شكلگیری و كنش حزب ملل اسلامی در میزگردی با حضور كاظم موسویبجنوردی و اسماعیل شمس
|۷:۳۱,۱۳۹۸/۶/۲۴| بازدید :
250
بار
«در ساعت 3 نیمه شب 23/7/1344 یكی از مامورین مخصوص شهربانی كل كشور كه در حال تعقیب یكی از این جوانان بود، نسبت به كیف دستی او مشكوك میشود و تصمیم به بازرسی محتویات كیف او میگیرد. جوان مقاومت كرده، كیف را به بام منزلی پرتاب میكند و خودش متواری میشود كه مامورین او را دستگیر میكنند.
بنیادگرایان روشنفكر
محسن آزموده: «در ساعت 3 نیمه شب 23/7/1344 یكی از مامورین مخصوص شهربانی كل كشور كه در حال تعقیب یكی از این جوانان بود، نسبت به كیف دستی او مشكوك میشود و تصمیم به بازرسی محتویات كیف او میگیرد. جوان مقاومت كرده، كیف را به بام منزلی پرتاب میكند و خودش متواری میشود كه مامورین او را دستگیر میكنند. نام این جوان محمدباقر صنوبری است و محتویات كیف مقداری روزنامه به نام روزنامه خلق و نشریههای دیگر است. در اثر تحقیقات انجام شده از این جوان و شمار دیگری از اعضای دستگیر شده این جمعیت پرده از روی تشكیلاتی با عنوان حزب ملل اسلامی برداشته میشود.» حزب ملل اسلامی از نخستین گروههای مبارز اسلامی با هدف براندازی رژیم شاهنشاهی و برقراری حكومت اسلامی و با مشی مسلحانه بود كه در سال 1341 توسط سیدمحمدكاظم موسویبجنوردی كه در آن زمان جوانی 20 ساله بود، تاسیس شد. سایر اعضای این حزب كه خیلی زود تعدادشان به بیش از 50 نفر رسید، همگی از جوانان و نوجوانان خانوادههای مذهبی و روحانی بودند. سازماندهی دقیق، برنامهریزی مشخص و منسجم و اهداف روشن از ویژگیهای این گروه بود، اگرچه اعضای این حزب به دلیل دستگیری زودهنگام نتوانستند در عمل كاری از پیش ببرند و برنامههایشان در حد نشریه، بیانیه و اعلامیه باقی ماند. در میان اعضای این گروه به نام چهرههایی برمیخوریم كه بعدا در انقلاب نقشی فعال ایفا كردند، افرادی چون محمدجواد حجتیكرمانی، عباس آقازمانی(ابوشریف)، جواد منصوری، محمد پیران، سیداصغر قریشی، ابوالقاسم سرحدیزاده، مرتضی حاجی، محمد میرمحمدصادقی، جواد منصوری، عباس مظاهری حمید خانمحمد، علیاكبر صلاحمند، سیداحمد تقوی، محمد سیدمحمودی و... اینك با گذشت بیش از نیم قرن از شكلگیری و دستگیری این 55 نفر، انتشارات روزنامه اطلاعات با همكاری مركز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی به كوشش دكتر اسماعیل شمس، اقدام به انتشار اسناد و مدارك حزب ملل اسلامی كرده است. به این مناسبت با مصحح، مدون و گردآورنده كتاب اسماعیل شمس و سیدكاظم موسویبجنوردی، رییس مركز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی و موسس حزب ملل اسلامی میزگردی برگزار كردیم كه از نظر میگذرد.
**********
انتشار اسناد و مدارك حزب ملل اسلامی میتواند بسیاری از نقاط ابهام و تاریك راجع به اندیشه و عملكرد این حزب را روشن كند، ضمن آنكه میتواند بسیاری از سوءبرداشتها راجع به این حزب را كه در آثار دیگر هم هست، تصحیح كند. مشهور است كه مرحوم عباس اقبال آشتیانی میگفت امر تاریخی، واقعهای است كه دستكم 50 سال از زمان آن بگذرد. در ابتدا بفرمایید چرا حالا اقدام به انتشار این كتاب شده است؟
كاظم موسویبجنوردی: واقعیت این است كه در موافقت من و اعضای حزب با انتشار این اسناد انگیزه سیاسی وجود نداشت؛ زیرا اولا محل ارتزاق من این مباحث نیست و ثانیا این حرفها مربوط به گذشته است و الان در شرایطی هستم كه تاكید بر این سوابق به یك معنا شاید برایم ضرر هم داشته باشد. نكتهای كه برایم مهم بود، این است كه اندیشه حزب ملل اسلامی ناشناخته مانده بود، زیرا گروههایی كه قبل از ما در ایران بودند، فداییان اسلام و موتلفه و... بودند و دنیا ما را با آن نگاه دید و ما را مطلقا نشناخت. در كتابهای درسی تاریخ اول انقلاب هم حزب ملل اسلامی حضور داشت، اما به تدریج و با چراغ خاموش آن را حذف كردند.
علت چه بود؟
موسوی بجنوردی: كمكم متوجه شدند كه تفسیر این حزب با تفسیری كه خودشان از اسلام دارند، متفاوت است. زیرا مبنای اینها اسلام فقاهتی بود و مبنای فقاهت بیشتر احكام امضایی است، یعنی نظاماتی قبل از اسلام بود كه در میان قبایل عرب مرسوم بوده و اسلام آنها را تایید كرده است. من تعبیر رهبر انقلاب در یكی از سخنرانیهایش را بسیار میپسندم كه برخی از آن نظامات را اسلام خشك بدوی خواند. بخشی از آن اسلام فقاهتی كه برخی آقایان از آن صحبت میكنند، همان اسلام خشك بدوی است. اما اسلام یك تمدنی به وجود آورده است كه بیشتر به وسیله ایران و ایرانیان پیریزی شده است. اگر ایران را حذف كنید، چیزی از تمدن اسلامی باقی نمیماند. بیشتر فحول علمای اسلام ایرانی هستند یا ریشههای ایرانی دارند. من یك بار خدمت رهبر انقلاب گفتم ما ایرانیها موحد بودیم و جهانبینیمان با جهانبینی اسلامی بسیار نزدیك بوده است. ما اسلام را امتداد طبیعی جهانبینی خودمان میدانستیم و به بهشت و جهنم و روز رستاخیز و ملائكه معتقد بودیم. اسلام هم آمد و بر توحید تاكید موكد كرد. اما از نقش سازنده ایرانیان در برساختن تمدن اسلامی نباید غفلت كرد. ایرانیها واقعا مسلمان شدند و ایمان آوردند و تمام هوش و ذكاوت و داشتههای فرهنگیشان را در خدمت شكوفایی فرهنگ اسلامی قرار دادند.
این دریافت شما نتیجه 55 سال مطالعه و تجربه است، وگرنه بجنوردی جوان 20 ساله 55 سال پیش كه نه به ایران توجه خاصی داشت، نه به شیعه و سنی. جناب آقای دكتر شمس چه موضوعی سبب جلبتوجه شما به اسناد حزب ملل و تصحیح و انتشار این اسناد شد؟
اسماعیل شمس: من یك تاریخنگار هستم كه حوزه تحقیقاتیام تاریخ معاصر ایران و موضوع رساله دكتریام نسبت دولت - ملت با دین در دوره مشروطه است. بنابراین پیش از هر چیز علت پرداختن به اسناد حزب ملل به علایق تحقیقاتیام یعنی نسبت دولت و ملت با اندیشه دینی باز میگردد كه تِم حاكم در این اسناد است. از سوی دیگر در تاریخ معاصر شاهدیم كه اصطلاحات دولت - ملت و دولت ملی كه كلیدواژه و محور اندیشه ملیگرایان هستند، ریشه در زبان عربی و خاستگاه دینی دارند. از نظر محتوایی نیز علت وجودی دولت در ایران و بینالنهرین به استثنای دولت ماد از ابتدا دینی بوده است. چنانكه میدانید كلمه «دولت» از ریشه عربی «دول» به معنای گردش ایام آمده و گاه در متون دینی و ادبی به معنای بخت و اقبال نیز به كار رفته است. در سنت سیاسی اسلامی هم دولت، بیشتر معنای در رأس امور بودن در هر دو حوزه دنیوی و دینی با جنگ یا روشهای دیگر داشته است. در عالم واقع هم نظامهای سیاسی كه بعد از اسلام سر كار آمدهاند، دولت نامیده شدهاند، مثل دولت خلفا، دولت ملوك، دولتهای محلی، دولت سلاطین و... مفهوم «ملت» نیز ریشه عربی و خاستگاهی دینی دارد و از «ملل» یا «ملِّ» میآید، یعنی چیزی را در تنور بگذاری و آن را داغ كنی و بپزی. اینكه چطور این مفهوم به معنای مذهب و دین و شریعت به كار رفته، شاید اشاره به این باشد كه دین آدم را پخته میكند. در دوران ناصری با ورود اندیشههای مدرن به ایران به جای تعابیر «ناسیون» (nation) نخست «مردم» و سپس «ملت» به كار رفت. متاسفانه خلأ نگرش تاریخی و تاریخ به معنای علمی و انتقادی كلمه در اندیشه سیاسی ما مشاهده میشود. وقتی از منظر تاریخ به اندیشه سیاسی مینگریم، میبینیم كه دوگانه ملی- مذهبی چندان تاریخی نیست، یعنی خود تعابیر دولت و ملت كه گرانیگاه ملیگرایان هستند، خاستگاه دینی دارند و تنها در دوران معاصر است كه با ورود اندیشههای جدید معنای تازهای پیدا كردهاند. از این منظر ظهور حزب ملل اسلامی برای من اهمیت دارد، زیرا خاستگاه دینی دارد و در روزگاری كه همه، «دولت» و «ملت» را به معنای تازه به كار میبردند، در ادبیات این حزب همچنان در مفهوم دینی به كار میروند. اما نكته حائز اهمیت دیگر برای من به عنوان مورخ حضور زنده پدیدهای است كه به آن میپردازم. اینكه خود ماده و موضوع تاریخی ما حی و حاضر باشد، یك حسن اتفاق برای هر مورخی است. آقای بجنوردی در مقام رهبر حزب ملل اسلامی و بسیاری از یارانشان هنوز زندهاند و حضور دارند و میتوانند خودشان هم از بالا به اقداماتشان بنگرند و درباره آنها قضاوت كنند.
اما گذشته از این نكات، آنچه برای مخاطب جوان امروزی كه چندان با مباحث نظری سر و كله نمیزند و آن سابقه تاریخی را هم نمیداند، ویژگیهای خاص گروه حزب ملل اسلامی است، یعنی جوانانی شدیدا اسلامگرا كه ریشه آنها به جنبشهای اسلامی بازمیگردد . آنچه در مواجهه با این گروه به ذهن جوان امروزی متبادر میشود، تشابه آنها به گروههای تندرو و بنیادگرای امروز است. البته شما در مقدمه كتاب ضمن تاكید بر بنیادگرا نامیدن این گروه، تفاوت آنها را با گروههای تكفیری امروزی بر شمردهاید. اما این تفاوت به راستی در چیست؟
موسوی بجنوردی: بله، این نكته حساس و سرنوشتسازی است به خصوص از حیث نحوه تفسیری كه از ماجرا میشود. واقعیت این است كه حزب ملل اسلامی اگر چه مایههای بنیادگرایانه داشت، اما با شكل خاصی چنین بود. ارزش مطالعاتی كه در این زمینه میشود در این است كه دریابیم حزب ملل اسلامی یك پدیده جدید است یعنی درست است كه بنیادگرا هستند، اما در عین حال روشنفكر هم هستند و با هرگونه اندیشه ارتجاعی مخالفند و عقل و اخلاق و علم را قبول دارند. بنابراین چشم بسته و صرفا با اتكا به فهمی كه از ظواهر متون دینی بر میآید، خط مشی خودشان را تعیین نمیكنند و میگویند ما خودمان باید تشخیص دهیم. بنابراین افراد حزب ملل اسلامی با یك فرد سنتی از گروهی مثل موتلفه فرق داشتند. ما در زندان با گروه موتلفه بحث داشتیم. آنها میگفتند ما مقلد مرجع هستیم و هر چه مرجعمان بگوید عمل میكنیم. من گفتم در مورد مملكتداری و انقلاب و در دست گرفتن قدرت، معتقدم مرجع ما هستیم. پرسیدند چطور؟ گفتم زیرا ما متخصص این كار هستیم. یعنی هم استراتژیست هستیم، هم منافع ملی را میدانیم، پایههای مبارزه را میشناسیم و میدانیم فرق مبارزه قهرآمیز با مبارزات مدنی چیست. معنای حركت اصلاحی و حركت انقلابی را میدانیم و... یعنی حزب ملل اسلامی یك برداشت خاصی است، زیرا ضمن آنكه مثل آب زلال اسلامی است، یعنی به عالم غیب معتقدند و جهانبینی كاملا اسلامی دارند و... اما میگوییم ما خودمان باید جامعه را اداره كنیم، یعنی اخلاق و عقل و علم را در قضاوت دخالت میدهیم. این تفاوت بزرگی را به وجود میآورد.
كمی بیشتر درباره نسبت آن افكار با اندیشه امروز خود توضیح دهید؟
موسویبجنوردی: زمانی مشاور دینی اوباما، رییسجمهور پیشین امریكا به ایران آمده بود و برای بازدید به دایرهالمعارف بزرگ اسلامی هم آمد. او تمام مركز را بازدید كرد و از فعالیتهای ما بسیار شگفتزده شده بود و در نهایت در اتاق پذیرایی به صورت مودبانه از من پرسید: «شما كی هستید؟!» من هم به سادگی گفتم: در جوانی انقلابی بودم، بعد دستگیر و محكوم به اعدام شدم، بعد از فعالیتهایی به حبس ابد محكوم شدم، سالها در زندان بودم تا زمانی كه انقلاب شد و آزاد شدم. در زندان دموكرات شدم، یعنی دیگر به مبارزه مسلحانه و قهرآمیز باور نداشتم زیرا برای انقلابیونی كه پیروز شدند، سرانجام خوبی ندیدم. البته مجبور بودم مقداری تقیه كنم. هنوز هم این تقیه را دارم، زیرا به هر حال رفقای ما سر كار هستند. من درست است كه فعالیت سیاسی ندارم، اما خودم را از آنها كه زحمت میكشند، بیگانه نمیدانم، ولی در عین حال زندان سیاسی زمان شاه برای من یك دانشگاه بزرگ بود. تصور كنید بیش از هزار نفر در جایی زندگی كنند، همه دارای نظر و همه اساتید برجسته و تحصیلكرده هستند، به طوری كه یكی از پاسبانها وقتی غذا را میآورد، به شوخی میگفت چهار تا دكتر بیایند دیگ غذا را بگیرند! دراین دانشگاه بزرگ چند سنت جا افتاده بودند، ما یك كتابخانه داشتیم، یعنی كتابهای هر كس دست خودش بود مثلا من كتابهای تاریخ تمدن ویل دورانت و تفسیر فی ضلال القرآن را داشتم، اما فهرست آن پیش رییس كتابخانه بود و هر كس میخواست كتابی را بخواند، حتی صاحب كتاب، نوبت میگرفت و آن را با اجازه رییس كتابخانه امانت میگرفت و در فهرست ثبت میشد. از این مهمتر سنت مباحثه آزاد بود، همه برای هم كلاس درس میگذاشتند. مثلا یكی صبح پیش دیگری انگلیسی میخواند و عصر آن نفر دیگر نزد شاگرد صبحش منطق میآموخت. یعنی داد و ستد علمی برقرار بود، همچنین كنفرانسهای علمی در زندان برگزار میشد. مثلا آقای ذوالقدر متخصص بهداشت و غذا بود و دكترایش را در فرانسه گرفته بود. در ظاهر هم جزو جناح غیرمذهبی بود. از او خواهش كردیم كه درباره غذاها برای ما كنفرانس بدهد.
با این توصیفات شما آدم تمایل پیدا میكند كه زندان آن زمان را تجربه كند!
موسویبجنوردی: البته راجع به فشارهایی كه در مراحل بازجویی بود، صحبت نمیكنم و همیشه نیمه پر لیوان را میبینم.
آقای موسوی بجنوردی میان بنیادگرایی امروزی با اخلاق و اندیشه حزب ملل تمایز گذاشتند. شما نظرتان در این باره چیست؟ اندیشهای كه حزب ملل بر آن تاكید میكند، چیست؟
شمس: از همین سخنان آقای بجنوردی میتوان به راحتی به اندیشه این گروه پی برد. ایشان گفتند در زندان دو كتاب تاریخ تمدن ویل دورانت و تفسیر فی ضلال القرآن سیدقطب را داشتند. این نشان میدهد كه اندیشه چیست. من در مقدمه كتاب از تعابیر «ابرمرد»، «ابر اندیشه»، «ابر سرزمین» و«ابردولت» استفاده كردهام. این ابرها در اندیشه اسلامی مصداق مییابند، ابردولت همان خلافت، ابرمرد همان خلیفه و ابراندیشه نیز همان اندیشه تشكیل دولت اسلامی در سراسر دنیای اسلام است. این جوانان سنین كمی داشتند با رویاهای بزرگ. از سوی دیگر تاریخ تمدن ویل دورانت كتابی جهانی است. این نشان میدهد رهبر این حزب از همان جوانی جهانی فكر میكند. این یك ویژگی بنیادگرایی دینی است كه جهانی فكر میكند و محلی نیست و از همان ابتدا به فكر توسعه دین و اندیشه دینی خودش در همه جهان است. سیدقطب نیز در میان نسل اصلاحگرایان دینی حتی نسبت به خاستگاه خودش كه اخوانالمسلمین است، ویژگی خاصی دارد و بعدها شاخهای از جوانان اخوانی بیشتر به اندیشههای ایشان متمایل میشوند یعنی سیدقطب رویكرد جهادیتری نسبت به رویكرد تربیتی اخوانالمسلمین دارد. بنابراین با استفاده از دو كتاب مذكور میتوان صورتبندی كلی اندیشه حزب ملل اسلامی را ترسیم كرد: گرفتن جهان با جهاد. برای فهم اینكه این اندیشه در كجا تولید شده نباید راه دوری رفت، در قرآن كریم و سیره پیامبر(ص) به این نكته اشاره میشود. اگر مثل برخی مفسران و فقها آیات قرآن را به دو دسته مكی و مدنی تقسیم كنیم، اسلام مكی، اسلامی تربیتی است، یعنی ابتدا دعوت مخفی و زیرزمینی است؛ سپس یك دعوت نیمه زیرزمینی از دوستان و خویشاوندان و نزدیكان حضرت رسول (ص) است و پس از آن به مرور علنی میشود، اما وقتی به مدینه میرسیم، شاهد شكلگیری دولت و دفاع از آن و حتی گسترش آن با سریهها و غزوهها هستیم. وقتی اسناد و مدارك حزب ملل اسلامی را مینگرید، میبینید كه كاملا اقتباسی از قرآن و سنت است. یكی از جزوههای آنها نیز درسهایی از قرآن و سیره پیامبر است. اسلام مدنی البته در امتداد اسلام مكی، سیاسی و جهادی و پر جنب و جوش است. باید گفت كه اصلاحگرایی اسلامی نیز ادامه بنیادگرایی اسلامی است و با وجود برخی تجدید نظرها از نظر ماهوی تفاوتی با آن ندارد و ریشه هر دو در قرآن و سنت است. اما به تعبیر بندتو كروچه كه میگوید هر تاریخی، تاریخ معاصر است، هر نسلی از جوانان اسلامگرا بر اساس روایت «المومن ابن الوقت» یعنی هر مومنی فرزند زمانه خودش است و بسته به مقتضیات زمانی و مكانی خودشان با پیشفرضهای زمان و مكان سراغ این تاریخ رفتند، یعنی آن جهانبینی زمانه در اینكه چطور اسلام را بهروز كنند، تاثیر داشته است.. بنابراین اگر تفاوتی هست، ناشی از تفاوت زمان و مكان است. آقای بجنوردی و دوستانش كار خود را از نجف آغاز كردند و از حزبالدعوه متاثر بودند، حزبالدعوه نیز از اخوانالمسلمین متاثر بود. همچنین آن زمان دوران اوج چپگرایی بود و كمونیستها جهانی فكر میكردند، حتی بعضی از ناسیونالیستهای افراطی چون هیتلر و موسولینی نیز جهانی فكر میكردند. طبیعتا اسلامگرایانی كه در این دوره و زمانه زندگی میكردند، متاثر از اندیشههای جهانگرایانه ملیگرایان و چپگرایان، جهانی میاندیشیدند. همه اسلامگرایان آن دوره جهانینگر هستند. ایده خلافت اخوان اگر چه ریشه در سنت اسلامی دارد، اما خلافت اخوانی شدیدا تحت تاثیر اندیشههای جهاننگر زمانه خودش است. بنابراین اندیشه حزب ملل هم از خاستگاه سنتی و هم از شرایط روز متاثر است كه من نام آن را گفتمان اصالت و هویت نامیدهام.
شما به ویژگی جهانی و انترناسیونال حزب ملل اشاره كردید؛ گروهی از سویی ادعا میكند كه من قصد تشكیل دولت اسلامی دارم و از سوی دیگر مدعی است كه انترناسیونال است. مگر در دوران مدرن چارچوبی غیر از دولت - ملت برای تشكیل دولت وجود دارد؟
شمس: تا جایی كه متون حزب ملل اسلامی نشان میدهد و همچنین در چارچوب سنت سیاسی اسلامگرایان، كسانی چون سیدقطب و محمد قطب و ... وجود دارند كه بحث دوگانه اسلام و جاهلیت را مطرح كردند. این را در آثار ابوالاعلا مودودی، سیدقطب و سعید نورسی در تركیه و بقیه اسلامگرایان میبینید. چیزی كه شما عصر دولت - ملتها و دوره مدرن مینامید در تعبیر اسلامگرایان آن روز و از جمله حزب ملل جاهلیت است و تعارفی هم نداشتند. آنها به الگویی به نام دولت - ملت باور نداشتند و به دنبال رویای دولت اسلامی بودند و در عین نقد دولت ناسیونالیستی یا دولت - ملت، دولت چپ را هم نقد میكردند، همزمان سلطنت را نیز ارتجاعی میدانستند.
در مورد خلافت چه؟
شمس: اسم خلافت در اسناد حزب ملل اسلامی نیست. آنها دنبال دولت انترناسیونالیستی اسلامی هستند، یعنی دولتی كه مفروضات و حتی كلماتش چپگرایانه است، یعنی تركیب عجیب و غریبی از اسلام و چپ در حزب ملل هست و این در تحلیل اندیشه آنها فوقالعاده مهم است. یكی از دلایل بسیار مهمی كه حزب ملل باید بازخوانی شود، نحوه تركیب اسلام و چپ است. یعنی كدام یك از گزارههای سیاسی را از منظومه سیاسی اسلامگرایانه و كدام را از اندیشه چپ گزینش كرده است. به نظر من موضوع چگونگی پیوند مفاهیم اندیشه چپ با بنیادگرایی و حتی نوگرایی اسلامی موضوع مهمی است كه كمتر مورد بررسی قرار گرفته است.
البته این چپگرایی اسلامی قبل از این حزب در نهضت خداپرستان سوسیالیست بود و بعد از آن هم در مجاهدین خلق اتفاق افتاد. تفاوت حزب ملل اسلامی با این نمونههای سابق و لاحق در چیست؟
شمس: یكی از تفاوتها تاثیر بسیار زیادی است كه حزب ملل به دلیل حضور رهبر حزب و برخی از اعضای كمیته مركزی در نجف، از ادبیات اخوانالمسلمین گرفته است. ضمن آنكه اعضای حزب ملل بیشتر متون اخوان المسلمین را خواندهاند و دولتی كه در اندیشه حزب ملل هست، یك دولت اسلامی است. هیچ وقت در ادبیات سیاسی حزب ملل، مذهب را نمیبینید، كاری به مذهب سنی و شیعه ندارد. اگر بدون پیشداوری و شناخت پیشینی با اندیشه سیاسی حزب ملل مواجه شوید، در نمییابید كه مذهب آنها چیست. آنها با اسلام سر و كار دارند و بحثشان وحدت اسلامی و دیدن ایران به عنوان بخشی از جهان اسلام است. به تعبیر امروزی آنان ایران را امالقرا میدانستند و میگفتند ایران به هر دلیلی فضای مناسبتری برای شروع نهضت اسلامی دارد. به نظر میرسد این فكر برگرفته از اتحاد جماهیر شوروی بود و ایران را مثل روسیه برای سایر دول اقماری مسلمان میدانستند. آنها معتقد بودند كه اول در ایران دولت اسلامی را تشكیل دهیم، بعدا بحث صدور انقلاب اسلامی و تشكیل دولتهای اسلامی در كشورهای دیگر با محوریت ایران صورت میگیرد. یعنی هر ولایت اسلامی برای خودش یك دولت دارد، اما همه آنها به امالقرا و مركز دولت اسلامی وفادار هستند.
آقای بجنوردی، یك تصور غلط در مورد حزب ملل اسلامی ربط دادن آنها به موتلفه است، در حالی كه شما تاكید دارید كه با موتلفه تفاوت جدی داشتید، از سوی دیگر حجتالاسلام حجتیكرمانی تاكید دارند كه این حزب با فداییان اسلام هم تفاوتهای جدی داشت. آیا این ناهمگونی صرفا به برآمدن آنها از نجف برمیگشت؟ چه چیز باعث تفاوت این گروه با سایر گروهها بود؟
موسوی بجنوردی: مساله عمده عدالتخواهی بود كه افراد حزب ملل اسلامی سخت به آن پایبند بودند، حتی سیستم اقتصادی كه در برنامه حزب تدوین شده بود، تعاونی بود، یعنی ضمن احترام به مالكیت خصوصی معتقد بودند كه اقدامات اقتصادی دولتی باید به صورت تعاونی و دستهجمعی و مشاركتی صورت بگیرد. مثلا تعاونیهایی كه در اتحاد جماهیر شوروی به اسم سوخوز و كالخوز بود. به هر حال این پدیده وجود داشت و ما با این سیستم تولید تعاونی آشنا بودیم و فكر میكردیم این وسیله خوبی برای تقسیم ثروت است، اما در عین حال به مالكیت خصوصی احترام میگذاشتیم. اما سیاست كلی دولت اسلامی یعنی جمهوری اسلامی كه ما میخواستیم تشكیل دهیم، از نظر اقتصادی برای رسیدن به عدالت، همان سیستمهای تعاونی بود. ما همچنین سازماندهی قدرتمندی در حزب داشتیم، مثلا همه مردم باید تا سطح دیپلم تحصیلات داشته باشند، جستوجوی دانش و خردورزی و توسعه خرد و جستوجوی اخلاق برای ما خیلی مهم بود. همچنین آموزش نظامی برای ما مهم بود. یعنی ما به عنوان مهندسان طراح یك ساختمان به دنیا نگاه میكردیم. البته من بعدا به اشتباه خودم پی بردم و گفتم این كار درست نیست. گاهی در زندان به رفقای خودم میگفتم كه پلپوت روشنفكری تحصیلكرده فرانسه بود و با انگیزههای اومانیستی تشكیلاتی را در كامبوج به وجود آورد و با شاهزاده سیاموت متحد شد و ارتشی چریكی ساختند و سالهای سال با نیروهای امریكایی دست و پنجه نرم كردند. بعد كه امریكا خسته شد و آسیای جنوب شرقی را رها كرد، خمرهای سرخ پیروز شدند و پایتخت را گرفتند. آنها كه سالهای سال در جنگل بودند و سختی میكشیدند و با چكمههای سنگین گلی، دیدند كه جوانان در پنومپن در آسایش و رفاه زندگی میكنند و تعجب كردند. مردم را مجبور كردند كه در مزارع كار كنند و اطراف مزارع سیم خاردار كشیدند تا كسی فرار نكند. گفته میشود كه پل پوت حدود 2 میلیون نفر آدم كشت. یعنی آن انقلابی اومانیست - ایدهآلیست، به عنوان یك عنصر ضدبشری معرفی و به زبالهدان تاریخ سپرده شد. این تجربه برای شخص من بسیار تاثیرگذار بود. با خودم میگفتم فرض كن ما جنگهای چریكی كردیم و قدرت شاهنشاهی را سرنگون كردیم و قدرت را در دست گرفتیم، ثم ماذا؟! آیا واقعا میتوانیم مردم را خوشبخت كنیم؟ این سوال برای خودم پدید آمد. فكر كردم بعید است افرادی كه به این صورت تربیت كردیم، یعنی كسانی كه از راه خشونت قدرت را بگیرند، آن ملایمتها و خردورزیها را داشته باشند كه بتوانند جامعه را آن طور كه ما فكر میكنیم، اداره كنند. به همین دلیل دچار تردید شدم. مجاهدین خلق در زندان مرا متهم كردند كه بجنوردی دیگر به مبارزه مسلحانه معتقد نیست و دموكرات شده است! من در دلم لبخند میزدم و از این اتهام خوشحال میشدم. میگفتم دقیقا همین طور است، من دموكرات شدهام.
در مقدمه كتاب تاكید شده كه این تصور غلط است كه حزب ملل اسلامی مثل بیشتر گروههای انقلابی میدانستند چه چیزی نمیخواهند، اما نمیدانستند چه چیزی میخواهند! آنها یك نظام تكحزبی اسلامی میخواستند، حتی به داشتن بمب اتم تاكید میكردند، آن هم زمانی كه هیچ یك از احزاب دیگر از این مباحث سخنی به میان نمیآوردند. اگر ممكن است در مورد برنامه ایجابی این گروه توضیح دهید.
شمس: وقتی از منظر تاریخ، اندیشه سیاسی را مطالعه میكنید به این نتیجه میرسید كه همه اسلامگرایان از جمله حزب ملل برنامه سیاسی دارند، نه تنها برنامه سیاسی كه برنامه زندگی و فرهنگی و اقتصادی دارند. این گروه از اول در كنار انقلاب سیاسی به انقلاب فرهنگی اشاره میكنند. ممكن است ما منتقد این برنامه باشیم، اما مشخص است كه همه اسلامگرایان چه اصلاحگرایان و چه بنیادگرایان برنامه ایجابی داشتند و از اول فعالیت، نقطه آخر را میدانستند. مشكل روشنفكری سكولار و حتی دینی ما كه متاثر از روشنفكری سكولار است، فقدان مطالعات تاریخی جدی و نگاه به تاریخ به مثابه علم است. از قضا در این حوزه تاریخ دین و متون دینی را نمیخوانند. روشنفكران نسل قدیمی ما مثل علامه قزوینی، فروزانفر، تقیزاده، كسروی، فروغی و... با متون دینی به خوبی آشنا بودند. خیلی از روشنفكران سكولار ما حتی بلد نیستند دو آیه قرآن بخوانند. وقتی آبشخورهای اندیشه دینی و متون اسلامگرایان را مطالعه نمیكنند و با نگاهی از بالا با آنها برخورد میكنند، طبیعتا دركی از آنها ندارند. نگاه از بیرون علمی و لازم هست، اما كافی نیست. باید به صورت درون دینی این متون را مطالعه كرد. اگر مطالعه كنید، میبینید كه اسلامگرایان اولا برنامه دارند و ثانیا برای اجرای برنامههای خود كاملا جدی هستند. اساسا اندیشه دینی و سیاسی بدون تلاش برای ایجاد حكومت اسلامی در برنامه سیاسی هیچ اسلامگرایی دیده نمیشود.
آقای دكتر شمس، شما بر وجه ایجابی برنامه حزب ملل اسلامی اشاره میكنید. البته خود این حزب نتوانست برنامه خود را به نحو عملی محقق سازد، اما در دهههای اخیر دولتهای اسلامی زیادی در جایجای دنیا ظهور كردهاند. آیا آنچه حزب ملل اسلامی میگفت با آنچه الان دولتهای اسلامی خوانده میشود، تناسبی دارد؟
شمس: باید توجه كرد كه صحبت از حزب ملل اسلامی، بحث درباره یك گروه در مقام نهضت است. بحث نهضت و نظام دكتر شریعتی را باید به خاطر داشت. همیشه آنچه در یك نظام بعد از پیروزی نهضت رخ میدهد، الزاما اجرای امور و مطالبی نیست كه در دوره نهضت در متون آمده است. اما واقعا شعارهای حزب ملل، شعارهای بنیادینی بود كه از صدر اسلام بارها داده شده است، نه فقط توسط احزاب اسلامی جدید. البته اسلام سیاسی خودش یك مقوله مدرن است، هر چند در شكل و شاكله سنتی است؛ اما در هر صورت یك مقوله مدرن و از پیامدهای ورود مدرنیته به جهان اسلام است. ما در گروههای اسلامی كهن در طول تاریخ اسلام نیز این شعارها را میبینیم. اما شكل بیان متفاوت است. عدالت یك شعار اسلامی است اما حزب ملل آن را در یك بستر چپ مطرح میكند یا اجرای احكام اسلامی یا مطالب دیگر، اموری تاریخی بودند. البته حزب ملل تفاوتهایی با احزاب اسلامی دیگر دارد. مثلا زنان میتوانستند عضو حزب ملل بشوند كه خودش نكته مهمی است.
یعنی عضو زن هم داشتند؟
شمس: بله، یك نفر بوده است، البته فرصت پیش نیامده. همچنین بحث تحصیل مجانی و رایگان و توجه حزب به آموزش و فرهنگ بسیار مهم است. اینها شباهتهایی با سایر گروههای اسلامی دارند، تفاوتهایی هم. اما بیشتر شباهت است. شعارهای اسلامی یكی است.
تاكنون بیشتر به اندیشه این حزب و كمتر به كنش آنها پرداختیم. البته گویا عمل چندانی هم نداشتند و خیلی زود دستگیر شدند. اما انگار همان موقع هم چندان شناخته شده نبودند. مثلا در خاطرات مرحوم هاشمیرفسنجانی آمده كه ما اسم این گروه را شنیدهایم، ولی آنها را نمیشناسیم. چطور است كه این گروه حتی در میان مذهبیها ناشناخته مانده است؟
موسوی بجنوردی: دلیل عمده این است كه ما سابقهای در این زمینهها نداشتیم. حتی تجربه مذهبی - سنتی هم نداشتیم. این یك واقعیت است. ما اهل جلسه و اینها نبودیم. آدمهای سنتی حتی ظاهرشان هم فرق دارد. ما به معنای دقیق كلمه خواهان یك حركت صددرصد چریكی بودیم. اصلا ماهیت متفاوتی داشتیم، در واقع یك عصیان بزرگی بود كه تمام مناسبات حاكم را نقد میكرد و میخواست ساختار نویی را بریزد. لااقل ادعای این را داشت. در نتیجه ما را كسی نمیشناخت. ما نه نویسنده معروفی بودیم، نه شخصیت سیاسی سابقهدار معروفی بودیم، نه یك شخصیت مذهبی معروفی بودیم. البته آدمهای معروفی مثل آقای حجتی كرمانی عضو حزب شدند، اما ما را به عنوان مدیران این تشكیلات كسی نمیشناخت. این مساله باعث شد كه یك پرده استتاری روی ما كشیده شود.
در عمل چه كردید؟ آیا واقعا مبارزه مسلحانهای هم كردید؟
موسویبجنوردی: خیر، درحد تئوری بود. ما در نظر داشتیم سه مرحله را طی كنیم: 1- مرحله ازدیاد و تعلیم كه مرحله ایجاد هستههای تشكیلاتی بود، 2- مرحله استعداد: مرحلهای كه سازمان نظامی در كنار سازمان سیاسی به وجود میآمد و 3- مرحله ظهور: در آنجا اعلام موجودیت میشد كه با مبارزات چریكی همراه میشد كه نخست با آشوبگری قهرآمیز تجلی پیدا میكرد كه البته خود این آشوبگری قهرآمیز، پیشتر مبتنی بر نوعی آشوبگری ذهنی و شایعهپراكنی علیه نظام حاكم بود و ما آن را آشوبگری غیرنظامی میخواندیم. اما آشوبگری قهرآمیز با عملیات نظامی همراه بود، مثل بمبگذاری و... البته باید تاكید كنم كه ما به شدت نگران جان مردم بودیم. حتی خود من در حال نگارش رسالهای بودم كه ما چگونه در روستاها رفتار كنیم و اگر از مردم كمی آرد گرفتیم، به مردم رسید بدهیم.
آن زمان هنوز واقعه سیاهكل اتفاق نیفتاده بود.
موسویبجنوردی: بله، ما در نظر داشتیم در درو كردن به زارعین كمك كنیم، البته در صورتی كه یك منطقه را بگیریم.
اینها همه در حد تئوری ماند؟
موسویبجنوردی: بله.
اما شما اسلحه داشتید و طی درگیری مسلحانه دستگیر شدید.
موسویبجنوردی: بله، اما آن دفاع شخصی بود. ما به شدت به نارنجك تاكید داشتیم و خیلی تلاش میكردیم آن را به صورت فنی بسازیم. جزییات ساخت آن را استخراج كرده بودیم و تلاش میكردیم آن را بسازیم. بنابراین سلاح استراتژیك ما برای حمله نارنجك بود. در این زمینه خیلی بحث میشد.
در نهایت چطور لو رفتید؟ چون به هر حال كل فعالیت شما انتشار چند شماره روزنامه و نشریه زیرزمینی بود.
موسویبجنوردی: تعداد ما حتی به بیش از 100 نفر رسید. نزدیك 70 نفر را گرفتند. برخی اصلا شناخته نشدند و دستگیر نشدند. دستگیری ما بر اساس یك اتفاق رخ داد. آقای صنوبری در شاهزاده عبدالعظیم(ع) در شهرری با كسی قرار ملاقات داشت. اتفاقا آنجا تحت نظر پلیس بود. به او مشكوك میشوند، زیرا یك كیف كوچك دستش بود كه نشریات در آن بود. او میخواست این نشریات را به رابطش بدهد. به او ایست میدهند تا از او بازرسی كنند، فرار میكند. در آن زمان تمام كوچهها و محلات مامور داشت. وقتی پاسبخش میآید، سوت میزند و به هر حال آقای صنوبری فرار میكند و در تعقیب و گریز گرفتار میشود. او را میگیرند و چند نشریه دستش مییابند. با اطلاعات شهربانی تماس میگیرند و خلاصه ماجرا لو میرود. بعد از طریق بازجویی به سیدمحمودی كه از اعضای كادر مركزی بود، میرسند. قرار ما در كادر مركزی این بود كه هر 24 ساعت از هم مطلع شویم. در همین ارتباطات درمییابیم كه سیدمحمودی دستگیر شده است. تازه متوجه میشویم كه سازمان لو رفته است. زیرا ارتباطات بسیار محدود و از طریق شبكه هرمی بود و ما حتی همه اعضای زیر دست را نمیشناختیم. حتی تمهیداتی برای برقرار كردن رابطه، وقتی به شكلی قطع میشد، اندیشیده بودیم. مثلا رمز اضطراری گذاشته بودیم. به همین خاطر هر كس یك رمز اضطراری داشت.
آقای شمس! شما در مقدمه كتاب در اهمیت حزب ملل اسلامی تاكید میكنید كه این گروه در بسیاری موارد اولین است؛ مثلا اولین گروهی است كه تعبیر انقلاب اسلامی را مطرح میكند، یا تعبیر جمهوری اسلامی را به كار میبرد. در این تعابیر و باقی مقدمه تحلیلی شما، كمتر نگرش انتقادی دیده میشود.
شمس: ذكر اولین كه چند بار در مقدمه تكرار شده، به معنای فقدان نگاه انتقادی یا مدح و تعریف از این گروه نیست. وقتی از اولین یاد كردم، تاریخنگارانه آن را به كار بردم. یعنی این گروه در این موارد واقعا اولین است. بحث انقلاب اسلامی در سال 1343 در اسناد حزب ملل آمده و آنها صریحا میگویند ما باید رژیم شاه را با انقلاب اسلامی سرنگون كنیم. همزمان نگاه جبهه ملی و نهضت آزادی را نقد میكنند و منتقد همه نگاهها هستند و میگویند تنها یك راه در برابر رژیم شاهنشاهی وجود دارد كه انقلاب اسلامی است. همچنین آنها بحث جمهوری اسلامی و حكومت اسلامی را به عنوان بدیل نظام شاهنشاهی مطرح میكنند. قانون اساسی حكومت اسلامی را سال 1343 مینویسند. البته من به لحاظ تاریخی نقدهایی نیز به اندیشه حزب ملل دارم. كتاب حاضر مجلد نخست و شامل اسناد است و در مقدمه سعی كردهام فارغ از نگاه خودم، اسناد را معرفی كنم. در معرفی اسناد به تعبیری به اصل «نحن رواه لا قضاه»، یعنی ما راوی هستیم نه قاضی، پایبند بودهام. در جلد اول هم صرفا هدف معرفی و توصیف اسناد است و صبغه تعریف و تمجید و البته تنقید ندارد. اما در مجلدات بعدی سعی میشود این متون نقد و بررسی شوند. از سوی دیگر ذهنیت تاریخی من با كلیت این بحث، یعنی با آن «ابر»ها مخالف است، یعنی با جهانبینی قهرمانمحور و جهانمدار یا جهانبینی جهانگیرانه و جهاندارانه چندان میانهای ندارم. ما در تاریخ دو اصطلاح جهانگیران و جهانداران داریم، كسانی كه جهان را گرفتند و كسانی كه جهان را اداره كردند. تاكید میكنم كه ذهنیت تاریخی جامعه ما خواه در میان چپگرایان یا ملیگرایان یا اسلامگرایان به این جهانگیری و جهانداری گرایش دارد. یعنی اگر همین الان به میان دانشگاهیها یا روشنفكران یا عامه مردم بروید، میبینید كه در حافظه تاریخی مردم دولتها و آدمهایی برجسته هستند كه جهان گیر و جهاندار بودهاند. الان در میان ملیگرایان شاهدیم كه عاشق ابرمردها و ابردولتها هستند، عاشق شاهانی هستند كه جهانگیر و جهاندار بودند. چند نفر در ایران ما این «دویله»ها یعنی دولتهای كوچك را میشناسند؟ چند نفر امارتهای خیلی كوچكی را كه مثلا در فارس و آذربایجان و الموت و خراسان و كردستان شكل گرفتهاند، میشناسند؟ چند نفر نوح سامانی را میشناسد؟ آلمظفر را چه كسی میشناسد؟ در حالی كه این دولتهای كوچك خدمات گرانبهایی داشتهاند. نمیدانم چرا ملت ما عاشق جهانداران و جهانگیران است! یعنی كسانی كه بیشتر جنگ كردهاند!
شما معتقدید این ذهنیت جهانگیر باید نقد شود؟
شمس: بله. این ذهنیت جهانگیرانه است كه یك روز در ناسیونالیسم بازتولید میشود و آخر و عاقبتش فاشیسم است و روز دیگر در چپگرایی و یك زمان هم در ایدئولوژیها و مكتبها و مرامهایی دیگر. در تاریخ ایران اسلامی اوج درخشش و رنسانس ایرانی كه آدام متز و بسیاری از اروپاییان از آن صحبت میكنند، از قضا نه در دوره دولتهای فراگیر و امپراتوری بلكه در زمان دولتهای كوچك محلی بوده است، بالاتر از آن، اوج شكست و انحطاط تمدنی ما در دورههای جهانگیران رخ داده است، دورهای كه طغرل و چنگیز و تیمور آمدند. فردوسی در كدام دوره ظهور كرد؟ ناصرخسرو قبادیانی مربوط به كدام سلسله است؟ حافظ شیرازی در كدام دوره ظهور كرده است؟ او مربوط به دوره آلمظفر و اتابكان لر است. جستانیان الموت را چه كسی میشناسد؟ آلكاكویه را چه كسی میشناسد؟
این ذهنیت جهانگیر و جهانمدار را شاید نتوان منحصر به ایرانیان كرد. روسها مثلا استالین را دوست دارند و ...
شمس: این سخن شما درست است؛ اما عمومی بودن یك پدیده به معنای صحیح بودن آن نیست. این روانشناسی تاریخی ملت ما باید نقد شود. برای من جای سوال است كه چرا ما مردمان عاشق این ابرمردها هستیم كه مدام دنبال جنگ و كشورگشایی بودهاند كه نتیجهاش ناامنی و ویرانی بوده است و چرا رفاه و امنیت و سعادت و ترقی و خوشی و لذت از زندگی، جایگاهی در ذهنیت تاریخی ما ندارد. مولوی از ابرمردهای مغول فرار كرد و نزد سلاجقه روم در قونیه رفت. ابوعلی سینا نمونه دیگر است كه مربوط به آلكاكویه از همدان است و در دربار آنهاست. آدمهای بزرگ، شاعران بزرگ، فیلسوفان بزرگ و اندیشمندان بزرگ این سرزمین هرگز در زمان ابرمردها ظهور نكردهاند. بر خلاف تصوری كه متاسفانه در عموم دیده میشود این نقد وجود دارد كه بررسی تاریخ اندیشه ایران بیشتر توسط نظریهپردازانی صورت میگیرد كه این تاریخ را نخواندهاند و حاصل بحثهایشان نیز بعید میدانم در بلندمدت به ذهنیتی دموكراتیك، اخلاقی و حقوقی و مدرن از تاریخ ایران كمك كند. این نقد بر حزب ملل اسلامی هم هست كه حتما آن را در جای خودش مطرح میكنم. خود آقای بجنوردی كه استاد تاریخ و تمدن هستند، امروز به این نتیجه رسیدهاند كه چه خوب شد كه حزبشان پیروز نشد(خنده)!
موسوی بجنوردی: خیلی خدا رحم كرد (خنده)!
شمس: این نگاه امروز آقای بجنوردی حاصل مطالعه تاریخی از درون متون است.
آقای بجنوردی شما بعد از انقلاب و چند تجربه كوتاه فعالیت سیاسی، عمدتا به مسائل فرهنگی پرداختید و از سال 1362 با تاسیس دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، دیگر آن بجنوردی قبلی را كنار گذاشتید. اما در انتهای مقدمه كتاب دكتر شمس مقایسه جالبی كرده و برای شما تعبیر «دیدروی ایرانی» را به كار برده است، به عنوان كسی كه دایرهالمعارف را بنا گذاشته است.آیا این تحلیل را قبول دارید و میپذیرید كه بجنوردی كنونی، در واقع تداوم همان بجنوردی پیشین است؟ البته آقای شمس اشاراتی در این زمینه در مقدمه دارند؛ مثل اینكه ساختاری كه در ابتدا برای دایرهالمعارف تدوین میكنید، شبیه ساختار همان حزب ملل اسلامی است.
موسویبجنوردی: وقتی میخواستم این ساختمان را بدون بودجه دولتی بسازم كه نزدیك 30 هزار متر مربع است، مهندسان به من گفتند كه ما را راهنمایی كن. من گفتم سه شعار دارم: 1- قدمت، 2- فخامت، 3- عظمت. گفتم من میخواهم شما ساختمانی را طراحی كنید كه این سه ویژگی را القا كند. من در زندان به این نتیجه رسیدم كه آن چیزی كه حرف آخر را میزند، دانایی است. حتی زمانی كه مشاور آقای خاتمی بودم، به او گفتم حالا كه شرایط برای ما فراهم شده، بیایید برنامهریزی كنیم برای افزایش دانایی مردم، مثل همین اینترنت، یعنی زیرساختهای آیتی كشور را توسعه بدهیم و این تعامل فكری هست كه دانش و بینش عمومی را بالا میبرد. باید برای بالا بردن دانایی برنامهریزی كنیم. دایرهالمعارف این هدف را دنبال میكند. من معتقدم ما ایرانیان هم شایستگی و هم سابقه و هم توان آن را داریم كه نقش برجستهای در دنیا ایفا كنیم. این نقش برجسته از موشك بیرون نمیآید، از كتابخانهها و كارهای عظیم علمی بیرون میآید. بمب و موشك جنبههای تخریبی انسان است. انسان وقتی میترسد كه مورد حمله قرار بگیرد، به یك سلاح بازدارنده فكر میكند. همین حالا میبینید كه اسراییل سلاح بازدارندهاش را اتمی قرار داده است و فكر كرده كه در آخرین مرحله اتم آن را نجات میدهد. شاید یكی از دلایلی كه در حزب ملل اسلامی هم به دنبال بمب اتم نیز بودند، این بود كه فكر میكردند و اعدوا لهم مااستطعتم من قوه، یعنی تجهیزات و سلاح تهیه كرد و سلاح بازدارنده باید داشت. اما من امروز بر اساس تجربیات زیادی كه كسب كردهام، طور دیگری فكر میكنم. ما امپراتوری بیزانس را داریم كه یك تمدن بزرگ و امپراتوری رم شرقی و مذهب ارتودوكس را پیریزی كرده بود، اما چون در دل تمدن اسلامی و جهان اسلام قرار گرفت، در نهایت از بین رفت و محمد فاتح تكلیف آن را یكسره كرد. ما الان با تمام گاز و نفتی كه داریم، ملت فقیری هستیم و درآمد سرانهمان خیلی پایین است. چرا باید چنین باشد؟ من در جوانی، در چارچوب حزب ملل اسلامی میخواستم راهحلی برای این پرسش بیابم، اما الان در چارچوب فرهنگ همین فكر را دارم و معتقدم ما باید در زمینه فرهنگ و زیرساختهای فرهنگی پیش برویم تا در دنیای اسلام حرف اول را بزنیم و بتوانیم تولید فرهنگی داشته باشیم. خود این، قدرت به همراه میآورد. امالقرا بودن به این معنا نیست كه چهار ساختمان بزرگ یا چهار ماشین بسازیم، مهم این است كه بتوانیم اندیشه تولید كنیم و تحلیلهای درستی از تاریخ داشته باشیم. ما میتوانیم آگاهی به وجود آوریم و پیامآور رشد خردورزی باشیم.
منبع: روزنامه اعتماد
اخبار مرتبط :