روش تاریخ‌نویسی بیهقی / دکتر سید خلیل خطیب رهبر- بخش دوم

1394/9/15 ۰۹:۱۹

روش تاریخ‌نویسی بیهقی / دکتر سید خلیل خطیب رهبر- بخش دوم

به اعتقاد پژوهندگان و اهل فن تاریخ‌نگاری بیهقی شیوه دقیق علمی را در نگاشتن تاریخ به کار برده و از آغاز کار در دیوان رسالت غزنوی مقدمات این کار بزرگ را فراهم آورده و به مطالعه کتب معتبر تاریخی اهتمام ورزیده است و سال‌ها به ثبت و ضبط وقایع روزانه و تعلیق و یادداشت کردن آن‌ها بر تقویم‌ها پرداخته، بدان گونه که هر چه از خامه توانای او تراوش کرده یا به چشم خویش دیده و یا از کسانی که بر گفتارشان اعتماد توان کرد شنیده و یا در کتب معتبر خوانده است:

 

به اعتقاد پژوهندگان و اهل فن تاریخ‌نگاری بیهقی شیوه دقیق علمی را در نگاشتن تاریخ به کار برده و از آغاز کار در دیوان رسالت غزنوی مقدمات این کار بزرگ را فراهم آورده و به مطالعه کتب معتبر تاریخی اهتمام ورزیده است و سال‌ها به ثبت و ضبط وقایع روزانه و تعلیق و یادداشت کردن آن‌ها بر تقویم‌ها پرداخته، بدان گونه که هر چه از خامه توانای او تراوش کرده یا به چشم خویش دیده و یا از کسانی که بر گفتارشان اعتماد توان کرد شنیده و یا در کتب معتبر خوانده است:

«در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند [که] پیوسته به روز و به شب تا آنگه که بخفتندی با ایشان خردمندان بودی نشسته از خردمندتران روزگار …» (ص ۱۵۹)

«و من حکایتی خوانده‌ام در اخبار خلفا که به روزگار معتصم بوده است و لختی بدین ماند که بیاوردم …» (ص۲۲۰)

«من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته‌ام خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده …» (ص ۲۴۱)

«و مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود، این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم ….» (ص ۲۷۱)

«و گواه عدل برین چه گفتم تقویم‌های سالهاست که دارم با خویشتن همه به ذکر این احوال ناطق، هر کس که باور ندارد به مجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویم‌ها پیش حاکم آیند و گواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد… ص۸۸۶»

«ومن که این تاریخ پیش گرفته‌ام، التزام این قدر بکرده‌ام تا آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقه. و پیش ازین [به] مدتی دراز کتابی دیدم به خط استاد ابوریحان و او مردی بود در ادب و فضل و هندسه و فلسفه که در عصر او چنو دیگری نبود و بگزاف چیزی ننوشتی و این دراز از آن دادم تا مقرر گردد که من درین تاریخ چون احتیاط میکنم، و هرچند این قوم که من سخن ایشان میرانم، بیشتر رفته‌اند و سخت اندکی مانده‌اند و راست چنان است که بوتمام گفته است، شعر:

ثم انقضت تلک السنون و اهلها و کانها و کانهم احلام

مرا چاره نیست از تمام کردن این کتاب تا نام این بزرگان بدان زنده ماند و نیز از من یادگاری ماند که پس از ما این تایخ بخوانند و مقرر گردد حال بزرگی این خاندان که همیشه باد. و[در] این اخبار خوارزم چنان صواب دیدم که برسر تاریخ مأمونیان شوم، چنانکه از استاد ابوریحان تعلیق داشتم که باز نموده است که سبب زوال دولت ایشان چه بوده است… که درین اخبار فوائد و عجائب بسیار است، چنانکه خوانندگان و شنوندگان را از آن بسیار بیداری و فوائد حاصل شود… ص ۱۱۰۰»

بیهقی از خداوند بارها بر تمام کردن تصنیف گرانقدر خود بر قاعده تاریخ یاری میجوید و توفیق می‌خواهد و با فروتنی عالمانه در پیشگاه اهل قلم و خردمندان غرض خود را در نوشتن تاریخ بیان می‌کند:

«و توفیق خواهم از ایزد، عزذکره، بر تمام کردن این تصنیف، انّه سبحانه خیر موفق و معین… ص۱۱۰۰»

«اما غرض من آنست که تاریخ پایه‌یی بنویسم و بنائی بزرگ افراشته گردانم، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند، و توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم والله ولی التوفیف… ص۱۴۹»

«توفیق خواهم از ایزد، عزذکره، بر تمام کردن آن علی قاعده التاریخ …ص ۱۶۲»

«این فصل نیز به پایان آمد و چنان دانم که خردمندان ـ هرچند سخن دراز کشیده‌ام ـ بپسندند که هیچ نبشته نیست که آن به یک بار خواندن نیرزد. و پس ازین عصر مردمان دیگر عصرها با آن رجوع کنند و بدانند و مرا مقررست که امروز که من این تألیف می‌کنم درین حضرت بزرگ‌ـ که همیشه بادـ بزرگان‌اند که اگر براندن تاریخ این پادشاه مشغول گردند، تیر بر نشانه زنند و به مردمان نمایند که ایشان سواران‌اند و من پیاده و من با ایشان در پیادگی کند و با لنگی منقرس و چنان واجب‌کندی که ایشان بنوشتندی و من بیاموزمی و چون سخن گویندی، بشنومی. ولکن چون دولت ایشان‌را مشغول کرده است تا از شغل‌های بزرگ اندیشه میدارند و کفایت می‌کنند و میان بسته‌اند تا به هیچ حال خللی نیفتد که دشمنی و حاسدی و طاعتی شاد شوم و به کار رسد، به تاریخ راندن و چنین احوال و اخبار نگاهداشتن و آن را نبشتن چون توانند رسید و دلها اندرون چون نتوانند بست؟ پس من به خلیفتی ایشان این کار را پیش گرفتم که اگر توقف کردمی، منتظر آنکه با ایشان بدین‌شغل بپردازند، بودی که نپرداختندی و چون روزگار دراز برآمدی، این اخبار از چشم و دل مردمان دورماندی و کسی دیگر برخاستی این کار را که برین مرکب آن سواری که من دارم نداشتی و اثر بزرگ این خاندان با نام مدروس شدی…‌(ص۱۶۱ ـ ۱۶۲)

بیهقی معیار گردآوری اخبار را راستگویی وثقه بودن گوینده و گواهی دادن خرد بر درستی آن می‌دارند و در این‌باره می‌نویسد: «واخبار گذشته را دو قسم گویند که آنرا سه دیگر نشناسند: یا ازکسی بباید شنید و یا از کتابی بیاید خواند. و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگوی باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آنرا، که گفته‌اند لاتصدقن من الاخبار مالایستقیم فیه‌الرأی . و کتاب همچنان است، که هرچه خوانده‌آید از اخبار که خرد آنرا رد نکند شونده آنرا باور دارد و خردمندان آنرا بشوند و فراستانند. و بیشتر مردم عامه آنند که باطل ممتنع را دوست‌تر دارند چون اخبار. دیو و پری و غول بیابان کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچنو گردآیند و وی گوید در فلان دریا جزیره‌یی دیدم و پانصدتن جایی فرود آمدیم و در آن جزیره و نان پختیم و دیگ‌‌ها نهادیم، چون آتش تیز شد و تبش بدان زمین رسید، از جای برفت، نگاه کردیم، ماهی بود، و بفلان کوه چنین و چنین چیزها دیدم، و پیرزنی جادو مردی را خر کرد و باز پیرزنی دیگر جادو گوش او را بروغنی بیندود تا مردم گشت، و آنچه بدین‌ماند از خرافات که خواب آرد نادانان را، چون شب بر ایشان خوانند. و آن کسانند که سخن راست خواهند تا باور دارند ایشان را از داناترین شمرند و سخت اندک است عدد ایشان و ایشان نیکو فر استانند و سخن زشت را بیندازند… (ص۱۰۹۹)

«و در تاریخی که می‌کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را بلکه آن می‌گویم که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند… (ص۲۲۶)

«و مرا چاره نیست از بازنمودن چنین حال‌‌ها که ازین بیداری افزاید و تاریخ برراه راست برود که روانیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیر کردن…(ص ۶۷۸)

بیهقی می‌کوشد که قاعد و شرط تاریخ را همه جا رعایت کند و اخبار را بی‌کم و افزون ثبت و ضبط کند و بر تاریخ نویسانی که رسم تاریخ را نادیده گرفته‌اند خرده می‌گیرد: «و تاریخ‌چه دیده‌ام بسیار که پیش از من کرده‌اند پادشاهان گذشته را خدمتکاران ایشان که اندران زیادت و نقصان کرده‌اند و بدان آرایش آن خواسته‌اند…(ص۱۶۲)

گاه گاه از مردان امین و باریک بین و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام عطلت و انزوا یاری داده‌اند به نیکی یاد می‌کند.

«وز بومنصور متسوفی شنودم، و او آن ثقه و امین بود که موی در کار او نتوانستی خزید و نفسی بزرگ و رأیی روشن داشت. ص ۶۳۸»

«از عبدالملک مستوفی شنیدم هم در سنه خمسین و اربعمائه ـ و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول‌القول…. ص۲۴۹»

«و چند نکته دیگر بود سخت دانستنی که آن به روزگار کودکی چون یال برکشید و پدر او را(مرادامیرمسعود) ولی عهد کرد، واقع شده بود و من شمتی از آن شنوده بودم بدان وقت که بنشابور بودم سعادت خدمت این دولت‌‌، ثبتها الله، را نایافته، و همیشه می‌خواستم که آنرا بشنوم از معتمدی که آن را به رأی‌العین دیده باشد، و این اتفاق نمی‌افتاد. تا چون درین روزگار این تاریخ کردن گرفتم حرصم زیادت شد بر حاصل کردن آن، چرا که دیر سال است تا من درین شغلم و می‌اندیشم که چون به روزگار مبارک این پادشاه رسم، اگر نکته‌‌ها به دست نیامده باشد، غبنی باشد از فائت شدن آن. اتفاق خوب چنان افتاد در اوائل سنه‌خمسین و اربعمائه که خواجه بو سعد عبدالغفار فاخرین شریف، حمید امیرالمومنین، ادام‌الله عزه، فضل کرد و مرا درین بیغو عطلت بازجشت و نزدیک من رنجه شد و آنچه در طلب آن بودم مرا عطا داد و پس به خط خویش نبشت؛ و او آن ثقه است که هر چیزی که خرد و فضل وی آنرا سجل کرد، به هیچ گواه حاجت نیاید. ص۱۶۲ ـ ۱۶۳»

این حالها استاد محمود وراق سخت نیکو شرح داده است در تاریخی که کرده است… و این محمود ثقه و مقبول‌القول است ….ص ۴۱۱)

بیهقی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایسته و ناشایسته کارگزاران دولت غزنوی تا سلطان محابا و فروگذاشت ندارد و در انتقاد از لشکرکشی نابخردانه امیرمسعود بآمل چنین اظهار رأی می‌کند:

«اما هم بایستی که امیر، رضی‌الله عنه، در چنین ابواب تثبت فرمودی. و سخت‌دشوار است بر من که بر قلم من چنین سخن میرود و لکن چه چاره است؟ در تاریخ محابا نیست. آنان که با ما بآمل بودند، اگر این فصول بخوانند و داد خواهند داد، بگویند که من آنچه نبشتم برسم است… ص۶۸۶»

درباره خوارزمشاه ابوالعباس می‌نویسد:

«و او مردی بود فاضل و شهم و کاری و درکارها مثبت. و چنانکه وی را اخلاق ستوده بوده ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل و محابا نمیکنم. ص ۱۱۰۰»

بیهقی در انتقاد از خود نیز بی‌پرده سخن می‌گوید. چنانکه گفته شد پس از درگذشت بونصر مشکان امیر مسعود دیوان رسالت را به بوسهل زوزنی سپرد و او را بنگاه داشت جانب بیهقی فرمان داد:

« و بماند کارمن بر نظام و این استادم مرا سخت عزیز داشت و حرمت نیکو شناخت تا آن پادشاه بر جای بوده و پس از وی کار دیگر شد که مرد بگشت و در بعضی مراگناه بود و نوبت درشتی از روزگار در رسید و من بجوانی بقفص باز افتادم و خطاها رفت تا افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم، و بیست سال برآمد و هنوز در تبعت آنم و همه گذشت.

و مردی بزرگ بود این استادم، سخنی ناهموار نگویم. و چه چاره بود از بازنمودن این احوال در تاریخ؟ که اگر از آن دوستان تو مهتران باز می‌نمایم، از آن خویش هم بگفتم و پس بکار باز شدم، تا نگویند که بوالفضل صولی‌وار آمد و خویشتن را ستایش گرفت، که صولی در اخبار خلفای عباسیان، رضی‌الله عنهم، تصنیفی کرده است و آن را اوراق نام نهاده است و سخت بسیار رنج برده که مرد فاضل و یگانه روزگار بود در ادب و نحو و لغت، راست که بروزگار چون او کم پیدا شده است، و در ایستاده است و خویشتن را و شعر خویش را ستودن گرفته است… ص ۹۳۳»

بیهقی از استاد خود بونصرمشکان نیز در یک جا ضمن برشمردن منشهای نیک آن بزرگ مرد بلجاجت او نیز اشارتی دارد:

«و بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاهداشتی و با مردم برسبیل تواضع نمودن و خدمت کردن سخن نیکو رفتی… و با آنکه چنین حدود نگاهداشتی، لجوجی بود از اندازه گذشته که البته رضا ندادی که وهنی بجای وی و دیوان وی باز گشتی… ص ۶۱۷ـ۶۱۸».

و جای دیگر از زبان بونصر می‌نویسد:

«چون بازگشتند وزیر بونصر را گفت: بسیار خاموش بودی و چون بگفتی سنگ منجنیق بود که در آبگینه خانه انداختی گفت چه کنم؟ مردی‌ام درشت سخن و با صفرای خود بس نیایم ص ۷۰۹».

گاه بر عالمان بی عمل سخت میتازد و می‌گوید:

«و بسیار خردمند با شد که مردم را بر آن دارد که بر راه صواب بروند اما خود بر آن راه که نموده است، نرود. و چه بسا مردم بینم که امر به معروف کنند و نهی از منکر و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار باید کرد، و خویشتن را از آن دور بینند، همچنانکه بسیار طبیبان‌اند که گویند، فلان چیز نباید خورد که از آن چنین علت به حاصل آید و آنگاه از آن چیز بسیار بخورند. و نیز فیلسوفان هستند و ایشان را طبیبان اخلاق دانند ـ که نهی کنند از کارهای سخت زشت و جایگاه چون خالی شود، آن کار بکنند… ص ۱۵۸».

بیهقی یک بار بصراحت در ذکر ورود رسول از بغداد و نامه خلیفه و بیعت نامه از حاسدان نابخردی که نامه‌ها و اسناد او را بعمد نابود کرده‌اند یاد می‌کند و دریغ می‌خورد و از خداوند کیفر ناچیزکنندگان را می‌جوید:

«و در آخر این قصه نبشته آید این نامه و بیعت‌نامه تا بر آن واقف شده آید، که این نامه چندگاه بجستم تا بیافتم درین روزگار که تاریخ اینجا رسانیده بودم با فرزند استادم خواجه بونصر، ادام الله سلامته و رحم والده. و اگر کاغذها و نسخت‌های من همه به قصد ناچیز نکرده بودندی، از تاریخ از لونی دیگر آمدی، حکم‌الله بینی و بین من فعل ذالک… ص ۴۳۹»

«و همه نسخت‌ها داشتم و به قصد ناچیز کردند و دریغا و بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی بر جای نیست که این تاریخ بدان چیز نادر شدی و نومید نیستم از فضل ایزد، عز ذکره، که آن به من باز رسد تا همه نبشته آید… ص ۴۴۵»

«و نسخت این نامه داشتم به خط خواجه و بشد، چنانکه چند جای درین کتاب این حال بگفتم… ص ۶۸۱»

 

داستان‌ها و حکایت‌های تاریخی

بیهقی برای پندآموزی و عبرت‌اندوزی هرجا مناسب دیده داستانی تاریخی برای آراستن تاریخ و آگاه ساختن خوانندگان می‌آورد و از آن جمله است داستان فضل ربیع و مامون (ص ۲۴) و حدیث ملطفه‌ها و مامون (ص ۲۹) و قصه نصراحمد در علاج خشم خود (۱۶۱) حکایت فضل سهل ذوالریاستین با حسین المصعب (ص ۱۸۹) داستان مامون و امام رضا (۱۹۱) حکایت افشین و بودلف (۲۲۰) قصه عبدالله بن زبیر (ص ۲۳۶) قصه هرون الرشید و جعفر برمکی (۲۴۰) قصه بردار کردن ابن بقیه (ص ۲۴۱) داستان امیررضی و عمش عبدالعزیز (۲۴۶) قصه سبکتگین (ص ۲۴۹) حکایت موسی با بره گوسپند (۲۵۰) داستان زندانی شدن بزرجمهر (۴۷۲) حکایت ابوالمظفر برغشی (ص ۴۹۴) حکایت فضل برمکی و هرون الرشید (ص ۶۴۰)‌حکایت عمرولیث در مرگ فرزند (۶۹۸) داستان هرون الرشید با دو زاهد به نام ابن السماک و ابن عبدالعزیز (ص ۷۳۶) حکایت جعفر بن یحیی بن خالد برمکی (۹۸۸) حکایت خوارزمشاه ابوالعباس (ص ۱۱۰۰)

بیهقی نیز سعدی وار با خامه سحر آفرین با نقل داستان‌های تاریخی به دنیا فریفته شدگان و خودکامگان را بر ریختن خون بیگناهان سرزنش می‌کند و از ستم راندن باز می‌دارد و از کیفر روز رستخیز می‌ترساند:

«در بن باب مرا حکایتی نادر یاد آمد اینجا نبشتم تا بر آن واقف شده آید…» (ص۱۸۹)

«این حدیث بردار کردن حسنک به پایان آوردم و چند قصه و نکته بدان پیوستم سخت مطول و مبرم درین تألیف و خوانندگان مگر معذور دارند و عذر من بپذیرند…» (ص ۲۴۲)

« و سخت عجیب است کارگروهی از فرزندان آدم، علیه‌‌السلام که یکدیگر را بر خیره می‌کشند و می‌خورند از بهر حطام عاریت را و آنگاه خود می‌گذارند و می‌روند تنها به زیر زمین یا و بال بسیار و درین چه فایده است یا کدام خردمند این اختیار کند؟…» (ص۲۴۴)

«و ندانم تا این نوخاستگان درین دنیا چه بینند که فراخیزند و مشتی حطام گرد کنند و زبهر آن خود ریزند و منازعت کنند و آنگاه آن را آسان فروگذارند و با حسرت بروند، ایزد، عزذکره، بیداری کرامت کناد بمنه و کرمه…» (ص ۶۳۹)

«و این حکایت به پایان آمد و چنین حکایات از آن آرم، هر چند در تصنیف سخن دراز می‌شود، که ازین حکایات فایده‌ها حاصل شود تا دانسته آید.» (ص ۶۴۷)

« و بسا رازا که آشکارا خواهد شد روز قیامت، یوم لاینفع مال ولابنون الا من اتی‌الله بقلب سلیم. و سخت بزرگ حماقتی دانم که کسی از بهر جاه و حطام دنیا را خطر ریختن خون مسلمانان کند…» (ص ۶۵۰)

«و خردمند آن است که به نعمتی و عشوه‌ای که زمانه دهد، فریفته نشود و بر حذر می‌باشد از بازستدن که سخت زشت ستاند و بی محابا. و در آن باید کوشید که آزادمردان را اصطناع کند و تخم نیکی بپراگند هم این جهانی و هم آن جهانی، تا از وی نام نیکو یادگار ماند…(ص۲۸۴)

«هنر بزرگ آن است که روزی خواهد بود جزا و مکافات را در آن جهان و داوری عادل که ازین ستمکاران داد مظلومان بستاند. و اگر نبودی، دل و جگر بسیار کس پاره شدی… (۲۴۶)

« و قیامتی خواهد بود و حسابی بی‌محابا و داوری عادل و دانا، و بسیار فضیحت‌ها که ازین زیرزمین برخواهد آمد! ایزد، عزذکره، صلاح به ارزانی دارد به حق محمد و آله اجمعین…» (ص ۷۱۴)

« و چنین حکایات از آن آرم تا خوانندگان را باشد که سودی دارد و بر دل اثری کند. و به سر تاریخ باز شدم…» (ص ۷۳۹)

اعتقاد فلسفی بیهقی درباره انسان از خلال خطبه‌های کتاب هویداست این مورخ فرزانه آدمی را به شناختن ذات خویش که برترین پایه معرفت است فرا می‌خواند و به نقل گفتار فرزانگان باستان می‌پردازد:

«حکمای بزرگتر که در قدیم بوده‌اند چنین گفته‌اند که از وحی قدیم که ایزد، عزوجل، فرستاده به پیغمبر آن روزگار آن است که مردم را گفت که ذات خویش بدان که چون ذات خویش را بدانستی، چیزها را دریافتی و پیغمبر ما علیه‌السلام گفته است: من عرف نفسه فقد عرف ربه، و این لفظی است کوتاه با معانی بسیار که هرکس که خویش را نتواند شناخت دیگر چیزها را چگونه تواند دانست؟ وی از شمار بهائم است، بلکه نیز بتراز بهائم که ایشان را تمیز نیست و وی را هست. پس چون نیکو اندیشه کرده‌اید، ‌در زیر این کلمه بزرگ سبک و سخن کوتاه بسیار فایده است که هر کس که او خویشتن را بشناخت که او زنده است و آخر بمرگ ناچیز شود و باز بقدرت آفریدگار، جل‌جلاله، ناچار از گور بر‌خیزد و آفریدگار خویش را بدانست و مقرر گشت که آفریدگار چون آفریده نباشد، او را دین راست و اعتقاد درست حاصل گشت…»(ص۱۵۴)

بیهقی مردم را بداشتن دل انسان می‌شمارد و چنین می‌گوید: «چنان دان که مردم را به دل مردم خوانند و دل از بشنودن و دیدن قوی و ضعیف گردد که تا بدو نیک نبیند و نشنود، شادی و غم نداند اندرین جهان. پس بباید دانست که چشم و گوش دیده‌بانان و جاسوسان دل‌اند که رسانند بدل آنکه به‌بینند(ببینند) و بشنوند، و وی را آن بکار آید که ایشان بدورسانند، و دل آنچه از ایشان یافت برخرد که حاکم عدل است عرضه کند تا حق از باطل جدا شود و آنچه بکار آید بردارد و آنچه نیاید در اندازد و از این جهت است حرص مردم تا آنچه از وی غائب است و ندانسته است و نشنوده است بداند و بشنود از احوال و اخبار روزگار، چه آنچه گذشته است و چه آنچه نیامده است و گذشته را برنج توان یافت بگشتن گردجهان و رنج برخویشتن نهادن و احوال و اخبار بازجستن و یا کتب معتمد را مطالعه کردن و اخبار درست را از آن معلوم خویش گردانیدن..» (ص۱۰۹۸ـ۱۰۹۹)

 

محتوای تاریخ بیهقی

تاریخ بیهقی آیینه روشن عصر غزنوی است که نویسنده آن با باریک بینی و ژرف‌نگری بیشتر جلوه‌های زندگی اجتماعی را با خامة توانای خود بر دفتر ایام نقش بسته است.

شش مجلد به دست آمده از تاریخ بیهقی در برگیرنده حوادث روزگار پادشاهی امیر مسعود فرزند سلطان محمود غزنوی است و جنگ با ترکمانان و شکست دندانقان و برتخت نشستن طغرل سلجوقی و تعریف ولایت خوارزم و تاریخ آن از هنگام انقراض آل. مأمون و افتادن آن سرزمین بدست سلطان محمود و حکمرانی آلتونتاش حاجب در آن سامان تا چیرگی سلجوقیان، علاوه بر این‌گونه مطالب که اساس کار مورخ است، آگاهیهای سودمندی هم از سامانیان و صفاریان و طاهریان و سلجوقیان در این اثر نامدار می‌توان یافت، همچنین نام گروهی از شاعران پارسی‌گو و تازی‌گو و نزدیک به چهارصد و پنجاه‌بیت از اشعارشان نیز در این کتاب آمده است.

تاریخ بیهقی اندوختة بزرگی از امثال و حکم دارد و نگارنده چهارصد سخن از این دست را از سراسر کتاب استخراج کرده و در فهرستی به ترتیب الفبائی در آخر کتاب آورده است، برخی از این مثلها در کتاب‌های دیگر دیده می‌شود.

تاریخ بیهقی از نظر گاه علم جغرافی نیز ارزشمند است و به‌گفته استاد دکتر فیاض از این کتاب برای روشن کردن مجهولات جغرافیای قدیم می‌توان استفاده‌های شایان کرد. تاریخ بیهقی نمودار اوضاع و احوال عصر غزنوی است و کمتر پدیده مهمی از زندگانی مردم آن روزگار توان یافت که از دیده تیزبین مورخ پنهان مانده باشد. و در اینجا به برخی از این موارد فهرست‌وار اشاره می‌کنیم:

رسم انداختن نامه و ملطقه (۱۱ ، ۱۸۶) قبا و ردا و دستار سپید پوشیدن در مراسم تعزیت ملکانه (۱۳، ۴۴۱) شیوة پنهان کردن ملطفه‌ها (۲۳، ۷۵۰) درجه نشستن و ایستادن در حضور پادشاه و خلیفه (۱۷، ۲۰، ۲۸) رسم خلعت‌دادن و خلعت پوشیدن (۴۱۴،۲۷۱،۲۰۴،۴۱،۱۹) سه جای زمین بوسه‌دادن و رکاب بوسیدن (۳۱) اسب خواستن (۲۰۵،۳۱) قرآن خواندن در مراسم استقبال (۳۱) علامت بزرگ (۳۵) سرکشتگان را بر سه پایه نهادن (۳۶) خوازه زدن در مراسم پیشباز (۳۷) طرز استقبال از رسول خلیفه (۵۰۵،۴۳۸،۳۷) شیوة گرفتن و بندبر نهادن (۴۹) بر خضرا شراب خوردن و تیرانداختن (۷۲۶،۵۸) طرز انتقال امیر بازداشته از قطعه‌ای بقلعه دیگر (۶۰) نامه بتازی به خلیفه و بپارسی به ترکستان (۶۴،۶۳) توقیع پادشاه بر نامه (۷۶)‌آموختن قرآن در دبیرستان (۱۶۴) نگاهداری طاوس در خانه‌ها (۱۶۶) جنگ ریشاریش (۱۷۰) منجنیق بر کار کردن (۱۷۰) خیشخانة هرات (۱۷۳) گشادنامه به‌خط امیرمحمود (۱۷۴) ریاضتهای (ورزشها) جوانان (۱۷۶) شکار شیر(۱۷۶ ـ ۱۷۷) بخشش بشاعران (۱۸۱) به چوب بستن فراشان (۱۸۲) قلم دیوان (۱۹۷) مشرف نهانی گماشتن(۳۹۹،۲۶۷،۱۹۴،۱۸۸) شرایط شغل در خواستن (۲۰۱)رسم مواضعه و سوگند و خلعت‌پوشی (۲۰۲ ـ ۲۰۳، ۵۱۰، ۶۱۷) رسم دادن انگشتری ملک پس از خلعت پوشیدن (۶۱۹،۲۰۵) نماز شکر خواندن در دیوان (۲۰۶) مظالم کردن امیر (۲۰۷) خلعت حاجب بزرگ (۲۰۹) بیرون آوردن علامت و چتربنشان حرکت (۲۱۰) آب کشیدن در ستور گاه بنشان عقوبت (۲۱۵) قباله‌نبشتن مجرم املاک خود را بنام پادشاه در حضور قضاه (۲۳۱) دار بر کنار مصلی‌زدن (۲۳۳) خواندن قرآن در هنگام بردار کشیدن (۲۳۴) طریقه سنگسار مجرم بر بالای دار (۲۳۵) بردار کردن و به تیر و سنگ کشتن (۲۴۲) فرستادن ندیم و قاضی برای عقد و عهد (۲۴۴) نسخة نامه و دو مشافهه با دو رسول (۲۵۷) صندوق‌های شکاری (۲۶۹) رسم فرستادن مجلس خانه زرین با صراحی‌های پرشراب (۲۷۱) فریفتن زنان از روی نصیحت (۲۷۸) شکار شیر در کنار جیحون (۲۸۵) مطربان و زنان پای‌کوب (۲۸۶) خوان برسم غزنین (۲۸۶) نامه به آواز بلند بر خواندن در کشتی (۲۸۶) طرز میزبانی کردن خواجه ابوالمظفر (۳۹۶) دیوان‌های وزارت و عرض و رسالت و وکالت (۴۶۵،۴۰۶) بازستدن مال بیعتی وصلتها (۴۰۶) شکار پره (۷۴۷،۷۲۶،۴۱۱) رسم سوگند و امضا کردن سوگندنامه (۴۱۸) نگاهداشتن فرزندسالاران به‌عنوان رهینه (۴۱۹) ماه‌رمضان و عیدکردن (۸۷۳،۷۴۵،۷۲۲،۴۲۰) مراسم جشن مهرگان (۴۲۲، ۷۱۵، ۷۲۴، ۷۵۲، ۸۸۶، ۹۲۵) تذکره و بیعت‌نامه و سوگندنامه (۴۴۴) فرستادن هدایا برای خلیفه (۴۴۵) بمعما و بظاهرنامه و ملطفه نوشتن (۴۵۶، ۴۵۷، ۴۶۵، ۴۶۶، ۴۸۱، ۶۶۱، ۹۸۳، ۹۹۳) اسکدار (۴۵۸، ۴۸۲،‌۵۰۱، ۵۰۵، ۹۸۲) خلیفه شهر (۲۳۳، ۴۶۱) مثالی از حضرت مسعود به خوارزمشاه (۴۶۷) خلعت عارضی (۴۷۶) قصة باغ غزنین (۴۷۹) نامة خلیفه و بیعت‌نامه (۴۴۶ ـ ۴۵۵) حق مسلمانی و مجاورت (۴۸۷) مخاطبه و لقب نهادن (۴۹۲، ۵۰۹) سالاری حاج (۴۹۴) کنیزک پروردن (۴۹۶) تهطیر کردن فرزند (۴۹۷) منشور بنام سلطان با توقیع خلیفه (۵۰۷) فرستادن لوا و عمامه و تاج برای سلطان از بغداد (۵۰۷) مراسم پوشیدن خلعت خلیفه (۵۰۷) بردندان پیل نهادن کشتگان (۵۱۱) گل افشان (۶۱۵) آیین بستن شهر در استقبال عروس و آداب پذیرائی و خلعت دادن (۶۲۲، ۶۵۱) خلعت‌رضا (۶۳۰) نوشتگین و ایاز (۶۳۵) هدایای سوری (۶۳۷) آیین جشن سده (۶۶۶) بشارت فتح و انگشتوانه امیر بنشان پیروزی (۶۸۰) نامة فتح (۶۸۱) بسر تازیانه شمردن لشکر (۷۰۵) یک روش معالجه بیماری (۷۳۳) مراسم عید فطر (۷۴۶، ۸۷۷)‌جامة‌دامادی خداوند زاده و عقد نکاح و عروسی (۷۴۸) پیشنهاد همه پرسی یا پرسش از وضیع و شریف در مورد غزو هانسی (۷۵۴) عید اضحی و رسم قربان (۷۲۵، ۷۵۲، ۸۸۶، ۹۲۱)‌جشن نوروز (۷۵۷) تخت زرین و مجلس خانه و مراسم بر تخت نشستن (۸۷۰ ـ‌۸۷۱) انگشتری سلطان بنشان امان (۸۹۲) جشن نوروز (۸۹۷، ۹۴۱) تریاک خوردن سلطان (۹۳۵) قیمت یک جفت وار زمین (۹۳۸)‌شکست نامة مسعود به ارسلان خان (۹۶۱) شراب خوردن بباغ پیروزی (۹۹۰)

 

مصنفات بیهقی:

۱ ـ تصنیف گرانمایه تاریخ نویس نامدار ایران تاریخ مسعودی معروف به‌تاریخ بیهقی است که بخشی است در شش مجلد از کتاب بزرگ تاریخ ناصری با تاریخ آل سبکنگین به به‌قول صاحب تاریخ بیهق بسی مجلد می‌رسید، در این کتاب بزرگ بیهقی که جامع التواریخ نیز خوانده شده است مورخ تاریخ ناصری را از آغاز ایام سبکتگین تا اول روزگار سلطان ابراهیم نگاشته بود.

۲ ـ‌در تاریخ مسعودی دوبار به‌نام یکی دیگر از تصنیفات بیهقی که مقامات یا مقامات محمودی یا تاریخ یمینی است برمی‌خوریم و به‌حدس استاد دکتر فیاض شاید بیهقی قسمت محمودی تاریخ خود را با این نام خوانده باشد.

خواجه (احمدحسن) گفت: فرمان بردارم و زمین بوسه داد و بازگشت سوی خانه و مواضعه با وی بردند و سوگندنامه بدوات خانه بنهادند. و نسخت سوگندنامه و آن مواضعه بیاورده‌ام در مقامات محمودی که کرده‌ام، کتاب مقامات، و اینجا تکرار نکردم که سخت دراز شدی. (ص۲۰۳)

وی (بوسهل) را بغزنین آوردند در روزگار سلطان محمود و بقلعت بازداشتند چنانکه باز نموده‌ام در تاریخ یمینی. (ص۲۱)

۳ ـ در جای دیگر بیهقی برسالتی از تألیفات خود اشاره می‌کند و می‌نویسد:

«و نامه‌ها رفت در این ابواب سخت نیکو، و در رسالتی که تألیف من است، ثبت است، اگر اینجا بیاوردمی، قصه سخت دراز شدی و خود سخت دراز می‌شود این تألیف و دانم که مرا از مبرمان بشمرند، اما چون می‌خواهم که حق این خاندان بزرگ را به تمامی گزارده آید، که به‌دست من امروز جز این قلم نیست، بازی خدمتی می‌کنم (ص۶۵۱)

به عقیده مرحوم دکتر فیاض این مجموعه شامل برخی از نامه‌های سلطنتی بوده است.

۴ـ در صفحة ۱۵۴ کتاب آثار الوزراء سیف‌الدین حاجی‌بن نظام عقیلی، فراهم آمده در نیمه دوم قرن نهم هجری به‌تصحیح و تعلیق میرجلال‌الدین حسینی ارموی چاپ دانشگاه تهران سال ۱۳۳۷ از کتابی به نام کتاب مقامات خواجه بو نصر مشکان تألیف بیهقی نام برده می‌شود که به نظر استاد فیاض شاید همان مقامات محمودی بوده باشد.

۵ ـ در صفحة ۱۷۵ تاریخ بیهق تألیف ابوالحسن علی‌بن زید بیهقی آمده است که: «از تصانیف او کتاب زینة‌الکتاب است، و در آن فن مثل آن کتاب نیست»

از این سخن چنین بر می‌آید که این تصنیف در آئین نگارش نامه‌ها بوده است. استاد دکتر فیاض در صفحة «ز» مقدمة مصحح بر تاریخ بیهقی چاپ سال ۱۳۲۴ نوشته‌اند «در یک مجموعه خطی در کتابخانه آقای حاج حسین آقا ملک در تهران چند ورقی هست مشتمل بر شرح بعضی از لغات کتابتی که منسوب به بیهقی است و شاید از زینة‌الکتاب باشد».

استاد دانشمند جناب آقای دکتر صادق‌کیا «مهر» این بخش از زینة‌الکتاب را که به‌تعبیر ایشان دفترکی است شامل ۳۷۳ سخن با عنوان «چند سخن که دبیران در قلم آرند» ویراسته و در سلسلة اندیشة نیک شمارة (۳) در تهران به‌چاپ رسانده و دو فهرست الفبائی برای واژه‌های آن از فارسی به عربی و از عربی به فارسی ترتیب داده‌اند که کار یافتن برابر واژه‌ها را در دو زبان آسان می‌سازد. این دفتر چنین آغاز می‌شود:

« این فصلی است از رسایل ابوالفضل شاگرد ابو نصر مشکان دبیر سلطان محمود مشتمل بر چند سخن که دبیران در قلم آرند. بدان که به‌جای بستاخی انبساط نویسند و به‌جای خویشتن کشیدن انقباض و به‌جای نرسانیدن تهدید و به‌جای شوریدگی اضطراب و به‌جای یاری دادن اعانت و به‌جای یاری خواستن استعانت… و به‌جای اندیشه تأمل و به‌جای آهستگی تأنی و به‌جای نیک‌شدن صلاح و به‌جای استواری ثقه و به جای آرزومندی تمنی و به جای شادکاری عشرت و به‌جای همراهی صحبت.»

بخش اول مقاله را اینجا بخوانید.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: