1403/9/5 ۱۱:۳۹
مصطفی ملکیان گفت: ویلیامز معتقد است فلسفه کارهایی میکند اما اینها نسبت به کارهایی که نمیتواند بکند خیلی کم هستند. یکی از آن کارها در زمینه فلسفه اخلاق است. از فلسفه انتظار داشتیم در زمینه فلسفه اخلاق کارهای بسیاری برای ما انجام دهد اما نمیتوانیم آنچه انتظار داریم را برآورده کنیم.
مراسم رونمایی از کتاب «اخلاقشناسی و مرزهای فلسفه»، شنبه سوم آذرماه به همت گروه فلسفه خانه اندیشمندان علوم انسانی با همکاری موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران و موسسه فرزانه در سالن فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
در این نشست مصطفی ملکیان، پژوهشگر فلسفه اخلاق، محسن جوادی، پژوهشگر فلسفه اخلاق و عضو هیئت علمی دانشگاه قم، و مینو حجت، مترجم کتاب «اخلاقشناسی و مرزهای فلسفه» و عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران به سخنرانی پرداختند و همچنین مالک شجاعی جشوقانی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دبیری این نشست را بر عهده داشت.
مینو حجت، مترجم کتاب «اخلاقشناسی و مرزهای فلسفه» به عنوان اولین سخنران این نشست در مورد علت ترجمه این کتاب گفت: عنوان کتاب برای من خیلی جذاب بود. پیش از این هم من با ناکارآمدیِ فلسفه در حوزه اخلاق همدلی داشتم و فکر میکردم گویا نمیشود در فلسفه پاسخهای کاملی برای اخلاق یافت. وقتی در مورد ویلیامز تحقیق کردم متوجه شدم او یکی از بزرگترین فیلسوفان اخلاق قرن بیستم است. اجماعی هم وجود دارد که کتابِ «اخلاقشناسی و مرزهای فلسفه»، مهمترین کتاب ویلیامز است. از ویلیامز تا پیش از این هیچ کتابی در فارسی ترجمه نشده بود. همه اینها انگیزهای شد که این کتاب را ترجمه کنم. بنده در ترجمه متون فلسفی به این قائلم که نباید دقت را فدایِ روان کردن متن کرد. در مورد این کتاب هم سعی کردم بدون فدا کردن دقت، متن را پیش ببرم.
عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه در ادامه گفت: تلخیص بسیار خوبی توسط ای. دابلیو. مور که وارث علمی ویلیامز بوده در آخر کتاب آمده که در جمعبندی مطالب کتاب بسیار کمک کننده است. با این وجود من در اول کتاب سعی کردم شاکله کلی بحثی که ویلیامز مطرح میکند را به زبانی سادهتر تشریح کنم. فکر کنم با توجه به ثقیل بودن مطالب کتاب این مقدمه بتواند راهگشا باشد. بر این کتاب به واسطه اهمیت آن مرورهای فراوانی هم نوشته شده است.
او در مورد تمایز کتاب مذکور نسبت به کتابهای دیگر در این حوزه گفت: یکی از ویژگیهای کتاب، فشردگی متن است. ویلیامز به ایجاز سخن میگوید. نکاتی هم که او مطرح میکند نکات بدیع و حتی نامتعارفی است. ویلیامز فرضهایی را زیر سؤال میبرد که ما همیشه با آنها فلسفهورزی کردهایم. حتی اگر ما سخنان او را نپذیریم، باز هم مطالب ویلیامز میتواند موجب پیرایش تفکرات ما شود. دو خصیصه فشردگی و بدیع بودن این اثر را تبدیل به یک اثر اصیل کرده است.
در ادامه مصطفی ملکیان، پژوهشگر فلسفه اخلاق گفت: بنده بدون مبالغه معتقدم در میان کتابهایی که در مورد فلسفه اخلاق در زبان فارسی تا کنون ترجمه شده، هیچکدام عمقِ این کتاب را ندارند. ترجمه کتاب هم بسیار دقیق است.
ملکیان ادامه داد: اولین نکتهای که در مورد ویلیامز باید گفت این است که او با نظامسازیِ فلسفی مخالف است. نظامپردازی به این معنا که ما یک منظومهای از آراء فلسفی را تنظیم کنیم که در این منظومه هر سؤالِ فلسفی، بالقوه یا بالفعل جواب داده شود. در دوران اخیر هگل و وایتهد دو فیلسوفی بودند که همچنان به نظامپردازی قائل بودند و در فلسفه، نظام میپرداختند. ویلیامز چهار شأن استدلال، نقد، دفاع، خلاقیت فلسفی (ابداع یک رأی فلسفی) را قبول دارد اما با نظامسازی مخالف است. در این اثر هم مخالفت او با نظامسازی مشهود است.
او ادامه داد: نکته دیگر در مورد او این است که ویلیامز در کتاب دیگری میگوید من اساساً یک انسان بدبین هستم. خود او این بدبینی را معنا کرده است. ویلیامز میگوید من معتقدم هر حقیقتی در عالم انسانی تسلی خاطر آدمی را از میان میبرد. هیچ حقیقتی در عالم انسانی نیست الا اینکه آشفتگی و پریشانیآور است. قدمای ما میگفتند اَلْحَقُّ مُرٌّ، حقیقت تلخ است.ویلیامز دقیقاً در مورد حقایق عالم انسانی به این سخن معتقد است.
او افزود: نکته سوم اینکه چون او معتقد است که ما تسلی بخشیای از حقایق عالم انسانی نمیبینیم، پس بزرگترین مشکل یک انسان در زندگی این است که بتواند این حقایق را فهم بکند و در عین حال نشکند. چون همه این حقایق انسان را میشکند. نکته چهارم در ادامه نکته سوم این است که ما از فلسفه انتظار داریم که یک انعطافپذیری یا قدرت مقاومتی در مورد این حقایق تلخ به ما بدهد.
ملکیان ادامه داد: نکته بعدی این است که فلسفه تا حد بسیار کمی میتواند این کار را انجام دهد. عنوان کتاب، «اخلاقشناسی و مرزهای فلسفه» است. چرا گفته است مرزهای فلسفه؟ یعنی فلسفه در جهت آن انعطاف و مقاومتی که باید به ما انسانها بدهد، محدودیت دارد. او میگفت جایی غیر از فلسفه این کار صورت نمیگیرد اما به فلسفه هم چندان امیدی نیست. فلسفه کارهایی میکند اما این کارها نسبت به کارهایی که نمیتواند بکند خیلی کم هستند. یکی از آن کارها در زمینه فلسفه اخلاق است. از فلسفه انتظار داشتیم در زمینه فلسفه اخلاق کارهای بسیاری برای ما انجام دهد اما نمیتوانیم آنچه انتظار داریم را برآورده کنیم.
این استاد فلسفه اخلاق با طرح این سؤال که ما در زمینه فلسفه اخلاق چه انتظاری از فلسفه داریم که نمیتوانیم برآورده کنیم، گفت: یکی از انتظارات این است که وقتی اخلاقی زیستن هزینه دارد، کاش فلسفه اخلاق میتوانست به ما نشان دهد که آنچه از آن تعبیر به گزاره اخلاقی میکنیم حاکی از واقعیتهای عینی خارجی است تا یک تضمینی بدهد که اگر هزینه میپردازیم فایدهای هم بر التزام عملی به گزارههای اخلاقی مترتب است.
او افزود: ویلیامز میگوید اگر میشد از آبجکتیویسم اخلاقی دفاع کنیم، یعنی از اینکه گزارههای اخلاقی حاکی از یک سلسله واقعیاتِ مستقل از ساختار ذهن آدمی و باورهای ما هستند، آن وقت میشود گفت که اگر ما برای اخلاقی زیستن هزینه میدهیم پس برای ما فوایدی هم دارد. ویلیامز میخواهد نشان دهد که آبجکتیویسم اخلاقی آنگونه که فیلسوفان اخلاق تا به حال از آن دفاع میکردند قابل استدلالی شدن نیست. آبجکتیویسم اخلاقی محل شک ویلیامز است. اگر اینگونه باشد و ما با سابجکتیویسم اخلاقی مواجه باشیم اصلاً معلوم نیست در قبال هزینهها برای ما فوایدی هم متصور باشد. این اولین جایی است که فلسفه اخلاق برای چیزی که خودش میخواست بیان بکند نتوانست کاری انجام دهد.
ملکیان با اشاره به انتظار دوم ما از فلسفه اخلاق گفت: انتظار دوم ما از فلسفه اخلاق این است که وقتی ما را با نظریههای اخلاقی آشنا میکند، این مطلب ما را به اخلاقی زیستن برانگیزد. ویلیامز دو اشکال به این قول دارد: یکی اینکه اصلاً نظریهپردازی در فلسفه اخلاق کاری نشدنی است، چرا؟ چون به نظر او نظریهپردازی یعنی اینکه بخواهیم حقایق پیچیده زندگی انسانی را سادهسازی کنیم. آنقدر حقایق زندگی انسانی پیچیدهاند و عوامل مهمی در عمل و ترک عمل من مؤثرند که هیچ نظریه اخلاقی نمیتواند این پیچیدگیها را سادهسازی کند و همچنان مطابقت خود را با واقعیت حفظ کند. نکته دوم این است که به فرض که نظریهای هم میبود که واقعاً حقایق عالم انسانی را چنان که بود نشان میداد و آن نظریه میگفت به فلان دلایل اخلاقی زندگی کنید، عقل نمیتواند زندگی اخلاقی را انگیزهمند کند بلکه فقط احساس و عواطف میتوانند این کار را انجام دهند
او در ادامه اظهار داشت: هیچ کسی هیچوقت نمیتواند از راه آشنا شدن با نظریات در فلسفه اخلاق، اخلاقی زندگی کند. اگر کسی بخواهد اخلاقی شود باید ساحت احساسات و عواطف خود را تغییر دهد. چگونه؟ ویلیامز در آثار خود دو راه را پیشنهاد میدهد؛ یکی اینکه اگر ما میتوانستیم از سنین بچگی فرزندانمان، در آنها احساس و عاطفه بپروریم به این صورت که ایگوی فرندانمان را بزرگتر کنیم. اگر بچه ما تا الان فکر میکرد هر چه به نفع من است فقط به نفع من است لااقل بفهمد هر چه به نفع من، پدر، مادر، خواهر و برادر من است هم به نفع من است. دیوارهای ایگو را در فرزندانمان بزرگ کنیم. کمکم احساسات و عواطف شخص را از خود فرد به دیگران متوجه کنیم.
ملکیان در ادامه به راهحل دوم ویلیامز برای اخلاقی زیستن پرداخت و گفت: اگر راه اول جواب نداد، پیشنهاد دوم او راه عشق است. ویلیامز میگفت عاشق شدن نسبت به یک شخص دیگر هم میتواند آدم را اخلاقی بکند. چون اگر عاشق شدم همه چیز را فقط از منظر این ایگو نمیبینم، از منظر آن شخص معشوق هم میبینم. ویلیامز میگفت فقط این دو راه وجود دارد. وجه اشتراک این دو راه این است که من گسترش احساسی- عاطفی پیدا میکنم.
این پژوهشگر فلسفه اخلاق در پایان گفت: بنابراین خود همدلی و همدردی پیدا کردن نسبت به دیگران باید قبل از فلسفه اخلاق پدید بیاید. پس ویلیامز معتقد است که ما باید با احساسات و عواطف آدمیان کاری کنیم که این احساسات و عواطف فقط معطوف به این ایگوی کوچک نباشد و معطوف به دیگران بشود. بنابراین نظامهای اخلاقی پس از آنکه من دغدغه تو را داشتم به کار میآیند. پس فلسفه اخلاق در اصلِ داستان اخلاقی شدن من کاری نمیتواند بکند و فقط در کیفیت اخلاقی زیستن من مؤثر است. یعنی پس از اینکه تصمیم گرفتم اخلاقی باشم، نظامهای اخلاقی مؤثر میشوند.
در ادامه این نشست، محسن جوادی، پژوهشگر فلسفه اخلاق و عضو هیات علمی دانشگاه قم اظهار داشت: دغدغه اصلی برنارد ویلیامز این است که اخلاق مدرن کممایهتر از آن است که بتواند آن مسائل اخلاقی ما را توضیح دهد، توجیه کند و برای ما قابل استفاده باشد. ما باید به این بپردازیم که چه رویکردی بهتر از این ادبیات اخلاقی مدرن میتواند برای ما راهگشا باشد. همزمان با او خانم آنسکوم، مکاینتایر و دیگرانی هم با رویکردهای مختلف این دغدغه را دارند.
او گفت: ویلیامز خود را بیشتر فیلسوفِ فیلسوفِ اخلاق میداند نه فیلسوف اخلاق. او یک قدم عقبتر میرود و در خود فلسفه اخلاق تردید و تأمل میکند و از حدود فلسفه سخن میگوید. این کتاب، کتاب بسیار مهمی است و کسانی که در زمینه اخلاق کار میکنند با آن به نوعی درگیر میشوند. البته این کتاب مورد نقد بسیاری از متفکران هم قرار گرفته است.
منبع: ایبنا
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید