یادی از سعید نفیسی در پنجاه‌وهفتمین سالروز درگذشت او

1402/8/24 ۱۵:۵۸

یادی از سعید نفیسی در پنجاه‌وهفتمین سالروز درگذشت او

57 سال از روزی که سعید نفیسی از دنیا رفت، می‌گذرد. عبدالحسین زرین‌کوب جایی درباره او این صفت‌ها را ردیف کرده بود: مورخ، محقق، ادیب، منتقد، نویسنده، مترجم، زبان‌شناس و روزنامه‌نگار. چقدر عمر لازم است تا شخصی بتواند این هشت صفت را در کنار هم و هریک را به تمامی دارا باشد؟

پیمان طالبی: 57سال از روزی که سعید نفیسی از دنیا رفت، می‌گذرد. عبدالحسین زرین‌کوب جایی درباره او این صفت‌ها را ردیف کرده بود: مورخ، محقق، ادیب، منتقد، نویسنده، مترجم، زبان‌شناس و روزنامه‌نگار. چقدر عمر لازم است تا شخصی بتواند این هشت صفت را در کنار هم و هریک را به تمامی دارا باشد؟ نفیسی در 18 خرداد 1274 به دنیا آمد و این یعنی او تنها 71 سال عمر کرد. هفت دهه زمان بسیار اندکی است برای کسی که هم بتواند شاعر طراز اولی باشد، هم تاریخ را به‌خوبی بشناسد و آن را روایت کند، هم نویسنده پیشرو و جریان‌سازی در روزگار خود قلمداد شود و مقالات و یادداشت‌های متعددی در روزنامه‌ها و مجلات قلمی کند. تازه وقتی اینها را پشت سر هم قطار می‌کردم، یادم افتاد که به ترجمه‌های درخشان نفیسی اشاره نکرده‌ام!

آنچه سعید نفیسی در تمام عمر به آن مشغول بود و غیر از آن برای دیگر شئونات زندگی حرمت چندانی قائل نبود، «کار» بود. نقل است که او در شب ازدواجش با یک جلد کتاب قطور فرهنگ لغت فرانسه و چندین کاغذ چاپی از «فرهنگ ناظم‌الاطباء» به اتاقی رفت که در آن همسرش با رخت سفید عروسی انتظارش را می‌کشید! آن دو آن شب تا سپیده صبح روی نسخه‌ای از فرهنگ ارزشمند مرحوم ناظم‌الاطباء، پدر سعید نفیسی و پزشک مشهور دربار شاهان قاجار، کار کردند. این اتفاق بعدها در تمام زندگی مشترک این زوج امتداد یافت و شب اول ازدواج، خلاصه‌ای بود از آنچه در این زندگی جریان داشته است. در همین زمینه خاطره دیگری نیز از خانه سعید نفیسی وجود دارد که می‌گوید زمانی بخشی از دیوار این خانه بر اثر فرسودگی و گذشت زمان ریخت و نفیسی که برای کار‌کردن تنها به سقفی احتیاج داشت که بالای سرش باشد و کتاب‌هایش را از گزند باد و باران در امان نگه دارد، بدون اعتنا به وضعیت پیش‌آمده، به کار و زندگی خود مشغول بود! آخرش هم این عبدالحسین هژیر، وزیر دربار، بود که روزی برای دیدار نفیسی به خانه‌اش آمد و بعد از مشاهده وضعیت پیش‌آمده برای خانه استاد، ترتیبی اتخاذ کرد تا مشکل در اسرع وقت رفع‌ و‌ رجوع شود.

نفیسی پرکار بود و لحظه‌ای از خواندن و نوشتن فراغت نمی‌یافت. صرف‌نظر از کتاب‌هایی که خود چاپ کرده و امروز می‌توان روی جلد آنها نام استاد را دید، کتاب‌های زیادی نیز در تاریخ فرهنگ و ادبیات فارسی هستند که مقدمه‌ آنها به قلم نفیسی نگاشته شده است. این اتفاق در دورانی آن‌قدر رایج و شایع بوده که برخی به طعنه می‌گفتند: نفیسی زیر تشکچه‌ای که در اتاقش بر آن می‌نشیند، چندین مقدمه حاضر و آماده دارد و هرکه از در آن خانه وارد می‌شود، استاد با تغییر یکی، دو جمله مقدمه مورد نیاز آن شخص برای کتاب تازه‌اش را در اختیارش قرار می‌دهد! این البته چیز غریبی نیست و تا بوده، تواضع بزرگان بیشتر به فرصتی برای هجمه به آنها بدل شده است؛ اما از همین شوخی‌ها و طنازی‌ها هم می‌توان فهمید که سعید نفیسی تا چه اندازه در کمک‌کردن به علاقه‌مندان فرهنگ و ادبیات فارسی گشاده‌دست بوده است. کتابخانه عظیم او که بنا به نقلی 35 هزار و بنا به روایتی دیگر 48 هزار جلد کتاب و مجله و رساله را در خود جای داده بود، بارها و بارها محل رجوع پژوهشگران، نویسندگان و مترجمان هم‌روزگارش بود و بارها دیده بودند که استاد نفیسی نسخ خطی گرانبها و ارزشمندش را به‌ سادگی هرچه تمام‌تر در اختیار یکی از درخواست‌کنندگان قرار می‌دهد و برای این امانت، حتی یک رسید یا امضا نیز از شخص مدنظر نمی‌گیرد. این در حالی است که او اکثر آن کتاب‌ها و مجلات را با هزینه شخصی و به زحمت به دست آورده بود؛ اما در برابر کتاب‌خوان‌ها و نویسندگان، برای یاری‌کردن عنان از کف می‌داد و به چیزی جز رونق‌بخشیدن به کار آنها فکر نمی‌کرد؛ بنابراین می‌توان فهمید که نه‌تنها درباره خودش، بلکه در نسبت با دیگران نیز، تنها «کار» بود که برای او تعیین‌کننده چگونگی روابط و شیوه مناسبات با دیگران بود.

از مهم‌ترین منابع مالی خانواده نفیسی در زمان حیات او، حق‌الزحمه‌ای بود که استاد بابت کتاب‌هایش باید دریافت می‌کرد؛ اما شگفت آنکه نفیسی هرگز برای انتشار آثارش به ناشری سخت نمی‌گرفت و در چارچوب کاری او، چیزی به نام قرارداد یا رسید برای واگذاری اثر یا دریافت حق‌التحریر وجود نداشت. در چنین شرایطی، بسیاری از ناشران از فرصت پدیدآمده منتهای سوءاستفاده را می‌کردند و تمام شرایط چاپ آثار این استادِ بی‌توجه به مادیات را به نفع خود در نظر می‌گرفتند و نفیسی نیز غالبا شکایتی از کسی نداشت و هرچه را ناشر می‌گفت، بی‌چون‌و‌چرا می‌پذیرفت. چنین بود که اکثر کتاب‌های نفیسی با این شرط چاپ می‌شد که تمام حقوق مادی و معنوی آن باید از آنِ ناشر باشد و به جز همان چند پول سیاهی که از طرف ناشر به مؤلف پرکار و سختکوش تعلق می‌گرفت، کتاب جدید هیچ‌گونه عایدی دیگری برای نویسنده نداشت. حتی نوشته‌اند خیلی از مواقع پیش آمده بود که استاد همان حق‌التحریر ناچیز را با کتاب‌هایی از همان ناشر معاوضه می‌کرد و عملا چاپ یک کتاب جدید، چیزی به جز اضافه‌شدن چند کتاب جدید دیگر به قلم دیگر نویسندگان به کتابخانه استاد، برای خانه و خانواده نداشت! این بود حکایت مردی که خودش و کتاب‌هایش همه‌ جای دنیا خواهان داشت؛ اما خود خواست که با سختی و تواضع در ایران زندگی و برای ایران کار کند.

منبع: روزنامه شرق

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: