1393/8/4 ۰۸:۱۲
ابن رشد نوشت:«واجب است بر ما كه بر نوع نظر گذشتگان در موجودات عالم و شیوه استدلال آنان طبق موازین و شرایط برهان نظر افكنده، با دقت نظر آنچه را كه گفتهاند و در كتب خود ثبت كردهاند، مورد توجه قرار دهیم. آنچه درست است قبول كنیم و بدان مسرور شویم و سپاس داریم و به آنچه نادرست است به درستی واقف شده، از پذیرش آن عذر خواهیم و آنان را هم در این امر معذور داریم.
ابن رشد نوشت:«واجب است بر ما كه بر نوع نظر گذشتگان در موجودات عالم و شیوه استدلال آنان طبق موازین و شرایط برهان نظر افكنده، با دقت نظر آنچه را كه گفتهاند و در كتب خود ثبت كردهاند، مورد توجه قرار دهیم. آنچه درست است قبول كنیم و بدان مسرور شویم و سپاس داریم و به آنچه نادرست است به درستی واقف شده، از پذیرش آن عذر خواهیم و آنان را هم در این امر معذور داریم.»1
8. حقیقتجویی دانشپژوهان
از خصوصیات بارز اسلام آن است كه حق را فوق همه چیزها قرار داده و به مسلمانان سفارش كرده است كه در راه حق از هیچ چیز ملاحظه نكنند و دنبال حق بروند اگر چه به ضررشان باشد. در قرآن آمده است: «ومن اظلم ممّن افتری علی الله كذبا، اوكذّب بالحقّ لمّا جاءه: چه كسی ستمكارتر از آن است كه بر خدا دروغ میبندد یا به هنگامی حق به سوی او میآید، تكذیبش میكند؟»(عنكبوت، 68)
و در حدیث نبوی آمده است: «فیالقلب نور لایضئی الا من اتباع الحق:2 در قلب نوری است كه نمیتابد مگر آنكه از حق تبعیت شود.»
و از امام صادق(ع) روایت شده است: «انّ من حقیقه الایمان ان تؤثر الحق، و ان ضرك، علی الباطل و ان نفعك...:3 از حقیقت ایمان است كه حق را حتی اگر به زیانت باشد، بر باطل، گرچه به سودت باشد، ترجیح دهی.»
مرحوم مجلسی در بحارالانوار (ج70، چاپ جدید) بابی دارد تحت عنوان «ایثار الحق علی الباطل، و الامر بقول الحق و ان كان مراً». این سفارش اسلام به پیروی از حق در شناختها و قضاوتها، از همان اوایل تمدن اسلامی مورد توجه عالمان مسلمان قرار گرفت و غالب بزرگان علم و فلسفه بر آن تأكید كردند و متذكر شدند كه اساس كارشان در پژوهشها تبعیت از حق بوده است و دیگران را نیز به همین امر سفارش كردند؛ به عنوان نمونه اقوال برخی علما را ذكر میكنیم:
ایویعقوب كندی: «ینبغی ان یكون غرضنا اقتناء الحق من این اتی، فانه لا شی اولی بطالب الحق من الحق:4 شایسته است كه هدف ما تحصیل حق از هر منبعی كه مییابیم، باشد؛ زیرا برای طالب حق هیچ چیز سزاوارتر از حق نیست.»
فارابی (در كتاب ماینبغی ان یقدم قبل تعلم الفلسفه): «استاد فلسفه باید نیكخو و پرهیزگار باشد و از شهرت كناره گیرد، بدانسان كه شهرت او فقط برای تحری حقیقت و پژوهش دانش به كار رود. استاد فلسفه باید به قیاس [منطق] ارسطو تا بدان حد دوستدار باشد كه راهنمای او باشد، نه آنكه منطق ارسطو را بر حق برگزیند و نباید مبغض باشد كه این خصلت او را به تكذیب حق وادارد.»5
ابوالفضل بیهقی: «من كه این تاریخ را پیش گرفتهام، الزام این قدر بكردهام تا آنچه نویسم، یا از معاینه من است، یا از سماع درست از مردی ثقه.»6
ابوریحان بیرونی (در كتاب تحقیق ماللهند): «این كتاب را درباره عقاید هندوان تألیف كردم و هرگز در حق آنان كه با ما اختلاف دینی دارند، تهمتزدن بیاساس را بر ایشان روا نداشتم، و نیز این مطلب را مخالف دینداری و مسلمانی خویش نپنداشتم كه كلمات ایشان را در آنجا كه خیال میكردم برای روشن شدن مطلبی ضرورت دارد، با طول و تفصیل بیان كنم. اگر این گونه نقلها كفرآمیز به نظر میرسد و پیروان حق (یعنی مسلمانان) آنها را قابل اعتراض بدانند، این را میگوییم اعتقاد هندوان چنین است و آنان خود بهتر از هر كس میدانند كه چگونه به این اعتراضات پاسخ دهند.»7
انتقاد ابوریحان از هندوان این است كه آنچه موافق نظرشان است، درست میپندارند و آنچه مخالف نظرشان است، باطل میشمارند.8 او آنها را مصداق این آیه شریفه میداند كه «بل كذبوا بما لم یحیطوا: بلكه چیزی را كه دانشش را ندارند، دروغ شمردند.»(توبه، 39)
اما همین بیرونی كه حاضر نیست چشم و گوش بسته فیزیك ارسطویی را قبول كند و در این باره حتی باب مناقشه را با ابنسینا گشوده است، آنهایی را كه منطق ارسطویی را به خاطر اشتباهات ارسطو طرد میكنند، تقبیح میكند: «اما از آنجا كه منطق منسوب به ارسطو است و در اندیشهها و اعتقادهای او چیزها میدیدهاند كه با اسلام موافق نیست و این بدان جهت است كه در زمان وی یونانیان و رومیان ستاره و بت میپرستیدند، و او هرچه گفته بنا بر دید و اندیشه خود نه بنا بر دینی گفته است، كسانی كه در زمان ما سخت تعصب ورزند و به خاطر ارسطا طالیس هر كس را كه نامش به حرف سین ختم شود، به كفر و بیدینی منسوب میدارند...، در حالی كه از چیزی به خاطر خشمگینی نسبت به دارنده آن چشم پوشیدن و آن را نادرست نمایاندن و از حق به خاطر گمراهی گوینده آن دوری كردن برخلاف آن است كه در قرآن آمده. خدای تعالی گفت: آنان كه به سخن گوش فرا میدارند و در پی نیكوترین آن میروند، كسانی هستند كه خدا بر راه راستشان داشته است.»9
همچنین خواجه نصیرالدین طوسی در آخر كتاب مصارع المصارع كه در رد كتاب مصارعات محمدبن عبدالكریم شهرستانی نوشته، صریحاً متذكر شده كه غرض وی از نگارش این كتاب، نصرت ابنسینا و كوبیدن كتاب مصارعات شهرستانی نبوده، بلكه صرفاً خواسته است طریق حق و انصاف را بپیماید و حقیقت مطلب را در این مصارعات روشن كند تا افراد بیاطلاع فریفته گفتار مدعیان علم نشوند.10
9. جامعیت علم اسلامی و وحدت علوم در اسلام
متفكران مسلمان منشأ همه علوم را خداوند میدانستند؛ لذا به وحدتی ارگانیك بین آنها قائل بودند. آنان بین علوم خاص دینی و علوم طبیعت جدایی نمیدیدند و هدف هر دو را یكی میدانستند. از نظر آنها، علوم طبیعی وحدت طبیعت را نشان میدهد كه حاكی از وحدت مبدأ عالم است و این همان چیزی است كه هدف ادیان است. به خاطر همین بود كه آنها همه این علوم را یك جا تدریس میكردند و بعضی از آنان در علوم مختلف متخصص بودند و بین فلسفه و علوم طبیعی و حكمت دینی جمع میكردند و در همه این حوزهها تألیفاتی داشتند. كندی در علوم ریاضی و نجوم و طبیعیات و فلسفه و تفسیر قرآن تألیفات داشت و ابن رشد در فلسفه و طب و فقه اسلامی.
از نظر اینها موفقیت علوم طبیعی در این است كه یكپارچگی موجودات را نشان دهد؛ زیرا وحدت و پیوستگی مراتب مختلف هستی اساس جهانبینی اسلامی است. اخوان الصفا در یكی از رسائلشان مینویسند: «بالجمله برادران ما را شایسته چنین است كه با هیچ یك از دانشها دشمنی نورزند و نه كتابی از كتابها فروگذارند، و نه به كیشی از كیشها تعصب ورزند و سختگیری كنند؛ زیرا رأی و مذهب ما همه مذاهب را در بر میگیرد و همه دانشها را یكجا گرد میآورد و این بدان سبب است كه اندیشه و مذهب ما عبارت است از نظر و پژوهش در همه موجودات: حسی و عقلی، و از آغاز تا انجام، و ظاهر و باطن و آشكار و نهان، و حقیقت را یاری میدهد از این جهت كه همه از یك مبدأ و یك علت و یك جهان و یك نفس محیط برآمدهاند، اگر چه گوهرهای گوناگون گشتهاند و جنسهای متباین، و شاخههای گوناگون و جزئیات متغایر یافتهاند.»11
آنها بر خلاف علمای امروز كه صرفاً به بعد ریاضی قضایا اهمیت میدهند و یا به حوزههای بسیار باریك علم اشتغال دارند، به دنبال این بودند كه علوم مختلف را به هم ربط دهند و تصویری منسجم از طبیعت ارائه كنند. مطالعات بین رشتهای كه در سالهای اخیر در غرب شكوفا شده، یادآور تلاشی است كه آن متفكران مسلمان در این زمینه داشتند. متفكران مسلمان نه تنها علوم طبیعی را جدای از دین تلقی نمیكردند، بلكه در تحقیقات مربوط به این علوم نظرشان تنها به نتایج زودرس نبود و دنبال تبیین جهان بودند.
منابع:
1. محمدبن رُشد، فصل المقال فی ما بین الحكمه و الشریعه من الاتصال، ترجمه سیدجعفر سجّادی (تهران: انجمن فلسفه ایران، 1358 ش.)،ص37.
2. محمدباقر مجلسی، پیشین، ج2، ص 265.
3. همان، ج70، ص106.
4. ماجد فخری، تاریخ الفلسفه الاسلامیه، مترجم عربی، كمال یازجی (بیروت: الجامعه امریكیه، 1979)، ص 111.
5. علیاصغر حلبی، پیشین (1361)، ص106.
6.ابوالفضل بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح علیاكبر فیاض (تهران: انتشارات دانشگاه، 1356)، ص 905.
7.سیدحسین نصر، پیشین، ص251.
8. علی الشّابی، زندگینامه بیرونی، ترجمه پرویز اذكایی (تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1352)، ص 119.
9.همان، ص89.
10. نصیرالدین طوسی، مُصارع المصارع(تهران: مكتبه آیهالله المرعشی العامه، 1405ق)، صص 201 ـ 202.
11. علیاصغر حلبی، مترجم و نگارنده، گزیده متن رسائل اخوان الصفا و خلان الوفاء (تهران: كتابفروشی زوّار، 1360)، ص36.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید