سخن سنگ: کنکاشی در اپیگرافی / ناتالی چوبینه

1394/8/20 ۱۲:۳۷

سخن سنگ: کنکاشی در اپیگرافی / ناتالی چوبینه

اپیگرافی یا کتیبه خوانی یکی از شاخه های علم باستان شناسی است. مقصود از به کارگیری گزاره «علم باستان شناسی» به جای «باستان شناسی» صِرف در این جا تأکید روی این واقعیت است که برای به دست آوردن شناختی تا حد ممکن دقیق از زندگی بشر در روزگار باستان، دوره ای تاریخی از سقوط امپراتوری روم غربی در سال 476 میلادی به قبل، استفاده از رویکردها و روش های علمی – گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها بر مبنای رویکردی مشخص - اهمیتی تعیین کننده دارد. فرهنگ های باستانی، جوامعی که خارج از محدوده پانصد سال تاریخ مدرن و هزار سال قرون وسطا می زیستند، چنان از ما دور اند که صرف اندیشیدن به آنها زمینه را برای خیال پردازی و، با قدری اغماض، گمانه زنی های سست بنیان آماده می سازد.

 

اپیگرافی یا کتیبه خوانی یکی از شاخه های علم باستان شناسی است. مقصود از به کارگیری گزاره «علم باستان شناسی» به جای «باستان شناسی» صِرف در این جا تأکید روی این واقعیت است که برای به دست آوردن شناختی تا حد ممکن دقیق از زندگی بشر در روزگار باستان، دوره ای تاریخی از سقوط امپراتوری روم غربی در سال 476 میلادی به قبل، استفاده از رویکردها و روش های علمی – گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها بر مبنای رویکردی مشخص - اهمیتی تعیین کننده دارد. فرهنگ های باستانی، جوامعی که خارج از محدوده پانصد سال تاریخ مدرن و هزار سال قرون وسطا می زیستند، چنان از ما دور اند که صرف اندیشیدن به آنها زمینه را برای خیال پردازی و، با قدری اغماض، گمانه زنی های سست بنیان آماده می سازد. فاصله زمانی، تصویر ما از گذشته را در پرده ای از ابهام فرو می برد و کورسوی هر نمایی که عاقبت پس از صدها سال خود را به این پرده برساند در نگاه هیجان زده مردمان امروز هزاران نقش گوناگون به خود می گیرد. چنان که، برای مثال، کشف شدن جامی در محوطه یک کاخ ایرانی متعلق به قرن ششم پیش از میلاد، تنها به این دلیل که از بستر زمانی و مکانی هم تراز با هخامنشیان به دست آمده، این گمان را پیش می آورد که جام مزبور احتمالن روزگاری در دست کورش یا داریوش اول بوده است. چنین فرضیه ای می تواند چنان مجذوب کننده باشد که قابل اتکاتر از آن چه واقعن هست، یعنی یک گمان محتمل، به حساب بیاید. در نتیجه، کشف یک شیء باستانی به عنوان یک داده خام اگر با پردازش علمی همراه نشود می تواند گزارشی پرتفصیل و افسانه وار از چند و چون زندگی شاهانه در دربار هخامنشی به بار آورد که بیشتر شایسته یک متن ادبی است تا شرحی روشنگر از واقعیت های تاریخی. نمونه ای از این حاکمیت تخیل بر تعقل در نتیجه گیری های باستان شناختی را می توان در گزارش شاعرانه، اسطوره زده، و آرمان پرستانه هاینریش شلیمان از کاوش هایش در حیصارلیک، محل احتمالی شهر باستانی تروآ، در شمال غربی آسیای صغیر مشاهده کرد (Schliemann 1875, 1878). جواهراتی که شلیمان از دل خاک بیرون کشید و به نام پادشاه اسطوره یی تروآ «گنجینه پریام» نامید، در بررسی های چینه شناختی که بعدها توسط کارل بلِگِر انجام شد متعلق به صدها سال پیشتر از زمانی از کار درآمدند که با اتکا به حماسه های هُمِر، ایلیاد و اُدیسه، دوران پادشاهی پریام بر سرزمین تروآ دانسته شده است.

با این همه، نمی توان گناه افسانه پردازی درباره گذشته را تنها به گردن کاوشگران مفتون و شاعرانه اندیشی انداخت که امروز در شمار «باستان شناسان سنتی» یا «باستان شناسان کلاسیک» رده بندی می شوند. در نوشته های به جا مانده از روزگار باستان – گزارش های تاریخی به اصطلاح دست اولی که تنها سخنان به جا مانده از مردمان گذشته هستند و هیچ پژوهشی بدون مراجعه به آنها به سرانجام نمی رسد - نیز واقعیت های گردآوری شده توسط نویسندگانی همچون هرُدُت و توکودیدس اغلب چنان با افسانه پردازی، باورهای رایج و قوم محور، دیدگاه های شخصی، و خوش ذوقی های ادبی درآمیخته اند که جداسازی و تشخیص آنها از یکدیگر اغلب جز به کمک شواهد باستان شناختی امکان پذیر نیست. به عبارت دیگر، هرگز نمی توان به طور مطلق به نوشته های تاریخی و ادبی کهن اعتماد کرد و متن آنها را به صرف اعتبار و شهرت نویسنده شان ثبت مستند رویدادهای تاریخی دانست. در مقابل، متن های غیرادبی به عنوان شواهدی که همزمان از وجاهت تاریخی و عینیت باستان شناختی برخوردار اند جایگاهی ویژه در پژوهش های مربوط به فرهنگ های باستانی پیدا می کنند. از جمله این متن ها می توان به کتیبه های سنگی، لوح های گِلی، و طومارهای پاپیروسی اشاره کرد که نوشته هایی مربوط به امور روزمره مثل صورت حساب ها، سندهای ملکی یا ازدواج، گورنوشت ها، و تقدیر نامه ها را ثبت و ضبط کرده اند. اپیگرافی عبارت است از خواندن این گونه متن ها، ترانویسی و ترجمه آنها، تشخیص بستر زمانی و مکانی و فرهنگی تهیه آنها و دسته بندی شان، و سرانجام مطالعه تطبیقی آنها به کمک مقایسه با داده های تاریخی – جغرافیایی و زبان شناختی هم روزگار آنها (مقایسه کنید با تعریف ارائه شده از اپیگرافی در The Oxford Encyclopaedia of Ancient Greece and Rome, 2010, vol. 7, Inscriptions, Greek, p. 72). مطلب حاضر، ترسیمی است از فرآیند این روش شناسی با استفاده از بررسی موردی سه سنگ نوشته به عنوان نمونه. اما پیش از هرچیز، نگاهی دقیق تر به شاخه اپیگرافی رشته باستان شناسی می تواند به درک بهتر فرآیندهای کاربردی این علم کمک کند.

 

اپیگرافی چیست؟

واژه اپیگرافی ترکیبی اروپایی از دو کلمه یونانی «اِپی» به معنای «به، به صورتِ» و «گرافی» به معنای «نوشته» است که در مجموع می توان آن را «به صورت نوشته» ترجمه کرد. در زبان یونانی باستان فعل اِپیگرافِین (epigraphein) به معنی «نوشتن روی چیزی» یا «حک کردن» است و واژه اِپیگرافه (epigraphē) به معنی «نوشته حک شده». مقصود از اپیگرافی در مقام یک شاخه علمی، رفتار با شواهد نوشتاری به دست آمده از فرهنگ های باستانی به مثابه اعضای فرهنگ مادی (material culture) است، رفتاری که عبارت است از تشخیص و پیاده کردن جزء به جزء (سنگ) نوشته های باستانی، برگردان آنها به قالبی امروزی و قابل انتشار، و دسته بندی آنها بر اساس یک معیار ثابت و بنیان ساز. بر این اساس می توان گفت که ساختار یک نوشته باستانی نیز به اندازه محتوای متنی آن، اگر نگوییم بیشتر، می تواند برای ما اطلاع رسان باشد. از این رو، اپیگرافی را می توان بررسی ساختاری/نشانه شناختی شواهد متنی، بدون پردازش و تحلیل و تفسیر محتوای معنایی، تعریف کرد. محور تمرکز این شاخه از باستان شناسی، همان طور که در بالا اشاره شد، روی تشخیص و بازخوانی حرف نگارها و واژه هایی است که در قالب کتیبه روی سنگ یا لوح های گِلی کنده شده یا روی ورق های پاپیروس به نگارش درآمده اند، اما در ادامه می تواند خواندن نوشته های روی سکه ها، گلدان ها، پارچه ها، و اشیای دیگر را نیز دربر داشته باشد. بدین ترتیب، خواندن نوشته های کتیبه بیستون و ترانویسی و ترجمه آنها کار اپیگرافیست است، اما بررسی محتوای این نوشته ها به کارشناس تاریخ باستان مربوط می شود. اپیگرافی می تواند به ما بگوید نوشته های روی استوانه کورش به کدام زبان نگاشته شده اند و معنی لفظی آنها چیست، اما تفسیر این نوشته ها، مقصود از نگاشتن خود کتیبه و قرار دادن آن زیر دروازه ورودی یک معبد بابلی از حوزه اپیگرافی خارج می شود، هرچند نباید فراموش کرد در بستر کنونیِ گرایش به پژوهش های چندرشته یی و بینا – رشته یی مرزبندی های خشک و سخت در عمل کمتر پابرجا می مانند. بدین لحاظ، اپیگرافی و زبان شناسی در کنار پژوهش های تاریخی و باستان شناختی بستگی ای تنگاتنگ و تعاملی با انسان شناسی دارند. این بستگی، همان طور که خواهیم دید، از نخستین قدم برای خواندن یک کتیبه خود را نشان می دهد.

با این که اپیگرافی به طور عمده با خواندن کتیبه ها سر و کار دارد، در مطلب حاضر به جای معادل فارسی «کتیبه خوانی» یا هر معادل دیگر، از نام جهانی این شاخه استفاده شده است. مهم ترین دلیل این کاربری، گذشته از همگامی با جریان جهانی پژوهشگری، تنوع و گوناگونی پس زمینه هایی است که متن های باستانی را روی خود جا داده اند: کاشی کاری ها، دیوارهای سنگی، سنگ قبر ها، اسناد حقوقی، مُهرها، طومارها و بسیاری دیگر. وقتی کاوش های باستان شناختی اُبژه ای از این دست را از لا به لای غبار زمان بیرون می کشند - اُبژه ای که علامت هایی روی آن نقش بسته - کار اپیگرافیست آغاز می شود. اما، شاید قدری برخلاف انتظار، نخستین قدم در یک پژوهش اپیگرافی نه تشخیص الفبا یا زبان نوشته بلکه مشخص کردن شکل کامل و نهایی هر علامت (از ورای محوشدگی ها و شکستگی ها) و سپس معلوم کردن این نکته است که آیا علامت های نقش بسته روی اُبژه مورد نظر اصولن نشانه هایی زبان شناختی از جنس الفبا محسوب می شوند یا نه. برای رسیدن به پاسخ این پرسش به شناختی از بستر فرهنگی اُبژه نیاز داریم که همواره محیا نیست. تکه سنگ تراش خورده ای که وسط ویرانه های چند بنای صدها ساله در منطقه ای دورافتاده یافت شده و تعدادی خط و واخط رنگ و رو رفته به زحمت روی سطح آن پیداست، مسئله ای چندین مرحله یی پیش روی اپیگرافیست می گذارد: این تکه سنگ چیست (جزئی از یک دیوار، ستون، کف سازی خیابان، یا اُبژه ای مستقل مثل نیمکت یا سنگ قبر)؟ در چه سازه ای به کار رفته (عمارت مسکونی، پرستشگاه، ساختمان دولتی یا خدماتی، بنای یادبود)؟ آن سازه چه جایگاهی در چشم انداز محوطه باستانی محل کاوش داشته (مرکز توجه و یا مراجعه دائم یا خلوتی خصوصی و یا کم اهمیت)؟ محوطه باستانی مزبور متعلق به کدام فرهنگ است؟ و مهم تر از همه، زبان آن فرهنگ چیست؟ آیا علامت های مورد بررسی حرف نگارهای همین زبان هستند یا متعلق به زبانی دیگر؟ آیا حرف نگار اند یا جزئی از نگاره های تصویری معنادار یا صرفن علامت هایی خالی از معنا؟

 

روش شناسی اپیگرافی

پرسش های بالا ما را با نخستین دشواری این شاخه آشنا می کنند: کتیبه های باستانی در بیشتر موارد به صورت سالم و کامل و یک تکه به دست نمی آیند. کشف تکه های گمشده یک متن و سپس کنار هم نشاندن و جورچین کردن آنها اپیگرافی را به شاخه های موزه شناختی مثل حفظ و مرمت آثار باستانی پیوند می زند. اگر تکه ها از کاوش در منطقه ای واحد به دست آمده باشند، کارشناسان مرمت به تنهایی از عهده همبند کردن آنها برمی آیند. اما اگر تکه گمشده ای از یک کتیبه با کاوش در منطقه ای متفاوت یافت شود، یا زبان آن با زبان غالب منطقه همخوانی نداشته باشد – مثل کهن ترین خط نوشته پهلوی که در نزدیکی تورپان در شمال غربی چین یافت شد (Weber 1992: 32-33) – باید از تخصص اپیگرافیست در زبان شناسی کمک گرفت. خبر خوش این که بیشتر متن هایی که امروزه در اپیگرافی با آنها سر و کار داریم به زبان های شناخته شده مربوط می شوند: یونانی، لاتین، مصری، پارسی، عبری، عربی، آرامی، گجراتی، سغدی، و از این دست. پس از به دست آمدن بخشی تا حد ممکن کامل از یک نوشته و شناسایی زمان و مکان و زبان نگارش آن، کار تخصصی اپیگرافیست با ثبت دقیق علامت ها – حرف نگار (الفبایی) یا تصویرنگار (هیروگلیف) - و سپس ترانویسی آنها به الفبای امروزی آغاز می شود.

همان گونه که پیش از این اشاره شد، تهیه رونوشتی تا حد ممکن برابر با اصل از متن کتیبه یکی از مقوله های اصلی و بسیار مسئله ساز در کار اپیگرافی است. این مقوله در رابطه با اپیگرافی کتیبه های سنگی به ضرورت به کارگیری تمهیدها و وسیله های گوناگون راه می برد. نوشته های کنده شده بر سطح سنگ های سخت یا نرم درجه های گوناگونی از خوانایی، از محوشدگی یا خردشدگی کامل تا رنگ باختگی یا شکستگی جزئی، را به نمایش می گذارند. به همین خاطر، برای تهیه رونوشت از این متن ها از وسیله ها و شگردهای مختلفی استفاده می شود. اگر سنگ نوشته از پس زمینه اصلی خود – مثلن یک دیواره صخره یی، بلندای افریز یک پرستشگاه، یا کنگره یک برج – جدا نشده و همچنان در همان مکان نصب مانده باشد، تعداد و تنوع وسیله های لازم برای دسترسی به آن نیز بیشتر خواهد شد. برای اطمینان از دقت رونوشت تهیه شده از کتیبه های سنگی اغلب از شگردی به نام «پرینت» یا «حرف برجسته» (squeeze) استفاده می کنند. این روش عبارت است از گستردن یک برگ کاغذ صافی (filter paper) روی سطح سنگ، خیس کردن آن و سپس کوبیدن آن با فرچه اپیگرافی (squeeze brush) تا حدی که تمامی فرورفتگی های موجود در سنگ روی کاغذ به صورت برجسته نقش ببندد. با خشک شدن این کاغذ رونوشتی عینی از متن کتیبه به دست می آید که به راحتی قابل جا به جایی و رونویسی است (شرح مفصل تر این روش در McLean 2002 : pp 69-72).

در پیاده کردن متنی که رونوشت آن تهیه شده دانش زبان شناسی نقشی تعیین کننده ایفا می کند. این نکته را به کمک یک مثال بهتر می توان توضیح داد. الفبای یونانی، به گمان غالب، در قرن هشتم پیش از میلاد با الگوبرداری و اقتباس از روی الفبای فنیقی به وجود آمد (شرح کامل تر در Cross 2009). با این حال، بخش های مختلف سرزمین های یونانی نشین شکل هایی مختلف و گاه بسیار متفاوت از این الفبا را به کار می بردند. نمودار نهایی الفبای یونانی، که تا حد زیادی وامدار نوع آتنی آن بود، سرانجام در حدود 370 پیش از میلاد تثبیت شد. با این همه، استفاده همگانی از یک سامانه الفبایی استاندارد به معنای استاندارد شدن زبان گفتاری نبود. در نتیجه، کتیبه های به دست آمده از مکان های گوناگون، با وجود هم زمانی و پیروی از سامانه الفبایی یکسان، همچنان تفاوت هایی املایی را به نمایش می گذارند که، گذشته از احتمال بروز اشتباه نوشتاری، ممکن است بازتاب گویش محلی فرهنگ خود باشند. با توجه به نبود نقطه گذاری، فاصله گذاری بین کلمه ها، یا استفاده از حروف کوچک در کتیبه های یونانی دست کم تا قرن دوم پیش از میلاد، تشخیص هر جمله یا قسمت های تشکیل دهنده آن نیازمند آگاهی هرچه بیشتر از پیچ و خم های تحول و تکامل خط و زبان یونانی و دگرگونه های محلی آن است. ترجمه متن حاصل، به همراه ارائه اطلاعات موزه شناختی مربوط به ساختار و محتوای آن، مرحله پایانی اپیگرافی است که اُبژه متنی را به عنوان یک گواه باستان شناختی معتبر به ثبت می رساند.

ثبت یک اُبژه متنی به معنای افزودن آن به کُرپُرا (جمعِ کُرپوس = بدنه) یا، به تعبیر امروزین این مفهوم، بانک اطلاعاتی دانش اپیگرافی است. اما برای به وجود آوردن یک کُرپُرای به سامان باید ملاک یا ملاک هایی برای طبقه بندی متن ها تعریف شود. در این رابطه نخستین گزینه ای که به ذهن می رسد ملاک زبان شناختی است. طبقه بندی دست نوشته های کلاسیک بر این اساس منجر به پیدایش دو کُرپُرای بزرگ و عمده شده است: کُرپوس اینسکریپتیونِس لاتیناروم (Corpus Inscriptiones Latinarum) یا به اختصار CIL، مجموعه مدونی از تمامی کتیبه های رومی به جا مانده – و یافت شده - که بنیان آن، مجموعه دست نوشته های مربوط به قوانین ناپل، اینسکریپتیونِس رِنیی نئاپُلیتانی  (Inscriptiones Regni Neapolitani)، با گردآوری تئودُر مامزِن در 1852 است (Mommsen 1852)؛ و کُرپوس اینسکریپتیونوم گره کاروم (Corpus Inscriptionum Graecarum) با نشان اختصاری IG، مجموعه کتیبه های یونانی که نخستین ویراست آن به دست آوگوستوس بوک در 1828 منتشر شد (Boeckh 1828). تا پیش از این دو، تلاش هایی برای گروه بندی مجموعه ها با ملاک موضوعی صورت گرفته بود. اما این ملاک نتوانست اعتبار علمی پیدا کند. چرا که بسیاری متن ها را می شد هم زمان در گروه های موضوعی مختلفی، از حقوقی و سیاسی گرفته تا فرهنگی و ادبی، طبقه بندی کرد. بدین ترتیب، راه برای اعمال سلیقه و نظر گردآورنده باز می شد و اجازه تعلق بسیاری از متن ها را به یک گروه مشخص و چارچوب بندی شده نمی داد. سرانجام دو مجموعه بالا رویکرد باستان شناختی را در پیش گرفتند و متن ها را بر اساس مکان یا، به بیان دقیق تر، جغرافیای فرهنگی آنها دسته بندی کردند. بدین ترتیب، هر اُبژه متنی جدید پس از پیاده کردن و ترجمه متن می تواند با سایر نوشته های مربوط به منطقه خود، مثلن آتن، در یک گروه قرار بگیرد. این ترتیب به ویژه در بررسی های تطبیقی از کارآیی خوبی برخوردار است.

اطلاعات به دست آمده به کمک اپیگرافی نقش بسیار مهمی در اعتبار دانسته های ما درمورد جهان باستان ایفا می کنند. این گفته را باید شمشیری دولبه دانست: خواندن نوشته هایی که مردمان از هفت هزار سال پیش به این سو به صورت های مختلف به جا گذاشته اند به اندازه سایر انواع شواهد باستان شناختی هم روشنگر اند هم پرسش برانگیز. سنگ قبری رومی از قرن اول پیش از میلاد که از جانب شوهر یک کنیز به همسر درگذشته اش تقدیم شده و طبق رسم روز نام بانوی آن کنیز را همراه با چندتایی از مشخصات خود او ذکر کرده، در برابر تأمین داده هایی قابل اتکا درباره خانواده مزبور این واقعیت تاریخی مستدل را زیر سوال می برد که در بستر فرهنگی مورد بحث ازدواج با بردگان ممنوع بوده است. بدین ترتیب، پیداست که در کنکاش برای خواندن واقعیت های تاریخی از روی یک نوشته باستانی از هر شاخه ای، چه اپیگرافی و چه جز آن، آغاز کنیم، مشکل می توانیم کار پژوهش را به چارچوب های همان شاخه محدود کنیم. مطالعه های موردی ای که ارائه خواهند شد، بازتاب های عمیق تری از این واقعیت را به نمایش خواهند گذاشت.

 

منابع

Cross, A. 2009. The Development of the Greek Alphabet within the Chronology of the Ancient Near East, University of Calgary.

 Gagarin, M. 2010. The Oxford Encyclopaedia of Ancient Greece and Rome, vol. 7, Inscriptions, Greek, p. 72.

McLean, B. H. 2002. An Introduction to Greek Epigraphy of the Hellenistic and Roman Periods from Alexander the Great down to the Reign of Constantine (323 BC – AD 337), Ann Arbor: University of Michigan Press.

Weber, D. 1992. Texts I: Ostraca, Papyri und Pergamente, Corpus Inscriptionum Iranicarum. Part III: Pahlavi Inscriptions, IV. Ostraca, V. Papyri, London: School of Asian Studies (SOAS).

منبع: انسان شناسی و فرهنگ

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: