جامعه مجازی / دکتر حسین غفاری - بخش دوم و پایانی

1394/8/24 ۰۹:۰۴

جامعه مجازی / دکتر حسین غفاری - بخش دوم و پایانی

اشاره: بخش نخست نوشتار حاضر به اینجا رسید که: باید یک جامعه مجازی درست کنیم و اولین کار این است که باید افراد نظمی را بپذیرند، مدیریت واحدی را بر نظام خودشان بپذیرند. پس ناگزیر بایست مرکزی داشته باشیم، اسمش را هر چه می‌خواهیم بگذاریم: مسجد، مرکز یا حسینیه. باید مرکزی باشد که به ما هویت جمعی بدهد. یعنی با رفت و آمد به آنجا بفهمیم متعلق به این جامعه هستیم…

 

اشاره: بخش نخست نوشتار حاضر به اینجا رسید که: باید یک جامعه مجازی درست کنیم و اولین کار این است که باید افراد نظمی را بپذیرند، مدیریت واحدی را بر نظام خودشان بپذیرند. پس ناگزیر بایست مرکزی داشته باشیم، اسمش را هر چه می‌خواهیم بگذاریم: مسجد، مرکز یا حسینیه. باید مرکزی باشد که به ما هویت جمعی بدهد. یعنی با رفت و آمد به آنجا بفهمیم متعلق به این جامعه هستیم…

 

قدم دوم

اولا تا جایی که ممکن است در همین سرزمین هدف، زمین باید مال خودمان باشد. باید در آنجا مالکیت پیدا کنیم. چون مالکیت آثار خودش را دارد. در هر جامعه‌ای آثار حقوقی و هویتی دارد؛ این البته در حد امکان است. در مرحله دوم، اولین چیزی که مطرح می‌شود، تقسیم کار است. منظور کارهایی است که بیشترین اثر را در تعامل اجتماعی دارد. باید دید چه کارهایی در یک جامعه اقلیت، بیشترین روابط و بیشترین تأثیرات را در افراد دارد.

در جامعه غربی، به ظاهر می‌گویید این محل، یک رستوران است، در حالی‌که رستوران در این جامعه برای ما از دیدگاه هویت اجتماعی بسیار مؤثر است. چطور؟ اگر شما به یک رستوران غیرمسلمان بروید، در واقع خودتان را در معرض تیرهای اجتماعی آنها قرار داده‌ا‌ید. یک طرف دارند شراب می‌خورند، آن طرف به کار دیگری مشغولند، یک موسیقی خاصی هم وجود دارد. شما آنجا اگر بهترین غذا را هم بخورید، گوش و چشمتان از آن آثار پر شده و اعصابتان خرد شده است، مقدار زیادی هویت خودتان را در همان مجلس از دست داده‌اید. اما برعکس، ممکن است فردی در غرب یک رستوران اسلامی درست کرده، غذای حلال می‌دهند، افرادی هم که می‌آیند نوعاً مسلمان هستند. شما وقتی از آنجا برمی‌گردید، ظاهر این است که غذا خوردید، ولی واقعیت این است که روح و روانتان آرامش پیدا کرده است؛ یعنی خانواده‌تان احساس کرده‌اند که در یک محیط اسلامی هستند و به شما و خانواده شما تهاجمی صورت نگرفته است.

یا یک سوپرمارکت را در نظر بگیرید که در روز چندین‌بار احتیاج دارید بروید آنجا خرید کنید. هنگام مراجعه به سوپرمارکت هم با چنین مسائلی مواجه هستید. آنجا غذای سگ و خوک می‌فروشند؛ ولی وقتی می‌روید در یک سوپرمارکت مسلمان، احساس می‌کنید خرید و رفت و آمدتان در فضای امنی صورت گرفته است. به همین‌ترتیب حساب کنید مشاغل مختلفی که با آنها روزانه سروکار دارید و ممکن است خشکشویی یا نانوایی باشد. هرچقدر با این مشاغل بیشتر سر و کار داشته باشید و بتوانید آنها را تصاحب بکنید، در واقع دارید فضای جامعه خودتان را می‌سازید. جامعه همین چیزهاست. جامعه یعنی اینکه آدم بتواند به سوپرمارکت و رستوران و مدرسه برود، و اگر اینها را خودمان یک به یک درست کردیم، پس داریم در جامعه خودمان زندگی می‌کنیم.

یک قدم می‌رویم بالاتر، اینکه بتوانید شغل ایجاد کنند. یکی از معضلات زندگی در جامعه غیربومی، مسئله شغل است. بسیار مسئله مهمی است. همه مجبورند فعالیت بکنند، جامعه غربی هم که به کسی رحم ندارند. باید خودش درآمدی داشته باشد و گاهی اوقات شغل، افراد را تحقیر می‌کند. شما اگر بروید برای یک یهودی کار کنید، درست است که کار می‌کنید و مزدتان را می‌گیرید، ولی تحقیر شده‌اید. او می‌خواهد شنبه را تعطیل کند. جمعه بایست بیایید سر کار. یا سایر آدابش در کار است. تا آخر هم به شما فشار می‌آورد. یک نفر پزشک است و می‌خواهد مطب بزند، یک منشی می‌خواهد، یک خانم مسلمانی که در این جامعه بیکار است، او را به‌کار می‌گیرد و حالا اگر سه تا پزشک یک درمانگاه درست کردند، چند تا شغل ایجاد شده است؟ مثلاً بیست تا شغل درست می‌کنند. آنگاه درمانگاه محل مراجعه افرادی می‌شود. به‌خصوص در مورد زنهای مسلمان.

در جامعه غربی، قاعده بر این است که همه باید کار کنند و این‌طور نیست که مرد کار کند و بقیه استفاده کنند. اینجور زندگی تقریباً ناممکن است؛ بنابراین زن هم باید کار کند. حال زن مسلمان کجا می‌خواهد کار کند؟ اول از همه به او می‌گویند که حجابت را کنار بگذار و اگر هم نگویند، آنقدر توهین می‌کنند، زخم‌زبان می‌زنند و تحقیر می‌کنند تا این پوشش شکسته شود. بعد هم هزار جور مشکلات دیگر برایش به‌وجود می‌آورند. ولی اگر خودمان محیط‌های شغلی با آداب مسلمانی ایجاد کنیم، یعنی در فضایی امن برای زنان خودمان کار ایجاد کرده‌ایم.

یک سطح بالاتر، مسائل تفریحی و رفاهی است. حالا نیازهای اولیه ما برطرف شد؛ بچه‌ها، خانواده و دوستان ما احتیاج به تفریح دارند. اگر تمکن داشته باشیم، درست کردن باشگاههای ورزشی کار خودمان است. باشگاهی درست می‌کنیم که بچه‌های مسلمان بروند: خانمها یک ساعت بروند، آقایان یک ساعت بروند. استخر ویژه بانوان درست کنیم. یکی از اماکن مشکل‌دار جامعه غربی، همین استخرهاست که مختلط است. نه زنان مسلمان می‌توانند بروند استخر، نه مردها؛ ولی اگر یک استخر برای بانوان داشته باشید، آن وقت ببینید چقدر موجب رفاه آنها خواهد شد.

 

مدرسه

از این سطوح که می‌رویم بالاتر، مسئله اصلی خیلی مهم، مدرسه است. نیاز اولیه برای زندگی دائمی در جامعه این است که بچه‌ها را درست تربیت کنیم، والا از دست می‌روند. این کار از کودکستان شروع می‌شود تا دبیرستان و بعد به کالج برسیم. جامعه زنده و پویا باید از همان اول فکرشان باشد که برای این امور برنامه‌ریزی کنند. حالا ما ۵ نفر هستیم یکی از ما می‌تواند در منزل خودش به افراد تعلیم دهد. البته سعی می‌کنیم که مجوز بگیریم و مدرسه‌ای بنا کنیم در بهترین شکل ممکن، بدین شکل که مدرک ما قوی و بالاتر از تمامی مدارس دیگر بشود و کیفیت ما بالاتر برود. باعث خجالت و ناراحتی است که مدرسه اسلامی کیفیت درسی پایین‌تر داشته باشد! این خودش یک ضدتبلیغ خواهد شد. ما مسلمانان باید اهتماممان این باشد که مدارسی درست کنیم که هم از نظر کیفیت درسی بالا باشد و هم از جهات فرهنگی و اخلاقی. همه جهات را در آن رعایت کنیم. تفکیک جنسی را هم از یک سنی بالاتر در آن رعایت کنیم. در راهنمایی و دبیرستان تفکیک جنسیتی حتماً باید باشد حتی در سالهای بالای ابتدایی هم اگر بشود بهتر است. اینها ممکن است در یک کلاس مشکل عملی ایجاد نشود، ولی راه کج است؛ راه اسلام این نیست. حالا بعداً چه خواهد شد، ما مسئول آن نیستیم. ولی آن کاری که می‌توانیم بکنیم، مسئولش هستیم. اگر من دارم مدرسه می‌سازم، این کار را باید درست انجام بدهم. اینکه من نمی‌توانم بچه‌ها را در دانشگاه حفظ کنیم، برای این است که من دانشگاه ندارم و من مسئول کاری که نمی‌توانم انجام بدهم، نیستم.

مدرسه یکی از کارهای زیربنایی و کلیدی است که همه این مطالبی که گفته شد، در آن هست. هم شغل ایجاد می‌کند، هم فرهنگ ایجاد می‌کند و هم بچه‌های ما را آموزش می‌دهد. با این روش ده پانزده سال دیگر یک بچه مسلمان بافرهنگ متعالی، بار آمده و آن وقت خود او برای جامعه یک ستون می‌شود و وقتی تعدادشان زیاد بشود، آن هویت افزایش می‌یابد.

همه این امور باید از آن مرکزِ محوری تقویت بشود. مرکزی که رهبری و مدیریتش با یک فرد شاخص متفکِر معنوی عامل به دین و روحانی به معنای واقعی کلمه باشد که همه قبولش داشته باشند. چنین شخصی می‌شود شاخص تصمیم‌گیری‌ها. اگر در یک جامعه فردی شاخص بود، یعنی دارای صلاحیت‌های بالای علمی و اخلاقی و معنوی بود، افراد خودبه‌خود زیر بارش می‌روند و احتیاج ندارد که برایش برنامه بنویسیم؛ ولی اگر نداشتیم، افراد متشخص و والای همان جامعه را با یک روش واقعاً آزاد انتخاب می‌کنیم.

 

زندگی فردی

در مجموع باید بدانیم زندگی فردی یعنی نابودی در جامعه غیر. شما می‌خواهید مسلمان باشید یا نمی‌خواهید؟ مسئله این است. در حقیقت وضعیت زندگی در یک جامعه غیردینی، همانند یک جامعه اسلامی نیست که بگویید من می‌خواهم برای خودم تنها زندگی کنم و با کسی هم کار ندارم. در نظام اسلامی دیگران سفره را برای شما پهن کرده‌اند و شما سر سفره دیگران نشسته‌اید و دارید زندگی می‌کنید و خیال می‌کنید که به‌تنهایی زندگی می‌کنید. در حالی‌که واقعاً چنین نیست، خیال می‌‌کنید تنهایید. در حالی‌که تنها نیستید؛ همه دارند خدمت می‌کنند تا امثال من و شما بتوانیم در خیابان راه برویم؛ ولی در جامعه‌ای که مال ما نیست و در آن اقلیت هستیم، برای حفظ هویتمان ناگزیر باید یک جامعه ثانویه و مجازی به سبکی که عرض شد، درست کنیم. اگر کسی می‌گوید من تنها زندگی می‌کنم، خودم و خانواده‌ام به‌تنهایی مطابق اعتقادات خود، زندگی می‌کنیم، باید بداند که تنهایی یعنی نابودی.

امروزه دارند اسلام را می‌گذارند در سه کُنج و روز به روز سخت‌تر می‌گیرند. اگر هم از نظر ظاهری سخت نگیرند، از نظر جهت‌گیری‌های فرهنگی، اجتماعی و قانونی به‌‌گونه‌ای عمل می‌کنند که نتوانید نفس بکشید. می‌گویند نفس بکش، هر چقدر که می‌خواهی، ولی نفس ما را بکش، اکسیژن ما را تنفس کن، خودت حق نداری اینجا چیزی داشته باشی؛ ولی اگر جامعه داشته باشی، اکسیژن خودت را تنفس می‌کنی. یعنی به افراد در این مرکز باید هشیاری و آگاهی داده شود.

مرکز اسلامی باید هر روز برنامه داشته باشد؛ مثلاً بگوییم روز یکشنبه برای کودکان قرائت قرآن است، روز دوشنبه جلسه بانوان است، روز سه‌شنبه برنامه‌های تفریحی، روز چهارشنبه آموزش زبان فارسی است و روز پنج‌شنبه آموزش زبان بیگانه؛ یعنی هر روز مرکز باید فعال باشد. غیر از اثر خاصی که آن کار دارد، این نشان می‌دهد که ما یکی هستیم و ما را واحد می‌کند. برای مناسبت‌ها هم همین‌طور، سخنرانی بگذارند و فعال باشند؛ زیرا جامعه به واسطه این پویایی است که جامعه می‌شود، والا اگر ایستا باشد که دیگر جامعه نیست.

 

برنامه‌ریزی

آن مرکز از نظر اقتصادی باید از همان ابتدا برنامه‌ریزی کند و بگوید افراد باید حق عضویت بدهند. این حق عضویت دادن، آدم را متعهد می‌کند. البته بر اساس درآمد افراد، یکسان هم نباید باشد. بنا به استطاعت افراد باشد. زکات در اصلش این بوده. در شروع جامعه اسلامی، احتیاج به پول داشتند، مردم مسلمان بایست بخشی از درآمدشان را برای ساختن جامعه و فرهنگ و هویت خود هزینه کنند. بدون پول که نمی‌شود کاری کرد. در جوامع امروزی برای هر چیزی ضروری است که برنامه‌ریزی متمرکز باشد و بایست به همه چیز فکر کرد. به نظر بنده شایسته‌ترین جایی که وجوهات بایست داده شود، این مراکز اسلامی است که دارند در کشورهای غیراسلامی، برای اسلام کار می‌کنند. برای اینکه آنها فعال بشوند، باید پول داشته باشند تا مدرسه درست کنند، درمانگاه درست کنند.

اگر این کارها را بکنیم، یک جامعه مجازی معنوی خواهیم داشت که در واقع حقیقی‌ترین جامعه است. این جامعه از حیث اینکه در اقلیتیم، مجازی است؛ یعنی زمین و حکومتش را نداریم، ولی واقعاً هویت اجتماعی را داریم. فکر نکنیم نمی‌شود درست کرد. ممکن است بگویید اینها ایده‌آلیستی است، ابداً این‌طور نیست. فرق ما با غربی‌ها همین است. غربی‌ها در برنامه‌ریزی ‌و کار اجتماعی کردن، کارشان خیلی جدی است. ما شرقی‌ها به دلایلی اصلاً اهل کار اجتماعی و برنامه‌ریزی نیستیم؛ به کوچکترین دلیلی می‌خواهیم جامعه را دور بزنیم و از زیر تعهداتش شانه خالی کنیم و برویم دنبال کار خودمان. باید بدانیم که این طور نیست. شخصی به خیال رهایی از نظم اجتماعی، زده بود به بیابان و آنجا گرفتار غولی شد که هر روز بر او سنگ بار می‌کرد: هر که گریزد ز خراجات شهرر بارکش غول بیابان شود!

 

راز موفقیت غرب

اینکه غربی‌ها موفقند، به همین دلیل است. در جامعه اتریش، همه اینهایی را که می‌بینید مال اینهاست، زمینشان، هوایشان، همه مال خودشان است، تکنولوژی، پول و ثروتشان، ولی باورتان نمی‌شود در این جامعه یک عده به‌طور نامرئی فعالیت اجتماعی می‌کنند که همین جامعه را که همه چیزش دست خود آنهاست، باز هم به‌طور نامحسوس به ‌سمت اهداف خودشان هدایت کنند. تشکیلات فراماسونری در غرب به‌طور واقعی و جدی وجود دارد. ما خیال می‌کنیم اینها داستان پلیسی و جاسوسی است؛ ولی اینها مرتب هر هفته جلسه دارند و از افراد شاخص عضوگیری می‌کنند؛ برای اینکه با ابزار ظاهری نمی‌شود جامعه را هدایت کرد. باید از درون برنامه‌ریزی بکنند که همین جامعه‌ای را که به ظاهر دست خودشان است، سوق بدهند به آن اهداف باطنی. آنها در حالی‌که همه چیز دارند، باز هم کار را رها نمی‌کنند و برنامه‌ریزی‌های گوناگون اجتماعی می‌کنند.

مواردی که عرض شد، نه ‌فقط در مورد مسلمانان مهاجر به کشورهای غربی است، بلکه عیناً در مورد مسلمانان اصالتاً اروپایی نیز صدق می‌کند. در همین جامعه اتریش، مسلمانان اتریشی‌الاصل اگرچه از نظر نژادی، اتریشی خالص هم باشند، ولی چون مسلمانند در اقلیت هستند؛ آنها که صاحب جامعه نیستند، اینها در جامعه به‌لحاظ آن فرهنگ مدرن مطرودند. به‌علاوه اینها حتی نسبت به مسلمانان مهاجر، یک مقدار مغضوب هم هستند. به‌علت اینکه می‌گویند شما دیگر اینجا دوجانبه فعالیت می‌کنید! بایست برنامه‌ریزی کنیم.

 

نشریه مستقل

در ایجاد جامعه، اولین چیزی که از همان روز نخست لازم است، داشتن نشریه‌ای ولو به اندازه یک صفحه معمولی است با تیراژ بسیار محدود تا مسائل خودمان را هر روز در خانه افرادمان بفرستیم. یک مقدار قوی‌تر می‌شویم علاوه بر آن نشریه درونی، نشریه‌ای شامل تحلیل و محتوای فکری و… درست کنیم. از آن بالاتر، به یاری اندیشمندان خودمان نشریه‌ای در سطح ملی داشته باشیم که بتواند تأثیرگذار باشد و در مسائل ملی آنها را دخالت دهیم، بدون آنکه ابراز هویت شخصی بکنیم. اگر یک موقعی هم جامعه‌مان ثروتی پیدا کرد و اجازه‌اش را توانستیم بگیریم، یک کانال تلویزیونی اسلامی هم داشته باشیم که هر ساعتی شما روشن می‌کنید، کارتونش اسلامی باشد، برنامه‌اش اسلامی باشد، یعنی بچه شما بتواند از تلویزیون به نحو مثبت استفاده بکند. این هم یکی از ارکان مهم جامعه است.

همه اینهایی که عرض کردم، به‌روشنی مفاد یکی از آیات قرآن کریم است، آخرین آیه سوره آل‌عمران این است: «یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون» قاعده این است که مطلب را با آیه قرآن شروع می‌کردیم، ولی بنده ترجیح دادم پس از اینکه موضوع به ‌لحاظ نظری و عقلانی تبیین شد، به این دستور طلایی قرآن کریم در خصوص زندگی اجتماعی و همین چیزی که تحت عنوان جامعه مجازی از آن صحبت کردم، اشاره کنم.

این آیه شریفه در عبارتی بسیار فشرده از اصول و حقیقت حیات اجتماعی بشر پرده برمی‌دارد. خطاب اول آیه به مؤمنان است، یعنی می‌خواهیم یک جامعه ایمانی داشته باشیم و حکم نیز اجتماعی است نه فردی، ابتدا می‌فرماید «اصبروا»، یعنی باید برای تحقق آرمان اجتماعی تک‌تک افراد تحمل مشکلات کنید، دعوت بر صبر و پایداری در همه مراحل زندگی فردی و اجتماعی است. همه باید در راه آرمانهای الهی در جامعه، مقاومت خود را بالا ببریم، و نه‌تنها خود پایداری و صبر کنیم، بلکه دیگران را نیز برای تحمل دشواری‌ها کمک کنیم، «و صابروا» در تحمل مشکلات با یکدیگر تعامل و تعاون داشته باشیم، همه به فکر حل مشکلات یکدیگر و تقویت روحیه یکدیگر باشیم. و به فکر ایجاد نهادهای لازم برای تحمل دشواری‌ها باشیم. و نهایتاً به‌طور آشکار دعوت به ایجاد روحیه جمعی و تعامل اجتماعی می‌فرماید «و رابطوا» باید همه با هم در ارتباط و تعامل و تعاون باشیم، به‌طور فردی زندگی کردن، فرد را در جامعه مضمحل می‌کند، باید مؤمنان با ایجاد ارتباطات گسترده اجتماعی با یکدیگر روح جمعی ایمانی را دائماً روزافزون کنند و از این طریق فضای خدامحوری و معنویت‌محوری را در جامعه ایجاد کنند (و اتقوا الله) و البته اگر چنین کردید، به رستگاری و فلاح و سعادت مورد پسند خدا می‌رسید: لعلکم تفلحون. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف ‌المیزان، حدود دهها صفحه درباره همین موضوع حیات اجتماعی از نظر اسلام بحث می‌کنند که بسیار شایسته است دوستان به آن مبحث ارزنده رجوع کنند.

بخش اول مقاله را اینجا بخوانید.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: