ماهيت زبان و ارتباط در نخستي‌ها محمدمهدي ميرلو / بخش دوم و پاياني

1392/9/5 ۱۱:۵۲

ماهيت زبان و ارتباط در نخستي‌ها  محمدمهدي ميرلو / بخش دوم و پاياني

تحقيق روي نيم چيمپسکي(Nim chimpsky): هربرت تريس در 1981 تحقيقي روي شمپانزه‌اي به نام نيم چيمپسکي انجام داد. نيم چيمپسکي در طول چند سال بيش از 19000 پاره‌گفتار چند نشانه‌اي از نسخه اصلاح‌شده زبان اشاره‌اي آمريکايي ساخت.

 

 

تحقيق روي نيم چيمپسکي(Nim chimpsky): هربرت تريس در 1981 تحقيقي روي شمپانزه‌اي به نام نيم چيمپسکي انجام داد. نيم چيمپسکي در طول چند سال بيش از 19000 پاره‌گفتار چند نشانه‌اي از نسخه اصلاح‌شده زبان اشاره‌اي آمريکايي ساخت. بيشتر پاره‌گفتارهاي نيم، دو کلمه‌اي بود.تحليل دقيق تريس نشان داد که بيشتر پاره‌گفتارهايي که نيم به کار مي‌برد، در واقع تکرار چيزي است که او قبلا ديده بود. تريس نتيجه گرفت که باوجود آنچه پيشرفت مهمي به نظر مي‌رسيد، نيم حتي شکل ابتدايي بيان نحوي را نيز نشان نداده است.

به عبارت ديگر، شمپانزه مي‌تواند پاره‌گفتارهاي يک يا حتي چند کلمه‌اي را توليد کند، اما نه به صورت سازمان‌يافته نحوي؛ براي مثال، نيم علائم «به نيم موز بده» را با «موزبده به نيم» و «موز به نيم بده»، جابه جا مي کرد و اين بدان معنا بود که شکل صحيح قواعد دستوري براي او رجحان نداشت. در نهايت تريس اعلام کرد که اگرچه شمپانزه‌ها مي‌توانند پاره‌گفتارها را درک و توليد کنند، اما مهارت زباني به آن معنا در آنها وجود ندارد که حتي انسانهاي بسيار خردسال دارند و ارتباط آنها فاقد ساخت و به ويژه ساخت چندگانه است.

علاوه بر اين شواهد اندکي وجود داشت که نشان مي‌دهد ميمونهايي که آموزش ديده‌اند، نشانه‌ها را در جمله ترکيب کنند و عباراتي بسازند و همين‌طور به نظر بي‌فايده مي‌رسيد که بتوانند تواناييهايي را به ساير ميمونها آموزش دهند و منتقل کنند که در فرآيند آموزش ياد گرفته‌اند.

با بررسي نتايج پژوهشهاي فوق و تفاوتهاي قابل توجه در آنها مي‌توان اين احتمال را مطرح کرد که اين امکان وجود دارد تفاوت نتايج پژوهشها ممكن است ناشي از ويژگي شمپانزه خاص مورد مطالعه يا روشهاي مورد استفاده آنها باشد. به تعبير استرنبرگ، زبان شمپانزه ممکن است نتواند تمام الزامات زبان را برآورده کند؛ براي مثال زبان مورد استفاده آنها خودبه خود کسب نمي‌شود، بلکه آن را فقط از طريق برنامه‌هاي آموزشي بسيار ماهرانه و منظم مي‌آموزند.

انتقادات

در شرايط حاضر نمي‌توان اطمينان داشت که آيا شمپانزه‌ها به طور واقعي دامنه کاملي از تواناييهاي زباني را نشان مي‌دهند يا خير؟ از سوي ديگر تحقيقات مورد اشاره با انتقادات جدي مواجه شده‌اند؛ براي مثال نقد جدي بر تحقيقات فوق اين است که برخي از اين حيوانات از طريق تقويت مثبت (positvereinforcement) آموزش ديده‌اند. آنها براي علامت دادن درست يا کاربرد مناسب نشانه‌ها يا واژه‌نگارها يک جايزه مي گرفتند که معمولا خوراکي بود.

مشکل اين است که حيوانات يک نماد را با يک مفهوم مرتبط مي‌کنند؛ چون اين طور آموزش ديده‌اند و ممکن است نسبت به اينکه اين نشانه دقيقاً به چيزي دلالت مي‌کند، آگاهي نداشته باشند. اگر اين امر درست باشد، پس حيوانات جنبه قراردادي بودن زبان را نشان نمي‌دهند؛ يعني اينکه اين نماد مي‌تواند هر چيزي باشد و در عين حال نشانه مصداق (referent) باشد. وقتي حيواني با ارائه سيب، نشانه سيب را انتخاب مي‌کند، قراردادي بودن زبان را نشان نمي‌دهد؛ اما وقتي سيب وجود ندارد و از نشانه سيب استفاده مي‌کند، قراردادي بودن زبان اثبات مي‌شود.

از سوي ديگر اين سؤال مطرح است که: جنبه ساختارمند بودن زبان در مورد حيوانات چگونه است؟ آيا حيوانات «نحو» را مي فهمند که زيربناي ساختمان جملات است؟ تاکنون تحقيقات انجام شده نشان مي‌دهد نخستي‌ها جملات بسيار ساده را مي‌فهمند و توليد مي‌کنند؛ يعني جملاتي که در حد دو يا سه کلمه باشند. با توانايي تغيير آرايش کلمات و تبديل آنها به ترکيبهاي جديدي که بيانگر معاني جديد باشد، درک قوانين نحوي ثابت مي‌شود که همان معيار زايايي زبان است که در بالا تعريف شد. اگر حيوانات اين کار را انجام دهند، اين امر نشان‌دهندة قوانين نحوي است. هرب تراس(Terrace) شواهدي ارائه کرد که داشتن درک ابتدايي يا توانايي به کارگيري نحو به وسيله برخي از حيوانات را رد مي کند. تراس در مورد اينکه شمپانزه‌هايي مثل واشو معناي علائم و نمادها را مي‌فهمند، مردد است.

نتيجه‌گيري

انسانها براي برقراري ارتباط با يكديگر زبانهاي متعددي به كار مي‌برند كه به طور معتنابهي در اطلاعاتي تغييراتي ايجاد مي‌کند كه آنها به يکديگر منتقل مي‌كنند. در سالهاي اخير شواهد تجربي براي اين ارتباط علّي (causalrelation) مطرح شده و به اين نکته اشاره مي‌كند که زبان مادري يك شخص، واقعاً شيوه‌اي را شكل مي‌دهد كه فرد درباره جنبه‌هاي متعدد جهان شامل مكان و زمان مي‌انديشد. همچنين يافته‌هاي اخير به اين نكته اشاره مي‌كند كه زبان،‌ بخش و جزئي از جنبه‌هاي تفكر است و اهميت آن فراتر از آن چيزي است كه دانشمندان پيش از اين تشخيص داده بودند. در واقع نه تنها زبانها بر آنچه تاثير مي‌گذارند كه ما به ياد مي‌آوريم، بلكه ساختار زبانها مي‌تواند موجب سهولت يا دشواري يادگيري چيزهاي جديد شود.

از سه دهه پيش تا کنون محققان از طريق شواهدي که به دست آورده‌اند، اظهار کرده‌اند که ميمونهاي بزرگ (مانند شمپانزه‌ها و گوريلها) در تواناييهاي زباني، شباهتهاي بسياري دارند؛ هرچند اين موضوع مناقشه‌برانگيز بود. درواقع هرچند محققان توافق داشتند که ميمونها لغات بسياري مي‌توانند بياموزند، اما نتايج در پاسخ به اين سوالات که ميمونها تا چه حد خود به خود و خلاقانه زبان را به کار مي برند، گوناگون و متناقض بودند.

از سوي ديگر حيوانات قدرت صحبت کردن ندارند، ولي مي‌توانند صداها و حرکات معناداري براي ارتباط با يکديگر و تبادل هيجاناتشان ايجاد کنند. صداهاي ايجاد شده در حيوانات توسط قسمت‌هايي از مغز کنترل مي‌شود که سيستم ليمبيک(limbic) و آميگدال(amygdala) ناميده مي شوند. بيشتر صداهاي حيوانات در نتيجه تحريک هيجاني است. شايعترين صدايي که حيوانات در ابتداي زندگي ايجاد مي‌کنند، ضجه جدا شدن از مادرشان است. اين ابتدايي‌ترين شکل ارتباطات اجتماعي سيستم ليمبيک است.

به تعبير استرنبرگ نخستي‌ها، به ويژه شمپانزه‌ها، نويدبخش‌ترين بينش را درباره زبان غيرانسانها به ما عرضه کرده‌اند. جين گودال(Goodall)کاوشگر مشهور شمپانزه‌هاي وحشي، جنبه‌هاي مختلف رفتار شمپانزه‌ها را مطالعه کرده که از آن جمله جنبه آواگري (vocalizations) است. گودال بسياري از آنها را آشکارا ارتباطي تلقي مي‌کند؛ اگرچه لزوماً آن را معرف زبان نمي‌داند. براي مثال شمپانزه‌ها فريادهاي خاصي دارند که نشانه مورد حمله واقع شدن است. فرياد ديگري براي صدا کردن شمپانزه‌هاي ديگر وجود دارد.

با وجود اين، به نظر مي رسد مجموعه آواگري ارتباطي آنها کوچک، غيرمولد، از نظر ساختار محدود، فاقد پيچيدگي ساختاري و نسبتا غيرقراردادي است. همچنين به طور انگيخته کسب نشده است. به همين دليل نمي‌توان از نگاه گودال ارتباطات شمپانزه‌ها را بر اساس معيارهاي موجود يک زبان تلقي کرد.

با وجود مطالعات و پژوهشهاي متعدد که در طول ساليان اخير، به ويژه سه دهه اخير، همچنان اين سوال در کانون توجه قرار دارد که آيا تيره‌هاي غير انسان مي‌توانند از زبان استفاده کنند؟ ترديدي وجود ندارد که مهارتهاي زباني انسان بسيار فراتر از ساير تيره‌هايي است که تا کنون مورد مطالعه قرار گرفته است.

نوام چامسکي زبان‌شناس برجسته در تحليل سوال فوق از تعبير معجزه تکاملي استفاده و بيان مي‌کند: «اگر حيوان از ظرفيت مزيتي زيست‌شناختي چون زبان برخوردار بوده، اما تاکنون از آن استفاده نکرده، يک معجزه تکاملي خواهد بود، مثل يافتن يک جزيره با انسانهايي که بتوان به آنها پرواز کردن را آموخت!»

تحقيقات مربوط به تواناييهاي زبان نخستي‌ها نشان مي‌دهد که برخي از پژوهشگران معتقدند نخستي‌ها داراي تواناييهاي قراردادي و جابه جايي در زبان هستند، چون معناي تعداد محدودي از نمادها را به طور مستقل از خود مصداق درک مي کنند. اين مسأله چه در آموزش مستقيم (با غذا)، چه غيرمستقيم (با تاييد) صدق خواهد کرد که تکنيک‌هاي تقويت مستقيم استفاده مي‌کند؛ اما بايد جانب احتياط را رعايت کرد و اين نکته را مدنظر قرار داد که تواناييهاي قراردادي و جابه جايي فقط در درک مطلب‌هايي ثابت شد که در آن حيوانات نمادها را مشخص مي‌کردند.

در مطالعات قبلي که در آنها شمپانزه‌ها از زبان اشاره‌اي آمريکايي و نشانه‌ها استفاده مي کردند، شواهد اندکي وجود داشت که نخستي‌ها معناي نمادها را هنگام توليد آنها مي فهميدند.

از سوي ديگر نکته مهم اين است که به نظر مي‌رسد مهارتهاي زباني نخستي‌ها به انتها مي‌رسد؛ چون نخستي‌ها در مورد نحو(syntax)، به ويژه در مورد توليد زبان، خيلي کم مي فهمند. به عبارت ديگر، نخستي‌ها مي‌دانند که ترکيب کلمات بر معنا تاثير مي‌گذارد؛ ولي بيشتر نخستي‌ها فقط جملاتي را تکرار مي‌کنند که آموخته اند و تنوع بسيار کمي در ساخت زبان دارند. آنها هرگز در هيچ موردي به توانايي زايايي زبان انسان نمي رسند.

همچنين نخستي‌ها برخلاف انسانها وقتي مهارتهاي زباني را کسب کردند، ديگر نمي‌توانند اين مهارت را به اعضاي ديگر خود آموزش دهند. جورج يول در کتاب بررسي زبان پيرامون پژوهشهاي صورت گرفته در حوزه تعليم زبان به شمپانزه ها مي‌نويسد:

«آيا واشو و کانزي مي‌توانستند با استفاده از نظام ارتباطي نمادين که توسط انسانها و نه شمپانزه‌ها براي آنها انتخاب شده بود، تعامل برقرار کنند؟ جواب اين سوال صراحتاً مثبت است.

آيا واشو و کانزي از لحاظ زباني در سطحي قابل قياس با کودک انساني بودند که همسال آنها بود؟ جواب اين سوال صراحتاً منفي است.

افزون بر اين يکي از مهمترين درسها براي افرادي که در باب ماهيت زبان مطالعه مي کنند، اين واقعيت است که اگرچه مي‌توانيم برخي از ويژگيهاي اصلي زبان را توصيف کنيم، ولي مسلماً تعريفي کاملا عيني و قابل قبول هم از کاربرد زبان نداريم. مي‌پنداريم وقتي که کودک انسان صداهاي زبان گونه را ادا مي‌کند، در واقع رشد زبان را مي‌بينيم؛ ولي وقتي شمپانزه‌هاي کوچک علائم زبان گونه را در تعامل با انسان توليد مي‌کنند، بسياري از دانشمندان مايل نيستند که اين را به عنوان کاربرد زبان قبول کنند. هنوز هم ملاکهايي که در هر مورد به کار مي‌گيريم، به نظر نمي رسد يکسان باشد.»

با توجه به شواهد به دست آمده از آزمايشها و پژوهشهاي مختلف در سه دهه اخير روي شمپانزه‌ها، جورج يول معتقد است نوام چامسکي بايد اين ادعاي خود را مبني بر اينکه «يادگيري حتي حداقل مقدمات زباني کاملا در وراي تواناييهاي يک ميمون باهوش قرار دارد»، بازنگري کند. به تعبير يول هرچند امکان دارد گزارشهايي درباره ديدگاه شمپانزه از نظريه زبان‌شناختي نداشته باشيم، ولي مطمئناً در مورد توانايي آشکار آنها با برآمدن از پس «حداقل مقدمات زباني» گزارشهايي خواهيم داشت.

در مجموع اگر نگاهي دوباره به ويژگيهاي خاص زبان‌شناسان مانند نقش ارتباطي، جابه جايي، خلاقيت، دوگانگي و قراردادي بودن بيندازيم و بخواهيم فارغ از سوگيري‌ها و با اتکا بر شواهد قطعي و نه حداقلي سخن بگوييم، مي‌توانيم تفاوتهايي پيرامون نوع ارتباطات حيوانات با يکديگر و زبان انسان را با دقت بيشتري مورد تحليل و ارزيابي قرار دهيم. براي نمونه در مورد ويژگي جابه جايي به نظر مي‌رسد که ارتباط در حيوانات منحصراًً مربوط به اين لحظه، اين مکان و زمان حال است. بنابراين نمي‌توان از اين ارتباط براي مرتبط کردن وقايع با زمان و مکان در گذشته بهره برد.

وقتي سگي صداي GRRR را توليد مي‌کند، اين فقط به معناي GRRR در همين زمان است؛ چون او نمي‌تواند معناي GRRR را براي عطف به شب قبل يا در آن پارک به کار ببرد؛ هرچند برخي پژوهشگران مدعي شده‌اند که ارتباط ميان زنبورها ويژگي جابه جايي دارد؛ اما شواهد کافي براي اين مدعا و اينکه آيا زنبورها به طور کامل اين ويژگي را در ارتباطات خود دارند، ارائه نشده است.

در مورد ويژگي اختياري يا همان قراردادي بودن زبان نيز مي‌توان چنين بيان کرد که هرگونه ارتباط در حيوانات شامل مجموعه‌اي ثابت و محدود از صوتهاي آوايي و اشاره اي است. بسياري از اين اشکال فقط در شرايط خاصي (براي مثال مشخص کردن قلمرو) و زمانهاي خاص (براي مثال در فصل جفت‌يابي) به کار مي‌روند.

در مورد ويژگي خلاقيت و زايايي نيز بديهي است که نظامهاي ارتباطي موجودات ديگر فاقد انعطاف‌پذيري موجود در زبان انسان است. از سوي ديگر براي حيوانات مقدور نيست علائم جديدي را براي انتقال دادن تجارب يا وقايع جديد ابداع کنند. به تعبير ليمبرجنبه خلاقانه زبان مسأله‌اي نيست که به راحتي بتوان از آن چشمپوشي کرد، در حالي که ارتباطات ميان حيوانات فاقد اين ويژگي برجسته است.

منابع فارسي:

استرنبرگ، رابرت.(1389)، روان‌شناسي شناختي، ترجمه دكتر کمال خرازي، الهه حجازي، تهران : انتشارات سمت.

فردنبرگ، جي، سيلورمن، گوردن.(1388)، علوم شناختي مقدمه اي بر مطالعه ذهن، ترجمه محسن افتاده‌حال و همکاران، تهران، مرکز آينده پژوهشي علوم و فناوري دفاعي.

کيميايي اسدي،تقي.(1389)،خلقت و تکامل مغز،تهران: نشر معاصر

يول ،جورج.(1385). بررسي زبان.ترجمه علي بهرامي،تهران: انتشارات رهنما.

*ماهنامه اطلاعات حكمت و معرفت (با تلخيص)

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: