«آیا دانشگاه همچنان یك گروه مرجع است؟» در گفت‌وگو با غلامرضا ظریفیان

1393/10/13 ۰۹:۵۱

«آیا دانشگاه همچنان یك گروه مرجع است؟» در گفت‌وگو با غلامرضا ظریفیان

زمانی دانشجو و دانشگاه حرمتی بسیار بیشتر از حال حاضر در جامعه داشت. خیلی‌ها از خانواده و اطرافیان تحصیلكرده‌ها گرفته تا بنده اجتماع نگاهی احترام‌آمیز به قشر دانشگاهی داشتند و در بسیاری از تصمیم‌گیری‌های فردی و اجتماعی به آنها رجوع می‌كردند. اما چند سالی است جایگاه قشر دانشگاهی در جامعه افول كرده و برخورد جامعه با دانشگاهیان رنگ و بوی گذشته را ندارد. این درحالی است كه هنوز هم نهاد دانشگاه به عنوان گروه مرجعی برای جامعه شناخته می‌شود.

 

  زهرا خندان: زمانی دانشجو و دانشگاه حرمتی بسیار بیشتر از حال حاضر در جامعه داشت. خیلی‌ها از خانواده و اطرافیان تحصیلكرده‌ها گرفته تا بنده اجتماع نگاهی احترام‌آمیز به قشر دانشگاهی داشتند و در بسیاری از تصمیم‌گیری‌های فردی و اجتماعی به آنها رجوع می‌كردند. اما چند سالی است جایگاه قشر دانشگاهی در جامعه افول كرده و برخورد جامعه با دانشگاهیان رنگ و بوی گذشته را ندارد. این درحالی است كه هنوز هم نهاد دانشگاه به عنوان گروه مرجعی برای جامعه شناخته می‌شود. گروهی كه افراد به الگوبرداری از عقاید و مشی آن می‌پردازند و عمده تصمیم‌گیری‌های خود را با خط فكری اصلی این گروه هماهنگ یا دست كم مقایسه می‌كنند. اما این روزها گستره و میزان نفوذ قشر دانشگاهی اعم از دانشجویان و اساتید در جامعه چقدر است؟ مرجعیت این نهاد در گذشته چطور بوده و در حال حاضر به چه صورت است و اصلا می‌توان این نهاد را به عنوان مرجعی برای جامعه معرفی كرد؟ پرسش‌های فوق را با غلامرضا ظریفیان در میان گذاشتیم. ظریفیان كه به واسطه تجربه معاونت وزارت علوم در دوره اصلاحات و همچنین تدریس در دانشگاه تهران برخورد تنگاتنگی با طیف دانشگاهی دارد و در واقع خود جزیی از این نهاد است تاكید می‌كند كه نقش مرجعیت دانشگاه از ابتدای فعالیت این نهاد با آن عجین بوده و از میان نخواهد رفت. به باور او دانش به خاطر پاسخ به نیازهای افراد همواره محل رجوع است و دانشگاه هم به عنوان محل تولید و آموزش دانش محل رجوع بوده و خواهد ماند. اما ظریفیان می‌پذیرد كه نقش مرجعیت دانشگاه در ایران كمرنگ شده و مثل گذشته نیست. به گمان او علت این افول اولا عدم غلبه توسعه پایدار بر كشور و در قدم بعد نگاه سیاسی به دانشگاه است. ظریفیان عنوان می‌كند كه توسعه در كشور دانش بنیاد نیست و از طرفی در دو دولت نهم و دهم رشد سرطانی دانشگاه‌های دولتی و غیر دولتی بدون توجه به نیاز كشور منجر به تولید بدون كیفیت نیروی انسانی شده و از ارزش‌های این نهاد كاسته است. او همچنین درباره معضل مدارك و مقاله‌های تقلبی به اهمیت مراكز تضمین كیفیت اشاره می‌كند و با تاكید بر كاركرد این مراكز در كشورهای توسعه‌یافته اعلام می‌كند در این كشورها افراد با سابقه تقلب با اعمال محدودیت روبه‌رو و ستاره‌دار می‌شوند، نه با دغدغه فعالیت و تعهد به آینده جامعه.

 

 نهاد دانشگاه همواره به عنوان مرجعی برای جامعه شناخته می‌شود. این نگاه نشات گرفته از كدام ویژگی دانشگاه است؟ آیا می‌توان این نهاد را مرجعی برای جامعه دانست؟

موضوع مرجعیت دانشگاه را باید در چند سطح بررسی كرد. از دیدگاه نظری دانشگاه محل دانش و سوال است. دانش به خاطر پاسخی كه از ابتدای تاریخ به پرسش‌های بشر داشته محل رجوع بوده و دانشگاه نیز به این اعتبار طبعا محل رجوع دست كم بخش‌هایی از جامعه است. افلاطون بعد از گذشت چند هزار سال هنوز محل رجوع است. ممكن است میزان مراجعات كم یا زیاد باشد اما ذات دانش ایجاب می‌كند كه نقش مرجعیت باشد. با پیشرفت بشر و به میزانی كه مردم آگاه و توانمند شدند میزان رجوع به دانش و دانشگاه به عنوان محل تولید آن بیشتر شده است. از منظر تاریخی دانشگاه به معنای امروزی و مدرن آن و نه هم معنا با آكادمی‌هایی مثل سوربن و كمبریج كه محلی برای آموزش دین بودند حداكثر ٤٠٠ سال تاریخچه دارد. مراجعه‌كنندگان به دانشگاه در دوره مدرن به دنبال پاسخ به نیازهای‌شان بودند و بنابراین دانشگاه در دنیا دارای نقش مرجعیت است. در ایران دانشگاه‌های زیادی به معنای قدیم آن وجود داشتند. مراكزی مثل جندی شاپور یا دانشكده‌های نظامی، بیت‌الحكمه و دارالعلم‌ها قبل از دوران مدرن دانشگاه‌های ایران بودند اما این نهاد به معنای مدرن آن با تاسیس دارالفنون در ایران آغاز به كار كرد. بعد از شكست ایران در جنگ‌های ایران و روس و عهدنامه‌های سنگین تركمانچای و گلستان این پرسش مطرح شد كه علت ناتوانی در دفاع در برابر دیگر كشورها و انحطاط ایران چیست. برای پاسخ به این پرسش در دوره احمدمیرزا و بعد از آن در دوره امیركبیر، كشور به این نتیجه رسید كه لازم است یك بنیاد علمی شكل بگیرد. بنابراین جرقه تاسیس دارالفنون این‌گونه و در پاسخ به نیاز كشور به وجود آمد.

 

  بنابراین می‌توان گفت تاسیس دانشگاه در ایران ریشه سیاسی داشته است؟

بله، در پاسخ به نیاز كشور دانشگاه تاسیس شد و جنبه سیاسی نیز داشت. دارالفنون با هدف تربیت نیرو برای عملكرد بهتر در عرصه‌هایی كه ناتوان بودیم به وجود آمد. عرصه نظامی ایران به خاطر ناتوانی عشایر در مقابله با تكنولوژی جدید تضعیف شده بود. ارتش ایران برای سازمان‌یابی نیاز به ابزار جدید و در نتیجه مهندسی داشت. مهندسی خود وابسته به ریاضیات و دانش شیمی بود و این در واقع آغاز كار بود. نیروهایی با هدف یادگیری و بعدا آموزش در نهادهای علمی به خارج از كشور فرستاده شدند. اعزام دانشجو به خارج از كشور كلید خورد و دانشگاه به محل رجوع تبدیل شد. جبران عقب‌ماندگی ایران نیازمند رجوع به دانشگاه بود كه البته این مراجعه با نگاه محدود مختص آن دوره صورت می‌گرفت. دانشگاه در ایران بعدا توسعه یافت و علوم دیگری هم در آن تدریس شد. اتفاق دیگری هم به وقوع پیوست؛ افرادی كه به خارج از ایران رفته بودند و كسانی كه در ایران تحصیل كرده بودند به طبقه‌یی متمایز و گروه مرجع تبدیل شدند. این افراد نقش موثری در انقلاب مشروطه داشتند و با سواد خود به بخشی از نیازهای كشور پاسخ می‌دادند. این طبقه دیگر شیوه‌های سنتی را برای اداره كشور نمی‌پسندید و نوع مناسبات مرسوم در دنیا را دیده بودند. جنبش اجتماعی با نقش‌آفرینی این افراد شكل گرفت و پس از شكل‌گیری هم جامعه دوباره به نخبگان خود مراجعه می‌كردند. این افراد در تنظیم قانون مشروطه و نظام نامه انتخاباتی نیز نقش داشتند و جامعه برای رفع نیازهای بنیادینش به آنها رجوع می‌كرد. پس از آن نیازهای جامعه از مهندسی و نظامی به حقوق و قانون گسترش یافت. علوم سیاست با زیربنای علم حقوق نیز به دروس دانشگاهی اضافه شد. كشاورزی با روش‌های سنتی دیگر جوابگوی نیازها نبود و دانشكده فلاحت در همین راستا شكل گرفت. نیازها منجر به رجوع به دانش شدند و علم در مراكزی آموخته می‌شد. پس از این دوره دوباره نیاز به نگاه جدید به علوم و تدریس با روش‌های مدرن هم منجر به بهبود آموزش در دانشگاه از طریق تاسیس دارالمتعلمین شد. تاریخچه تاسیس دانشگاه در ایران نشان می‌دهد این نهاد برای پاسخ به نیازهای جامعه همواره محل رجوع بوده است.

 

  تا اینجا به نظر می‌رسد نهاد دانشگاه با توجه به نیازهای پایه و مادی شكل گرفته است. آیا مرجعیت این نهاد از گذشته تاكنون به نیازهای علمی محدود بوده است؟

خیر، جامعه ما به تدریج وارد تحولات سیاسی بزرگ شد. انقلاب مشروطه و اتفاقات پس از آن، برآمدن رضا شاه و اتفاقات ١٣٢٠ تا ١٣٣٢، نهضت ملی شدن نفت و نهایتا انقلاب اسلامی تحولات عظیمی هستند كه جامعه ما پس از تاسیس دانشگاه از سر گذراند. متاسفانه جامعه ما تاكنون از نهادهای مدنی قوی مثل احزاب برخوردار نبوده و شكل‌گیری این نهادها ناقص بوده است. در نتیجه احزاب نتوانستند نقش خود را در تحولات سیاسی به طور كامل ایفا كنند. بنابراین دانشگاه از زوایه دیگری هم محل رجوع قرار گرفت. قبلا نیازهای توسعه‌یی و علمی جامعه را به سوی دانشگاه كشاند اما ضعف نهادهای مدنی كاركرد دیگری هم به دانشگاه بخشید. تا آنجا كه می‌بینیم پس از تاسیس دانشگاه تهران در سال ١٣١٣، اولین تحصن دانشجویی در سال ١٣١٤ شكل گرفت. از این به بعد دانشگاه محل رجوع امور سیاسی هم قرار گرفت. امروز بدون تردید می‌توان گفت ایران از معدود كشورهایی است كه جنبش دانشجویی‌اش یكی از پایدارترین جنبش‌های اجتماعی است چون همواره جنبش دانشجویی نبض دفاع از آزادی و حقوق اساسی مردم بوده و دانشگاه محل رجوع نیازهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی است.

 

  در تاریخ معاصر ایران توسعه دانشگاه و نقش مرجعیت آن تا چه مقطعی روند صحیح و كارا داشت؟ آیا حجم انبوه مراكز آموزش عالی در شرایط فعلی كشور نیز در پاسخ به نیازها  شكل گرفته‌اند؟

نباید در مرجعیت دانشگاه چه در ایران و چه در جهان تردید داشت. از سال ٢٠٠٠ به بعد جوامع به سمت توسعه پایدار رفتند در حالی كه قبلا كشورها بسته به شرایط به دنبال توسعه در بعضی وجوه بودند. توسعه پایدار در همه ابعاد نیازمند دانایی است و اگردانایی در خدمت ثروت و قدرت جامعه قرار نگیرد هر دو از دست خواهند رفت. به همین دلیل از دوره‌یی به بعد ثروت جامعه به سه بخش منابع طبیعی، سخت‌افزار و نیروی انسانی آن تعبیر و مهم‌ترین محور نیروی انسانی عنوان شد. ثروت ملی ژاپن به عنوان كشور آسیایی موثر در توسعه جهانی از دو درصد منابع طبیعی و ١٨ درصد سخت‌افزار و ٨٠ درصد نیروی انسانی تشكیل شده است. مهم‌ترین شاخص ثروت هر كشور كه در دانشگاه تولید می‌شود نیروی انسانی است. ژاپن می‌تواند با ٨٠ درصد نیروی انسانی از دو درصد منابع طبیعی‌اش حداكثر استفاده را ببرد. منابع طبیعی ایران به نسبت ثروت ملی ٣٠ درصد است یعنی ١٥ برابر ژاپن. اما چرا ما نمی‌توانیم از این منابع طبیعی بیشترین استفاده را داشته باشیم؟ هنوز نتوانسته‌ایم نیروی انسانی مورد نیاز در همه ابعاد و با كیفیت بالا را تولید كنیم. بخش زیادی از توسعه جامعه ما مرهون دانشگاه است و این نهاد در زمانی محور توسعه بوده اما به خاطر ضعف در تولید نیروی انسانی كارآمد به حداكثر استفاده از منابع طبیعی نرسیده‌ایم. یكی از مزیت‌های نسبی جامعه ما كشاورزی است و یكی از معضلات‌مان هم كم آبی است. اكوسیستم كشور ما بسیار متنوع است و در نتیجه كشاورزی مستعدی دارد اما تنها دو تا سه درصد نظام كشاورزی در دانشگاه تحصیل كرده‌اند. عدم رجوع بخش كشاورزی به دانشگاه به نوع توسعه كشور و دانش‌بنیاد نبودن آن برمی‌گردد. از زمان دارسی به بعد نفت به عنوان عامل درآمدزای كم‌زحمت اقتصاد كشور را به پیش برده در حالی كه كشورهایی با وابستگی مشابه توانستند اقتصاد را تا حد زیادی از وابستگی به نفت خارج كنند. توسعه در بسیاری از كشورها با گسترش دانشگاه صورت گرفت و به جای فروش نفت خام به فروش فرآورده‌های نفت و كالاهای دیگر روی آوردند. نروژ به عنوان یكی از صادركنندگان نفت چیزی حدود ٩٠٠ میلیارد دلار ذخیره درآمد نفتی دارد و این درآمد‌ها را در كشور صرف نمی‌كند. این درآمد در دانشگاه سرمایه‌گذاری می‌شود و سود این سرمایه‌گذاری را در جامعه استفاده می‌كنند. نروژ سالیانه حدود ٦٠ یا ٧٠ میلیارد دلار از سود این سرمایه‌گذاری را در جامعه هزینه می‌كند؛ در واقع یك و نیم برابر بودجه ارزی كشور ما. حاصل صادرات نفت خام توسعه خام است و اگر دانش با توسعه پیوند بخورد به توسعه پایدار منتهی خواهد شد. ایران بعد از انقلاب توسعه نسبتا خوبی داشته و همین میزان هم مرهون دانشگاه بوده است. دانشگاه محل رجوع قرار گرفته اما این رجوع ناقص بوده و اگر بهبود یابد این نهاد می‌تواند بسیاری از معضلات را حل كند.

 

  شما به عدم استفاده صحیح از ظرفیت دانشگاه برای تربیت نیروی انسانی اشاره كردید. از طرفی به نظر می‌رسد كاركرد مرجعیت فكری دانشگاه در جامعه نسبت به دست‌كم ١٠ سال گذشته كاهش چشمگیری داشته و نقش چندانی در تحولات اجتماعی ندارد. به نظر شما علت افول مرجعیت فكری دانشگاه چیست؟

من با دیدگاه بدبینانه شما موافق نیست. من معتقدم اگر دانشگاه را از جامعه حذف كنیم بخش زیادی از تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دچار مشكل می‌شود. انتخاب آقای روحانی در سال ٩٢ تا حد زیادی به دانشگاه وابسته بود. آقای روحانی سابقه مسوولیت حزب را نداشت و مثل رییس پیشین دولت شعارهای پوپولیستی نمی‌داد. شعارهای روحانی نخبه‌گرا بود و پایگاه اجتماعی نخبگان هم دانشگاه است. دولت نهم در انتخابات دور دهم ریاست‌جمهوری دانشگاه‌ها را تعطیل كرد و این اشتباه بزرگی بود. دانشجوها به خانه‌های‌شان رفتند و با خانواده‌ها برگشتند. در فقدان احزاب همواره بار زیادی بر دوش دانشگاه بوده و حتی انقلاب اسلامی هم در دانشگاه شكل گرفت.

 

  اگر بپذیریم كه دانشگاه نقش مرجعیت خود را از دست نداده در خوشبینانه‌ترین حالت می‌توان گفت مرجعیت این نهاد كمرنگ‌تر از گذشته است.

بله، نقش دانشگاه تا حدی كمرنگ شده اما باید در نظر داشت كه توسعه جدید متكی بر دانایی است و اگر دانشگاه را از هر جامعه حذف كنیم آن جامعه با مشكل در توسعه و سكته‌های سنگین مواجه خواهد شد. یكی از دلایل مهم توسعه ناپایدار كشور این است كه این نهاد نقش خود را به خوبی ایفا نكرده یا به دانشگاه به خوبی رجوع نشده است. دانشگاه در گذشته متعلق به نخبه‌ها بود اما این نهاد از سال ٢٠٠٠ به دانشگاه توده‌یی تبدیل شد. شعار یونسكو هم متعاقبا عوض شد و آموزش عالی برای همه را برگزید. آموزش عالی از آن به بعد به عاملی برای تشخص افراد تبدیل شد و خانواده دانشگاه در دنیا و ایران به یك‌باره و به شكل انفجاری گسترش پیدا كرد. مرجعیت دانشگاه هیچگاه از بین نمی‌رود چون جامعه نمی‌تواند خود را از علم دور كند و به هر حال برای پاسخ به نیازهای خود به دانشگاه محتاج است بلكه ممكن است این نقش شدت بگیرد یا ضعیف شود. مرجعیت دانشگاه زمانی می‌تواند فراگیر شود كه این نهاد به جامعه نزدیك شود و به جای برطرف كردن بخشی از نیازهای جامعه، همه نیازها را پاسخ دهد. همه افراد از كوچك‌ترین نهادها و دورافتاده‌ترین نقاط برای بهبود وظایف خود باید آموزش ببینند و دانشگاه به میزانی كه خود را به جامعه نزدیك كند می‌تواند مرجعیت فراگیر داشته باشد. دانشگاه در این حالت دروس خود را همگام با نیازهای جامعه تنظیم می‌كند. جامعه در معرض اطلاعات گسترده قرار گرفته و افراد در این جامعه احساس نیاز بیشتری به آموزش دارند.

 

  دانشگاه در حال حاضر فراگیر شده اما به نظر می‌رسد نسبت به گذشته سطحی‌تر نیز شده است. نظر شما در این رابطه چیست؟

ما به سمت دانشگاه توده‌یی رفته‌ایم و بسیاری از دانشگاه‌ها در دنیا برای مسائل و نیازهای پیش‌پاافتاده هم در دانشگاه پاسخ‌هایی در نظر گرفته‌اند. دانشگاه در ایران رشد بسیار خوبی داشت اما این رشد در دوره‌یی انفجاری بود. هر جامعه كه در بخشی رشد سرطانی داشته باشد و این رشد متكی بر نیازسنجی از جامعه نباشد طبیعتا به همان میزان تخریب خواهد شد. این رشد به جای كیفیت‌زایی توهم‌زا است. نیروی انسانی تربیت می‌شود اما كیفیت لازم را ندارد. تربیت انبوه نیروی انسانی صورت می‌گیرد اما بدون اینكه نیازی نسبت به آن وجود داشته باشد. اگر توسعه جامعه دانش بنیاد شود جامعه ما به حتی پنج برابر این تعداد دانشجو نیاز خواهد داشت. علت بیكاری و عدم اشتغال مناسب فارغ‌التحصیلان ما دانش بنیاد نبودن توسعه است. از زمان تاسیس دارالفنون تا پیروزی انقلاب حدود ٢٥ دانشگاه و ١٧٠ هزار دانشجو داریم. ذات انقلاب اسلامی فرهنگی بود و نوعی از فرهیختگی را ایجاد كرد. در دوره سازندگی تعداد دانشجوهای ما به‌شدت افزایش داشت و ظرف حدودا ٢٠ سال تعداد دانشجویان كشور به دو میلیون رسید. پس از آن هم دانشگاه آزاد، جامعه علمی كاربردی و پیام نور تاسیس شد. تا اینجا رشد دانشگاه طبیعی و طبق نیاز جامعه بود. جامعه جوان ما برای آموزش به دانشگاه احتیاج داشت اما از زمان تاسیس دارالفنون تا پایان دوره خاتمی یعنی حدود ١٤٠ سال تعداد دانشگاه‌های دولتی ایران ٨٠ واحد است. اما ظرف هشت سال دولت آقای احمدی‌نژاد تعداد دانشگاه‌های دولتی ایران دو برابر شد. این رشد سرطانی متناسب با آمایش سرزمین ما نبود. تعداد دانشگاه‌های غیردولتی و به غیر از دانشگاه آزاد تا پایان دوره آقای خاتمی چیزی بیش از ٨٠ واحد بود اما در انتهای دوره احمدی‌نژاد این تعداد به ٣٥٤ واحد رسید. از طرفی بخشی از اساتید مجرب بازنشسته یا اخراج شدند اما تعداد دانشجویان كارشناسی ارشد و دكترا چند برابر شد. در حالی كه این دانشجویان نیازمند كادر آموزشی مجرب و متناسب با تحصیلات تكمیلی بودند. بنابراین با سیطره كمیت روبه‌رو شدیم و آسیب دیدیم.

 

  پذیرش انبوه دانشجو در مقاطع تكمیلی چطور بر كاهش نقش دانشگاه اثر می‌گذارد؟

دانشجوی دانشگاه در بسیاری از جوامع مدرن تنها برای دوره‌های تحقیقاتی تربیت می‌شود. میزان تولید فارغ التحصیل دكترا در جوامع پیشرفته مطابق نسبت سهم پژوهش از تولید ناخالص ملی است. به طور متعارف كشورهایی كه توانسته‌اند در توسعه موفق ظاهر شوند این نسبت را حدود دو تا دو و نیم درصد برقرار كرده‌اند. دو و نیم درصد تولید ناخالص ملی در این كشورها صرف تحقیق و پژوهش می‌شود و برای كاهش خطا و افزایش بهره‌وری برنامه‌ها را با پشتوانه علمی به اجرا می‌گذارند. این نسبت در كشورهای توسعه‌یافته تا چهار درصد هم می‌رسد. در كشور ما این نسبت تقریبا نیم درصد است در حالی كه طبق برنامه توسعه بنا بود تا سه درصد هم برسد. این نسبت نشان می‌دهد هرچقدر هم فارغ‌التحصیل مقطع دكترا در دانشگاه‌ها تولید شود از كیفیت لازم برخوردار نیست.

 

  آیا كاهش كیفیت تولیدات دانشگاه و افزایش كمی این تولیدات در كاهش نقش مرجعیت فكری این نهاد در تحولات اجتماعی و سیاسی موثر است؟

قطعا همین‌طور است. یكی از مهم‌ترین راهبردهای وزارت علوم باید افزایش كیفیت محصولاتش باشد. تعدد دانشگاه‌ها در كشور به خودی خود نامطلوب نیست اما به شرطی كه اعتبارسنجی در جامعه ما شكل بگیرد. این تعدد باید به صورتی باشد كه دانشگاه‌های برتر ما آسیب نبینند. ایجاد پردیس برای دانشگاه‌های معتبر مشكلاتی ایجاد كرد و از اعتبار آنها كاست. به جای آنكه دانشگاه‌های برتر را به سطح جهانی برسانیم این مراكز را تا سطح دانشگاه‌های متوسط و ضعیف پایین آوردیم. این درحالی است كه كشور هند ٦٠٠٠ دانشگاه دارد اما این مراكز رتبه‌بندی شده‌اند و بنابراین جامعه می‌داند كه اگر در سطوح بالا به نیرو احتیاج دارد از دانشگاه‌های برتر استفاده كند و اگر در برنامه‌یی به نیروی مجرب نیازی نیست از تولیدات دانشگاه‌های متوسط بهره ببرد. اما در ایران حتی دانشگاه پیام نور به دانشگاه عادی تبدیل شده است. دانشگاه فنی ـ حرفه‌یی و علمی ـ كاربردی هم به همین صورت به دانشگاه‌های عادی و مشابه دیگر دانشگاه‌ها تبدیل شده‌اند در حالی كه در ابتدا كاركرد دیگری برای این مراكز در نظر گرفته شده بود. بخشی از مراكز وظیفه تولید علم و بخشی دیگر وظیفه مهارت‌افزایی را بر عهده دارند و نباید كاركرد این دو بخش تغییر یابد. نسبت نیاز جامعه به مهارت و دانش، گاهی پنج به یك است. یعنی در ازای تولید یك دانشگاهی، پنج تكنیسین تولید شود و این افراد در یك بسته به فعالیت بپردازند. یكی از مشكلات فعلی آموزش عالی علاوه بر افزایش كیفیت جلوگیری از رشد سرطانی و همچنین رتبه‌بندی دانشگاه‌هاست.

 

  نقش مرجعیت صرف علمی دانشگاه در چه دوره‌یی با مرجعیت فكری توام شد؟

اگر به مستندات یونسكو مراجعه كنیم، می‌بینیم كه دانشگاه از دوره‌یی به بعد علاوه بر نقش دانش‌افزایی و تربیت نیروی انسانی نقش سنگین مدنی نیز پیدا می‌كند. دانشگاه به عنوان یكی از بزرگ‌ترین مراجع جامعه باید در وجوه دیگر به جز علم نیز تقویت می‌شد. دانش‌آموختگان و نخبگان از مهارت‌های مدیریتی و استفاده از خردجمعی گرفته تا روانشناسی اجتماعی را باید می‌آموختند و از همه مهم‌تر اینكه نهاد دانشگاه نمی‌توانست مسوول نباشد. هر كس آگاه‌تر است مسوول‌تر است و نمی‌تواند نسبت به دردها، آسیب‌ها و نیازهای جامعه‌اش بی‌تفاوت باشد. بنابراین یونسكو اعلام كرد كه دانشگاه باید متعهد باشد و دانش‌آموختگان باید نسبت به حقوق بشر، انسان‌ها و كشورشان متعهد باشد. پس دانشگاه از صرف تربیت علمی خارج شد و این نهاد به خاطر نزدیكی به جامعه به عنوان میزان‌الحراره انتخاب شد. به این معنا كه هرآنچه در جامعه اتفاق می‌افتد نمودی در دانشگاه داشته باشد و برعكس. هر پرسشی در هر زمینه را دانشگاه می‌تواند احساس كند و پاسخ دهد. پس از دوره‌یی به بعد فعالیت‌های دانشجویی در قالب تشكل‌های فرهنگی و سیاسی از حالت فوق برنامه به عین برنامه تبدیل شد.

در جامعه ما این بخش همچنان ضعیف است به این خاطر كه هنوز نگاهی سیاسی به جامعه حاكم است. نمودی از این نگاه را اخیرا در انتخاب وزیر علوم شاهد بودیم. در حالی كه دانشگاه از صرف سیاست خارج شده و به پدیده‌یی عمومی‌تر تبدیل شده است. جنبش دانشجویی در گذشته معطوف به سیاست بود اما از دوره‌یی این جنبش به خاطر مردمی شدنش به جنبشی اجتماعی تبدیل شد.

 

  برخی معتقدند علاوه بر بعد سیاسی حتی بعد اجتماعی این جنبش هم چندان قابل مشاهده نیست. نظر شما در این رابطه چیست؟

علت این مساله رشد سرطانی و نگاه سیاسی به دانشگاه است آن هم در شرایطی كه در دوران مدرن دانشگاه به عنوان مرجع فرهنگی جامعه در نظر گرفته می‌شود. نگاه سیاسی صرف به دانشگاه باعث می‌شود این بخش از كاركرد آن دیده نمی‌شود یا تضعیف شود. چنین نگاهی دانشگاه را به انحطاط می‌كشاند و از مسیر خود خارج می‌شود. اگر جامعه به دانشگاه رجوع نكند شكاف بزرگی میان‌ای دو به وجود می‌آید و این نهاد نمی‌تواند نقش خود را ایفا كند. بنابراین نوعی دیالكتیك و گفت‌وگو میان جامعه و دانشگاه مورد نیاز است و حاكمان و سیاستگذاران باید دانشگاه را به عنوان نهادی توسعه‌ساز ببینند. دانشگاه هم باید رسالت خود را جدی بگیرد. تا زمانی كه نیروی كم‌كیفیت تولید كند اعتبار خود را به تدریج از دست می‌دهد و در واقع احساس كند كه باید مشكلات این جامعه را حل كند. متاسفانه در دوره‌هایی دانشگاه با نگاه تهدیدآمیز رصد می‌شد. اگر دانشگاه را فرصت ببینیم این نهاد به سبكی با كیفیت از زندگی تبدیل می‌شود. این اتفاق در زمان آقای خاتمی در حال وقوع بود اما با سكته‌هایی مواجه و از مسیر خود خارج شد.

 

  این تغییر مسیر ناگهانی یك سكته بود یا ریشه‌هایی در دوره اصلاحات یا قبل از آن داشت؟

شعار آقای خاتمی توسعه شرط بقا بود و در دوره اصلاحات در حال وقوع بود. تحول شرایط دانشگاه‌ها ریشه‌یی در آن دوران نداشت.

 

  اخیرا گزارشی از میزان تقلب در مقاله‌های علمی منتشر شد كه خبر از میزان بالای تقلب در این زمینه می‌داد. طبق این گزارش ١٥ درصد مقاله‌ها در ایران تقلبی هستند در حالی كه این میزان در كشوری مثل ژاپن ٤ تا ٥ درصد است. علت این معضل چیست و چه تبعاتی در پی دارد؟

دانشگاه‌ها باید به برسازی ساختارهای رصدكننده مرجعیت علمی اهتمام كنند و دولت‌ها نیز این نهادها را یاری كنند. در كشورهای توسعه‌یافته رصد مرجعیت علمی نقش بسیار مهمی است و این نقش را سازمان‌های خصوصی علمی بر عهده دارند. باید به تقویت انجمن‌های علمی كمك كنیم و سازمان‌هایی مانند نظام پزشكی برای اعتبارسنجی تشكیل دهیم. تا به حال چنین سازمان‌هایی در كشور ما شكل نگرفته‌اند.

 

  علت این مساله چیست؟ آیا ساختار سیاسی كشور در این معضل موثر است؟

نمی‌توان نظام سیاسی را تنها عامل این مساله دانست. بخشی از مساله به بی‌توجهی‌ها و حركت كند در این مسیر بر می‌گردد.

 

  دولت در این كندی حركت دخالتی ندارد؟ آیا معضلات سیاسی بر بی‌انگیزگی در رشد علمی و رشد تقلب اثرگذار نیست؟

من موافقم كه نقش دولت را در این مساله مهم بدانیم اما نباید همه مسائل را به سیاست تحویل كنیم. چنین نگاهی منجر به گمراهی است. البته كه سیاست به حدی در ایران فربه شده كه در تحلیل هر مساله به سیاست برمی‌خوریم و همه مسائل وجهی سیاسی دارند. به هرحال این معضل به ركود جنبش دانشجویی در دولت قبل شبیه است. نگاه تهدیدآمیز به جنبش دانشجویی منجر به ركود آن شد. برخی فكر می‌كنند كه همه‌چیز را می‌دانند و علم جدید محصول تجدد است و باید به‌شدت مهار شود. درحالی كه دانشگاه در دوره جدید به‌شدت متعهد است.

 

  آیا می‌توان گفت تفكر ضدمدرنیته منجر به مقاومت در برابر رشد علمی شده است؟

بله، بخشی از مساله به چنین تفكراتی برمی‌گردد. برخی فكر می‌كنند دانش را می‌توان تجویز كرد. به هرحال هر جامعه بنیان‌های ارزشی خود را دارد و به این بنیادها بی‌توجه نیست. من قبول دارم علوم انسانی در برخی مواقع باید بازنگری شوند اما اینكه فكر كنیم با تشكیل چند كمیته و شورا دانش تولید می‌شود اشتباه است. اگر ما اجازه بدهیم دانش به تولید انبوه برسد به نظریه‌پردازی خواهیم رسید. نوع نگاه به علوم انسانی در رشد صنعت تاثیرگذار است چرا كه نگرش انسان و در نتیجه نوع بهره‌برداری از طبیعت عوض می‌شود. سخنان زیادی شنیده می‌شود اما در عرصه عمل نمی‌توانیم به نظریه‌پردازی برسیم. كرسی‌های نظریه‌پردازی به نشست‌هایی دولتی و فرمایشی تبدیل شده و عملا كاركردی ندارد. اگر برای دانش محدودیتی قایل شویم تولید لازم را نخواهد داشت.

 

  به هرحال افزایش تقلب و كاهش كیفیت مدارك تحصیلی مرجعیت دانشگاه را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. چه راهكاری برای مقابله با این معضل وجود دارد؟

در كشورهای توسعه‌یافته مراكز زیادی برای اخذ مدارك بی‌كیفیت وجود دارد. دزدی مقالات در بسیاری از نقاط دنیا صورت می‌گیرد و در واقع اجتناب‌ناپذیر است. اما آنچه از تاثیرگذاری این تقلب یا كمبود كیفیت موثر واقع نشود مراكز تضمین كیفیت هستند. اگر مراكز تضمین كیفیت را تقویت كنیم این معضل در جامعه ما نیز اثر كمتری خواهد داشت. نگاه‌های سیاسی به دانشگاه مانع از تقویت این مراكز شده است. رتبه‌بندی دانشگاه‌ها نیز به انتخاب درست نیروی انسانی كمك می‌كند. جامعه باید نسبت به رتبه‌بندی مراكز علمی هوشمند باشد. از طرفی مراكز تضمین كیفیت باید افراد متقلب را معرفی كند و به جامعه هشدار دهد. در جوامع توسعه‌یافته، افراد متقلب و نه فعال و متعهد ستاره‌دار و محدود می‌شوند.

روزنامه اعتماد

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: