1392/10/17 ۰۸:۳۲
جهان ساليان متمادي تحت حاكميت تكصدايانه غرب قرار داشت حاكميتي كه بهگونهاي مقتدرانه معرفتشناسي، عقلانيت، اخلاق و عملكردهاي اجتماعي ملل و اقوام مختلف را شكل ميداد و هر آنچه را با معيارهاي غربي منافات داشت غيرمعرفتي، غيرعقلاني، غيراخلاقي و غيرعلمي قلمداد ميكرد.
دكتر مريم صانع پور استاديار گروه غربشناسي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي
جهانيشدن ارتباطات مستلزم جهاني شدن تعهدات اخلاقي انسانها نسبت به يكديگر است؛ در جهان كنوني، ارتباطات بدون مرز، مسائل اخلاقي فرا ملي و فرامرزي را بهوجود آوردهاند كه راهحلهاي جديد و جهاني را ميطلبند. امروزه فناوريهاي ارتباطي توانستهاند اديان، سنن، اقوام و ارزشها را با وجود تنوع قواعد سياسي، آرمانهاي اجتماعي و مفاهيم ارزشي در يك پهنه بدون مرز گردهم آورند. از اينرو توجه به اصول اخلاقي مشترك در ميان تكثرات ذكر شده ميتواند به برقراري گفتماني صلحآميز و انساني ميان شهروندان دهكده جهاني بينجامد و زمينههاي نزاع و تخاصم را از بين ببرد در اين طريق ميتوان بهدنبال تحقق رسانهاي با گرايش جهانوطنانه بود تا جريانات جهاني بهگونهاي گزارش شوند كه به تفاهم ميان شهروندان جهاني منجر گردند؛ رسانهاي متعهد كه در پي رفع محروميت اقتصادي، فقر فرهنگي و ناآراميهاي سياسي در جهان باشد. جهان ساليان متمادي تحت حاكميت تكصدايانه غرب قرار داشت حاكميتي كه بهگونهاي مقتدرانه معرفتشناسي، عقلانيت، اخلاق و عملكردهاي اجتماعي ملل و اقوام مختلف را شكل ميداد و هر آنچه را با معيارهاي غربي منافات داشت غيرمعرفتي، غيرعقلاني، غيراخلاقي و غيرعلمي قلمداد ميكرد امّا امروزه در وسعت جامعه مجازي، غيرغربيها نيز ميتوانند اظهار وجود كنند و هويت علمي و عملي خود را در رسانههاي جهاني به منصه ظهور رسانند از اينرو ميتوان درصدد طراحي برخي اصول اخلاقي بود كه از مشتركات فرهنگهاي مختلف با سنتهاي اخلاقي متنوع و گاه متضاد اخذ شدهاند به بياني ديگر اخلاق رسانه جهاني، بنيانگذاري دوباره فلسفه اخلاق را ميطلبد. ادوارد سعيد در اين رابطه به سفر كردن نظريه غربي اشاره ميكند. اگر قرار باشد نظريهاي به صورت جهاني مطرح شود بايد به زمينههاي بومي آن نظريه توجه كرد. به عنوان مثال نظريههاي اروپايي در شرايط تاريخي ـ جغرافيايي ـ سياسي خاص خود ايجاد شده و تعميم آن به ساير نقاط جهان موجب بحران هويت در آن سرزمينها شده است حال بايد ديد چگونه بايد با مفاهيم اخلاقي غربي مانند تعهد اجتماعي، وظيفهگرايي يا سودگرايي در رسانههاي كاملاً غير اروپايي مانند چين معامله كرد؟ آيا نظريههاي غربي دوره روشنگري را ميتوان به نظريههاي كشور مقصد كه داراي دين و زندگي خاصي مانند آئين كنفوسيوس، تائو يا بودا هستند اضافه كرد؟ آيا اين نظريهها ميتوانند به تناسب خصوصيتهاي فرهنگي ـ اجتماعي و سياسي كشور مقصد بومي شوند؟ آيا اين نظريهها در رسانه مثلاً كمونيستي كه مبتني برمدل سياسي، اقتصادي غربي است امّا با سنتهاي محلي گره خورده است توليدكننده الگوي متفاوتي خواهند بود؟ در رويكرد غيرانحصارگرايانه به نظر ميرسد جهاني شدن رسانهها به معناي احياي دوباره سنتها و فرهنگهاي محلي مختلف، در فضايي مسالمتآميز باشد كه اين فضاي مسالمتآميز نميتواند پذيراي قواعد تحكمآميز امپرياليستي باشد. رابرتسون در اين مورد از فشردگي جهان كنوني و تقويت آگاهي جهاني بهعنوان يك كل سخن ميگويد منظور وي از فشردگي، ارتباط دروني جوامع در حيطهاي است كه پنج بعد جريانات فرهنگي جهاني را دربردارد كه عبارتند از: حوزههاي قومي، رسانهاي، تكنيكي، مالي و نظريهاي. حال بايد ديد آيا ميتوان اصول مشترك اخلاقي را براي اين حوزههاي متنوع در فرهنگ هاي مختلف پيشنهاد داد؟ پاسخ اين است كه فقط در صورتي اين مشتركات ممكن است كه از ذاتيات و فطريات اخلاقي بشر اخذ شده باشد ذاتياتي كه همه جوامع را اعم از غربي و غير غربي، ديني و غير ديني، پيشرفته و غير پيشرفته را بتواند در بر گيرد بهعنوان مثال در اينجا به اخلاق آفريقايي اوبونتو اشاره ميكنيم كه خصوصيتي جمعگرايانه دارد زيرا اخلاقي فطري و ذاتي براي همه وجودهاي انساني است نه يك مجموعه هنجارهاي عارضي كه توليدكنندگان رسانه آن را فضيلت تلقي و به جامعه القا كرده باشند. بنابراين ميتوان پيشنهاد كرد كه قراردادهاي اخلاقي رسانه جهاني، مبتني براصول اخلاق عمومي فطري باشد تا تنوع تاريخي يا جغرافيايي ملل مختلف نتواند آن اصول را از اعتبار ساقط كند. همچنين قوانين اخلاقي مستلزم ارتباطگرايي ذاتي اخلاق است درحالي كه قوانين فردگرايانه غربي مستلزم حضور افرادي مستقل از يكديگر است كه ارتباط آنان امري عارضي است، از اين رو نيازمند تحميل قواعد اخلاقي است. بهبياني ديگر روابط اخلاقي در گفتمان غربي شأني مكانيكي دارند اما بهعنوان مثال در سنتهاي غيرغربي مانند سنت آفريقايي اوبونتو اعتقاد براين است كه ارزشهاي جامعه مانند حقيقت، آزادي و عدالت به علت وابستگي و تعامل ذاتي افراد جامعه به يكديگردر ذات اجتماع نهفته است بنابراين فقط يك قرارداد اجتماعي نيست بلكه يك الزام اجتماعي است اين رويكرد امروزه توسط برخي فيلسوفان جديد غربي نيز چون لويناس، مارتين بوبر، پائولوفريه مورد تأكيدقرار گرفته است. پيتر فوريه معتقد است هر چند بايد نظريه هنجاري رسانه و اخلاق رسانه به علت وجود و فضاهاي تودهاي متفاوت، برتفاوت و تنوع متمركز شوند امّا در عين حال نقطه اشتراك در اين تفاوتها ميتواند فضايل مشترك انساني باشد؛فضايلي مانند اصالت داشتن خير عمومي و ايجاد فضاي گفتوگو كه در نهايت به برقراري زمينههاي وفاق بهعنوان يك نقطه عزيمت در نظريه اخلاق رسانه جهاني خواهد انجاميد. در اينجا پنج اصل بهعنوان اصول فطري و ذاتي اخلاق انساني معرفي ميگردد كه ميتواند اصول مشترك اخلاقي در رسانه جهاني محسوب گردد اصولي كه فرامليتي، فرانژادي، فراتاريخي و فرامكاني است: اصل اول: كرامت شأن انساني دونالدسون عقيده دارد تكريم شأن انسان بدون در نظر گرفتن مليت و قوميت خاص يك اصل اخلاقي است كه ميتواند مبناي اخلاقي مشترك در ميان فرهنگهاي مختلف باشد مبنايي كه با تكيه برآن ميشود با تمامي شهروندان دنياي مجازي بهعنوان اجزاي محترم يك شبكه فراگير، ارتباطي منسجم برقرار كرد ارتباطي كه در سنت كانتي نيز ريشه دارد چنانكه براساس نظريه عدالت رالز كرامت انسان مابهالاشتراكي فرامليتي است كه در فلسفه اخلاق كانت، با مابهالاشتراك مليتي قرارداد اجتماعي تركيب شده است. بهعبارت ديگر در اين رويكرد بر ارزشمندي شأن انسان بهعنوان زيربناي جوامع انساني در جهت حركت به سوي توسعه جهاني، تأكيد شده است. چنين ديدگاهي، شأن انساني را مبناي برخي ملاكهاي كليدي، در طريق تحقق يك زندگي شايسته و رشدياب براي همه جوامع بشري تعريف ميكند؛ اخلاق كاربردي اين ديدگاه حوزههايي مانند اخلاق زيستي، سلامتي عمومي جهاني و نظريههاي جهاني حقوق بشر را ترسيم ميكند كه همه وجودهاي انساني عقلاني را اعضاي يك منظومه اخلاقي واحد معرفي ميكند اصل دوم: آزادي بيان يكي از اصول مهم اخلاقي در رسانه جهاني، آزادي بيان است اما در برخورد جهاني ـ محلي رسانهها مسائلي مطرح ميشود كه عبارتند از: طبق نظريه «ارزشهاي بومي» آيا جامعه پسااستعماري حق دارد از دولت انتقاد كند؟ آيا براساس ارزشهاي بومي، موضوعات ممنوعه ميتوانند در ارتباط با يك فرهنگ بيگانه به بحث گذارده شوند؟ آيا در زمينههاي بومي و نيز در فضاي جهان مجازي، آرمانهاي اخلاقي ميتوانند مبتني بر انتظارات خير باشند؟ و آيا ميتوان به راحتي از آرمانها و بايدهاي اخلاقي سخن گفت؟ آيا آرمانهاي اخلاقي در يك فضاي بومي و محلي ميتوانند همان آرمانهاي موجود در تاريخ معرفتشناسي تلقي شوند يا مجبور هستند تحت تأثير ارتباطات قدرت قرار داشته باشند؟ و آيا چگونه ميتوان خارج از ارتباطات قدرت مباحث معرفتشناسانه را به بحث گذارد؟ اصل گفتوگو و آزادي بيان از مهمترين حقوق شهروندي است كه به توسعه جوامع انساني در جوامع استعماري همواره رسانهها سخنگوي حاكميتهاي اقتدارگرا بودند امّا امروزه با گذر از دوره استعمار، مردم در فضاي رسانهاي حق انتقاد از سياست حاكميت را دارند تا زمينه حضور خرد جمعي در اداره جوامع ايجاد شود و برآيند عقول و انديشههاي خردورزان يك جامعه موجب توسعه و باروري آن جامعه شود. اصل سوم: برابري و عدم تبعيض تقسيم جهان در دوره روشنگري به دو بخش «اصليهاي بهرهمند از نعمت» و «فرعيهاي محروم از نعمت» موجب شده تا امروزه فقط بخش مرفه، از پديده جهاني شدن بهرهمند شوند درحاليكه اگر قرار است شأن انساني بهعنوان يك ارزش اخلاقي لحاظ شود بايد شأن آسيبپذيران در جامعه جهاني (يعني كساني كه صدايشان شنيده نميشود و سيمايشان ديده نميشود) نيز بهوسيله رسانههاي جهاني پاس داشته شود، زيرا جمعيت محروم و استعمارزده كه اكثريت مردم جهان امروز را تشكيل ميدهند فاقد امكاناتي هستند كه بتوانند از طريق جهاني شدن سخن خود را به گوش هموطنان جهانيشان برسانند، به نظر ميرسد اخلاق جهاني كنوني كه در يك فاهمه تاريخي و سياسي تبعيضآميز ريشه دارد «محرومان» را از نظرگاه رسانهها حذف كرده است. از اينرو نظريه پسااستعماري ميتواند با نظام اخلاقي رسانه مشاركت كند تا ارتباط تعاملي، ميان مردم سراسر جهان ترويج شود، همچنين اين نظريه از اصطلاحاتي كه ارتباطات جهاني براساس آنها بنا شدهاند پرسش ميكند تا به اين ترتيب رويكرد پسااستعماري به جهانيسازي، راهي بهسوي اخلاق رسانه جهاني باز كند و ارزشهاي اخلاقي بهعنوان مفاهيم زمينهاي ميان دو حوزه محلي و جهاني مورد بحث و گفتوگو قرار گيرند. اصل چهارم: وفاق اجتماعي جهاني شدن رسانهها در دنياي كنوني موجب شده تا ديدگاههاي غيرغربي به صحنه ارتباطات وارد شوند و از اين روضرورت وفاق اجتماعي بيش از هر زماني در فضاي جهاني احساس می شود كه در اين رابطه نظريه عملكرد ارتباطي و فضاي عمومي هابرماس يك محصول تحميلي و اروپايي مركزانه بهنظر ميرسد زيرا در نظريه مزبور، توسعه تاريخي جوامع غيرغربي نيز چون معرفتشناسيهاي غيرغربي ناديده گرفته شده است درحاليكه ميتوان با استفاده ازساير نظريههاي ارتباطي (از اديان ابراهيمي گرفته تا اديان شرقي مانند) نظريههاي بودايي يا نظريههاي فلاسفه چيني استدلال كرد كه هابرماس نيز مانند ماكس وبر از فلسفههاي غيرغربي كه به عقلانيت و اخلاق ارتباطي توجه دارند غفلت كرده است توضيح آنكه به عنوان مثال بودا، فلاسفه چيني وآهيمساي هندي نظريههاي معتبري را در مورد وفاق اجتماعي ارائه كردهاند بنابراين نظريههاي بومي غيرغربي و تنوع هويتي پسااستعماري با گفتمان اخلاق رسانه جهاني تناسب بيشتري دارند درحاليكه قالب رسانه جهاني نشأت گرفته از نظريههاي روشنگري غرب نميتواند با تئوريهاي غير غربي از قبيل «اوبونتو» و «آهيمسا» هماهنگ شود. اصل پنجم: رفاه جمعي ماهيت جمعي رسانهها در فضاي مجازي ديجيتال زمينهاي مساعد جهت تأكيد بر رفاه جمعي است به بياني ديگر امروزه به علت گسترش ارتباطات فرا مليتي حقوق جمعي بيش ازحقوق فردي مورد توجه صاحبنظران رسانهها جهاني قرار گرفته است زيرا رسانهها عاملي فراگير براي فاعل اخلاقي تلقي ميشوند عاملي كه بايد جامعه جهاني را به سمت فضايل اخلاقي سوق دهد و با ابراز آزادي بيان در فضاي مجازي باموانع بهرهمندي انسانها از رفاه نسبي مقابله كند؛رفاهي كه لازمه رشد و تكامل جوامع جهاني است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید