پاك میبرد و سپس تاجی از گل بخصوص گل خرزهره بر كلاه خود قرار میدهد و آنگاه نام آن خدا را بر زبان جاری میكند، كسی كه قربانی به خداوند اهدا میكند نمیتواند فقط برای شخص خود دعای خیر كند و باید برای سعادت و خوشبختی پادشاه و تمام مردم پارس دعا كند و خود او نیز در جمع پارسها به حساب میآید، همین كه قربانی به قطعات كوچك تقسیم و گوشت او پخته میشد بستری از علف تازه و بخصوص از شبدر تازه میسازد و تمام قطعات گوشت را روی آن قرار میدهد، پس از آن، یكی از مغان كه در آنجا حاضر است سرود مذهبی میخواند و قاعده برآنست كه هیچ قربانی بدون حضور یكی از مغان اهدا نشود،سرودی كه خوانده میشود افسانه نسب خدایانست بعد از خواندن سرود، آنكس كه قربانی كرده، اندكی صبر میكند و سپس گوشتها را به خانه برده هر طور كه بخواهد بكار میبرد(75).
گزنفون در كوروشنامه (سیرت كوروش) خود بارها از قربانیهای كوروش نام برده است، در نخستین روزی كه كوروش، شهنشاهی خود را آغاز كرد و به كاخ شاهی قدم گذاشت و در حین ورود به درگاه قصر، برای (هستیا) خدای اجاق خانوادگی و اهورامزدا، پروردگار عالم،و دیگر خدایان كه مغها اسم برده بودند قربانی كرد(76)، در هنگام پادشاهی، كوروش، هر روز سحرگاه، عبادت و قربانی بجای میآورد، گزنفون میگوید این رسم و آئین او هنوز در دستگاه پادشاه ایران معمول و جاریست، بگفته او، درین گونه امور،پارسیان از شهریاران خود مجدانه پیروی مینمودند و میپنداشتند كه هر چه در كار عبادت كوشاتر باشند،نیكبختی ایشان بیشتر خواهد شد(77). كوروش همه مال و ثروت خود را صرف خیرات و قربانی میكرد(78) و همچنین پس از پیروزیهایش در صدد قربانی برمیآمد(79). در نخستین كوكبه شاهی كه برای كوروش ترتیب داده بودند، هنگامیكه از قصر خارج میشد،پیشاپیش كوكبه او چهار گاو نر بسیار زیبا و تنومند،خاص قربانی پیش میرفتند كه قرار بود به درگاه پروردگار بزرگ قربانی شوند،دنبال آنها،اسبهائی كه،نذر آفتاب، قربانی میشدند حركت میكردند، آنگاه گردونههای به گل آراسته،مخصوص اهورامزدا و مهر، پیش میآمدند، وقتی كه دسته شاهی به اماكن مقدس رسید، گاوهای نر را به درگاه اهورامزدا و اسبها را برای آفتاب قربانی كردند و لاشهها را سوزانیدند، سپس چنانكه مغها معین كرده بودند قربانیهائی نیز نذر زمین و بعد به نام قهرمانانی كه سوریه (آشور؟) را در دست داشتند به عمل آمد(80).
گاه در مسابقههای اسبدوانی،در میدان مسابقه، قربانی میكردند،گزنفون پس از شرح یك مسابقه كه در حضور كوروش انجام گرفته میگوید: همان رسم و ترتسژیبی كه كوروش اساس نهاده بود هنوز ادامه دارد و همه چیز عیناً باقیست مگر یك مورد، كه هرگاه شاه قربانی نكند، حیوانی نمیآورند(81).
ظاهراً ایرانیها نیز مانند یونانیان، هنگام پیمان بستن، قربانی میكرده و خدا را بر آن شاهد میگرفتهاند، وقتی كبوجیه، پدر كوروش، او و سران سپاهش را اندرز داده، به كردار نیك فرا میخواند، میگوید:
پیشنهاد من اینست كه با هم قربانی كنید و خدایان را شاهد بخواهید و با یكدیگر همپیمان شوید(82).
گزنفون میگوید، كوروش، وقتی مرگ خود را نزدیك یافت، بیدرنگ حیواناتی برای قربانی به درگاه زاوش (زئوس = اهورامزدا، خدای بزرگ) كه پروردگار نیاكان او بود و آفتاب و دیگر خدایان انتخاب كرد و در مكانی بلند، چنانكه رسم پارسیانست مراسم قربانی انجام داد و چنین به دعا پرداخت:
«ای پروردگار بزرگ، خداوند نیاكان من،ای آفتاب و ای خدایان، این قربانیها را از من بپذیرید و سپاس و نیایش مرا هم در ازای عنایاتی كه به من فرموده و در همه زندگانیم بوسیله قربانی و علایم آسمانی و نوای پرندگان و ندای انسان ارشادم كردهاید كه چه باید بكنم و از چه كارها احتراز نمایم . . . . اكنون از درگاه متعال شما استدعا دارم زندگی فرزندانم و زن و دوستان و وطنم را قرین سعادت بدارید و مرگ مرا نیز مانند زندگیام توأم با عزت و افتخار»(83)
كوروش بزرگ، به خدایان اقوام بیگانه نیز قربانی پیشكش میكرد، هر وقت سرزمینی را میگشود، به خدایان آن سرزمین، احترام میگذاشت، و با كمال تقوی و ورع، قربانیهائی به خدایان تقدیم میكرد(84).
در لشكركشی خشایارشاه به یونان، گذار پادشاه ایران به شهر تروا افتاد، شاه پس از تحقیقات و تماشای آنجا فرمان داد هزار گاو برای تروا و الهه مینر قربانی كنند و آنگاه مغها شراب زیادی برای پهلوانان جنگ تروا نثار كردند(85).
همانطور كه پیشتر گفته شد نیازها و قربانیهای ایرانی منحصر به قربانی حیوانی نبوده است، مثلاً وقتی خشایار شا از بغاز داردانل میگذشت، ساغری زرین پر از شراب، به دریا ریخت و آفتاب را نیایش كرد و از او خواست حادثهای پیش نیاید كه مانع جهانگیری او در اروپا گردد، پس از آن یك جام و یك صراحی زرین و یك قبضه شمشیر به آب انداخت(86).
پلوتارك نوشته است وقتی تمیستوكل سردار فاتح یونانی در اثر ناسازگاری هموطنانش ناگزیر شد به ایران پناهنده شود، شاهنشاه ایران (خشایارشا یا پسرش) از اینكه فاتح جنگ سالامین را زینهاری خود دید، خیلی به وجد آمده،قربانی نثار خدایان كرد(87).
اقوام ماساژت، كه آنها را نیز آریائی دانستهاند و هرودوت، جنگهای ملكه آنان را با كوروش، آورده است،مراسم جالبی از قربانی داشتهاند،سعادتمند كسی را میدانستند كه آنقدر پیر شود تا به سن قربانی شدن برسد و خویشانش او را قربانی كنند و گوشت او را بخورند و كسانی را كه به مرض میمردند نمیخوردند و در خاك دفن میكردند(88)، این مردم فقط خورشید را میپرستیدند و به خاطر آن اسب قربانی میكردند و معتقد بودند كه تندروترین موجود از موجودات فناپذیر را به تندروترین خداوند از میان خداوندان تقدیم میكنند(89).
با ظهور زرتشت در ایران، دگرگونی بزرگی درین رسم آریائی داده شد، این پیامبر ایرانی با قربان كردن حیوانات به مخالفت برخاست، در گاتها قربانكنندگان گاو را نفرین كرده میگوید: «نفرین تو ای مزدا به كسی كه از تعلیمات خود مردم را از كردار نیك منحرف میسازند و به كسانی كه گاو را با فریاد شادمانی قربانی میكنند . . . . »(90) جای دیگر میگوید: «این است آن كسی كه كلام مقدس را ننگین ساخته از ستوران و خورشید بزشتی یاد میكند زشتیای كه با دیدگان نیز میتوان دید . . . .»(90) مقصود ازین زشتی قربانی گاو و چارپایان دیگری بود كه در مراسم مذهبی دیویسنا بجای میآوردند. باز زردشت، جای دیگر، از قربانی كردن بزشتی یاد كرده و گفته است: «دیر زمانیست كه گرهما و نیز كاویها تمام فكر و قوه خود را برای ستم گماشتهاند چه میپندارند كه از این راه دروغپرستان را یاری كنند و میگویند كه گاو برای قربانی است تا دور دارنده مرگ (هوم) بیاری ما شتابد»(90). گرهما و كاوی پیشوایان فرقه دیویسنان و از مخالفان زردشت بودهاند.
تاگور، فیلسوف و شاعر بزرگ بنگالیها، برنده جایزه نوبل،تحت تأثیر این اقدام زردشت كه قربانی حیوان را منع كرده گفته است: «در ایران باستان، هنگام نیایش، قربانی كردن چارپایان منع شده است و این امر نه تنها جرأت بلكه قدرت معنوی زردشت را در بیان حقیقت خداوند نشان میدهد، پلوتارك نوشته است، زردشت، ایرانیان را در عبادت اهورامزدا فقط به فدیه معنوی كه نیایش و سپاسگزاری باشد واداشت، میان عبادتی كه با قربانی و فدیه خونین صورت میگیرد و عبادتی كه با پرستش و دعا انجام میشود فرق بسیار است جای شگفتی است كه زردشت در میان مردان عهد كهن اول كسی است كه با یك شور مذهبی این سد را شكسته از مجاز به حقیقت رسید، حقیقتی كه ضمیر او را پر كرده بود نه از كتاب و رهنمائی به عاریت گرفته بود و نه از تعلیم سنتی به او رسیده بلكه مانند پرتوی ایزدی و الهامی عینی سراسر وجود او را فراگرفته بود(91)».
زردشت، نوشیدن (هوم)، این مسكر مستیآور را نیز مردود و زشت شمرده است، زیرا، همانطور كه یونانیان، هنگام قربانی،شراب مینوشیدند و در قربانگاهها، این باده ارغوانی رنگ را بر قربانیهای خود میافشاندند،ایرانیها نیز هنگام قربانی، جشن برپا ساخته، خود را با باده هوم مست میكردند و در حالیكه از خود بیخود شده بودند، به قربانی كردن گاوان میپرداختند(92) بهمین جهت است كه زردشت از قول مخالفان خود میگوید: « . . . . كه گاو برای قربانی است تا دوردارنده مرگ (هوم) بیاری ما شتابد» و ظاهراً بسبب همین ارتباط بین هوم و قربانی بوده كه زردشت آنرا «مشروب مسكر كثیف»(93) نامیده است.
در برابر این دسته از مخالفان،زردشت از نگاهبانان مرتع و چراگاه (واستریها) و نیز از محافظان رمه و گله (فشوینتها) به نیكی یاد كرده و آنها را ستوده است، این گروه از مردم بنا به شغلی كه داشتهاند طبعاً بیش از همه طبقات به بدی و زیانباری قربانی كردن واقف بودند خصوصاً كه اینگونه مراسم مذهبی با جشن خشن و نیمه وحشی همراه بود و بالاخره همین (واستری فشوینت)ها بودند كه به رغم زردشت بندگان مطلوب و واقعی خداوند بشمار میآمدند،بعداً كلمه (فشوینت) بطور عام صفت بارزی برای هر زردشتی،كه در حال نبرد با پلیدست، گردید. زردشت، زندگی و حیات رمه و گله را تا مقام تقدس بالا برده است. با وجود مخالفتهای زردشت با قربانی كردن گاو، پارهای برآنند كه زردشت، بعداً، به این دستور خود صورت معتدلتری داده است زیرا در قسمت متأخر اوستا و نیز در تاریخهای دوران بعد از زردشت، بارها، از قربانی حیوانات،در مراسم زردشتی،سخن رفته است،از جمله این موارد میتوان به یسنا،در قسمت متأخر اوستا به كتیبه شاپور اول ساسانی كه بر قربانی كردن گوسفند اشاره نموده و نیز به سنت جاری میان زردشتیان، در دوران كنونی، كه قربانی را امری رایج میدانند(94)، استناد جست. بررسی این موارد متعدد، جای تردید باقی نمیگذارد كه پس از زردشت، سنتی كه وی در عهد خود آنگونه با آن به مخالفت برخاسته بود به نحو ملایمتری از سر گرفته شد، این حقیقت مسلم كه قربانی حیوانات، بعد از زمان زردشت تا به امروز ادامه دارد، روشنگر این نكته است كه زردشت، بهر حال، نكاتی از آن سنت قدیمی را بازشناخته و پذیرفته است(95)، ولی در اوستا، هر جا كه خود زردشت، فرشتگان را نثاری میفرستد، به صورت قربانی و ذبح نمیباشد(96). در شاهنامه فردوسی هم بهیچوجه سخن از قربانی به میان نیامده است، عبادت و نذر و نیاز شاهان و بزرگان، درین دفتر كهن، منحصراً به این است كه سر و تن شسته جامه سفید پوشنده و به درگاه حق روی بر خاك نهند، یا اینكه به آتشكده رفته پیش آذر، با چشم اشگبار بپای ایستند. و سپس درم و دینار برزند و اوستا و موبدان و خادمان آتشكده برافشانند و یا به ارزانیان (مستحقان و درویشان) چیزی بخشند(97)، و انصاف را،كه صفا و روحانیت این نیایشها، كه در شاهنامه بسیار به آن برمیخوریم، مانند همه چیز این كتاب،خود پر از شگفتی و مردمی است.
هخامنشیان، قربانی داشته و مراسم آن را به جای میآوردهاند اما هنوز در زردشتی بودن آنان جای سخن است، حیوانی كه در زمان ساسانیان، بتعداد زیادی، قربان میشد،گوسفند بود(98) و ظاهراًتأثیر سخن زردشت تا بدان حد بوده است كه ایرانیان زردشتی، از قربانی كردن گاو صرفنظر و بجای آن،گوسفند را، برای قربانی،انتخاب كرده بودند. در اوستا، (آبان یشت، كرده 6 و 7 و . . . .)، از مردان آریائی و اوستائی، مانند هوشنگ و جمشید و ضحاك و فریدون و نریمان و افراسیاب و كیكاوس و دیگران، كه در راه ناهید،هر یك، صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند قربانی كردهاند، سخن رفته است، همچنین در یسنا (هوم پشت) از قربانیهائی كه به فرشته هوم (موكل بر گیاه هوم) نثار میگردیده یاد شده است. در جشنی كه از برای خشنودی هوم برپا میكردند، اعضاء خاصی از حیوان قربانی را كه عبارت بود از زبان و چانه (آرواره) و چشم چپ، به این فرشته تقدیم میكردند و نیز هر قسمت از اجزاء دیگر را به امشاسپندان و فرشتگان دیگر و فروهرهای پاكان دیه میكردند مثلاً گردن را به اردیبهشت، شانه راست را به فرشته آب و ران راست را به فروهر گشتاسپ تقدیم میداشتند(99).
در دستور داراب هرمزد، از كتب دینی زردشتیان، چنین آمده است كه برای تیز كردن آتش بهرام، گوسفند سالم بیش از یكسال را قربانی كنند و برای آرامش روح مرده، در چهار روز اول پس از مرگش، چربی گوسفند در آتش بهرام ریزند(100).
در ایران مسلمان نیز قربانی كردن همچون یك وظیفه دینی پابرجا ماند، زیرا شارع مقدس اسلام، آنرا جزء عبادات پذیرفته و مقرر داشته بود، صرفنظر از مناسك حج كه زائران خانه خدا، از هر ملت كه باشند، بطور واجب، در مكه و صحرای منا، قربانیاس با شرایط خاص، آنچمامكه در كتب فقها آمده، در راه خدا انجام میدهند، هنگام نذر و نیاز و بیشتر در روز عید قربان (اضحی) و سایر مراسم مذهبی،به عنوان یك عبادت مستحب، مردم مسلمان، به ادای آن میپردازند و قربانی كردن در میان همه مردم، از شاه تا گدا، همیشه امری شایع و رایج بوده است، همانطور كه امروز هم مانند گذشته نورد اعتقاد تمام طبقات است و گاه و بیگاه آنرا بجای میآورند، فراموش نكنیم كه منظور شارع در امر قربانی، بیشتر معطوف برین امر بوده است كه بیچیزان و مستحقان بدینوسیله اطعام شوند و ازین راه همبستگی بیشتری میان طبقات مردم پیدا شود.
از جمله قربانیهای خاص، عقیقه است كه در هفته نخستین تولد كودك، برای سلامتی او، گوسفندی را قربانی میكنند، سر طفل را میتراشند و ضیافت میدهند، این قربانی را برخی مستحب و پارهای واجب دانستهاند و بعضی نیز گفتهاند برای نوزاد پسر دو گوسفند و برای نوزاد دختر یك گوسفند باید قربانی كرد(101). از پیغمبر(ص) حدیثی آوردهاند كه فرموده است: «پسری را كه هفت روز باشد او را عقیقه كنید و نام و كمیت نیكو نهید»(102).
از عید قربان و مراسم آن مانند عید نوروز و عید روزه (فطر) در اشعار شعرای ما بسیار یاد شده است و پیداست كه در برگزاری مراسم این روز كه همراه با جشن و سرور بوده مانند اعیاد دینی و ملی دیگر، شاعران فرصتی مییافتهاند كه درین بزمهای طرب، ممدوح خود را بستایند و هم چنین معلوم میشود، كه در قربانیهای بزرگ و شاهانه، رسم برین بوده است كه شتر را ذبح كنند، انوری در یكی از همین قصاید خود در دعای ممدوحش میگوید:
عید فرخنده و در عید برسم قربان سر بریده عدویت همچو شتر زار و نزار(103)
اما این مراسم، كه شمن آن، شتر قربانی را، چند روز پیش از عید، با زنگها و جلاجل و پوششهای رنگین منگولهدار، در هر كوی و برزن، با دهل و نقاره میگرداندند و در حالیكه همراه آن، یك نفر اشعار مذهبی میخواند، به در خانهها رفته از صاحب خانهها پول یا خوار و بار میگرفتند و بعد، در صبح روز عید، با آئین خاصی آنرا قربانی میكردند از كجا پیدا شده بود؟ تا آنجا كه میدانیم این مراسم و تشریفات، با طول و تفصیل هرچه بیشتر، در زمان شاهان صفوی، برگزار میشده است و هنگام اجرای آن حتی شاه و بزرگان و رجال مملكت شركت میكردهاند.
ظاهراً سابقه این تشریفات را باید در دوره مغول جستجو كنیم، در تاریخ مبارك غازانی از مزاحمتها و آزارهائی كه «خربندگان و شتربانان و پیكان» برای مردم فراهم میآوردهاندمطالبی آمده كه ریشه و سرچشمه این مراسم را بخوبی نشان میدهد، بگفته نویسنده این كتاب، خربندگان و ساربانان «در روزهای عید و نوروزها و امثال آن چهارپایان میآراستند و جوقجوق میستندند و صدهزار هرزه و هذیان میگفتند و دشنام میدادند تا زیادت بستانند . . . . و هر سال پنج شش روز پیش از آن روزهای معهود و پنج شش روز پس از آن هیچ آفریده در میان راهها نیارستی گذشت كه او را در پیچیدندی و هرچه لایق چنان قوم باشد با وی كردند . . . . و اكابر و ارباب جاه را از آن ذوق بود كه خربندگان و ساربانان ایشان استران و اشتران را بیارایند و جامهای چند بر آن اندازند تا از مردم چیزی توانند ستد» بالاخره كار این مردمآزاریها به جائی رسید كه غازان خان، پادشاه مغول، خكن كرد «كه هر خربنده و شتربان و پیك كه از كسی چیزی خواهد او را به یاسا رسانند و در عیدها و نوروزها،بهر وقت كه آواز جرس و درای شتران و استران بشنید، كزیكتانان (كزكبانان = كجكبانان؟) را میفرمود، كه به زخم چماق، سر و دست و پای ایشان میشكستند و فرمود تا ندا زدند كه هیچ آفریده چیزی به خربندگان و شتربانان و پیكان نده و هر كجا كه استران و اشتران گردانند ایشان را بزنند(104)».
احتمالاً همین مردم (خربنده و شتربان) كه مردم را زحمت میدادند و چیز میگرفتند و از بركت این عیدها به نوائی میرسیدند، با وجود فرمان سخت خان مغول، خود یا اخلافشان، ناگزیر شدند، به كار خود رنگی دیگر داده و آنرا به صورتی معقولتر و آدمپسندتر جلوه دهند، یعنی با استفاده از عید قربان و معتقدات مردم مسلمان در بهرهگیری از ثواب این روز، رفته رفته، زورگوئی و شرارت و مفتخواری را در زیر نقاب گدائی ملایم سازند، و آنوقت به دستاویز فراهم كردن بهای عید قربانی، همان شتر را، با همان آرایشها، به در خانهها بگردانند و مبلغی بنام قربانی و شركت در ثواب آن، از مردم بگیرند، مخصوصاً كه این شتر قربانی، با آن جلاجل و منگولههای رنگین و آرایشهای دیگر و آواز دهل و طبل و گروهی از خرد و بزگر مردم بیكاره كه آم را همراهی میكردند، خود بصورت یك نمایش بسیار عظیمی در میآمد كه هركس را به همراهی یا لااقل تماشای آن تشویق میكرد. علاوه بر این، این حدس هم پذیرفتنی است، كه مردم شیعی مذهب، در آنوقت كه نفوذ و اقتداری یافته و ایرانیان گرایشی، بیش از گذشته، به تشیع پیدا كرده بودند، همین مراسم را وسیلهای ساخته بودند كه همراه این جمعیت تحت لوای یك سنت مذهبی، با خواندن اشعار دینی، مناقب اهل بیت را بخوانند و ضمن اظهار وجود، خودی نشان داده و جمعیت زیادشان را به رخ مردم سنی مذهب كه، در شهرها بسیار بودند با شیعیان اختلاط داشتند، بكشند، بزرگداشت و ترویجی كه بعداً شاهان صفوی ازین مراسم میكردند، خود تأئیدی برین حدس تواند بود.
خاطره این خوانندگان اشعار مذهبی، كه شتر قربانی را همراهی میكردند، از چهل پنجاه سال پیش، زمانی كه هنوز این مراسم برقرار بود، بیادها مانده است، در دوره صفویه هم پیترو دولاواله، ازین خوانندگان یاد كرده است، ازن مرد مسیحی كه در زمان شاه عباس كبیر (حدود 360 سال پیش) به سفارت، از ایتالیا به ایران آمده با علاقه و هوس بسیار در یكی ازین مراسم قربانی، در اصفهان، حضور یافته و به تفصیل آنرا شرح میدهد، آنچه را این جهانگرد و مأمور سیاسی نقل میكند همان مراسمی است كه، سادهتر یا مفصلتر، در اغلب نقاط ایران، تا این اواخر صورت میگرفت و شاید هنوز هم، بطور خیلی سادهتر، در پارهای از جاهای دور و نزدیك صورت بگیرد. بنا بگفته او:
مسلمانان در این روز جشن میگیرند و قربانی میكنند، در هر خانهای یك یا چند گوسفند قربانی كشته قسمتی از گوشت آنرا میخورند و قسمت دیگر را به مستمندان میدهند، در ایران رسمی جاریست كه حتی در تركیه و عربستان نیز وجود ندارد و آن رسم این است كه در تمام شهرهای بزرگ، و اگر شاه در اردوگاه باشد حتی در آنجا هم با تشریفات و مراسم خاص به قربانی كردن شتر میپردازند.
سه روز قبل از عید، یك شتر ماده را، در حالی كه به گل بنفشه و گلهای دیگر وحشی و برگ و شاخههای كاج آراستهاند، با نقاره و طبل و شیپور در شهر میگردانند و همراهش، یكنفر گاهگاه اشعار دینی میخواند هرجا این شتر میگذرد مردم برای تبریك و تیمن پشم او را میكنند، این مراسم سه روز قبل از عید برقرار است، روز عید، صبح خیلی زود و قبل از بر آمدن آفتاب، تمام سران و بزرگان، حتی خود شاه، با عده زیادی از مردم، از هر طبقه و دسته، جمعی سواره و جمعی پیاده، با سلام و صلوات در محل قربانی جمع میشوند، در آنجا حلقه بزرگی از تماشاچیان تشكیل میشود كه افراد سرشناس، سوار بر اسب، در صف اول آن جای دارند، درین روز، مردم بهترین لباسهای خود را میپوشند، جماعت با بیصبری در انتظار رسیدن شتر هستند، در راه نیز مردم زیادی انتظار دیدنش را میكشند، چون در مشرق زمین، پنجره رو به خیابان وجود ندارد،مردم از بالای در خانهها و دكانها و دیوار باغها منظره گذشتن شتر را تماشا میكنند، در جلو شتر، یك نفر نیزهدار حركت میكند كه بعد، همین نیزه را در كشتن حیوان بكار میبرند، حیوان قربانی را به محوطهای كه به همین منظور در وسط جمعیت خالی مانده است هدایت میكنند و از محلههای شهر،عدهای با اسب و عدهای پیاده، چماق بدست، در آنجا آمدهاند كه پس از انجام قربانی، بزرو قطعه بزرگی از لاشه حیوان را طبق آداب و رسوم خاصی به محله خود ببرند، كشنده شتر باید شخص مهم و صهحب عنوانی باشد و این كار را حیدر سلطان یعنی نگهبان حرمسرای شاه، كه با لباس فاخر بر اسب آراستهای سوار شده بود، انجام داد و نیزه را چنان به گلوی حیوان زد كه تا قلبش فرو رفت، بیدرنگ حاضران به سمت لاشه هجوم بردند و هركس بهر وسیلهای كه در دست داشت مشغول بریدن تكهای از گوشت قربانی شد، بین نمایندگان محلههای شهر، برای ربودن گوشت بیشتر مسابقهای شروع شده بود، هریك رئیسی داشتند، كه گوشتها را نزد او میبردند تا همه قطعات یك جا جمع شود، وضع آنچنان آشفته بود كه حدی نداشت، تكههای بزرگ گوشت را یا به روی زمین میكشیدند و یا به روی اسب میگذاشتند، سر شتر را به خانه شاه فرستادند.
مردم، قسمتی ازین گوشت را همان روز برای تبرك میخورند و قسمتی دیگر را نمك میزنند و در تمام سال برای دفع بیماری یا شفای مریض از آن استفاده میكنند، گوشت حیوان بین شهر و محلههای اطراف تقسیم میشود و قسمتی از آن هم نصیب دهات اصفهان میگردد، شاه چون امسال در اصفهان نبود، عدهای از رجال درین مراسم شركت نكرده بودند، فقط وزیر اصفهان، كه مقدم بر وزرای دیگر است و هم چنین حیدرسلطان و ملكالتجار در آن حضور داشتند(105).
شصت هفتاد سال، پس از پیترو دولاواله، سیاح دیگری از آلمان بنام انگلبرت كمپفر، هنگام پادشاهی شاه سلیمان صفوی به ایران آمده و مراسم عید قربان سال 1095 هجری را در باغ هزار جریب اصفهان دیده است، این مرد، تصویری از این مراسم قربانی كه شاه سلیمان و صدراعظم وقت، شیخ علیخان زنگنه، در اجرای آن شركت دارند نقاشی كرده و به یادگار گذاشته است، شرح این مراسم، با حضور شاه، حاوی نكات و جزئیات جالبتریست كه از هر جهت تازگی دارد، بقول این سیاح، روز عید، همه مردم اصفهان، در نزدیكی باغ هزار جریب، جائی كه قرار بود مراسم در آنجا اجرا شود جمع شده بودند، شتر قربانی كه پروار و سالم و از بهترین نژاد نوع خود، و با یك قالیچه ارغوانی آن را پوشانده و به بهترین نحو آن را آرایش كرده بودند، به روی زمین، با پاهای بسته، آرمیده بود، این شتر را ده روز پیش از عید، با صدای طبل و نقاره، در تمام كوچههای شهر گردانده بودند، جمعیت بسیاری از تماشاكنندگان بر ساختمان مقبرهها یا نردههای باغها بالا رفته بودند تا نمایش قربانی را خوب تماشا كنند، برای برگزاری قربانی، همه در انتظار شاه بودند، همین كه شاه آمد از اسب پیاده شد، داروغه اصفهان، نیزهای به وی داد، شاه سه بار بر سر نیزه بوسه داد و آن را به داروغه برگرداند، داروغه نیزه را چنان بر گلوی حیوان زد كه بر زمین درغلطید، آنوقت سرشناسان شهر هجوم آوردند تا با دست خود در كار قربانی شركت جویند، بدون آنكه پوست حیوان را بكنند آنرا به دوازده قسمت كرده هریك را به یكی از دوازده محله شهر هدیه كردند، سر و احشاء حیوان را در حصیری پیچیدند و به احترام آشپزخانه شاهی، كناری گذاشتند تا در صورت تمایل مورد استفاده قرار گیرد، پس از این مراسم شاه به شهر بازگشت كردم به دور بیرقهای خود جمع شده سهم قربانی خود را كه سواری آنرا جلوی خود بر روی اسب گذارده بود بطرف محلههای خود بردند و با زدن بوق طبل، درست حكم قشون فاتحی را پیدا كرده بودند ولی این جمعیت انبوه در كمال نظم حركت میكردند، از میدان شاه به بعد، مردم، دسته دسته، به طرف محلههای خود براه افتادند تا گوشت قربانی را بین مردم قسمت كنند، هنوز مردم از محل قربانی دور نشده بودند كه عدهای به بقایای قربانی حملهور شده آنرا از دست یكدیگر میربودند، حتی آثار خون را نیز با پارچههای ابریشمی از روی زمین ستردند، آنان كه دست خالی رفتند، پیشانی خود را با خون قربانی دنگین میكردند تا معلوم شود آنها هم درین قربانی شركت داشتهاند؛ به هر رئیس خانوار اصفهانی به اندازه یك گردو ازین گوشت قربانی میرسد كه آن را با گوشت گویفند مخلوط كرده میپزند و با برنج میخورند، هركس در خانه خود سور و سروری نداشته باشد به میدانها و قهوهخانهها می رود و به تماشای تردستان و شعبدهبازان مینشیند، بنا به گفته قصابی درین روز در اصفهان، تنها بیش از صدهزار گوسفند قربانی شده بود(106).
تاورنیه، سیاح معروف دیگر این عهد كه مدت چهل سال، شش مرتبه، در زمان شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان به ایران آمده از همین مراسم به تفصیل یاد كرده است از جمله میگوید تا چند سال پیش شاه خودش درین تشریفات شتركشان شركت میكرد ولی حالا داروغه اصفهان از طرف او نیابت میكند (ترجمه سفرنامه تاورنیه ص 640).
این مراسم كه سیاحان خارجی، بطور كامل، آنرا شرح دادهاند در تمام دوره صفویه و دورههای بعد، كم و بیش، برگزار میشده است، مردم جشن و سرور خود را درین عهد، با انجام دادن این مراسم، كه بیشتر، حكم یك تفریح و سرگرمی داشته است كامل میكردهاند.
و ضمناً عدهای هم، بنا به معمول، آنرا وسیله ارتزاق و سوءاستفاده و باج گرفتن ساخته بودند، درین خصوص، مؤلف روضهالصفا، سرگذشت جالبی از قول آقا محمدخان، بنیانگذار سلسله قاجار نقل میكند (روضهالصفا ج 9 ص 300)، بنوشته وی: (وقتی در ایام سلطنت اشتر قربانی را چنانكه رسم سلاطین است تجهیز كرده با طبل و نای در شهر میگردانیدند، آنحضرت (آقا محمدخان) لختی تأمل فرمود و اظهار كرد كه این كار نیز از جمله تحمیلات متداوله است و مایه پریشانی خاطر بعضی از انجاب خواهد گردیدن، چه مرا به خاطر است كه در ایام توقف شیراز كه برسم رهانت و گرفتاری در نزد وكیل معزز بوده و خرج من بر دخل چیره و از ضیق معاش روز روشن بر چشم تیره، در ایام عید اضحی، چنانكه رسم است اشتر قربانی بدرب سرایم آوردند و اظهار طمع كردند همانا وكیل خرج مرا نقدی حاضر نبود و در امضای رضای آن گروه مسامحه مینمود تا كار به جایی رسید كه بر درب خانه متوقف شدند و سرنای زیاده از اندازه زندند مرا شرم آمد و نگین جواهری كه بر خنجر داشتم ببازاریان فرستاده بفروختم و بهای آن بیاوردند مبلغی نقد و خلعتی از ملبوسات خاصه خود بدان گروه دادم تا از آنجا بگذشتند، چه بسا مردم با نام امیرزاده كه در چنین وقتی زری آماده ندارند و این اوباش بر در سرای آنان اصرار و لجاج كنند و نروند و مایه خجلت وی گردند كاش این رسم برافتادی تا بزرگزادگان نامآور را خجاتی روی ندادی). اعتمادالسلطنه در روزنامه خاطرات خود ازین مراسم در زمان ناصرالدین شاه یاد كرده است، خود شاه معمولاً هر ساله گوسفندی قربانی میكرده ولی در پایتخت شتر ینیز قربانی میشده كه آنرا طبق رسوم بنام شاه یا برای او قربانی میكردهاند، دو سه روز پیش از عید، شتر قربانی را، با زیورآلات و آرایشهائی كه داشت، به دربار، حضور شاه برده و بعد برای تماشای اهل حرم و بانوان، به اندرون میبردند، همراه شتر، مقلدها و مطربها، با رقص و آواز و تقلید و مسخرهبازی، هنگامه را گرم میكردند، اعتمادالسلطنه از دلقكبازی اسماعیل بزاز در حضور شاه كه به همین مناسبت صورت گرفته، یاد كرده میگوید (بسیار این مقلدیها قبیح است) جای دیگر هم با طنز میگوید (از رسومات قجر است كه قربانی شرعی را با اسباب طرب میگردانند)، درین روزگار، ذبحهای قربانی شاهانه به دست شاه صورت نمیگرفته و غالباً یكی از رجال عهدهدار آن بوده است. در سال 1309 هجری كه شاه به غرب ایران سفر و در حدود نهاوند منزل كرده است، در روز عید قربان، بگفته اغتمادالسلطنه: «تشریفاتی فراهم آوردند، شتر قربانی كردند، اول بنا بود شاپورمیرزا نحر قربانی كند بعد مجدالدوله اسن شرافت را برای پسرش استدعا نمود، نقارهچیهای بروجردی را آورده بودند». روز عید، شاه در سلطنت آباد به سلام مینشسته است، شتری را كه در پایتخت میكشتند، شاطرباشی پوست گردن آنرا سر نیزه كزده، هنگام عصر، به حضور شاه میآورد»(107).
بعد از ناصرالدین شاه، در اوایل سلطنت محمدعلی شاه (هفتاد و دو سال پیش)، هانری رنه از جهانگردان پرتوان فرانسوی به ایران آمده و مراسم قربانی را كه در تهران آنوقت دیده در سیاحتنامه خود نقل كرده است، نوشته این سیاح كه سیصد سال پس از پیترو دلاواله به ایران آمده، و این مراسم را دیده شنیدنی است. و ضمناً تغییراتی را كه در كیفیت این تشریفات، طی این مدت، پدید آمده، بخوبی نشان میدهد، بنا بنوشته او:
در روز عید قربان، هر مسلمانی باید حیوانی را قربانی كند، توانگران گاو و گوسفند قربانی میكنند و فقرا اگر بتوانند به كشتن مرغی اكتفا میمایند. در زمان شاهان صفوی، در دربار ایران شتر قربانی میكردند، این رسم هنوز هم در ایران باقی است و شاه باید درین روز شتر قربانی كند، گویا شاهان قاجار این كار را خوش نداشتند، بهمین جهت، بجای خود، كسی را وكیل میكردند كه قربانی كند، وكیل، درین روز، لباس شاه را میپوشد و مانند او سر و صورت خود را آرایش میدهد و جواهر زیادی به سر و سینه خود میزند و با شكون و تجمل به كار میپردازد.
چند روز پیش از عید، شتری را زینت كرده در تهران میگردانند و عده زیادی از سربازان و مطربان، با ساز و آواز، همراه او حركت میكنند، صبح روز عید، شتر را با آرایش و تجملات بیشتری از ارگ سلطنتی بیرون میآورند، وكیل شاه در جلو آن، در حالی كه جمعی از درباریان او را همراهی میكنند، سوار بر اسب،حركت میكند، این مرد، لباس ابریشمی سبزی پوشیده و طاقه شالی را هم كه شاه به او بخشیده حمایل كرده است، در دنبال او هم نمایندگان اصناف تهران، پیاده یا سوار بر قاطر هستند و هر كدام بقچهای به گردن بستهاند كه باید قسمتی از گوشت شتر را در آن جای دهند.
چون این جمعیت به مقابل كاخ نگارستان رسیدند میایستند، آنگاه شتر را عریان كرده میخوابانند، وكیل شاه جلو میآید و نیزهای در گلوی حیوان فرو میكند، پس از آن مردم، به جان قربانی افتاده، پیش از آنكه جان بدهد آن را قطعه قطعه میكنند و هریك از نمایندگان اصناف، قسمت خود را میبرند، معمولا نعلبندان، سر قربانی را میبرند و سراجان، كوهان آنرا و آهنگران و بقالان و قصابان، گوشت ران و پای آنرا میان خود قسمت میكنند، نماینده شاه هم یك تكه از گوشت آن را سر نسزه زده، فاتحانه، میبرد تا نشانه انجام كار قربانی را به شاه نشان دهد.
وقتی كه نمایندگان اصناف، قسمتهای خود را گرفتند، باقیمانده قربانی را به تماشاچیان وامیگذارند، بعضی هم پیشانی خود را با خون آن رنگین میكنند تا از ثواب قربانی بیبهره نمانند(108).
مراسم شتركشان در كاشان
شاید مفصلترین مراسم قربانی شتر را مردم كاشان برگزار میكردند. درین روز، لوطیها، سرجنبانها، كدخداها و رؤسای محلهها و همه آنهائی كه ازین جهت نام ورسمی داشتند، مجال خودنمائی پیدا میكردند تا هنر پهلوانی و پیشكسوتی خود را نشان دهند، ده روز پیش از عید، شتر را طبق معمول آرایش كرده با طبل و نقاره، در حالی كه یك خواننده هم، اشعار مذهبی، مناسب با قربانی،میخواند در كوی و برزن گشته به در خانهها میرفتند، صاحبخانهها، هركس به اندازه توانائی و استطاعتش به گردانندگان شتر، چیزی میدادند، روز عید، صبح، هزارن نفر از مردم شهر برای دیدن مراسم قربانی به خارج دروازه فین، در جائی كه آنرا مصلی مبنامیدند و گاهی هم نماز عید را، پس از مراسم قربانی، آنجا میخواندند، میرفتند، ظاهراً در اغلب نقاط ایران، مراسم قربانی در همین مصلیها، كه بیرون شهر بوده و با وسعت زیاد خود میتوانسته انبوه جمعیت تماشاچیان را در خود جای دهد، برگزار میشده است. در حدود چاشت، شتر را با همان زیور و زینت روزهای پیش، در حالیكه جمعیت زیادی از مردم آنرا همراهی میكردند میآوردند، عدهای هم سوار اسب بودند كه میبایست سهمی از شتر را كه اصطلاحاً (مچه) خوانده میشد بگیرند و به شهر ببرند تا آنرا میان مردم قسمت كنند، وقتی شتر به مصلی میرسید آنرا به طرف گودالی برده، پس از آنكه از زیور و آلات و پوشش، لختش میكردند، میخواباندند، و بنا به رسم معهود، ذبحش میكردند، هریك از محلات و حتی پارهای از خانوادهها سهمی داشتند كه قبلاً آنرا روی پوست شتر، قبل از نحر كردن، با رنگ علامتگذاری كرده بودند، پس از قطعه قطعه كردن قربانی، كسانی كه، بطور وراثت، صاحب سهم شناخته شده بودند، قسمت خود را جلو اسب گذاشته، با غرور تمام، در میان سیل جمعیت به سوی شهر و مقصود خود، راه میافتادند. از این جا بود كه بعضی عملیات پهلوانی و لوطیگریها و نمایشها آغاز میشد، سر قربانی را نخست به خانه حاكم میبردند ولی پیش از بردن به آنجا، در مسیر خود، نزدیك دروازه شهر، از اینكه سر را از طرف راست ببرند یا از طرف چپ، زد و خوردها و بعضی اوقات كشت و كشتارها میشد، گروهی چپ چپ و عدهای راست راست میگفتند و بالاخره هر دستهای كه غالب میشد، سر را به آن جهت كه میخواست میبرد، هنوز این اصطلاح، كه پیران بیاد دارند، از آن روزگار باقی مانده است كه میگویند «فلانی گمان میكند سر را از راست آورده است» یعنی كار مهمی نكرده است.
سرانجام سر را به خانهای در محله محتشم كاشان برده، آنجا مراسم پذیرائی به عمل میآمد، چای و شربت میدادند، سهم صاحبخانه این بود كه نظر قربانی را درآورده برای خود نگدارد و میدانیم كه این نظر را پس از خشكاندن، در دفع چشم زخم بكار میبرند و گاهی همراه بچهها میكردند تا كسی آنها را چشم نزد. از همه جالبتر، سرنوشت دم قربانی بود، آن كس كه بنا بر وظیفه موروثس عهدهدار زدن دم بود، میبایست با یك ضربت دم قربانی را قطع كند، بعد آنرا برداشته، به حال دو، با سرعت زیاد، بطرف شهر و داخل دروازه بدود تا به درخت خشگه برسد، این درخت كه از نوع نارون و بسیار بلند و تنومند بود، با وجود سبز بودن، به درخت خشگه، شهرت داشت و در تكیه و سر گذرگاهی قرار داشت، همه مردم كاشان آنرا میشناختند و اصلاً آن محل را پای درخت خشگه مینامیدند. پس از آنكه حامل دم با همراهانش به اینجا میرسید، میبایست دم را با قدرت هرچه بیشتر به طرف بالای درخت پرتاب كند كه در نتیجه دم قربانی، بالای درخت، میان شاخ و برگهایش میماند، پس از آنكه (مچهبرها) قسمتهای مختلف قربانی را میبردند، فقط قسمت شكم باقی میماند، كه آنهم سهم مردم فین بزرگ بود، فینیها كه از پیش آماده بودند چوب بلندی را داخل شكم كرده، دو سرش را از دو طرف، عدهای بر دوش گرفته و بسوی فین میدویدند. آنوقت خون قربانی را كه با خاك آغشته و مخلوط بود، زارعان، برای تبرك، حمل كرده برای كشت خود میبردند.
گردانندگان این مراسم، كه دست اندر كار قربانی بودند،البته شعاری هم داشتند كه آن تقلید صدای شتر بود و فریاد (بل و بل) آنان به آسمان میرسید.
امروز مردم مسلمان ایران، مانند گذشته قربانی میكنند، علاوه بر هزاران گوسفند، كه درین روز قربانی و گوشت آنها میان مردم تقسیم میشود، در بسیاری از شهرها، به جای یك شتر، چندین شتر میكشند، ولی همه دیگر، ازین مراسم، دست كشیده و آنرا كنار گذاشتهاند، دگرگونیهای عمیقی كه در تمام شوؤن زندگی مردم داده شده، تفریحات و سرگرمیهای متنوع و فراوانی كه مردم روزگار ما از آن برخوردارند، اشتغالات گوناگونی كه هركس، خود را دچار آن میبیند و با آن دست و پنجه نرم میكند، همه اینها، دیگر مجال و فرصتی برای اینگونه سرگرمیهای ابتدائی و كمارزش كه ناشی از یك زندگی بسیط و دربسته و محدود بوده نگذاشته است و دنیای شگرف امروز ما، سرگرمیهای دیگری، فراخور خود میجوید.
پاورقیها:
1- تاریخ بلعمی، چاپ 1341 ص 100 و 101.
2- همان مرجع ص 231 تا 236 تورات، این فرزند را اسحق پسر دیگر ابراهیم میداند.
3- همان مرجع ص 230.
4- ویل دورانت كتاب اول (بخش اول)، ص 102 و 103.
5- همان مرجع، ص 442.
6- همان مرجع، ص 443.
7- همان مرجع، ص 446.
8- ترجمه قاموس كتاب مقدس، ص 691.
9- همان مرجع، ص 788.
10-ویل دورانت، كتاب اول (بخش اول)، 466.
11- همان مرجع، ص 450.
12-همان مرجع، ص 192.
13- همان مرجع، ص 361.
14- ترجمه تاریخ هرودوت، چاپ 1336، ج 1 ص 259.
15- ویل دورانت، كتاب اول، ص 333.
16- ترجمه الاصنام كلبی، ص 73.
17- ترجمه حیات مردان نامی، پلوتارك، ص 25 و ص 59.
18- ویل دورانت، كتاب دوم (بخش اول چاپ 1340) ص 305 و ص 306.
19- همان مرجعص 307.
20- همان مرجع، ص 302 و 303.
21- همان مرجع، ص 327.
22- همان مرجع، ص 328.
23- حیات مردان نامی، ص 15.
24- همان مرجع، ص 48.
25- همان مرجع، ص 114.
26- همان مرجع ص 128.
27- همان مرجع ص 143.
28- همان مرجع ص 150.
29- همان مرجع ص 158.
30- همان مرجع ص 226.
31- همان مرجع ص 242.
32- همان مرجع ص 584.
33- همان مرجع ص 310.
34- ویل دورانت، كتاب دوم (بخش اول)، ص 328.
35- حیات مردان نامی، ص 136.
36- همان مرجع، ص 323.
37- ویل دورانت، كتاب دوم (بخش اول)، ص 328 و 329.
38- همان مرجع ص 329 و 330.
39- همان مرجع ص 329.
40- ایران باستان (چاپ 1331) ج 2 ص 1820.
41- ویل دورانت، كتاب دوم (بخش اول) ص 329 و 330.
42- قاموس كتاب مقدس، ص 788.
43- ترجمه ایلیاد (چاپ 1334) ص 23.
44- همان مرجع، ص 17.
45- همان مرجع، ص 6.
46- همان مرجع، ص 22.
47- همان مرجع، ص 71.
48- همان مرجع، ص 77.
49- همان مرجع، ص 257.
50- ویل دورانت، كتاب دوم (بخش اول)، ص 330.
51- حیات مردان نامی، ص 66.
52- همان مرجع، ص 84.
53- همان مرجع، ص 97.
54- همان مرجع، ص 173.
55- همان مرجع، ص 175.
56- همان مرجع، ص 181.
57- همان مرجع، ص 189.
58- همان مرجع، ص 192.
59- همان مرجع، ص 266.
60- همان مرجع، ص 408.
61- همان مرجع، ص 751.
62- همان مرجع، ص 289.
63- ترجمه شاردن، ج 1 ص 317.
64- ترجمه هرودوت (چاپ 1338) ج 2، ص 108.
65- همان مرجع، ص 139، 140، 141.
66- همان مرجع، ص 142، 143.
67- همان مرجع، ص 146، 147.
68- همان مرجع، ص 158، 159.
69- همان مرجع، ص 209، 213.
70- همان مرجع، ص 239.
71- ویل دورانت، كتاب اول (بخش اول)، ص 234.
72- ترجمه ویل دورانت، كتاب اول (بخش اول) ص 545.
73- ترجمه هرودوت، ج 1، ص 170.
74- همان مرجع، ص 171.
75- همان مرجع، ص 215، 216، 217.
76- سیرت كوروش (ترجمه وحید مازندرانی، سال 1350)، ص 346.
77- همان مرجع، ص 360.
78- همان مرجع، ص 370.
79- همان مرجع.
80- همان مرجع، ص 376 و 379.
81- همان مرجع، ص 381.
82- همان مرجع، ص 402.
83- همان مرجع، ص 410 و 411.
84- ویل دورانت، كتاب اول (بخش اول)، ص 519.
85- ایران باستان ج 1 ص 723.
86- همان مرجع، ص 727.
87- حیات مردان نامی، ص 343.
88- ترجمه هرودوت، ج 1، ص 171.
89- همان مرجع، ص 288.
90- گاتها، ترجمه پورداود، ص 39، 41، 79.
91- همان مرجع، ص 79 و 80.
92- دیانت زردشتی، ترجمه فریدون وهمن (چاپ 1348)، ص 110.
93- یسنا 48 بند 10 (ترجمه پورداود).
94- دیانت زردشتی ص 110 و 111.
95- همان مرجع ص 112.
96- یشتها (آبان یشت) ص 243.
97- شاهنامه بروخیم ج 5، ص 1385.
98- دیانت زردشتی، ص 112.
99- یسنا (ترجمه پورداود)، ج 1 ص 79.
100- ج 1، ص 74 و 262 و ج 2 ص 70 و 457.
101- لغتنامه دهخدا، ذیل كلمه عقیقه.
102- كیمیای سعادت (چاپ 1345) باب معاملات ص 339.
103- دیوان انوری، ج 1 ص 190.
104- تاریخ مبارك غازانی، ص 361.
105- ترجمه سفرنامه پیترو دولاواله، ص 108.
106- ترجمه سفرنامه انگلبرت كمپفر، ص 234.
107- خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 320، 384، 515، 821.
108- ترجمه سفرنامه ا زخراسان تا بختیاری، ص 197 و 198.
منبع: مجله هنر و مردم؛ دوره 14، ش 165 و 166 (تیر و مرداد 55) و ش 167 (شهريور 55)
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید