1394/2/20 ۰۹:۱۷
وهرز در زمان اقامت در یمن و فرمانروایی آنجا به طور مداوم با انوشیروان در تماس بود و نامههایی میان او و کسری رد و بدل شد که به قول اینوسترنزف این کتاب از دسته کتابهایی بود که در باب اداره و روش فرمانروایی بر یمن توسط نمایندگاه شاه ایران ذکر شده بود و در حقیقت نوعی کتاب آیین ملکداری یا تدبیر مدرن بود. (محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و… ۲۶۷) پادشاهی سیف بن ذی یزن بر یمن را چهار سال گفتهاند. (وفیاتالاعیان، ۶ر۳۶) وهرز پس از انجام امور یمن آنجا را ترک کرد و به مدائن نزد شاه بازگشت.
وهرز در زمان اقامت در یمن و فرمانروایی آنجا به طور مداوم با انوشیروان در تماس بود و نامههایی میان او و کسری رد و بدل شد که به قول اینوسترنزف این کتاب از دسته کتابهایی بود که در باب اداره و روش فرمانروایی بر یمن توسط نمایندگاه شاه ایران ذکر شده بود و در حقیقت نوعی کتاب آیین ملکداری یا تدبیر مدرن بود. (محمدی، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام و… ۲۶۷) پادشاهی سیف بن ذی یزن بر یمن را چهار سال گفتهاند. (وفیاتالاعیان، ۶ر۳۶) وهرز پس از انجام امور یمن آنجا را ترک کرد و به مدائن نزد شاه بازگشت. (مروجالذهب، ۱ر۴۴۸)
قحطانیان یمنی به ستایش ایرانیان پرداختهاند و بزرگواریهای آنان را یاد کردهاند. بحتری که از قحطان بود، در مدح ابنای عجم و تذکار بزرگواری ایرانیان با پدران خویش گوید: «چه بزرگیها دارند که ستایش کردنها از آن رونق میگیرد و چه نعمتها که یاد آن به روزگاران بجاست. اگر بزرگی کنید، این نخستین نعمت شما نیست و هیچ مکرمتی چون مکرمت شما بر یمنیان نخواهد بود. آن روزها که انوشیروان جد شما پرده ذلت را از سیف بن ذییزن برداشت و سواران ایرانی با شمشیر و نیزه از صنعا و عدن دفاع میکردند. شما پسران نعمتده عطابخش هستید و ماییم که از شما نهایت نعمت و کرم یافتهایم.» (مسعودی، مروجالذهب، ۱ر۴۴۵) در شعری دیگر ابوزمعه جد امیه بن ابی صلت ثقفی، ایرانیان را بینظیر و شیران بیشه توصیف کرد. (همان، ۱ر۴۴۶) مسعودی نقل کرده که پس از پیروزی وهرز و سپردن قدرت به معدی کرب بسیاری از اعراب از جمله پدربزرگ پیامبر اسلام(ص)، عبدالمطلب برای شادباش به حضور وی رسیدند.(همان، ۱ر۴۴۵) حماسه ایرانیان و وهرز در کتابهای عربی آمده، اما در اشعار فارسی مطلبی ذکر نگردیده است.
ایرانیان پیروز
به راستی کدام قومی را در این پایه از جوانمردی و بزرگواری میتوان دید آنجا که قدرت دارند، از آن سوءاستفاده نمیکنند و پس از تسلط بر منطقهای آن را به دیگری بسپارند؟ این در حالی بود که فاتحان اصلی جنگ، ایرانیان بودند و بهراحتی میتوانستند قدرت را در دست بگیرند. بیشک این گروه زندانیان از خاندانهای بزرگ ایران و نجیبزادگانی بودند که به خشم شاه گرفتار آمده بودند. در صورتی که اگر زندانیان شرور و خطرناکی بودند، هرگز به فرمان وهرز گردن نمینهادند و در یمن راستی و درستی برپا نمیکردند که مورد ستایش عربان قرار گیرند.
در نتیجه قول ابن بلخی و کسانی که آن را نقل کردهاند، پسندیده است که این زندانیان در زندان انوشیروان در حقیقت فرزندان ملوک و سپاهیان ساسانی بودند که شاه چون از ناحیه آنان احساس خطر میکرده، فرمان خروج ایشان را همراه وهرز صادر کرده است. با آنکه تعداد آنها کم بود، اما چون از فنون جنگی بهرههای فراوان داشتند، انوشیروان به پیروزی این عده اعتماد کامل داشت. ابنبلخی مینویسد: «سیف بنذییزن او را گفت: بدین قدر مردم، با ایشان چه توان کرد؟ انوشیروان جواب داد کی: بسیار هیزم را اندک مایه آتش تمام بود.» (فارسنامه، ۹۵)
پس از بازگشت وهرز به ایران، سیف به دست نگاهبانان سپاه حبشی خود کشته میشود و وضعیت یمن دوباره به هم میریزد. (ابنخلکان، ۶ر۳۶) عدهای از ایرانیان که هنوز در یمن بودند، حبشیان را میکشند و بر یمن مسلط میگردند و شرح ماجرا را به وهرز خبر میدهند. انوشیروان این بار وهرز را به همراهی چهارهزار تن از اسواران از راه خشکی فرستاد تا امور یمن را سر و سامان دهند. (مروجالذهب، ۱ر۴۴۸) از این به بعد وهرز از طرف کسری عامل یمن میشود. مرگ وهرز در صنعا روی داد و مقبره او تا قرن چهارم برای یمنیان عزیز و مشهور بود. (دینوری، اخبارالطوال، ۹۳)
فرمانداران ایرانی
به نوشته طبری پس از مرگ وهرز، امارت یمن به مرزبان پسر وهرز رسید(۲ر۷۰۰) و سپس افراد دیگری از ایرانیان بر یمن حکم راندند که عبارت بودند از: مرزبان، خُرّهخسرو و سپس باذان،(قلقشندی، صبح الاعشی،۵ر۲۴) باذان از سوی انوشیروان بر یمن امارت داشت؛ اما گفتار مسعودی در اینباره درستتر به نظر میآید. به نوشته وی «پس از وهرز، پسرش نوشجان و سپس سبحان و خرزاد و سپس پسر سبحان و سپس مرزبان که از خاندان شاهی ایران بود، پادشاه شد. آنگاه پس از وی خُرَّخسرو که مولدش یمن بود، شاه شد.» (مروجالذهب،۱ر۴۴۹)
سایر منابع از این قسمت بهسرعت گذشته و یا مغشوش بیان کردهاند. به گفته نولدکه خرّخسرو پسر موزان(مرزبان) عربی میدانست و شعر عربی میخواند. خسروپرویز ـ پادشاه ایران ـ از اینکه وی مانند عربها شده، ناراحت گشت و عزلش کرد و باذان را والی یمن ساخت. (تاریخ ایرانیان و عربها،۳۷۲) ایرانیان در یمن قدرتمند بودند و بازارهای تجاری را نیز در اختیار داشتند. یعقوبی ضمن نام بردن از بازارهای یمن و صنعا مینویسد: «بازار صنعا در نیمه ماه رمضان برپا میشد و نیز ابناء از آنان ده یک میگرفتند.»(تاریخ،۱ر۳۵۰)
پادشاهی انوشیروان را حدود ۴۸ سال نوشتهاند که پیامبر(ص)، درحدود چهل ویکمین سال سلطنت انوشیروان به دنیا آمد. حضرت ۱۹ سال در پادشاهی هرمز۲ و ۱۶ سال را در زمان پادشاهی خسرو پرویز بودند.۳ (دینوری، اخبار الطوال،۱۰۲؛ ابن بلخی، فارسنامه،۹۶) اوضاع ایران با کشته شدن خسرو پرویز به دست شیرویه، از هم پاشید و چندین پادشاه عوض شدند و پریشان حالی بر ایران حکمفرما بود. (طبری،۲ر۷۲۸) و در این هنگام پیامبر(ص) رحلت فرمودند.
پیامبر(ص) و ابناء یمن
در اواخر سال ششم هجرت، پیامبر(ص) فعالیتهای سیاسی خود را تشدید فرمود و با سایر قدرتها ارتباط برقرار ساخت و طی نامههایی آنها را دعوت به اسلام کرد و یکی از این نامهها را به خسرو پرویز، شاه ایران توسط عبدالله بن حذافه سهمی فرستاد. ابن هشام از قول زهری نقل کرده که کسری پس از دریافت نامه، به باذان نامهای نوشت مبنی بر اینکه مردی از قریش در مکه ادعای نبوت کرده او را تنبیه کن، و گرنه سرش را برای ما بفرست. گویا باذان نامههای کسری را برای رسول خدا فرستاد.
مَقْدسی نوشته: باذان پس از دریافت نامه کسری، دو سفیر به مدینه فرستاد. (البدء والتاریخ،۳ر۱۷۲) ابن اثیر این دو فرستاده را به نامهای بابویه و خُرَّخسرو(یا فیروز) از خردمندان دانسته است. به نوشته او، آنها در طائف با قریش دیدار نمودند و قریشیان شایعهها کردند، مبنی بر آنکه شاه ایران با محمد درافتاده و کار محمد به سر رسیده است! (کامل، ج اول از مجلد دوم،۲۴۹) پیامبر(ص) کمربندی نقرهای که شاه مصر به آن حضرت هدیه کرده بود، به خرخسرو اهدا کرد. به همین خاطر مردم یمن او را با لقب «ذوالمفخره» و یا «ذوالمعجزه»(صاحب مدال پرافتخار کمربند) میخواندند و این لقب در میان فرزندان او نیز به جا ماند. (همان،ج۱ از مجلد دوم،۲۵۱) ابن بلخی فیروز دیلمی را جزو اساورهای میداند که باذان به نزد پیامبر(ص) فرستاد. (فارسنامه،۱۰۶)
پیامبر(ص) نیز در جواب او فرمود که خداوند تعالی او را خبر داده است که کسری در روز فلان ماه فلان کشته شد. (ابن هشام، سیره، ۱ر۸۴) باذان پس از آگاهی از کشته شدن شیرویه و خبر رسول خدا(ص) توسط فرستادگانش، جماعتی از ایرانیان را نزد پیامبر فرستاد و اظهار اسلام کرد. این هیأت در مدینه گفتند: «ما به سوی چه کسی باید برویم؟» آنها پیامبر را ملاقات کردند و اسلام آوردند. پیامبر(ص) در حق این دسته از ایرانیان مسلمانشده فرمودند: «شما اکنون از یاران ما هستید و به طرف ما اهل بیت میباشید.»۱ (البدایه و النهایه، ۲ر۲۲۶) ابنکثیر نقل میکند که پیامبر پیش از این در حین جنگ خندق درباره سلمان نیز شبیه این مضمون فرموده بود که: «سلمان منّا اهل البیت». (همان،۲ر۲۲۷) تاریخنویسان، درباره دیدار سلمان با این گروه از ایرانیان در مدینه مطالبی را یادآور نشدهاند. از نظر فردی، سلمان اولین مرد ایرانی مسلمان شده است، ولی از نظر گروهی، ابناء یمن بودند که اولین ایمان آورندگان به رسول خدا(ص) هستند.
از طریق همین گروه یمنی بود که اخبار مربوط به پیامبر اسلام(ص) به ایران میرسید. این گونه اسلام آوردن باذان و ایرانیان یمن نشاندهنده آن است که تنها راه پیشرفت اسلام شمشیر نبود و اسلام با خشونت بر قلبها حکم نراند. خبر اسلام آوردن این دسته به ایران هم رسیدو بازتابهایی هم داشت؛ چنان که سالها بعد در مورد فتح مروالرود۲ توسط مسلمانان میخوانیم: «احنف بن قیس٫ مروالرود را محاصره کرد و مردم آن با مسلمانان جنگی عظیم کردند و مرزبان آنجا که از خویشان باذام (باذان) فرمانروای یمن بود، نامه به احنف نوشت که اسلام باذام، مرا به صلح دعوت میکند و احنف به شصتهزار درهم با ایشان صلح کرد.»(بلاذری، فتوحالبدان،۱۶۱)
باذان(باذام) مرد نیکوکار و پاکطینتی بود، ضمن آنکه با اندیشه و خردی که به کار بست، صلاح را در اطاعت از پیامبر دانست. تا زنده بود، پیامبر او را عامل همه مخالیف یمن (به مرکزیت صنعا) گذاشت و برکنارش نکرد.(طبری،۴ر۱۳۵۴) پس از باذان، پسرش «شهر بن باذان» بر یمن امیر گشت. گویا ایرانیان بر اثر اقامت طولانی در یمن در زمان تسلط اسلام بر یمن به لحاظ زبان و گویش و برخی آداب مانند اعراب آن ناحیه گشته بودند.(نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها…،۳۷۲)
پس از فتح مکه نمایندگان بسیاری به مکانهای مختلف فرستاده شدند. معاذبن جبل نیز از سوی پیامبر به یمن فرستاده شد. پیامبر(ص)، سفارش اهل کتاب را به وی کرد که بر آنان سخت مگیر و تنها اقرار به وحدانیت خدا داشته باشند.(ابن هشام، سیره،۴ر۲۳۳) منطقه نجران نیمه مستقل از سایر نقاط بود و مسیحیان بسیار داشت.(پیکولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران.۵۷۶)
بذر تشیع در یمن
از فرستادگان پیامبر(ص) به یمن برای تبلیغ این آیین باید به این افراد اشاره کرد: خالد بن ولید، علیبن ابی طالب(ع)، ابوموسی اشعری و معاذ بن جبل (البدایه و النهایه ۲ر۲۲۷) این رسولان و کارگزاران وظیفه داشتند تا سنن و شریعت اسلامی را یاد بدهند و صدقات را جمعآوری نمایند. (بلاذری، فتوحالبلدان،۱۰۱) از برکات بر یمنیان، حضور چندین باره امیرالمؤمنین علی(ع) در این ناحیه بوده است. گویی رفتن حضرت به یمن بذر محبت علوی را در دل این مردم کاشت. بهویژه ایرانیان که ارادت خاصی به اهل بیت داشتند. ابن رسته در قرن چهارم مینویسد: «اهالی آنجا حق را با امیرالمؤمنین علی میدانستند» (الاعلاق النفیسه،۱۰۸) بعدها نیز «شرفا» که از نسل پیامبر(ص) بودند، در این نواحی تا طائف دارای قریههای آباد و وسیع و مناطق زراعی و پرآب و محصول را در اختیار داشتند.(قلقشندی، صبح الاعشی، ۵ر۳۶) در حال حاضر بیشتر یمنیها شیعه زیدی هستند.
نقش ابناء در سرکوبی پیامبران دروغین
رسول خدا(ص) در اواخر عمر شریفش با دروغگویانی مواجه شد که ادعای نبوت داشتند و هر لحظه بیم آن میرفت که اسلام نوپا در معرض خطرات جدی قرار گیرد. نخستین جنگ دوران ارتداد، جنگ اسود عنسی بود که در یمن رخ داد. (تاریخ الرسل و الملوک،۴ر۱۳۶) اسود عنسی در صنعا در سال۱۰ هجری، ادعای نبوت کرد که همزمان با مسیلمه کذاب در یمامه بود. (سیره،۴ر۲۴۲) در این هنگام یمن در دست شهر بن باذان قرار داشت. در جریان درگیری شهر بن باذان با اسود، شهر کشته شد هرچند که فعالیت بسیار کرد ولی موفق نگشت. اسود زن شهر را تصاحب نمود.(البدایه و النهایه،۲ر۲۲۷) پس از کشته شدن شهر، ریاست ایرانیان را فیروز و دادویه عهدهدار شدند. اینان همچنان در طریقه اسلام و متابعت از نبی اکرم(ص) ثابتقدم ماندند و روش باذان و فرزندش شهر را پی گرفتند.
جریان کشته شدن شهر بن باذان و حوادث یمن به اطلاع پیامبر(ص) رسید و مسلمانان مدینه متوجه شدند جز ایرانیان و جماعتی از عرب، سرزمین یمن مرتد شده و پیرامون اسود کذاب را گرفتهاند. در فرآیند مطالعه اوضاع یمن در این دوران درمییابیم که وضعیت بسیار مخاطرهانگیزی برآنجا حکمفرما بود؛ ولی ایرانیان با تمام توان از حضرت رسول(ص) دفاع میکردند. صفا و صمیمیت ایرانیان نسبت به اسلام بسیار بوده است «و در این جهت هیچ ملتی نسبت به هیچ آیینی این اندازه خدمت نکرده و صمیمیت به خرج نداده است.» (مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران،۳۸۴)
رسول اسلام(ص) طی نامهای از ایرانیان خواست با اسود بجنگند. این فرمان برای فیروز، دادویه و جشیش صادر شده بود. ایرانیان از مردم برای این مبارزه دعوت میکردند و اسود نیز ایشان را تهدید میکرد. (مسکویه،۱ر۲۳۷) راهنماییهای «آزاد» (بلاذری، «مرزبانه» نوشته است. فتوحالبلدان،۱۵۳) دخترعموی پیروز و زن شهر بن باذان به ایرانیان، آنها را در سرکوبی اسود بسیار یاری رساند. در نهایت با طرح نقشهها و مسائل بسیار که میان ایرانیان و اسود گذشت، ایرانیان موفق شدند اسود را از پای درآورند و جشیش دیلمی با صدای بلند برفراز کاخ اسود، اعلام «اشهد ان محمداً رسول الله» را سر دهد.(تجارب الامم،۱ر۲۴۲) معاذبن جبل بار دیگر از طرف پیامبر(ص) امام جماعت یمنیان شد و نماز جماعت را از سر گرفت.
خبر کشته شدن اسود به سرعت به اطلاع پیامبر(ص) رسید. عبدالله بن عمر روایت میکند، در شبی که اسود کذاب کشته شد، از طریق وحی خبر به پیامبر رسید و حضرت فرمودند: «عنسی کشته شد و قتل وی به دست مبارک (برگردان پیروز فارسی) که از یک خانواده مبارک میباشد، واقع گردیده است.» مسلمانان پرسیدند: «کدام مرد وی را کشت؟» فرمود: «فیروز بن دیلمی به قتل رساند.» (بلاذری، فتوح البلدان،۱۵۵) بلاذری در جایی دیگر یادآور میشود که پیامبر(ص) قیس بن هبیره مرادی را به جنگ اسود فرستاد و او با کمک ایرانیان موفق به خنثی ساختن توطئه اسود شدند. (همان،۱۵۴) فیروز از آن پس در میان یمنیان ارزش و شهرت بسیاری کسب کرده. ابنخلکان پیروزی فیروز دیلمی را بر اسود عنسی، اولین پیروزی ابوبکر در ایام خلافتش دانسته است. (وفیات الاعیان،۳ر۶۷)
ارتداد اعراب
پس از رحلت پیامبر(ص)، قیس بن عبد یغوث که خود در جریان سرکوبی اسود، به ایرانیان کمک میکرد، مرتد شد و ادعای نبوت کرد. اوضاع ایرانیان و یمن پریشان گشت. ابوبکر خلیفه مسلمین طی نامهای از چند تن از سران یمنیان خواست تا در سرکوبی قیس، به ایرانیان یاری رسانند.(تاریخ الرسل و الملوک، ۴ر۱۴۵۸) طبری در اینباره روایتهای بسیاری را بیان کرده است. پس از رحلت پیامبر(ص)، ایرانیان همچون گذشته به دین اسلام وفادار ماندند، در حالی که اعراب بسیاری در یمن از اسلام بازگشتند. به راستی در میان چه تعداد اقوام میتوان این گونه وفاداریها و جوانمردیها به آیین را یافت؟ پایداری به اسلام زمانی بود که رهبری اولیه آن روی در نقاب خاک کشیده بود.
شرح درگیریهای فیروز با قیس بن عبد یغوث در کتابهای تاریخ وجود دارد. نکته مهم آنکه، در این درگیریها، قبایل عرب از یاری فیروز و ایرانیان مسلمان دست برداشتند و راه اسود کذاب را پیش گرفتند! قیس دستور داد همه ایرانیان را از یمن اخراج کنند و زنان و فرزندان فیروز و دادویه را هم دستور بازگشت به سرزمینشان، ایران داد. با پافشاری و درخواست فیروز از اعراب ناحیه، گروهی از طایفه عقیل از وی حمایت کردند و ایرانیان را از دست سواران قیس نجات دادند و در نهایت با یاری قبیله عک سپاه قیس از هم پاشید.
ایرانیان در راه پاسبانی از شریعت در یمن، شهدای زیادی را تقدیم کردند. دادویه نخستین ایرانی بود که در راه اسلام به شهادت رسید. قیس به دست مهاجر بن امیه اسیر شد. او را در بند کردند و به مدینه بردند. ابوبکر از وی بازجویی کرد که: «چرا دادویه را کشتی؟» او گفت: «من او را نکشتهام، وی را به طور نهانی کشتند و معلوم نیست کشنده او چه مردی بوده است!» ابوبکر نیز سخن او را پذیرفت و از قتلش درگذشت. بلاذری در اینباره نوشته: «ابوبکر نوشت تا قیس را بازگردانند و چون قیس نزد او آورده شد، پنجاه بار نزدیک منبر رسول خدا(ص) سوگند خورد که دادویه را نکشته است. سپس بعد از سوگند، قیس را رها ساخت و همراه کسانی که از مسلمانان برای محاربه با رومیان تعیین شده بودند، به شام اعزام داشت.» (فتوحالبلدان، ۱۵۶)
شهید مطهری در اینباره بیانی به این مضمون دارند که: «شاید این اولین موردی باشد که در آن حقوق اسلامی پایمال شد و تبعیض نژادی و تعصب قومی به کار رفت و برتری عرب را بر عجم به کار بستند؛ زیرا همه میدانستند که قیس مرتد شده و با دشمنان اسلام همکاری میکند و دادویه مسلمان ایرانی برای دفاع از اسلام کشته شده است.» (خدمات متقابل اسلام و ایران،۹۵) بیشتر کتابهای تاریخی اولین بیاعتنایی به دستورات پیامبر(ص) را در احقاق حق براساس شریعت در دوران ابوبکر و ماجرای مالک بن نویره و خالد بن ولید میدانند. زمانی که خالد به خاطر علاقه به همسر مالک، وی را به جرم ارتداد به قتل رساند و خلیفه آن را نادیده گرفت. البته جریان شهادت دادویه جلوتر از قضیه مالک بوده است.
در زمان ابوبکر (۱۱ـ۱۳ هجری) همچنان ابناء، در یمن فعالیت داشتند. در شورشی دیگر که عمرو بن معدی کرب کرد، از طرف خلیفه، طاهر بن ابی هاله برای کمک به فیروز فرستاده شد (تاریخ الرسل و الملوک، ۴ر۱۴۶۴) در دوران بعدی یمن به دست فرستادگان خلفا اداره میشد. در زمان علی(ع) امر یمن با عبدالله بن عباس و برادرش عبیدالله بود. (قلقشندی، صبح الاعشی، ۵ر۲۵) گویا مدتی فیروز در یمن فعالیت داشته تا آنکه در سال ۳۵ هجری فوت نمود. (همان ۵ر۲۵) معاویه، فیروز دیلمی را در فرمانروایی یمن باقی گذاشت؛ اما اندکی بعد او را عزل و عثمان بن عفان ثقفی را به جایش گماشت. (یعقوبی، تاریخ، ۲ر۱۶۷) باید توجه داشت معاویه نسبت به ایرانیان هیچ محبتی نداشت.
برخی از بزرگان و عالمان ابناء
ابناء در قرون متمادی هجرت به همان نام «ابناء» مشهور بودهاند و از آنان بزرگانی از فقها و عالمان برخاستهاند که میتوان به طاووس بن کیسان خولانی همدانی یمانی اشاره کرد. او از ابناء فارس و از بزرگان تابعان محسوب میشده و بسیار مورد احترام عوام و خواص بود. (وفیاتالاعیان، ۲ر۵۰۹)
ابوسعید ابن کثیر مقری (م۱۲۰) از قراء سبعه بود که در شمار ابناء فارس محسوب میشد. (همان، ۳ر۴۱)
وهب بن منبه صاحب اخبار و قصص نیز از ابناء فارس بود. (همان، ۶ر۳۵) به طور کلی میان صحابه و تابعان از محدثان و فقها و عدهای از همین ایرانیان مقیم یمن بودند. مانند ضحاک پسر فیروز دیلمی که از طبقه اول محدثان یمن است و از پدرش روایت میکرده است. شریح قاضی، حنش بن عبدالله صنعانی (م ۱۰۰ق) از اصحاب علی(ع) همام، میمون بن مهران، عمرو بن دینار و بسیاری دیگر از این دسته به شمار میروند که نامشان در کتابها وجود دارد.۳ به مبارکی وجود این گروه مؤمنان پاکباز بود که برکت اسلام شامل یمن هم شد و از کرامت وجود اسلام رحمتی وسیع در یمن حادث گشت که تاکنون نیز قابل مشاهده است.
نتیجهگیری
دین مبین اسلام با کمک گروههای بسیار و رشادتهای افراد زیادی گسترش یافت و نواحی بزرگی را به زیر پوشش خود درآورد. یکی از این گروهها، ایرانیان هستند که با نهایت رشادت و مردانگی و با ایثار جان خود مقابل دشمنان اسلام ایستادند و به نص تاریخ، زمانی از اسلام و پیامبر دفاع کردند که موقعیت خطیری به وجود آمده بود. از یک سو قدرتهای بزرگ و از سوی دیگر پیامبران دروغین و اضطرابات درونی، پیامبر(ص) را آزرده کرده بود. نقش ابناء در طی وقایع جنوب عربستان کلیدی و دارای اهمیت است. فرزندان ایشان نیز بعدها خود از برجستگان جامعه اسلامی به حساب آمدند.
افتخار بزرگی که نصیب این دسته از ایرانیان شد، آن بود که آنان اولین گروههای ایرانی هستند که به پیامبر(ص) ایمان آوردند و شهدایی نیز تقدیم کردند. ابناء زمانی از پیامبر(ص) اطاعت کردند که هنوز ایران به دست مسلمانان فتح نشده بود و آنان در حقیقت در تحت سلطه و قدرت دولت و امپراتوری بزرگ ایران بودند. بر این اساس است که درمییابیم اسلام نه با زور شمشیر که از راه قلبها و با عشق بر دلها حکومت کرد که نمونه آن ایرانیان یمن بودند.
پینوشتها:
۱ـ «انتم منا و الینا اهل البیت».
۲ـ از سرزمینهای خراسان.
۳ـ ابن سعد در طبقات، نام بسیاری از آنها را آورده است.
منابع و مآخذ:
۱ـ ابن حوقل، ابوالقاسم، صوره الارض، بیروت، منشورات دارالمکتبه الحیاه، ۱۹۹۲۰م
۲ـ ابن رسته، اعلاق النفیسه، دارالحیا، التراث العربی، بیروت، ۱۹۹۸
۳ـ ابن اثیر، عزالدین، الکامل فی التاریخ، ترجمه عباس خلیلی، موسسه مطبوعاتی علمی، بیتا
۴ـ ابن هشام، الشیره النبویه، دارالکتاب العربی، بیروت، طبعه الخامسه، ۱۹۹۶
۵ـ ابن کثیر، ابی الفدا، اسماعیل، البدایه و النهایه، مکتب تحقیق التراث، بیروت، بیتا
۶ـ ابن بلخی، فارسنامه، تهران، دنیای کتاب، چاپ دوم، ۱۳۶۳
۷ـ ابن خلکان، ابی العباس، وفیات الاعیان، دار صادر بیروت، بیتا
۸ـ ادریسی، محمد بن محمد، نزهه المشتاق فی اختراق الافاق، قاهره، مکتبه الثقافه الدینیه، بیتا
۹ـ اصطخری، ابواسحاق، مسالک و ممالک، به اهتمام ایرج افشار، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۶۸
۱۰ـ بستانی، پطرس، دائره المعارف، بیروت، دارالمعرفه، بیتا
۱۱ـ بلاذری، احمد بن یحیی، فتوحالبلدان، ترجمه، توکل، نشر نقره، ۱۳۶۷
۱۲ـ پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایتالله رضا، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۷۲
۱۳ـ دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطول، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، تهران، چاپ چهارم، ۱۳۷۱
۱۴ـ قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، بیروت، دارالفکر، اطبعه الاولی، ۱۹۸۷
۱۵ـ گیرشمن.ر. ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معین. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دهم، ۱۳۷۲
۱۶ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، ۱۳۶۲
۱۷ـ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، ۱۳۷۰
۱۸ـ مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۶۹
۱۹ـ محمدی، محمد، فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی، تهران، انتشارات توس، چاپ اول، ۱۳۷۴
۲۰ـ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، دار صادر بیروت، بیتا
۲۱ـ مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران. انتشارات صدرا، چاپ ۲۱، ۱۳۷۴
۲۲ـ معین، محمد. فرهنگ فارسی، موسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۱
۲۳ـ نولد که تئودور، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، پژوهشگاه علوم انسانی تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸
۲۴ـ واقدی، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، انتشارات نو، چاپ اول ۱۳۶۹
۲۵ـ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۹۸۸
۲۶ـ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، ۱۳۷۱
*فصلنامه فقه و تاریخ تمدن(ش۲۴، با اندک تصرف و تلخیص)
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید