1394/9/28 ۰۹:۵۵
در دانشگاه، روزنامه نگاری خوانده و یک روزنامه نگار پیشکسوت به حساب میآید. اما او نه از آن دست روزنامه نگارانی است که در تحریریه نشسته باشد و به وظیفه خطیر اطلاعرسانی مشغول بوده باشد، بلکه او روزنامه نگاری است که از سالها پیش، پژوهش در روزنامه نگاری را در دستور کار خود گذاشته و مهم ترین حاصلش - که البته آن هم هنوز بهطور کامل منتشر نشده - «تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان» است.
حمیدرضا محمدی: در دانشگاه، روزنامه نگاری خوانده و یک روزنامه نگار پیشکسوت به حساب میآید. اما او نه از آن دست روزنامه نگارانی است که در تحریریه نشسته باشد و به وظیفه خطیر اطلاعرسانی مشغول بوده باشد، بلکه او روزنامه نگاری است که از سالها پیش، پژوهش در روزنامه نگاری را در دستور کار خود گذاشته و مهم ترین حاصلش - که البته آن هم هنوز بهطور کامل منتشر نشده - «تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان» است.
اثری که سیر تحول و تطور زبان فارسی را در ایران و دیگر ممالک تحت نفوذ آن، از ابتدای پیدایش تا انتهای دوره پهلوی اول مورد بررسی قرار داده است.
«ناصرالدین پروین» که خردادماه امسال، 70 ساله شد، در سال 1345 وارد رشته روزنامه نگاری دانشگاه تهران شد و دکترای خود را نیز در این رشته و با موضوع «پیشینه روزنامه نگاری نوشتارهایی در بیرون از ایران» در پایان نامه، اخذ کرد. با این حال، مقالات او در زمینه تاریخ روزنامه نگاری هم، همواره محل رجوع محققان بوده است. آثاری که نمونه آن انتشار 35 مدخل در دانشنامه ایرانیکا و مقاله هایی چون «روزنامههای به زبان فرانسه در ایران» در مجله آینده، «روزنامه نگاری و صدرالشعرایی ایرج میرزا» در مجله کلک، «درباره کاربرد زبان محاوره در روزنامهها و معرفی روزنامه شرافت»، «روزنامه مقدس حبل المتین»، «سرگذشت نسیم شمال»، «جمالزاده روزنامه نگار» و «اختر اسلامبول» در مجله ایرانشناسی، «روزنامههای مشروطه دوم و کاربرد ترکی آذری»، «درآمدهای جنبی روزنامه نگاران قدیم» ، «ابزارهای تبلیغاتی فارسی زبان گوبلز رادیو برلین و مجله جهان نو» و «نامهها، اسناد و عکسهای تاریخی: چهارده نامه از دکتر مصدق» در مجله بخارا است.
آنگونه که خود میگوید، هر بخش از مجموعه «تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان»، خود میتواند یک کتاب مجزا باشد که در آینده نزدیک نیز چنین خواهد شد.
او که بیش از 30 سال است در ژنو از شهرهای سوئیس زندگی میکند، چندی پیش، سفری به ایران داشت و گفتوگویی که در ادامه میخوانید، در جریان همین سفر صورت پذیرفت.
*****
آقای دکتر پروین، در ابتدا میخواستم از خانواده پدری تان بدانم. اینکه شما در چه خانوادهای رشد کردید و آیا محیط سالهای کودکی تان، در جهتگیری آینده شما مؤثر بود یا خیر؟
خانواده پدری و مادری من، هر دو اهل مطالعه و خواندن بودند. از بچگی دست آنها کتاب دیدم. با اینکه پدرم کار فنی داشت، ولی همواره بخصوص شعر و دیوانهای شعر را در دستش میدیدم. ولی حقیقت این است که بر مطالعه و کار من نظارت چندانی نبود ولی در این تردید ندارم که پدر و مادر اگر اهل مطالعه باشند و به فرهنگ علاقهمند، در فرزند تأثیر بسیاری دارد.
در کجا تحصیل کردید؟
خانواده ما اصالتاً تهرانی هستند. از حدود 200 سال پیش که تهران، پایتخت شده بود، برای مأموریتها به شهرستانها و حتی خارج از ایران فرستاده میشدند بنابراین من، متولد تهران هستم. دوران کودکی کمی را در تهران و حدود هفت تا هشت سال را در مشهد زندگی کردم. اساساً خانواده ما بدون اینکه در اصل خراسانی باشند، توجه خاصی به خراسان داشتند و بعدها هم من چهار سال در خراسان مسئولیت هایی را بر عهده داشتم. اکنون هم هر سال سری به مشهد میزنم. با اینکه اعتقاد دارم که همه جای ایران سرای من است، ولی با مشهد و خطه خراسان پیوندهایی دارم که هیچ وقت فراموش نمیکنم.
تحصیلات دانشگاهی را در چه رشتهای گذراندید؟
من در دبیرستان در رشته ادبی درس خواندم و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هم تحصیلات عالیه را سپری کردم.
چه سالی وارد دانشگاه تهران شدید؟
سال 1345. دانشکده ادبیات آن موقع بسیار بزرگ بود؛ بسیار پرجمعیت و با رشتههای متعدد که آن زمان 14 رشته داشت و به غیر از ادبیات و زبانشناسی که معمولاً در دانشکده ادبیات است، حتی مثلاً رشته هایی چون جغرافیا، زبانهای خارجی و جامعه شناسی هم آنجا بود که بعدها جدا شدند. یکی از این رشتهها، روزنامهنگاری بود. اشاره کنم که باید رشته را بعد از گذراندن سال اول عمومی انتخاب میکردیم و من رشته <روزنامهنگاری> را انتخاب کردم. با اینکه به جامعه شناسی بسیار علاقه داشتم ولی چون روزنامهنگاری تحرک بسیاری دارد و با خلقیات من هماهنگ بود، این رشته را انتخاب کردم. همزمان در شرکت کشتیرانی ملی آریا مسئول روابط عمومی شدم و بعد البته در همان دوران دانشجویی، پایم به تلویزیون باز شد. زیرا در آن موقع هنوز رادیو و تلویزیون باهم ادغام نشده بود.
تلویزیون ثابت پاسال؟
خیر، البته پاسال نام شرکتش بود اما آن زمان دیگر ثابت را خلع ید کرده بودند و تنها، تلویزیون ملی ایران بود. آنجا نیروی انسانی خیلی کمی داشت و ما هم که همه جوان بودیم، بسیاری از زمانها را در دوره دانشجویی، البته بهصورت ساعتی در آنجا گذراندم ولی کار اصلی من مدیر روابط عمومی شرکت کشتیرانی ملی آریا بود.
در تلویزیون، چه برنامهای داشتید؟
در تلویزیون به آن صورت برنامه نداشتیم، ما گروه تحقیق درست کرده بودیم. البته از میان ما کسانی هم بودند که بعدها در کار روزنامهنگاری درخشیدند از جمله بهروز بهزادی. همزمان کسانی که دوره دو ساله روزنامهنگاری را در دانشکده حقوق گذرانده بودند به دنبال لیسانس بودند و در بسیاری از رشتهها با ما همکلاس شدند و اغلب اینها روزنامه نگاران شاغل و برجستهای بودند که در اطلاعات و کیهان و جراید دیگر کار میکردند تا اینکه مصطفی مصباحزاده مدیر روزنامه کیهان، دانشکدهای ایجاد کرد که آن موقع مدرسه عالی ارتباطات اجتماعی نام داشت. اگرچه کار درستی نبود، اما برای اینکه آن مدرسه جلوه کند، اطلاعیهای دادند که ما از این به بعد دانشجو نمیپذیریم. این است که برای تقویت مدرسه عالی شاید چهار سال دیگر بعد از من هم این رشته دانشجو پذیرفت و بعد منحل شد. طبیعی است دانشجویانش، تا 10 سال در آنجا بودند. بعد از آن من به جای کارهای دیگر، رادیو و تلویزیون را انتخاب کردم و مسئولیتهایی در خبر و بخصوص در خراسان داشتم. سپس در سال 1353، برای ادامه تحصیل که آرزویم بود به پاریس رفتم و در دانشگاه شماره 2 پاریس که بعد از غوغای مه 1968، دانشکده حقوق پیشین پاریس بوده است، تحصیل کردم. درواقع پس از خاموشی آن قیام، هر دانشکدهای را یک دانشگاه کردند؛ دانشکده حقوق، دانشگاه شماره 2 پاریس شد. این دانشگاه دارای یک انستیتوی روزنامه نگاری است که بیشتر به مسائل تئوری میپردازد. دکترایم را آنجا در رشته علوم ارتباطات گرفتم که بیشتر تئوری - و نه روزنامهنگاری عملی - است. مرحوم دکتر کاظم معتمدنژاد و دکتر صدرالدین الهی نیز همانجا دکترا گرفتهاند.
با ایشان هم دوره بودید؟
خیر به هیچ وجه، اینها افراد نسل پیشین ما بودند.
شما در این سالها روزنامهنگاری عملی هم کار کردید؟
خیر، در پاریس رشته مشابهی در دانشگاه شماره 10 پاریس بهنام جامعه شناسی سیاسی را گذراندم. اما در آن چهار سالی که در پاریس در حال تحصیل بودم، هیچ گونه فعالیت روزنامهنگاری نکردم مگر بازدید از روزنامهها و رادیو و تلویزیون و تجربه کار بسیار کوتاه مدتی از جمله در روزنامه لوموند داشتم. پس از بازگشت به ایران، در مدرسه عالی رادیو و تلویزیون - که اکنون دانشکده صدا و سیما شده است - تدریس کردم و چند سال به این منوال گذشت.
چه سالی به ایران برگشتید؟
سه ماه بعد از انقلاب بود. چند سالی گذشت و چون دانشگاهها بسته شده بود، برای کار و پژوهش به اروپا رفتم ولی اینبار به دعوت یکی از بستگانم در ژنو ساکن شدم. در سوئیس، بر خلاف کشورهای همسایه مثل آلمان و ایتالیا تا حدی فرانسه، هیچ مرکز ایرانشناسی و مربوط به فرهنگ ما وجود ندارد. پس در آنجا با دانشگاههای ژنو و لوزان همکاری داشتم و آرشیو ملی سوئیس و چند کار دیگری که مفصل است را به انجام رساندم، در واقع هیچ یک از کارهایی که با مؤسسات و نهادهای سوئیسی داشتم به ایران مربوط نبود.
پس الآن در سوئیس زندگی میکنید؟
بله کم کم در آنجا ماندگار شدم و حالا هم در ژنو هستم.
در سالهای تحصیل در دانشگاه تهران، مهمترین استادان و همکلاسیهای شما چه کسانی بودند؟
مهمترین که واژه خیلی کشداری است. ولی استادان برجستهای در روزنامهنگاری داشتیم؛ آقای فریدون پیرزاده که خوشبختانه در قید حیات هستند، مرحوم ابوالفضل مرعشی، مرحوم دکتر ناصرالدین شاه حسینی، دکتر ذبیح الله صفا، روانشاد دکتر سید ضیاء الدین سجادی، دکتر رضا امینی، و خیلی کسان دیگری، استادان ما بودند. میدانید که در رشته روزنامه نگاری درسهایی که مربوط به خود این فن است، بسیار کم است، یعنی حدود 30 واحد از 40 واحد مربوط به روزنامه نگاری بود. البته دانشگاه تهران هم کار عجیبی کرده بود و آن این بود که دروس دانشکدههای روزنامهنگاری امریکا را در یک رشته فشرده کرده بود. این است که بیشتر درسهای ما یک واحدی و دو واحدی بودند و ابداً درس اختیاری نداشتیم. به هر حال، بقیه درسها مثلاً در جامعه شناسی مرحوم دکتر غلامحسین صدیقی استاد ما بود. از لحاظ ادبی، مرحوم دکتر لطفعلی صورتگر استاد ما بود. از جهت حقوقی هم عده زیادی از حقوقدانان برجسته دانشکده حقوق دانشگاه تهران، استادان ما بودند. البته زبان خارجی هم تا پایان این دوره چهار ساله باید خوانده میشد زیرا برای رشتههای دیگر اینطور نبود اما درسهای جامعه شناسی و حقوقی ما خیلی زیاد بود.
پیش از اینکه از ایران بروید و مقیم سوئیس بشوید، چقدر در روزنامه نگاری، به شکل حرفهای کار کردید بخصوص در اطلاعات و کیهان؟
من روزنامه نگاری نوشتاری کار نکردم. در عرصه روزنامهنگاری رادیو و تلویزیونی کار کردم و خیلی هم فعال بودم. چون نیروی انسانی رادیو و تلویزیون بسیار اندک بود و ما تقریباً از 8 صبح تا 10 شب مشغول بودیم. افراد جدید را هم طبیعی است که ما که قدیمیتر بودیم، تعلیم میدادیم. اما روزنامهنگاری نوشتاری را وقتی دانشجو بودم در دیدارها و بازدیدها به چشم فنی نگاه میکردم ولی در آنها کار نکردم. در دوران دبیرستان من با دو روزنامه همکاری داشتم که البته نیاز به مقدمهای دارد؛ در سالهای دبیرستان، مسابقه روزنامههای دیواری در دبیرستانهای سطح تهران، برگزار شد که نمیدانم شاید حالا هم باشد. در آن موقع، من و چند نفر از دوستانم با همدیگر، اول شدیم. همین هم انگیزهای شد تا از مرحوم صادق بهداد که با خانواده ما آشنایی داشت خواهش کنم که با روزنامه «جهان» که آن زمان اداره اش میکرد، همکاری کنم ولی او مردی سیاسی بود. با دانستن این مطلب هم مرا به روزنامه آسیا معرفی کرد. حق هم داشت زیرا بلافاصله مسائل سیاسی حادی برایش پیش آمد. بعد با روزنامه «آسیا»، که البته هفته نامه بود و متعلق به مرحوم صدری، کار کردم. یک سال و نیم با ایشان به چاپخانه میرفتم و کاری برای آن نشریه میکردم. دیگر کارهای چاپخانه را بلد شده بودم و خیلی خوشحال بودم که این چیزها را یاد میگرفتم.
شما مجموعهای با عنوان «تاریخ روزنامه نگاری ایرانیان و دیگر پارسی نویسان» تدوین کرده اید و در آن بحث زبان فارسی را هم کار کرده اید.
من وقتی رساله دکترایم را در پاریس مینوشتم میخواستم در مورد رادیوهای فارسی زبان بنویسم، ولی طوری شد که استاد من که یک استاد بسیار برجسته جامعه شناسی ارتباطی بود و در همان دانشگاه پاریس 2 تدریس میکرد، به من گفت در مورد روزنامهها کار میکنی؟ گفتم نه. گفت برو در این مورد بنویس چون رادیو تازه است و میتوان درباره آن، بعداً هم نوشت. خودم هم علاقه داشتم و همان موقع شروع به نوشتن رساله دکترایم کردم که راجع به روزنامه نگاری فارسی خارج از ایران بود و شامل افغانستان و آسیای میانه و ایرانیان مقیم خارج بود. با توجه به اینکه ما کتاب مرجع در این مورد نداریم بعد تصمیم گرفتم که این را گسترش دهم. وقتی من دانشجو بودم متوجه این قضیه شده بودم. به هر حال شروع به این کار کردم. رسالهام را گذراندم و این را ادامه دادم و تصمیم گرفتم که فقط تاریخ روزنامهنگاری ایران نباشد. چون ما، متأسفانه دچار تجزیههای ارضی شده ایم و باید که از تجزیههای فرهنگی جلوگیری کنیم، فرض کنید که ما قهرمان ملی داریم به نام رستم که این هم پدر و هم مادرش از افغانستان هستند. حتی همسرش تهمینه هم از آن افغانستان فعلی است. خیلی کسان و چیزهای دیگر هستند که من این را به عنوان نمونه گفتم. من این را قلمرو زبان فارسی گرفتم و روزنامه نگاری را هم به معنای گستردهاش بیان کردم. این نکته را هم در نظر داشته باشیم که نیمی از تولید فرهنگی ما در مجلهها و روزنامههای قدیمی مدفون است، بهعنوان مثال من شعرهایی از ملک الشعرای بهار پیدا کرده ام که در دیوان اشعار او نیست. بنابراین باید به داخل این روزنامهها و مجلات رفت و اینکه نشریهای اسمش چه بود و کی آمد و کی رفت فایدهای برای ما ندارد.
یعنی ایران فرهنگی را مد نظر داشتید؟
ایران زمین یعنی از پامیر تا فرات را ولی بیرون از این منطقه هم مدنظر بوده است و افرادی را که این کار را کردند شامل کردم. ایران فرهنگی، رنگ صرف فرهنگی میگیرد ولی میبینیم که روزنامهنگاری یک کار صرف فرهنگی نیست. طبیعی است که مسائل جامعه، سیاسی و... داخل آن است. در ضمن، روزنامهنگاری به این معنا که من به آن پرداختهام، به رادیو و تلویزیون - و اینترنت اگر برسم که نخواهم رسید - روزنامه نگاری هم جزئی از آن است. یعنی به معنای کامل، «ژورنالیسم» است. تا حالا چهار جلد از این مجموعه را نوشته ام ولی فکر میکنم که در پایان دوره پهلوی اول متوقف بشوم. چون وسواسهای زیادی دارم و فکر میکنم با توجه به اینکه اکنون در 70 سالگی بهسر میبرم، این توانایی را در خودم نمیبینم که آن وسواسها را به کار ببرم. البته مطالبی در این مورد، مربوط به بعد از رضاشاه تا انقلاب فراهم کردم که آنها را به مرور، به صورت مقاله چاپ خواهم کرد.
با توجه به وسواسی که دارید، برای تدوین این مجموعه، سفر هم رفته اید و کتابخانههای مختلف را از نزدیک دیده اید.
دقیقاً. در این مسیر هیچ حامی مالی نداشته ام و تمام سفرها با هزینه خودم صورت میگرفت. سفرهای متعددی داشتم که نمیخواهم بگویم که این سفرها فقط برای کارم بوده است چون ماجراجو هم هستم و این سفرها برای دیدن جاهای مختلف و گشت و گذار هم بوده است؛ سه ماه و نیم در شبه قاره هند بودم، دو بار به روسیه سفر داشته ام، به ازبکستان سه بار، افغانستان دو بار، تاجیکستان دو بار. همچنین کتابخانههای امریکا و در جاهایی هم مثل فنلاند و استرالیا هم میکروفیلم و میکرو فیش تهیه کردم. من در روش کارم برای هر عنوان، یک تک نگاری، از چهار خط تا پنجاه صفحه نوشته ام. از آن تک نگاریها که تعدادشان بیش از ده هزار مقاله است نکاتی استخراج کردم که دستمایه نگاشتن تاریخ روزنامه نگاری فارسی شد.
در سوئیس در حوزه ایران شناسی هم کار میکنید؟
به هیچ وجه. نه به ایران مربوط بوده است و نه منطقه ما، بلکه به خود سوئیسیها مربوط بوده است و چاپ هم شد که مربوط به فاصله دو جنگ اول و دوم جهانی است که مرتبط با مسائل کشور سوئیس است.
کتابخانههای سوئیس و انستیتوهایشان در مورد ایران چقدر متمرکز هستند و چقدر منبع دارند؟
منابع خیلی زیادی دارند، یعنی کشورهایی مثل انگلستان، آلمان و فرانسه منابع بسیار زیادی دارند. ولی اینها به انستیتوهای مختلف، نهادهای فرهنگی و آموزشی بستگی دارد که جمع کردند.
در مورد همین روزنامهها و مجلات - چون بنای من دیدن آنها بوده - من سراسر دنیا را برای اینها گشتم. در انگلستان هم در دانشگاه کمبریج - که مقدار زیادش از ادوارد براون است - و هم در دانشگاه آکسفورد، آرشیو بسیار زیادی دارند. حتی در مدرسه مطالعات مشرقزمین و آفریقا که مرکز شرق شناسی وابسته به دانشگاه لندن است هم بسیار زیاد دارند. در آنجا مرکزی به نام India office یعنی دیوان هند است. میدانید که ایران در گذشته به لحاظ سیاست منطقهای زیر نظر مستقیم انگلستان نبود. بلکه به واسطه کمپانی هند شرقی، زیر نظر دهلی بود و نه اینکه مستقیم با لندن ارتباط داشته باشد. این است که در انگلیس، غیر از هند که آنجا مرکز و زادگاه اصلی روزنامههای فارسی است و 57 سال قبل از ایران، در کلکته روزنامه فارسی چاپ شده است و همینطور ادامه داشته است و روزنامههای منطقه ما را هم جمع کردند. پس در این مورد در انگلستان دریایی است که شاید از بیشتر کشورهای اروپایی - به غیر از روسیه - بیشتر باشد.
حالا که به اینجا رسیدیم، بفرمایید که اساساً چرا نخستین روزنامه فارسی زبان در هند منتشر شد؟ آیا آنها احساس نیاز میکردند یا سبب دیگری داشت؟
همانطور که اشاره کردم روزنامه نگاری فارسی 57 سال قبل از ایران یعنی حوالی سال 1837 میلادی از هند شروع شد. چون زبان رسمی در هند زبان فارسی بود، انگلیسیها ناگزیر بودند حتی دادگاهها را نیز به فارسی برگزار کنند و اگر دو انگلیسی در دادگاه حاضر میشدند، جریان دادگاه آنها به زبان فارسی بود.زبان فارسی زبان فرهنگی اقلیت بسیار مهمی از روشنفکران و همینطور زبان اداری سراسر هند بود و بخش هایی از هند هزار سال و بخشهای دیگر از زمان سلاطین دهلی تا حدود 800 سال زبان فارسی، زبان رسمی شان بود. در نهضت هایی که بین هندوها بهوجود آمد یک دانشمند برجسته هندی ظهور کرد. تا اندازهای این شخص مهم است که نام آن تقریباً در تمام دایرئالمعارفها آمده است.
جواهر لعل نهرو او را پدر هند نوین مینامد و گاندی او را بزرگترین رفرمیست هند میداند؛ «رام موهن رای» که لقب راجه را هم بعدها دریافت کرد. ایشان اولین روزنامه کاملاً فارسی «مرآت الاخبار» که وابسته به هیچ دولتی نبود را نیز منتشر کرد.
این روزنامه از 20 آوریل 1822 تا اوت 1823 هر جمعه منتشر میشد. رای مینویسد که من ابتدا میخواستم این روزنامه را به زبان بنگالی که زبان کلکته است و یا زبان هندی بنویسم.
ولی دیدم در هند کسی که فارسی نداند بدبخت است. بعد افراد دیگری از هندوها آمدند و شروع کردند به انتشار روزنامه تا اینکه کم کم مسلمانها آمدند. تا پیش از روزنامه «حبل المتین» هیچ ایرانی در روزنامه نگاری نقشی را که بدانیم نداشت.
در بلاد عثمانی و مصر چطور؟
عثمانیها نیز قبل از ایران روزنامهای چاپ کردند که به زبان فارسی بود. در تفلیس هم که مرکز نایب السلطنه بوده روسها روزنامهای به زبان فارسی بهنام «تفلیسکی ودوموسکی» یعنی اخبار تفلیس منتشر کردند که قبل از روزنامه کاغذ اخبار در ایران و در زمان فتحعلی شاه بوده است. ولی جالب اینجاست که آن را اول به فارسی چاپ کردند بعد زبانش را ترکی کردند و وقتی دیدند که خواننده ندارد آن را دوباره فارسی کردند. مهم است بدانیم همه کسانی که زبان مادری شان ترکی بود، فارسی مینوشتند. ما رابطه زیادی با کشور مصر نداشتیم و بعضی سلسلهها مانند ایوبیان بودند که ارتباط ضعیفی با ایران حفظ کرده بودند، البته ایرانیهای مقیم مصر هم بسیار کم بودند تا اینکه کانال سوئز احداث شد و ایرانیهای استانبول به مصر سرازیر شدند و اولین روزنامه فارسی در مصر، «حکمت» بود که توسط محمد مهدی تبریزی (زعیم الدوله) منتشر شد، ولی روزنامههای فارسی در آنجا فروش مهمی نداشت و به جاهای دیگر میفرستادند. بعد از هند و تفلیس و استانبول، در ایران روزنامه نگاری فارسی شروع شد که ابتدا کاغذ اخبار بوده و بعد روزنامههای دولتی و سرانجام از دوره مظفرالدین شاه و بویژه پس از مشروطه، روزنامههای غیر دولتی آمدند که با کش و قوسها و مشکلات بسیار زیاد برای روزنامه نگاران و مجله نویسان همراه بود. در افغانستان سالها بعد از ایران ولی باز هم در زمان ناصرالدین شاه روزنامه «شمس النهار» چاپ شد که به احتمال زیاد ناشرش ایرانی بوده است و وابستگی اش به دربار هم برای من زیاد مشخص نیست و فکر میکنم شخصی بوده که موافقت دربار را کسب کرده بود.
بعد از این مجموعه، چه کاری در دست دارید؟
من طرحهایی برای کتابهای کم حجم دارم، که به مرور چاپ خواهد شد. در مورد مجموعه تاریخ روزنامهنگاری هم دو جلد چاپ شده است و دو جلد دیگر هم هست و هر چهار جلد با تصحیح و افزودگیهای جلد اول و دوم در آینده نزدیک با هم چاپ خواهد شد. ولی علاوه بر آن، مقالات بسیار زیادی در این مورد دارم که چاپ شده است و حدود ده هزار، تک نگاری دارم که البته حجم بسیار عظیمی است که باید بعدها منتشر کنم. فعلاً چیزی که باید زودتر به آن برسم، انتشار این چهار جلد است که پیشتر اشاره کردم از 1780 میلادی یعنی از زمان زندیه که روزنامه نگاری فارسی زبان در هند آغاز شده تا آخر دوره پهلوی اول را دربر میگیرد. این مجموعه را چاپ کنم و بعد دیگر کارها که زیاد هستند؛ اگر عمر کفاف دهد.
با مرحوم محمدعلی جمالزاده در دوران زندگی ایشان در سوئیس چقدر ارتباط داشتید؟
در سوئیس خانوادههایی بودند که از قدیم، آنجا ساکن بودند و وقتی که من به آنجا رفتم، آنها در سوئیس بودند. در این میان اما دو فرد فرهنگی بزرگوار در آنجا بودند؛ یکی امیر مهدی بدیع، نویسنده گرانقدر کتاب «یونانیان و بربرها» که مرد فوق العاده دانشمندی بود و دیگری نویسنده پیشگام ما، محمدعلی جمال زاده. مرحوم بدیع خیلی از من دور بود ولی جمالزاده نزدیک بود. من ابتدا، تمایلی به رفتن و دیدن ایشان نداشتم. چون ایشان کارهای دیگر داشت و من هم کارهای دیگر ولی برحسب تصادف دیدار نخست انجام شد و کم کم ایشان علاقهای نشان دادند و من هم همینطور و به ایشان علاقهمند شدم. در نتیجه دیدارهای بسیار مکرر با ایشان داشتم و از محضرش بسیار استفاده کردم. اخیراً هم کتابی با عنوان «جمالزاده (خاطره، برداشت، اسناد)» نوشته ام که درباره خاطرات خودم و اسناد و روزنامهنگاری جمالزاده است و انتشارات جهان کتاب چاپ کرده است.
با ایرج افشار چطور؟ با ایشان هم مراودهای داشتید؟
آقای افشار را از تهران میشناختم. ایشان وقتی که بعد از انقلاب در تهران بود و مجله «آینده» را چاپ میکرد، همان موقع از من هم مقالهای چاپ کرد. با ایشان آشنایی داشتم و هر موقع به سوئیس میآمد این افتخار را بهبنده میداد که دیداری داشته باشم. همینطور مرحوم محمدابراهیم باستانی پاریزی که خیلی به شهر ژنو علاقهمند بود. البته خیلی از فرهنگمداران ما به آنجا سفر میکردند ولی بخصوص این دو نفر را توفیق زیارتشان را بسیار داشتم. مرحوم افشار را البته جز در سوئیس، در کنگرههای ایرانشناسی و جاهای مختلف دیگر می دیدم و با همدیگر در ارتباط بودیم و بنده افتخار حضور و دیدارشان را داشتم.
چالشهای پیش روی روزنامهنگاری ایران را در چه مواردی میبینید؟
روزنامهنگاری ایران، مسائل بسیار زیادی دارد که هم شما و هم روزنامه <ایران> و هم خوانندگان ارجمندش بخوبی میدانند. از نظر بنده، اگر روزنامهنگاری به صورت خصوصی و شخصی باشد، خیلی امکان بازدهی و سیر اطلاعات و خبر در آن مفیدتر خواهد بود.
امیدوارم که کم کم این شکل از انتشار روزنامه در مملکت ما هم پدید بیاید و قانون هم حمایت خوبی از روزنامهنگاران کند. ولی در ضمن من متوجه شده ام که در آموزش روزنامهنگاری ما خللی وجود دارد و یکی از آن خللها مربوط به کمبود اِشراف به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی است. من میبینم که این نسل جوان چه اشتباهاتی میکند.
این همه کتاب برای تهذیب زبان فارسی نوشته شده است و حتی فرهنگستان ادب فارسی داریم که اهرم گسترش و تعمیم واژههایی که آنان به تصویب میرسانند، بر عهده رسانههای گروهی است ولی متأسفانه میبینم که روزنامهها و بدتر از آن در مورد رادیو و تلویزیون، لهجه عامیانه تهران، یک زبان عام شده است و خودش را به همه جا، حتی به کشورهای فارسی زبان و شهرستانهای دیگر، تحمیل میکند. با اینکه من تهرانی هستم و لهجه من هم میتوانید حدس بزنید که کشدار و تهرانی است، ولی این خللی برای زبان و ادب ما و زبان استاندارد ما یعنی زبان معیار است.
من واقعاً از رادیو و تلویزیون خودمان و رادیو و تلویزیونهایی که خارج هستند و بسیار بدتر هستند گلایه دارم که همه اینها لهجه عامیانه تهران را بهکار میبرند و همه کلمات را میشکنند و واژهها را نادرست تلفظ میکنند. نباید لهجه تهرانی را به عنوان زبان معیار، به دیگران تحمیل کرد. مثلاً هیچ کس نمیگوید عِراق، همه میگویند عَراق. و یا اینکه همه میگویند سؤال میپرسم، و هیچ کس نمیگوید میپرسم یا سؤال میکنم. ما کتابهای زیادی در این مورد داریم.
این کتابها را باید به دست روزنامه نگاران داد. زیرا شاید تربیت روزنامهنگاری مان در این زمینه درست نیست. این زبان فارسی، که مایه تفاخر است و زبان میراث عظیم ما است، باید صحیح و سالم به نسل آینده تحویل دهیم و وسیله تفهیم و تفاهم بکنیم.
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید