1393/10/17 ۰۸:۵۶
طنز چیست؟ خوشمزگی و بذلهگوییهایی بهعنوان چاشنی کلام و نوشتار و هرنوع اثر هنری دیگر یا چیزی فراتر از آن؟ و آیا برای طنز میتوان محدودهای قایل بود یا طنز وجود سیال و لغزندهای است که از هردری تو میرود و فراتر از هرژانر و رسانهای میایستد؟ در تعریف جواد مجابی از طنز که موضوع سخنرانیاش در نشست پنجشنبه ١١دی در موسسه پرسش بود، از نگاه نویسندهای که نثر ادبی را با نوشتن قطعات کوتاه طنزآمیز آغاز کرده و تاریخ مفصل و هنوز به چاپنرسیده طنز ادبی در ایران را هم عجالتا در پستوی خانه گذاشته، به این پرسشها پاسخ داده شد. مجابی در این نشست طنز را اینگونه تعریف کرد: ««طنز بینش انتقادی شوخیانه تردیدبرانگیزی است نسبت به وضعیت بشری.» مجابی آنگاه طنز را یک «ابررسانه» معرفی کرد که کل وضعیت بشری حوزه بررسی آن است.
طنز چیست؟ خوشمزگی و بذلهگوییهایی بهعنوان چاشنی کلام و نوشتار و هرنوع اثر هنری دیگر یا چیزی فراتر از آن؟ و آیا برای طنز میتوان محدودهای قایل بود یا طنز وجود سیال و لغزندهای است که از هردری تو میرود و فراتر از هرژانر و رسانهای میایستد؟ در تعریف جواد مجابی از طنز که موضوع سخنرانیاش در نشست پنجشنبه ١١دی در موسسه پرسش بود، از نگاه نویسندهای که نثر ادبی را با نوشتن قطعات کوتاه طنزآمیز آغاز کرده و تاریخ مفصل و هنوز به چاپنرسیده طنز ادبی در ایران را هم عجالتا در پستوی خانه گذاشته، به این پرسشها پاسخ داده شد. مجابی در این نشست طنز را اینگونه تعریف کرد: ««طنز بینش انتقادی شوخیانه تردیدبرانگیزی است نسبت به وضعیت بشری.» مجابی آنگاه طنز را یک «ابررسانه» معرفی کرد که کل وضعیت بشری حوزه بررسی آن است. از شوخیهای ملوکانه تا نزاعهای قبیلهای «کوروش، پادشاه هخامنشی، با سردارانش ناهار میخورَد. حین ناهار، تا وقت خوش شود، شروع میکند سر به سر همسفرگان گذاشتن. حرف زنگرفتن را پیش میکشد و به یکی از سردارانش میگوید که اگر خواستی ازدواج کنی باید زنی بگیری که دماغش پهن باشد چون دماغ تو مانند عقاب است و دماغ پهن و دماغ عقابی خوب به هم میآیند.» این را جواد مجابی بهعنوان یکی از نخستین شوخیهای ایرانی ثبتشده در تاریخ نقل کرد و پس از نقل نمونههایی دیگر از شوخیهای بهجامانده از ایران باستان، به کارکرد طنز و شوخی در بین قبایل عرب و تاثیر این نوع شوخی بر تغییر لحن طنز ایرانی اشاره کرد و گفت: «طنز اعراب در رقابتها و مقابلههای قبیلهای شکل گرفته بود اما در عینحال خیلی راحت و روان و ساده بود و به زبان سادهای بیان میشد.» بابشدن طنز هتاک و همراه با فحاشی و الفاظ رکیک در ایران و مضمون کوککردن اهالی یک شهر برای اهالی شهری دیگر بین قرون اول تا سوم موضوعی بود که مجابی در ادامه روایتش از سیر تطور طنز ادبی در ایران از آن سخن گفت. به گفته مجابی در این دوره طنزی که بین ایرانیها رواج داشته، «ترکیبی بوده از یک نوع طنز اخلاقمدار و یک نوع طنز رکیک» و در همین دوره است که طنز در لباس هجو به حربهای در دست شاعران بدل میشود برای کوبیدن رقبا. مجابی نمونهای از هجو در شعر رودکی آورد که نشان میداد شعر فارسی از همان بدو پیدایش از هجو و هزل و ناسزا با آغوش باز استقبال کرده است. اما از هجو و هزل نمیشود سخن به میان آید و نامی از یکی از هزالان قهار یعنی سوزنیسمرقندی به میان نیاید و طنزشناس چیرهدست، جواد مجابی، هم طبیعتا از این قاعده عدول نکرد و از سوزنی یاد کرد و دیوان چاپشدهاش که به قول مجابی بیشترش سهنقطه بوده است. مجابی با اشاره به حربهبودن طنز در دست شعرا در قرون اول گفت: «طنز در این دوره حربهای بود که شعرا از آن برای رقابت با دیگران و از میدان بهدرکردن رقیبان و خوشمزگی و ندیمی سلطان استفاده میکردند.» اما پس آن بینش انتقادی که در تعریف طنز مطرح شد... آن نگرش مردد به کل وضعیت بشری... به نظر نمیرسد که این وصلهها به سوزنیسمرقندی و طنز هجایی و هزل گونه قرون اول بچسبد... پس آن طنز انتقادی شکاک از چه زمانی در ادبیات ایران ظهور میکند؟ به گفته مجابی از قرن ششمهجری. سنایی؛ آورنده طنز اجتماعی «در قرنششم یک اتفاق خاص میافتد. یک نابغهای مثل سنایی ظهور میکند که از پایینترین درجات جامعه یعنی از وسط لاتولوتها بالا آمده است و به مراتب بالا رسیده است.» مجابی با گفتن عبارات بالا درباره سنایی- شاعری که در کتابهای درسی و دانشگاهی او را تنها با وجه عارفانهاش میشناختیم - شاعر بزرگ قرنششم را «یکی از پایهگذاران طنز» معرفی کرد و گفت: «سنایی این را دریافت که طنز یک بینش انتقادی است نه هزل و لاغ و هجو و مسخره و استهزا و فکاههپردازی صرف که سنایی تمامشان را پیش از آن تجربه کرده بود و بعد به جایی رسید که فکر کرد میتواند از این تجربهها برای نقد اجتماعی بهره ببرد.» مجابی در ادامه گفت: «سنایی شاید اولین کسی است که نقد اجتماعی شوخیانه را با آن معیاری که امروزه ما از طنز انتظار داریم به کار میبرد.» به گفته مجابی طنزی که سنایی پایه گذاشت همان طنزی بود که در آن با همهچیز از قدرتهای زمانه مثل پادشاهان و قضات تا روزگار و طبیعت و چیزهای دیگر شوخی میکردند. دیوانگان عطار و طنز تعلیمی مولوی بعد از مختصری درباره سنایی و اهمیت او بهعنوان بنیانگذار طنز اجتماعی و نقادانه، مجابی به تاثیر سنایی بر شاعران پس از خود و پختهشدن طنز سنایی در کار شاعرانی چون عطار و مولوی اشاره کرد و به اینکه عطار چطور با آوردن دیوانگان به عرصه شعر، گرفتاریهایی را که صراحت طنز سنایی ممکن بود به وجود آورد، دور زد: «تمثیلهای طنزآمیز سنایی بعدها در داستانهای دیوانگان عطار مطرح شد. عطار از زبان دیوانهها هرچه دلش میخواهد میگوید چون به دیوانه حرجی نیست.» نویسنده «شب ملخ» دلیل دیگر ظهور دیوانگان در شعرهای عطار را زمانه آشفتهای دانست که عطار در آن میزیست: «البته این را هم به یاد بیاورید که در آن دوران مغولها حمله کرده بودند و شهرها سوخته شده بودند و مردم در بیابانها پراکنده بودند و برای همین تقریبا نیمی از مردم به خاطر شرایط اجتماعی سخت و دشواری که برایشان پیش آمده بود، دیوانه شده بودند.» طنز عطار نقطه اتصال طنز سنایی به مولوی بود. مولوی چنانکه مجابی در ادامه مطرح کرد «با اشرافی که بر جامعه خود داشت» در مثنوی اشعار هزلآمیزی سرود و آنها را «هزل تعلیمی» خواند: «مولوی میگوید مقصود من از این شعرهای هزلآمیز خوشمزگی و شوخیهای رکیک و مانند اینها نیست، بلکه من میخواهم از این شعرها برای تعلیم مردم استفاده کنم.» اما به نظر میرسد نگاه غالب به شعر شاعرانی مثل سنایی، عطار و مولوی نگاهی است جدی که طنز را بهعنوان عنصری اضافه در کار این شاعران نادیده میگیرد و رویکرد آکادمیک هم به شعر این شاعران معطوف به همین نگاه جدی است. از همینروست که مجابی میگوید: «متاسفانه روی این وجه از ادبیات ما کار جدی نشده و تمام کسانی که خیلی خوب شاعرانی مثل سنایی و عطار و مولوی را میشناختند طنز را در آثار این شاعران بهعنوان رکاکت و اشتباهات این شعرا در نظر گرفتهاند و بهعنوان یک نقد اجتماعی دقیق که با زبان بسیار تندی گفته شده، به این شعرها توجه نشان ندادهاند.» فریاد در برهوت مجابی یکی از دلایل تندبودن زبان طنز این شاعران را شرایط اجتماعیای دانست که آنها در آن میزیستهاند: «جامعه آنها جامعهای بوده که در آن رعیت بیدستوپای بدبختی که فقط برای جنگ و مالیاتدادن مورد بهرهبرداری قرار میگرفته، هیچ ارتباطی با هنرمند زمان خودش نداشته و حرف شاعر را نمیفهمیده و برای همین این شاعران در یک برهوت فریاد میکشیدهاند و طبیعتا وقتی کسی حرفشان را نمیفهمیده، خسته میشدهاند و زبانشان ناگزیر تند میشده. البته بعضی قضاوتهای تند این شاعران در مورد مردم درست نیست. برای اینکه چیزی به آن مردم بیچاره داده نشده بود تا بتوانند درک درستی از واقعیت داشته باشند. شرایط زمانه اصلا مناسب نبوده و خشمی که در این طنزها هست، ناشی از همان سخنگفتن در برهوت است.» سعدی و ورود طنز به نثر فارسی تا قرنهفتم آنچه از طنز جدی بهعنوان نقد اجتماعی تند و تیز وجود داشت در شعر بود. به گفته مجابی «سعدی نخستین کسی بود که طنز را از شعر وارد نثر کرد.» مجابی طنز سعدی را ادامه طنزی دانست که سنایی آن را پایه گذاشت و عطار ادامهاش داد و مولوی آن را پخته کرد: «در زمان سعدی آن طنز به پختگی رسیده و زمینهای شده بود برای تاملات و تفکرات آدمهای روشنفکر و خردورز آن عصر. بعضی از طنزهای سعدی لفظی و ملایم و ظریف است اما بعضی از آنها طنزهای سیاهی است که مثلا ناگهان فاجعه روابط بشری را در یک خانواده مطرح میکند.» عبید؛ قله طنز ادبی پس از سعدی است که عبید زاکانی ظهور میکند؛ طنزپردازی بیبدیل که مجابی او را قله طنز ادبی میداند. مجابی درباره ویژگیها و آبشخورهای طنز عبید گفت: «دوویژگی باعث رشد کار عبید شد؛ یکی سعدی که طنز را وارد نثر کرد و آن را در نوشتههای خودش رشد داد که اگر او این کار را نمیکرد، عبید نمیتوانست به این مرحله برسد. سعدی پایه را گذاشته بود. اما طنز سعدی زبانی فصیح داشت و عبید از این طنز فصاحتزدایی کرد و سجع و قافیه را از آن کنار گذاشت.» مجابی عربتباربودن عبید را دلیل دیگر خاصشدن کار او دانست: «پیشینه خانوادگی عبید به اعراب میرسید و به همین دلیل او طنز عربی را هم خوب میشناخت و به کاری که طنزپردازانی نظیر جاحظ کرده بودند، آگاه بود. برای همین آن زبان سلیس روان طنز عربی را در کار خودش به کار برد. بسیاری از آثار عبید، مخصوصا رساله دلگشا ترجمههایی هستند از طنزهای عربی و عبید آنها را آورده و به زبان سلیس فارسی ترجمه و بازنویسی کرده.» مجابی درباره نثر عبید گفت: «عبید نثر فوقالعادهای دارد؛ نثری موجز و روان و صریح و دقیق. ضمن اینکه او برخلاف کسانی مثل سعدی یا حافظ که به صورت پارهوقت به طنز پرداختهاند، تماموقت و متمرکز به طنز میپرداخت.» طنزهایناخواسته مجابی پس از سخنگفتن از افول طنز بعد از عبید به متونی در دوره زندیه اشاره کرد که ناخواسته طنزآمیز بودند: «در دوره زندیه کتابهایی نوشته میشود که کتابهایی جدی هستند ولی آدم با خواندنشان از خنده رودهبر میشود، چون این کتابها به طرز احمقانه و توسط آدمهایی کمسواد نوشته شدهاند و برای همین امروزه مایه خنده ما هستند و میشود گفت به طور غیرمستقیم طنزآمیزند.» مشروطه و ظهور دهخدا مجابی پس از اشارهای به یغمای جندقی به دهخدا و چرندوپرند او پرداخت: «دهخدا از کسانی است که به دلیل دانش فراوانش در حوزه ادبیات قدیم تقریبا به آن طنزی که پایهاش را سنایی گذاشته بود، آگاهی دارد. جغرافیایی که سنایی مطرح کرده بود جغرافیای خیلی گستردهای است که خانواده و جامعه و هستی را در بر میگیرد و هیچکس نتوانسته این جغرافیا را گستردهتر کند. اما نفرات بعدی به آن عمق دادهاند.» هدایت و بهرام صادقی و ظهور طنز مدرن به اعتقاد جواد مجابی در دوره معاصر یکی از درخشانترین نویسندگانی که در زمینه طنز کار کرده صادق هدایت است: «هدایت طنز اجتماعی را بهمراتب جلوتر برده و آن وجه نگاه تردیدبرانگیز نسبت به وضعیت بشری را که در تعریف طنز گفتیم، پررنگتر کرده است.» پس از آن مجابی از بهرام صادقی بهعنوان بنیانگذار طنز ساختاری نام برد: «یکی از چهرههای درخشان طنز ادبی که متاسفانه هنوز در جامعه ما جایگاه واقعیاش را پیدا نکرده بهرام صادقی است. صادقی یکی از کسانی است که طنز مدرن را در آثارش به کار برده و طنز را از کلمات و عبارات شیرین به طنز ساختاری کشانده یعنی در کارهای صادقی طنز در ساختمان قصه هست نه در بعضی عبارات و کلمات.» مجابی در پایان از ایرجمیرزا و فریدون توللی هم یاد کرد؛ از ایرجمیرزا به این دلیل که «با زبان ساده خودش توانست کاری کند که طنز وارد افکار عمومی شود» و از فریدون توللی بهعنوان کسی که «با اینکه خیلیها بابت کتاب التفاصیل مدیون او هستند، اما حقش تقریبا خورده شده.» مجابی در مورد طنز توللی در «التفاصیل» گفت: «توللی در التفاصیل نوعی طنز را پایهگذاری کرد که اگرچه از کارهای عبید الهام گرفته بود اما شکل اجتماعی بسیار دقیقی داشت و در خدمت ذهنیت انقلابی بود.» جامعهشناسی زبان در کار نویسندگان نسلاول سخنران دیگرِ نشست، محمد بهارلو بود. جامعهشناسی زبان در کار نویسندگان نسل اول موضوع سخنرانی بهارلو بود. بهارلو در آغاز تاکید کرد بحثش در باب زبانشناسی نیست، بلکه در باب ادبیات داستانی و به طور مشخصتر درباره نویسندگان نسلاول یعنی هدایت، جمالزاده، علوی و چوبک است. بهارلو گفت: «جامعهشناسی زبان از این بحث میکند که از یکطرف زبان چگونه در اقشار و گروهها و آحاد اجتماعی انعکاس پیدا میکند و چه تفاوتها و مراتب زبانیای در جامعه وجود دارد و در عینحال خود این جامعه با این کیفیت زبانی یا فرهنگیاش چه بازتاب و تاثیری روی ساختار زبان دارد.» مقایسه ٢نامه نمیدانم ایرج پزشکزاد وقت نوشتن «داییجان ناپلئون» آنجا که به نامهنگاری دایی جان با هیتلر رسید، نامهنگاری فتحعلیشاه با ناپلئون را در پس ذهن داشت یا نه. در هرحال، پزشکزاد به واسطه شغلی که داشت، از دستگاه دیپلماسی به دور نبود و بعید نیست این نامه را دیده باشد. بهارلو بحث خود را درباره زبان با خواندن دوقطعه از نامههای فتحعلیشاه و ناپلئون به یکدیگر آغاز کرد تا نشان دهد نامه شاه قاجار در قیاس با نامه سرراست و ساده و موجز ناپلئون چقدر انباشته از لفاظی است. بهارلو گفت: «با خواندن این دونامه و مقایسه آنها میخواهم نشان دهم ما در دربار و در درون ساختار قدرت با چه زبان فارسیای صحبت میکردیم و نامه مینوشتیم و غربیها چگونه مینوشتند. چون یادمان باشد که این نامهنگاریها مربوط به زمانی است که رئالیسم بزرگ در ادبیات غرب پا میگرفت و ببینید چقدر جملاتی که در نامه ناپلئون هست، کوتاه، فوری، خبری و مستقیم است و نامه فتحعلیشاه چقدر پر از تعقید، انشا، سجع، جناس و موازنه است.» رمان و بیرونآمدن زبان از حیطه قدرت بهارلو پس از ارایه سابقهای از زبان نوشتار و زبان گفتار و تاکید بر اینکه تا دوره مشروطه زبان شاعران ما بیش از زبان نثرنویسان به زبان گفتار نزدیک بوده، زبان نوشتار را زبانی خواند که تا مدتها متعلق به دستگاههای قدرت بوده است: «در قدیم زبان نوشتار جنبه اجتماعی نداشت چون سواد امر عمومی و اجتماعی نبود و یک امر طبقاتی و مربوط به دربار بود و بهندرت پیدا میشدند کسانی که بیرون از دستگاه قدرت و حکمرانی باشند و خط و سواد داشته باشند.» بهارلو از ظهور رمان بهعنوان عاملی برای بیرونآمدن زبان از حیطه قدرت و ورود زبان گفتار به نوشتار سخن گفت: «رمان میآید که زبان زنده جاری در دهان مردم را واخوانی کند، چون دیگر قرار است طبقات و گروههای مختلف اجتماعی وارد صحنه ادبی شوند و زبان باز کنند و طبیعی است که هرکدام از این آدمها باید به سیاق خودشان و بنا به طبیعت و موقعیت جنسی و طبقاتی و حتی نژادی خودشان سخن بگویند.» بهارلو تاکید کرد که این در ایران در قیاس با غرب با تاخیر اتفاق افتاد: «در ایران در دوره مشروطه بود که طرف خطاب نویسنده عوض شد و دیگر طرف خطاب نویسنده و شاعر دربار و حکمران و صاحب سرمایه و صاحب قدرت نبود.» بهارلو گفت دهخدا یکی از کسانی بوده که قطعا بر نویسندگانی مثل هدایت و جمالزاده که پایهگذاران داستاننویسی معاصر بودهاند، تاثیر گذاشته و آنگاه این قطعه از دهخدا را بهعنوان نمونهای از رویکرد داستانگونه خواند: «گفت بنویس «چند روز قبل» نوشتم. گفت بنویس پسر حضرتوالا در نزدیک زرگنده» نوشتم. گفت بنویس «اسب کالسکهاش در رفتن کندی میکردند» نوشتم، گفت بنویس «حضرتوالا حرصش درآمد» گفتم باقیش را شما میگویید یا بنده عرض کنم یکمرتبه متعجب شده چشمهایش را به طرف من دریده گفت گمان نمیکنم جنابعالی بدانید تا بفرمایید. گفتم حضرتوالا حرصش درآمد رولوه را از جیبش درآورده اسب کالسکهاش را کشت.» شکستن زبان در درون دژ اما نخستین داستان کوتاه فارسی همانطور که بهارلو در ادامه سخنانش اشاره کرد، در برلین نوشته شد و درست زیر سایه سنگین ادبای جاسنگینی که سخت از دژ مستحکم ادبیات کلاسیک محافظت میکردند و آن زمان در برلین نشریه «کاوه» را درمیآوردند. بهارلو ماجرای نوشتهشدن داستان فارسی شکر است را توسط جمالزاده و خواندهشدن این داستان در حضور علامهقزوینی را از قول خود جمالزاده اینچنین نقل کرد: « تردید داشتم که آیا آنچه من نوشتم اصلا به ذائقه این جمع و این نشریه جور درمیآید یا نه. با ترس و لرز و در عین اینکه از زیر چشم آقایقزوینی را نگاه میکردم داستان را خواندم. چون من به کیفیتی نوشته بودم که از جنس زبان آقایقزوینی نبود. اما به هرحال شروع کردم به خواندن و وقتی تمام شد آقایقزوینی گفت که در لفظ و در معنی چون قند پارسی است.» تنوع سبک در کار هدایت بهارلو در عین تاکید بر اهمیت جمالزاده بهعنوان پیشوای داستاننویسی معاصر، هدایت را بناکننده نثر مدرن فارسی دانست و گفت: «جمالزاده سبکی واحد داشت اما هدایت بنا به هرداستانی سبک آن داستان را میآورد و دیگر مثل جمالزاده یک سبک یکنواخت و واحد و ثابت و اعتیادی نداشت. هرداستان هدایت با داستان دیگرش از حیث سبک روایتپردازی و مضمون و ساختار و مانند اینها تا حدودی متفاوت است. به همین دلیل در نثر و در داستانهای هدایت مساله تنوع زبان مطرح است. در واقع هدایت شگردهایی مدرن را در داستاننویسی به کار میبرد و گاه دو یا سهحالت عاطفی متفاوت را در یکپاراگراف قرار میدهد.» علوی؛ ورود آدمهایی تازه به صحنه بهارلو در ادامه صحبت از نویسندگان نسلاول، بزرگعلوی را از این نظر با هدایت و جمالزاده متفاوت دانست که«علوی آدمهایی را وارد صحنه ادبی میکند که قبلا وجود نداشتهاند.» و بعد گفت که منظورش از این آدمهای تازه زندانیان و تبعیدیهای سیاسی است: «این آدمها طبیعی است که ترمینولوژی و مجموعه زبان و نوع گویششان با آدمهای ماقبل خودشان فرق میکند.» بهارلو از فقدان تنوع زبانی در کار علوی نیز اینگونه سخن گفت: «داستانهای علوی تنوع زبانی ندارند؛ یعنی نثر توصیفی بزرگعلوی با آنچه آدمها به زبان میآورند، تقریبا در یکامتداد و از یکجنس هستند و بنابراین داستانهای علوی ویژگی سبکی و زبانی ندارد.» چوبک و ورود لهجه آخرین نویسنده نسلاول که بهارلو از او سخن گفت صادق چوبک بود که به اعتقاد بهارلو برای نخستینبار به طور حرفهای و پیوسته لهجه را وارد ادبیات داستانی ایران کرد: «این زبانهای گوناگون لهجهدار در آثار هدایت و جمالزاده هم بودند اما حضورشان حاشیهای بود و به محور داستان و یکی از تمهای اصلی متن تبدیل نمیشد.» بهارلو گفت: «در کار چوبک گاهی شکستن کلمات و نوشتن به زبان زنده به حدی است که خواندن متن را دشوار میکند و متنهایی که خواندنشان دشوار است متنهایی هستند که راهبردن به معنایشان با خواندن دقیقشان امکانپذیر است و باید بتوانیم این متنها را درست بخوانیم تا بتوانیم به معنایشان دسترسی پیدا کنیم.» سکوتی معنادار اما امروز چطور؟ آیا در وجه غالب ادبیات داستانی این سالهای ما ردپایی از اجرای سبک و زبانی ویژه یا آن طنز انتقادی که مجابی از آن سخن گفت، وجود دارد؟ در پایان نشست یکی از حاضران از جواد مجابی پرسید که آیا در سکوتش درباره طنز ادبی در سالهای اخیر تعمدی در کار بوده یا این سکوت دلایل دیگری داشته است؟ مجابی پاسخ داد: تعمدی در کار بوده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید