1394/4/29 ۱۱:۳۵
نیکوکاری که طبیب بود سامان پاشازاده: مطب دکتر عبدالله احمدیه در خیابان چراغبرق (امیرکبیر کنونی)، روزگاری بسیاری بیماران دردمند را پذیرا بود. آنها بیش از آنکه در جستوجوی داروهای تازه و آخرین متدهای پزشکی روز باشند، شیفته مرام و شیوه برخورد و رفتار طبیبی بودند که با آرامش و احترام دردهایشان را میشنید. برخی پول کافی برای پرداخت حق درمان نداشتند ولی پروایی نبود، دکتر در مواردی حتی به آنها کمک مالی هم میکرد. جالبتر اینکه با داروخانهچی برای نسخهپیچیهای رایگان هماهنگ کرده بود. پزشک شناختهشده و دانشآموخته و استاد مدرسه طب دارالفنون، زاده سال ١٢٦٥ شهر آمل از خانواده مشهور بُندار در منطقه بود. او بعدها بهواسطه کار در بیمارستان احمدیه، نامخانوادگی احمدیه را برای خود برگزید.
نیکوکاری که طبیب بود سامان پاشازاده: مطب دکتر عبدالله احمدیه در خیابان چراغبرق (امیرکبیر کنونی)، روزگاری بسیاری بیماران دردمند را پذیرا بود. آنها بیش از آنکه در جستوجوی داروهای تازه و آخرین متدهای پزشکی روز باشند، شیفته مرام و شیوه برخورد و رفتار طبیبی بودند که با آرامش و احترام دردهایشان را میشنید. برخی پول کافی برای پرداخت حق درمان نداشتند ولی پروایی نبود، دکتر در مواردی حتی به آنها کمک مالی هم میکرد. جالبتر اینکه با داروخانهچی برای نسخهپیچیهای رایگان هماهنگ کرده بود. پزشک شناختهشده و دانشآموخته و استاد مدرسه طب دارالفنون، زاده سال ١٢٦٥ شهر آمل از خانواده مشهور بُندار در منطقه بود. او بعدها بهواسطه کار در بیمارستان احمدیه، نامخانوادگی احمدیه را برای خود برگزید. این پزشک نامدار تاریخ ایران در میانه راه با رها کردن همه مشاغل دولتی و بیمارستانی و حتی تدریس علوم پزشکی، در کارش تحولی ایجاد کرد. احمدیه با نشستن در مطب شخصی، هم راه مطالعه در پزشکی سنتی ایران، هم معالجه بیماران نیازمند را در پیش گرفت تا جایی که در هر دو سرآمد زمانه شد و بهعنوان طبیب مردمی آوازهاش پیچید. همه اینها سبب شد دکتر عبدالله احمدیه بهعنوان یک پزشک اخلاقگرا شناخته شود. دکتر احمدیه شرححال خود را نوشت، بیماران و همه گزارشهای روند درمان آنها را در یادداشتهایی گردآورده بود که در زمان زندگی و پس از مرگش، توسط فرزندانشان در مجموعهای با نام «راز درمان» منتشر شد. دکتر احمدیه در چهارم امرداد ١٣٣٨ خورشیدی درگذشت. برخی نامداران عرصه پزشکی، از دکتر عبدالله احمدیه بهعنوان احیاگر طب سنتی بالینی ایران در عصر حاضر یاد میکنند. برای آشنایی بیشتر با دکتر عبدالله احمدیه و وضع اخلاق در پزشکی روزگار در گردونه روزگار، با آذر احمدیه، دختر بزرگ و نیز دکتر آرسیس احمدیه، نوه دکتر احمدیه و تنها فرد از این خانواده که راه پدربزرگ را پیموده است، گفتوگو کردهایم. ***** چه چیزی در روش طبابت دکتر احمدیه بود که ایشان را از دیگران متمایز میکرد؟ آذر احمدیه: تکیه کلام پدر همیشه این بود عبادت به جز خدمت خلق نیست. میگفت شما اگر همه اعمال دینی را درست بجا آورید اما از کنار مردم و کسانی که به شما نیاز دارند بیتفاوت بگذرید، هیچ اثری ندارد؛ اصل این است که مردمدار باشید. او کمک به دیگران را برای پاداش مادی با معنوی انجام نمیداد. معتقد بود مهم آن است که وقتی فردی به من نیاز دارد، من چیز دیگری ندارم جز اینکه باید به او کمک کنم. گاهی داستانهای مربوط به بیمارانش را برای ما تعریف میکرد. البته این کار را با آبوتاب و خودنمایی انجام نمیداد؛ بهنظرم هدفش این بود که غیرمستقیم ما را به درستی و اهمیت چنین کارهایی متوجه کند. همچنین آگاه کند که اینگونه میتوانیم انسانهایی بهتر باشیم. انسانیت برایش مهم بود. آرسیس احمدیه: جدای از مسائل پزشکی، سراسر نوشتههای او، از اهمیت اخلاق پزشکی سرشار بود. رویه امروزه اینگونه است که زمانی برای ویزیت میگذارند که بیمار باید در کوتاهترین زمان، مسأله و بیماری را بگوید؛ پزشک هم اگر حوصله شنیدن داشته باشد، در چند دقیقه بررسی میکند تا به نتیجه برسد. ویزیتهای امروزی به اندازهای کوتاه شده است که پزشکان را مکلف میکنند تنها ١٠ تا ١٥ دقیقه برای هر بیمار وقت بگذارند. نکته جالب اما این است که در گذشته برخلاف امروز میبینیم بیمار در خانه، داستان بیماریاش را از کودکی تا همان روز با جزییات فراوان مانند یک رمان نوشته و پزشک همزمان معاینه، یادداشتها را نیز میخواند و با بیمار صحبت میکند. سرانجام تشخیص خود را از آن نوشتهها و نیز معاینه خویش اعلام و نسخه تجویز میکند. همه کتاب «راز درمان» پدربزرگ، سراسر داستان است، یعنی وقتی این کتاب را میخوانید، کاملا با شخصیت کسی که بهعنوان بیمار توضیحاتی نوشته است، آشنا میشوید. آرسیس احمدیه: ویژگی نوشتههای بیماران که بخشهای زیادی از آنها اکنون در دسترس جای دارد، آن است که تنها شرح بیماریشان نیست، ماجرای زندگیشان هم هست. لابهلای این زندگینامه است که متوجه بیماریشان نیز میشوید. این چیزها امروز اصلا مطرح نیست. اکنون بیمار با عروق و آناتومی شناخته میشود و مورد توجه است؛ شرایط و چگونگی زندگی آنها که همهچیز است، چندان موضوع کار پزشکان نیست. البته مطلق نمیتوانیم بگوییم آن موقع خوب بوده و امروز بد است. شرایط اجتماعی اصلا با گذشته قابل مقایسه نیست اما پزشک اگر چند دقیقه بیشتر به حرف بیمار گوش دهد، شاید اثری بهتر داشته باشد. خودم هم گهگاه که کتاب راز درمان را دوباره ورق میزنم و شرح حال بیماری را به قلم خودش میخوانم، در شگفت میمانم که پدربزرگ، آن زمان در سیستم شرححالگیری چه اندازه جدی بوده و ارتباطها میان پزشک و بیمار چقدر جدی بوده است. مثلا بیمار میآمده و شرح حال میداده است، پزشک به او میگفته برو و داستان زندگی و همه بیماریها و مشکلاتات را از کودکی با دقت بنویس. پزشک پس از بازگشت بیمار، همراه با او بیماری را پیمیگرفته و تا آنجا پیش میرفته است که به درمان برسد. اینگونه بوده که در آن زمانها یک پزشک به شخصیتی ویژه تبدیل میشده است. اگر امروز هم پزشک در ذهن مردم یک شخصیت خاص دارد، برگرفته از تصورات گذشته است.
میدانید چه رخ داد که دکتر عبدالله احمدیه به پزشکی سنتی ایرانی علاقهمند شد؟ آیا میتوانیم بگوییم رویدادهایی در جریان کار موجب این گرایش شد یا اصلا از ابتدا به موضوع علاقه داشت؟ آذر احمدیه: او از آغاز طرفدار طب سنتی نبود؛ بههرحال درسخوانده دارالفنون بود و به روش جدید پزشکی میکرد. دقیق نمیتوانم بگویم چه چیزهایی موجب شد نظرش به طب سنتی و گیاهی دوخته شود. خاطرم هست مادرم میگفت تو در زمان کودکی به دلدردی شدید دچار شده بودی. پدرت هر دارویی مینوشت، نمیخوردی، اگر هم میخوردی، اثری چندان نداشت. پدر گویا پس از مدتی به مادر گفته بود من دیگر نمیدانم چکار کنم، خودت هرکاری میخواهی انجام بده. گیسسفیدی از بستگان ما بود که به او «دختر آغا» میگفتند. وقتی پدر گفت دیگر کاری از دستش برنمیآید، گویا با چند جوشانده و داروی گیاهی حال مرا خوب کرده بود. پدرم از این اتفاق خیلی متاثر شد و مدتها به فکر فرو رفت. خودش هم ماجرایی را تعریف میکرد که به همکاری با استادش، دکتر امیراعلم، بازمیگشت. گویا آنها از درمان یک بیمار ناامید شده بودند. پیرزنی در مطبشان حضور داشته که میپرسد «دیگر با این بیمار کاری ندارید؟» پدرم میگفت ما متوجه نشدیم چرا این را پرسید اما پس از چند وقت آن خانم بیمار پیش من آمد درحالیکه حالش خیلی خوب و رو به بهبود بود. او در برابر اصرار ما ابتدا نمیگفت چه شده اما بعد تعریف کرد که آن پیرزن به او گفته من هم یک راه معالجه بلدم؛ سپس گیاهی را داخل نی ریخته و در گلویش فوت کرده است. پدرم میگفت این هم فکر مرا خیلی مشغول کرد. آیا رابطهای میان پزشکی سنتی و اخلاق پزشکی میتوان تعریف کرد؟ آیا میان پزشکی سنتی، اخلاق پزشکی و ارتباط با طبیعت با بکارگیری داروهای گیاهی و طبیعی، میتوان زنجیرهای ترسیم کرد؟ آرسیس احمدیه: مسأله مهم آن است که اگر فردی بخواهد به شکل سنتی طبابت کند، اصلا بهگونه خودکار باید اخلاق پزشکی را با درکی عمیقتر در کار رعایت کند؛ اصل اولیه در طب سنتی آن است که طبیعت فرد مریض ارزیابی شود. پزشک سنتی در این حالت، بیشک تنها با دیدن چهره بیمار نمیتواند بفهمد طبیعت وی چیست. او نیاز دارد شرح حال از گذشته و زندگی بیمار را داشته باشد تا با طبیعتش آشنا شود؛ این ناخودآگاه قیدهای ویژه اخلاقی را در برابر او میگذارد که شاید پزشکی امروز خیلی درگیر دانستن و ارتباط با آنها نیست. وقتی زندگی اجتماعی مردم ایران را در گذشته مطالعه میکنیم، میبینیم پزشکان از جایگاهی ویژه و شاید مقامی قدسی در باور مردم برخوردار بودند؛ این باور و نگاه از کجا سرچشمه میگرفت؟ آذر احمدیه: بهنظرم به دلیل نیازی بود که انسانها همیشه به این افراد داشتند و نیز اهمیتی که برای سلامتیشان قایل بودند. از اینرو وقتی انسان به کسی نیاز پیدا میکند، طبیعتا به آنسو کشش مییابد و طبعا احترامش هم نسبت به او زیاد میشود.
این دستنوشتهها چه ویژگی داشتند و چگونه در فرآیند درمان اثرگذار میشدند؟ آرسیس احمدیه: مهمترین علت علاقه و اعتماد مردم ایران به پزشکان در گذشته که حتی تا امروز هم ادامه داشته، آن است که بیشتر بیمارها به مسائل روحی نیز گرفتارند. مشکلات در گذشته هم کمابیش همینگونه بوده است. واقعا فکر نمیکنم علت اصلی خیلی از مشکلات، جسمی بوده باشد. در نتیجه، صِرف درددلگفتن و حرفزدن برای پزشکی که به دردهایش گوش میدهد و به آنها توجه میکند، کافی بوده است تا حال بیشتر بیماران بهتر شود. معجونهایی که میگفتند و تجویز میکردند مشخص نیست واقعا چه اندازه تأثیر داشته است! اصل، برخورد پزشک با بیمار است که مسائل را برطرف میکند. این میزان و اندازههای تاثیرگذاری منش و شخصیت و داروهایی که داده میشد، نیازمند مطالعه است. امروز هم اوضاع تفاوت نکرده است. برخی بیمارانی که پیش من میآیند، برایشان قسم میخورم مشکلی ندارند، اما همین امروز بیماری اینجا بود که میگفت من وقتی اینجا میآیم و چند دقیقهای با شما گپ میزنم، خودم میفهمم حالم بهتر شده است!
مرام و منش اخلاقگرایانه و خیرخواهی، مختص برخی افراد مانند دکتر احمدیه بود یا میتوان گفت روح زمانه چنین بوده و مانند او در زمانهاش بسیار بودهاند؟ آرسیس احمدیه: پدرم اعتقاد داشت آن زمان در روزگاری که پدربزرگم طبابت میکرد، اگر کار اخلاقی هم انجام میداد، خیلی هم شاید کار بزرگ و هنرمندانهای بهشمار نمیآمده است. آن زمان،نآ هیچ ویترین موبایلفروشی و فروشگاه ماشینهای آنچنانی یا آگهیهای رنگارنگ تجاری نبوده است که تحریک بشوند. درواقع اعتقاد داشت کارهای مردمدارانه و اخلاقی آدمهای قدیم، در آن روزگار چندان عجیب نبوده است. به اندازهای از آن منشها فاصله گرفتهایم که امروز عجیب مینمایاند. البته مطمئنم امروزه همچنین افرادی هستند که خودشان را از لحاظ اخلاقی حفظ کردهاند و بهویژه در گروه پزشکان هنوز هم تعداد چنین افرادی کم نیست. مطمئنا در زمان دکتر عبدالله احمدیه، افرادی که منشی مانند او داشتند کم نبودهاند، هرچند ممکن است روشهایشان با یکدیگر متفاوت بوده باشد. کسانی مانند پروفسور عدل وجود داشتند که انسانهایی بزرگ به شمار میآمدند. پروفسور عدل در حوزه جراحی نامآور بود و پدربزرگ من هم بر پایه طب سنتی بیماران را درمان میکرد و البته که ارتباطی نزدیکتر با بیماران داشت؛ به همین دلیل شاید نام این یکی را بیش از دیگری شنیده بودند. حتی شنیدهام در زمان کوچ لهستانیها به ایران همزمان با جنگ دوم جهانی، دکتر احمدیه داوطلبانه به میان آنها میرفت و بیماران را ویزیت و درمان میکرد. آذر احمدیه: البته زمانه خیلی مهم است. پزشکان آن زمان فرصتی بیشتر داشتند که به بیماران توجه کنند. حالا ممکن است پدر برای خودش هم شرایطی ویژه داشته و کمکهای زیادی به بیماران کرده باشد. شاید و حتما دیگرانی هم بودهاند که مانند وی کارهایی نیک انجام دادهاند. راستش اگر نتوانم مثالی بزنم اما هیچوقت چیزی بد هم درباره آنها نشنیده بودم. امروزه اما خیلی وقتها خبرهای خوب درباره اخلاق پزشکی به گوشمان نمیرسد. خب اکنون پزشکان گاهی فرصت نمیکنند، گاه نیز خودشان مشکل اخلاق حرفهای دارند. اینجا منظورم بیشتر، بداخلاقی است که خیلیها در این زمینه مشکل دارند. آن زمان جمعیت و بیماریها کمتر بودند. بیماریها به اندازه امروز هم پیچیده نبودند، اینقدر گرفتاری نبود. مردم معمولا خودشان در خانهها با همان درمانهای سنتی مشکلشان را حل میکردند. البته اینطور نبود که پدرم فقط در برابر بیماران رفتار خوبی داشته باشد. او هرگز به ما و دیگران پرخاش و بیاحترامی نمیکرد. پدر روی تحصیل ما خیلی تأکید داشت و میان دخترها و پسرها تفاوتی نمیگذاشت. بسیار تأکید داشت که من هم پزشکی بخوانم ولی ما هیچکدام زمینه این را نداشتیم. زمینه گرایش به هنر و کارهای دیگر در ما بیشتر بود. دکتر احمدیه نقش عشق و محبت را در تحصیل بسیار مهم میدانست. در آغاز دوران مدرسه، چون معلم کلاس اول مرا با خطکش زد و من تب کردم، او برای اینکه از مدرسه بیزار نشوم، برای یکسال دیگر مرا به کودکستان برگرداند. پدر معتقد بود آموزش و همه چیز باید همراه با عشق باشد. یادش بخیر! «روح پدرم شاد که میگفت به استاد/ فرزند مرا عشق بیاموز و دگر هیچ».
مطب احمدیه پولساز نبود؛ انسانساز بود / سید حسین رضوی برقعی، محقق و پژوهشگر تاریخ پزشکی چهلوچهار سال مطبداری احمدیهوار و برخورد نزدیک با بیماران، میراث گرانقدری برای نسل ایرانی در زمان خود او و پس از آن برای آیندگان به یادگار نهاد. شیوه او در برخورد با بیماران و پژوهشهایش، بهتنهایی رسالهای مستقل میطلبد. دست رد به سینه کسی نمیزد و از کسی مبلغ مشخصی دریافت نمیکرد. صندوقچهای بود که هرکس میتوانست بنا به وُسع و تواناییاش حقالعلاج را بپردازد. گرچه برخی نیز علاوهبر عدم پرداخت هزینه درمان، از ایشان داروی رایگان و حواله ذغال و حتی پول دریافت میکردند. دزدی را که به مطب آمده بود و پولها را سرقت کرده بود، نهتنها بخشید و از چنگال قانون رها کرد بلکه از جیب پر فتوتش دستمایه کسبوکارش داد. یکسانانگاری بیماران فقیر و غنی و مهمتر از همه بیاعتنایی به درآمد و نیز چشمی که به دست و جیب مردم خیره نبود، بلکه رنجهای تن آنها را کاستن و اگر در توانش بود مشکل اجتماعی و اقتصادی آنها را حلکردن، آرمانش بود. مطب او پولساز نبود؛ انسانساز بود، انسانپناه بود و ضمنا آموزشگاه چگونه زیستن و پژوهشگاه پزشکی کهن بهشمار میرفت. نقل از «یادنامه حکیم دکتر عبداللهخان احمدیه»
داروهای نسخههای احمدیه همه ایرانی بود / استاد دکتر محمود نجمآبادی «... بیستسال پیش، روزی در مطب نشسته بودم. بیماری آمد و نسخههای چندی نشان داد که همه از دکتر احمدیه بود. دیدم همه داروها ایرانی است. از شیوه طبابتش خوشم آمد. بلافاصله به او تلفن کردم و گفتم میخواهم شما را ببینم. وقتی داد، به خانهاش رفتم. در میان کتابهایی از قبیل ذخیره خوارزمشاهی و آثار بوعلی سینا فرورفته بود و مشغول تهیه یادداشتهایی بود. با دیدنم اظهار خرسندی کرد و مرا به خواندن یادداشتها ترغیب نمود. دیدم با زحمت بسیار بیماریهای مختلف را دستهبندی کرده و برای هریک دارویی که از ترکیب گیاهان وحشی حاصل میشود، معین نموده است. به راستی از این همه زحمت که در کار خود متقبل شده بود لذت بردم و آن روز با هم درباره فواید طب قدیم خیلی صحبت کردیم. او معتقد بود و میگفت باید اطبای جوان بدانند که طب امروز، فرزند طب دیروز است. اگر طب دیروز نمیبود، طب امروز به ترقی کنونی نمیرسید...» نقل از «یادنامه حکیم دکتر عبداللهخان احمدیه»
طبیب وظیفه دارد به سوی بیمار بشتابد / هوشنگ احمدیه، فرزند دکتر عبدالله احمدیه به یاد دارم در زمستانی سخت، پدرم برای عیادت بیماری که در روستای کوهستانی «امامه» اقامت داشت عازم آن منطقه بود. در آن زمان میبایست مسافتی از راه را با خودرو و بقیه راه کوهستانی و صعبالعبور را با اسب و الاغ طی کنند. مادرم هراسان شده بود که چطور در این سرمای کوهستان چنین مسئولیت دشواری را پدرم به آسانی پذیرفته است و سعی در منصرفکردن او در انجام ماموریت داشت. مرحوم پدرم با آرامشی وصفناپذیر و لبخندی که حاکی از اطمینان قلب و اراده استوارش در انجام وظیفه بود، پاسخ داد: «اگر بیماری نتواند نزد طبیب بیاید، این طبیب است که وظیفه دارد به سویش بشتابد و بهعلاوه سوگندی که در روز اول طبابتم خورده بودم، قید و شرطی برای دوری و نزدیکی راه و مناسببودن و نبودن فصل نداشت.» بعد نگاه مهربان و نافذش را روی یکیک فرزندان و مادرم انداخت و ادامه داد: «وقتی هدف انسان خیر است، شما به هیچوجه نگران نباشید.» و سپس راه کوهستان را پیش گرفت. نقل از «یادنامه حکیم دکتر عبداللهخان احمدیه» روزنامه شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید