تختی جوانمردی که جاودانه شد

1393/10/17 ۰۸:۴۹

تختی جوانمردی که جاودانه شد

حسین میرزانیا: از مرگ مشکوک غلامرضا تختی، قهرمان نامدار ورزش ایران، نزدیک به نیم قرن می‌گذرد اما عبور این‌همه سال، نتوانسته شأن بی‌همتای این چهره درخشان را در وجدان اجتماعی ایرانیان به‌ فراموشی بکشاند. شاید یکی از مهمترین دلایل این رخداد آن باشد که تختی از جنس و جنم سنتی در تاریخ فرهنگ ایران است که به جریان عیاران، جوانمردان، فتیان و پهلوانان نامبردار است. 17 دی، سالمرگ تختی به خودی خود بهانه‌ای است برای واکاوی دلایل اجتماعی این ماندگاری.

 

حسین میرزانیا: از مرگ مشکوک غلامرضا تختی، قهرمان نامدار ورزش ایران، نزدیک به نیم قرن می‌گذرد اما عبور این‌همه سال، نتوانسته شأن بی‌همتای این چهره درخشان را در وجدان اجتماعی ایرانیان به‌ فراموشی بکشاند. شاید یکی از مهمترین دلایل این رخداد آن باشد که تختی از جنس و جنم سنتی در تاریخ فرهنگ ایران است که به جریان عیاران، جوانمردان، فتیان و پهلوانان نامبردار است. 17 دی، سالمرگ تختی به خودی خود بهانه‌ای است برای واکاوی دلایل اجتماعی این ماندگاری.

در شاهنامه فردوسی بزرگ به کرات می‌خوانیم که پهلوانی شرط پادشاهی آرمانی ایرانیان است و ازاین رو پادشاهان ایرانی باید که از فره ایزدی برخوردار باشند تا حامل نشان پهلوانی نیز بوده باشند.

مثال آشکار از آیین پهلوانی در شاهنامه وقتی است که از اسفندیار خواسته می‌شود برود و بر خوان رستم تکیه زند و اسفندیار بنا بر مهر نان و نمکی که با رستم داشته است از این خواسته صرف نظر می‌کند و می‌گوید:

 فرامش کنم مهر نان و نمک / به پاکی‌نژاد اندر آریم شک

در منطق الطیر عطار نیز حکایتی است که وقتی عیاری مردی را به قصد قتل او به خانه خویش می‌آورد و در نبود عیار همسرش به او آب و نان می‌دهد هنگامی که عیار برمی‌گردد و پی می‌برد که آن مرد نان و نمک خانه او را خورده است از کشتن او دست می‌کشد و می‌گوید:

زان که هر مردی که نان ما شکست / سوی او با تیغ نتوان برد دست

حافظ نیز از مسافری سخن می‌گوید که راهی سفر است و به معشوق خود سفارش و یادآوری می‌کند که:

ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک / حق نگه دار که من می‌روم‌الله معک

بدین گونه است که ریشه‌های سترگ فتوت و جوانمردی از درازنای سرگذشت اساطیری ایرانی سرچشمه می‌گیرد و به تاریخ ایرانی گره می‌خورد و در سیر تاریخی خود ناگاه به آشنایی برمی‌خورد که حکایت از منش پاک انسانی و جوانمردی داشت او همانا مولا علی(ع) بود که نماد و مراد جوانمردان، رادمردان و پاک دلان شد و بدین گونه روح ایرانی، علی(ع) را با خود و خود را با علی همسو و هماهنگ یافت و امیر پرهیزگاران و آزادمردان نماد و امام بی‌بدیل فتوت، سخاوت، شجاعت، احسان و جوانمردی می‌شود.

در نینوا نیز بار دیگر ایرانی، سرنوشت حسین(ع) و یارانش و حماسه عباس برادر باوفایش را خویشاوند سرنوشت خویش می‌بیند.

یعقوب لیث عیار، آن رویگر آزاده و ستم ستیز ایران دوست و نیز سربداران و نقطویان و مرعشیان ّّّو ملامتیان همه و همه زاهدان پاک نهاد متقی و جوانمردی بودند که ایرانی پی در پی خود را و صفت ایرانی گونه خود را امتداد داد و هیچ گاه شناسنامه میترایی و مهری خود را فراموش نکرد.

پیوند فضیلت و عدالت با نجابت و جود و گذشت و شریعت و طریقت و حقیقت هم راه و هم خواسته و آرمان و آرزوی ایرانی بوده است و بزرگان فرهنگ ایران‌زمین، خرد و راستی و مردی یا مردمی را شرط نیک بودن و نیک زیستن می‌یافتند و بدین گونه فتوت با زورخانه هم خانه می‌شود و پابه پای هم می‌آیند تا در قرن جدید بار دیگر ایرانی گمشده خویش را این بار در قامت و صورت و سیرت زیبای فرزند نیکوسرشت خویش غلامرضا تختی بیابد.

غلامرضا تختی زاده جنوب تهران بالیده در میانه تنگدستی و حرمان زمانه و سیراب از گذشت و سخاوت و بزرگ منشی اصیل خانواده برای ایرانیان سخاوت و شجاعت، فتوت و گذشت، مردانگی و مظلومیت، پاکی و آزادگی سیاوش و آزادگی حسین(ع) و وفاداری عباس، را بار دیگر زنده کرد و شد یک یادآور.

اگر او را رو‌ی تشک کشتی می‌بینیم که از نقطه ضعف رقیب زخمی در‌می‌گذرد یا در پی جمع‌آوری کمک به زلزله زدگان بویین زهرا دست یاری به سوی هم‌وطنانش دراز می‌کند یا از سارق درمانده‌ای که قصد ربودن اتومبیلش را داشته چشم پوشی می‌کند و او را به انجام شغل شرافتمندانه‌ای در بازار رهنمون می‌سازد یا هنگامی که پیشنهاد تبلیغ تیغ ریش تراشی را با سودی هنگفت به علت محبوبیت مردمی که داشته به او می‌دهند منصرف می‌شود و از همه گویاتر و مهم‌تر اینکه هیچ گاه مقابل حاکمان و قدرت پیشگان سرخم نمی‌کند و حق طلبی و مظلوم نوازی‌اش او را شیفته مصدق و طالقانی می‌کند همه و همه برای هم میهنان ایرانی‌اش نشان از سرشت و خلق و خوی گم شده یا رنگ باخته ایرانی دارد. تختی ناخودآگاه اسطوره‌ای ایرانی را به تاریخ پیوند می‌زند و خصال نیکوی خرد، مدارا، جود و احسان و جوانمردی ایرانی را که غبار نفاق، حیله، نیرنگ، ریا و فرصت طلبی آن را کدر و ناپیدا کرده بود آشکار می‌سازد و از همین روست که به حق در خانه و کاشانه، کار و پیشه و قلب و ناخودآگاه ایرانیان جای می‌گیرد و مرگ پر از راز و رمز و مبهم او که تا مرگ همسر وفادارش سر به مهر ماند و رفت، این جای و جایگاه او را بی‌بدیل و بی‌تکرار کرد. امروز همگان از خود پرسشی جانکاه دارند که چرا تختی تکرار نمی‌شود و چرا آزادمردی بخشاینده و جوانمرد و مردمی چون او دیگر نیست یا اگر هست تمامی خصال روشن و نیکوی او را ندارد؟ این پرسش هم بجا و بحق هست و هم نیست.

پرسش درست و به حقی هست چرا که ایرانی همیشه در جست‌و‌جوی زیبایی و خیر و حقیقت و پاک سرشتی است و دوست دارد نماد و سمبل هایش این گونه باشند؛ و درست نیست چرا که هر زمانه‌ای قدرت زایندگی و زایش این چنین نیکوصفتانی را ندارد و دیگر آنکه واقع بینی البته نه ابتذال گونه وعوام زده بلکه منطقی، عالمانه و عقلانی به ما می‌آموزد که باید هر فردی خود را مورد خطاب این خصال نیکو بداند و به جای طلب معجزه، خود خویشتن را با این صفت‌های نیک پرورش دهد و در خود متجلی سازد و به جای یک اسطوره، از خیل آدمیانی خرد و کوچک و متوسط، شهروندی نیک آیین و نیک سرشت و مسئولیت پذیر و مشارکت جو در سرنوشت خویش برخوردار شود تا راه و یاد جوانمردان بزرگی چون تختی را پاس داشته باشد تختی را می‌شود هر روزه، دید و تجربه کرد.

چگونه؟ در صف اتوبوس و نانوایی، در جشن‌ها و اعیاد و سوگواری‌ها، در هنگامه وقوع حوادث مهیب و دلخراش، در خانه سالمندان و بیماران و تهیدستان و در هنگامه شکل‌گیری یک زندگی یا یافتن سرپناهی برای بی‌پناهی در لبخند یک کودک غمگین محروم از مادر یا پدر یا شادی یک بیمار در انتظار مرگ. تختی شخصیت یا به زبان گویای امروزین ما برندی از تاریخ پیشین ماست که در ابن بابویه آرمیده است.

پیکر او در هفدهم دی‌ماه 1346 به پایان راه رسید اما صفات و خصال نیکوی او نه با او آغاز شده و نه با او پایان پذیرفته‌ است. انسان دوستی، نیک سیرتی و دست گیری از تهیدستان آبرومند و نیازمند رسم جوانمردی و آزادگی‌است و تختی به این صفات آراسته بود.

نزدیک به نیم قرن از مرگ تختی می‌گذرد اما هنوز هم نمی‌توان خود را از نگاه اجتماعی او بی‌نیاز دانست. تختی از تابلوی روحیات جامعه ایران هیچ‌گاه غایب نخواهد بود.

 

«آقا تختی» جوانمردی که جاودانه شد

 الهام محمدی مجد:نوشتن از خاطرات و جوانمردی هایش در سالگرد مرگش تکراری هرساله است و صدالبته که کفایت نمی‌کند و هرچه از بزرگی و جوانمردی‌اش نوشته می‌شود بازهم انگار حرفی نگفته مانده است. تختی کشتی‌گیر محبوب و مردمی است که هنوز در چهل و هفتمین سالگرد مرگش «آقا تختی» خطاب می‌شود او بخوبی اخلاق و ورزش را درکنار هم ترسیم کرد که امروز به سختی می‌توان مثالی برایش زد. روی تشک کشتی رفتن و افتخارآفرینی‌اش برای وطن تنها دلیل محبوبیت او نبود، تختی از جنس مردم بود، همان همپا شدن با مردم از جمع‌آوری کمک برای زلزله‌زدگان بوئین زهرا (1341) تا کمک به یتیمان و پیشقدم بودنش در بسیاری از کارهای خیر که خیلی از آن‌ها را هم هرگز کسی نفهمید تختی را «آقا تختی» کرد. هرچند که زندگی تنها فرصت 37 ساله به او داد اما در همان عمر کوتاهش نیز خوبی‌هایی در دفتر زندگی‌اش ثبت کرد که پاک شدنی نیست، تختی نسل به نسل شناخته و انگار از نو متولد می‌شود. امروز 17دی ماه است؛ همان روزی که «آقا تختی» بار سفر بست و برای همیشه رفت. امروز (چهارشنبه) از ساعت 10 تا 12 بازهم هواداران و دوستداران تختی و بسیاری از شخصیت‌های ورزشی کشور در ابن‌بابویه شهر ری برسرمزارش گردهم می‌آیند و از جوانمردی می‌گویند. صحبت با هم دوره ای‌ها و مرور اندکی از خاطرات این مرد بزرگ شنیدنی است.

 

تختی، نه رستم است نه پوریای ولی

علی اکبر حیدری یکی از هم دوره ای‌های تختی است که المپیک 1964 توکیو را در کنار او تجربه کرده است. وی به خبرنگار ایران می‌گوید: تختی نه رستم است و نه پوریای ولی او تختی است که به خاطر خصوصیات اخلاقی‌اش ماندگار شد. او علاوه براین که قهرمان المپیک و جهان بود 3 دوره هم به عنوان پهلوان کشور انتخاب شده بود. وی می‌افزاید: در المپیک توکیو که با آقا تختی بودم بعضی بچه‌ها تجربه مسابقات این چنینی را نداشتند و خیلی از نکات را نمی‌دانستند اما تختی هیچ وقت به کسی تذکر نمی‌داد. با اعمالش نشان می‌داد که چطور باید رفتار کنند، او نمازخوان بود، در سلام کردن پیش دستی می‌کرد و خیلی هم شوخ طبع بود.

حیدری با بیان اینکه خاطرات زیادی از تختی به یاد دارد، می‌گوید: آقا تختی یک بنز سبز رنگ داشت. یک تعمیرگاه بنز هم بود که همیشه ماشین‌اش را برای تعمیر آنجا می‌برد به هوای او آن تعمیرگاه پاتوق خیلی از کشتی گیران و دیگر ورزشکاران شده بود، یک روز با چندنفر از دوستان آنجا بودیم که دیدیم آقا تختی پیاده آمد، گفتیم پس ماشین‌ات کجاست، گفت صبح متوجه شدم ماشین‌ام نیست فقط برای اینکه اگر کسی برداشته و قصد دارد کار خلاف با آن انجام بدهد به کلانتری رفتم و شکایت کردم، چند هفته‌ای از این ماجرا گذشت بازهم در آن تعمیرگاه جمع بودیم که صاحب آنجا نامه‌ای برای آقا تختی آورد، مردم چون می‌دانستند تختی آنجا زیاد می‌رود برایش نامه می‌نوشتند و به صاحب تعمیرگاه می‌دادند که به دستش برساند، تختی یکی از نامه‌ها را باز کرد و خندید، گفت آدرس جایی را که ماشینش آنجاست نوشته‌اند، باهم به آن آدرس رفتیم، دیدیم بنز آقا تختی همان‌جاست کمی ماشینش را نگاه کرد و گفت لاستیک‌های ماشینم قدیمی بود اما حالا نو شده داخل ماشین هم تعمیرات زیادی انجام شده بود. کلاً انگار ماشین نو شده بود یک نامه هم بود که نوشته بودند آقا تختی ما دیدیم آن بنز کهنه برازنده شما نیست تصمیم گرفتیم دستی به آن بکشیم، تختی ماشین را پیش تعمیرکار برد و قیمت‌ همه وسایلی را که در ماشین عوض شده بود پرسید بعد باهم به یک خیریه محل نگهداری کودکان یتیم رفتیم و آقا تختی معادل همان پول را به  آنجا کمک کرد. او وضع مالی خیلی خوبی نداشت اما همان قدر هم که داشت کمک می‌کرد.

حیدری می‌افزاید: تختی مرد بزرگی در ورزش این کشور بود، او یک الگوی کامل است نباید به همین سالگرد اکتفا کنیم، باید از آقا تختی کتابی نوشته شود تا هم نسل حاضر بیشتر او را بشناسند و هم در آینده معرفی شود.

 

تختی الگوی ملی است

ابراهیم سیف‌پور هم یکی دیگر از هم‌دوره ای‌های تختی است که در چندین مسابقه المپیک و جهانی در کنار این پهلوان بوده است. وی درباره تختی بیان می‌کند: تختی یک پهلوان واقعی بود به همین دلیل است که بعد از این همه سال هنوز پیر و جوان سر مزارش می‌روند، پدرها از بزرگمردی او به جوان‌ها گفته‌اند و نسل به نسل تختی شناخته می‌شود و هرگز هم از یاد نمی‌رود. 

وی اضافه می‌کند: در چندین دوره المپیک و رقابت‌های جهانی با تختی بودم، از مسابقات یوکوهاما ژاپن بهترین خاطرات را دارم، چراکه آنجا 5 نفرمان طلا گرفتیم و خاطره خوشی ماند.  سیف‌پور می‌افزاید: روزی که خبر فوت تختی را هم شنیدم یکی از بدترین خاطرات زندگی‌ام است با چند نفر از بچه‌ها به هتلی که تختی آنجا فوت کرده بود رفتیم، هنوز هم وقتی یاد آن صحنه‌هایی که با جسدش روبه رو شدیم، می‌افتم بشدت ناراحت می‌شوم. تختی تنها الگوی ورزشکاران نیست او الگوی ملی است و باید قدر این الگو را بدانیم.

 

چهره خوشنام و پهلوان ملی ما

  بهزاد شیشه گران: مـــن در کارهایم بـا مضمون «تختی»سعی داشتم نه فقط به عنوان ثبت چهره از تختی، بلکه به مثابه ابزاری برای بررسی و تجزیه و تحلیل زوایای درون و بیرون یک انسان کار کنم. انساندوستی، جوانمردی و محبوبیت را در سیمای این جهان پهلوان یافتم و بر آن شدم از شخصیتی که تا به حال در هنر نقاشی به آن پرداخته نشده بود، دستمایه‌ای بسازم برای بیان دیدگاه هنری‌ام نسبت به طراحی چهره. پرتره موضوعی است که حداقل در ایران آنچنان که باید به آن پرداخته نشده است.

این کارها، یعنی ارائه یک موضوع با صد نگرش در قالب تکنیک‌های مختلف، نگاه تازه‌ای به پرتره‌سازی می‌تواند باشد که آرمان واقعی مرا در این مهم به نمایش بگذارد. برای تهیه این مجموعه با استفاده از منابع تصویری بسیار محدود و با کیفیت پایین، تلاش کردم از سیمای قهرمانی که دیگر در بین ما نیست تا بتوان بهترین حالت‌ها را از چهره او ثبت کرد، پرتره‌های مد نظر خود را کار کنم و چهره مردمی تختی را در قالب طراحی و نقاشی به نمایش بگذارم و بار دیگر موضوع انسان را زنده کنم.

من درکارهایم درپی آنم که هرگونه مناسبات تولید هنری خود را به سمت به حداکثر رساندن یک موضوع در موقعیت‌های مختلف با ابزارها، تکنیک‌ها، ترکیب‌ها، رنگ‌ها، بیان‌ها وخصلت‌های گوناگون به انعطاف‌پذیری هرچه بیشتر سوق دهم. ولی هرکدام از طراحی و نقاشی‌هایی که می‌کشم اصل یا اورژینال باقی می‌ماند که این ایده قدمتی بیش از چهار دهه را با خود دارد.

این بار مضمون نام تختی است که ازدیدگاه‌های مختلف بارها طراحی یا نقاشی شده‌اند. درعین حال که هرکدام از طراحی و نقاشی‌ها به تنهایی اثری مستقل است در کنار طرح‌های دیگر معنایی مضاعف نیز پیدا می‌کند و عادت یک بار دیدن تماشاگر را برهم می‌زند و هم به مضمون اجازه می‌دهد تا رها از سنت تک تابلویی بارها و بارها یک اثر را در موقعیت‌های مختلف نگاه کند یا ده‌ها و صدها نفر از یک مضمون تابلو در اختیار داشته باشند.

تختی چهره خوشنام و پهلوان ملی ماست به همین دلیل او را انتخاب کردم تا در صد حالت مختلف پیش چشم مردم قرار گیرد. این را هم بگویم که کار روی آثار کتاب «یکصد پرتره از سیمای پهلوان تختی» 9 سال طول کشید.

 

الکساندر مدود: تختی مَرد و پهلوان واقعی بود

الکساندر مدود قهرمان سابق شوروی و جدی‌ترین رقیب جهانی غلامرضا تختی می‌گوید: «در فینال تولیدو (۱۹۶۲) پای راستم بشدت ضرب خورد و باید با این پای مصدوم با تختی مبارزه می‌کردم تا آن زمان از خصوصیات اخلاقی، رفتار و کردار انسانی و والای تختی خبر نداشتم اما در آنجا به عظمت، انسانیت و جوانمردی تختی پی بردم و تحت تأثیر آن قرار گرفتم. تختی تا آخرین لحظه، مردانه و تمیز کشتی گرفت و از پای ناراحت من اصلاً استفاده نکرد. او با این کارش نشان داد که یک قهرمان به معنای واقعی است. بعد از این جریان، ما دو دوست صمیمی شدیم».  پیشکسوت کشتی بلاروس گفت: «آشنایی با او برای من افتخار بزرگی به حساب می‌آید. تختی بسیار خوب و فنی کشتی می‌گرفت و من چیزهای زیادی از او آموختم. ما روی تشک دو حریف سختکوش بودیم و در خارج از تشک دو دوست جدانشدنی. تختی می‌تواند الگوی خوبی از نظر ورزشی و اخلاقی برای جوانان شما باشد». مدود که برای بزرگداشت تختی بارها به ایران سفر کرده، در یکی از سفرهایش و در بازدید از خانه کشتی ایران وقتی تندیس او را دید اشک ریخت و گفت: «کسانی که «غلامرضا» را می‌شناسند می‌دانند این مجسمه برایش خیلی کوچک است.»

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: