حقوق و اخلاق / دکتر محسن اسماعیلی - بخش اول
|۱۰:۴۹,۱۳۹۸/۶/۱۷| بازدید :
147
بار
آقای دکتر اسماعیلی، حقوقدان، مجتهد، مدرس دانشگاه تهران و تنها عضو غیرمعمم مجلس خبرگان رهبری است و شاید برجستهترین شاگرد و پروردة مرحوم آیتاللهالعظمی حاجآقا مجتبی تهرانی که بیش از فقه و اصول، در اخلاق آوازه داشت و سالیان سال به تدریس اخلاق پرداخت و اکنون شاگرد برومندش که خود در مسند استادی است، رسالهای عالمانه «در باب حقوق اجتماعی و احکام اخلاقــی» نگاشته و بر آن است که در رسالــههــای توضیــحالمسائل دو تغییر مهم باید انجام بگیرد: حذف برخی مسائل غیرکاربــردی، افزودن احکام اخلاقی و ضروریات اعتقادی. وی خـود کـوشیـده اسـت در ایـن کتاب بخشی از این خلأ را جبران کند.
اشاره: آقای دکتر اسماعیلی، حقوقدان، مجتهد، مدرس دانشگاه تهران و تنها عضو غیرمعمم مجلس خبرگان رهبری است و شاید برجستهترین شاگرد و پروردة مرحوم آیتاللهالعظمی حاجآقا مجتبی تهرانی که بیش از فقه و اصول، در اخلاق آوازه داشت و سالیان سال به تدریس اخلاق پرداخت و اکنون شاگرد برومندش که خود در مسند استادی است، رسالهای عالمانه «در باب حقوق اجتماعی و احکام اخلاقــی» نگاشته و بر آن است که در رسالــههــای توضیــحالمسائل دو تغییر مهم باید انجام بگیرد: حذف برخی مسائل غیرکاربــردی، افزودن احکام اخلاقی و ضروریات اعتقادی. وی خـود کـوشیـده اسـت در ایـن کتاب بخشی از این خلأ را جبران کند.
کتاب مذکور بر پایه حدیثی نبوی در سی فصل تنظیم شده است و در هر بخش، ضمن شرح واژگان مربوطه، توضیحات متناسبی در وجوه مختلف بحث آمده که در حکم استدلال علمی و اخلاقی آن مقوله است و آنگاه در پایان هر بخش، رهیافتهای علمی آن مبحث در چند بند خلاصه شده و نهایتاً در «پیوست نخست» کتاب، نمونههایی از مسائل و احکام اخلاقی ذکر شده است. در «پیوست دوم» مجموع رهیافتهای پایانی بخشهای سهگانة کتاب، برای سهولت استفاده علاقهمندان یکجا عرضه شده است. این کتاب نویدبخش تحولی سازنده در میان روحانیان جوان و حاضر در متن جامعه است که دغدغة امور معنوی و اخلاقی سرلوحة فعالیت علمی و اجتماعیشان است. آنچه تقدیم میشود، بخشی از مقدمه کتاب است که تا حدودی تلخیص شده و مآخذ و منابع آن نیز حذف گردیده است.
***
پس از آنکه رساله توضیحالمسائل مرحوم استاد آیتالله حاجآقا مجتبی تهرانی به زبان فارسی منتشر شد، سخنی درباره لزوم بازنگری در رسالههای احکام داشتم. شرح آن سخن این بود: رسالههایی که اکنون در اختیار مردم قرار میگیرد، حداقل نیازمند دو تغییر مهم است؛ نخست آنکه باید برخی مسائل شاذّ و گاهی غیرکاربردی از آن حذف شود و دیگر آنکه بخشی به عنوان احکام اخلاقی و حتی ضروریات اعتقادی به آن افزوده شود. تمرکز رسالههای موجود بر احکام «فقهی»، خود به خود پیامآور اصالت انحصاری فقه و موجب به حاشیه راندن عقیده و اخلاق شده است. بسیاری از مردمان مؤمن و حقیقتجو گمان میکنند تنها واجبات و محرمات فقهی است که نباید فراموش شود؛ در حالی که اهمیت و تأثیر رعایت بایدها و نبایدهای عقیدتی و اخلاقی برای ساختن فرد و جامعه، بسیار والاتر و بیشتر است و اصولا «فقه» منهای «عقیده و اخلاق»، نه انسان مطلوب را میسازد و نه اجتماع آرمانی را.
اهتمام به تدوین و انتشار رساله فقهی به زبان فارسی، گرچه اقدامی لازم، مشکور و مأجور است، هرگز کافی نیست. رسالت رسالهها با افزودن این دو بخش، خصوصاً احکام اخلاقی است که به اتمام میرسد. حتی بر این باورم که «توضیحالمسائل اخلاقی» نمیتواند و نباید جدای از «توضیحالمسائل فقهی» منتشر شود؛ زیرا در آن صورت باز هم بوی جدایی میدهد. باید همراه و در کنار بایدها و نبایدهای فقهی، از بایدها و نبایدهای اخلاقی و حتی اعتقادی هم سخن گفت؛ چنان که سیره برخی از سلف صالح چنین بوده است.
پیدایش رسالههای عملیه
برای مثال باید از کتاب «الهدایه فی الاصول و الفروغ» نوشته شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ق) نام برد که شامل دو قسمت است: یکی مباحث اعتقادی و دیگر مباحث فقهی. قسمت «اعتقادات» شامل مباحث توحید، نبوت، امامت، تقیّه، اسلام و ایمان، امر به معروف و نهی از منکر، جهاد، ارکانی که اسلام بر آن بنا شده و نیت است. بحثهای تقیه، جهاد و امروز به معروف و نهی از منکر بعدها در مباحث فقهی نیز مطرح شده است.
پس از او، شیخ مفید (م۴۱۳ق) نیز در کتاب «المقنعه» همین مسیر را پیموده است. او در مقدمه این کتاب که مهمترین اثر وی در علم فقه است، میگوید: «من این کتاب را با مباحثی آغاز میکنم که دانستن آن بر همگان لازم است و هیچکس مجاز نیست در آنها اهمال و سستی نماید؛ یعنی اعتقاد به خداوند متعال و شناخت او، زیرا شناخت خدا اصل و اساس ایمان و پایه و ستون تمام ادیان الهی است و قبول اعمال ما و یافتن راه هدایت از راه گمراهی، با شناخت خداوند متعال امکانپذیر است.»
«الکافی فی الفقه» نوشته ابوالصلاح حلبی (م۴۴۷ق) سومین نمونه از این نوع است. این کتاب از سه قسمت مباحث اعتقادی، و مباحث فقهی و مباحث اخلاقی تشکیل شده است.
شیخ طوسی (م۴۶۰ق) نیز کتاب «الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد» را به همین سبک تنظیم کرده است. مباحث آن کتاب به طور کلی به دو بخش کلام و فقه تقسیم شده: در قسمت اول، دو اصل توحید و عدالت بررسی شده که در ضمن مسئله عدل، اصول نبوت، امامت و معاد نیز مطرح شده است. در قسمت دوم هم کتابهای پنجگان? صلاه، زکات، حج و جهاد آمده است. او در مقدمه کتاب خویش آورده که مطالب آن «شامل مباحثی است که اعتقاد و عمل و حرکت در مسیر آنها بر همگان واجب است».
و بالاخره باید از کتاب «جواهرالفقه» یا (الجواهر فیالفقه) اثر قاضی ابن براج (م۴۸۱ق) نام برد که شامل یک دوره فقه مختصر است و به صورت ۸۳۹ سؤال و جواب نوشته شده است. موضوع بخشی از این کتاب، امور عقیدتی و بعضاً اخلاقی، مانند توبه است که در پنجاه مسئله خلاصه شده است.
نکته جالب این است که همه این کتابها به صورت فتوایی و بدون بحثهای استدلالی نگاشته شده و همین نشان میدهد که برخلاف سایر کتابهای مفصلی که همین بزرگواران نوشتهاند، مخاطب آنها مردم عادی و هدفشان راهنماییهای عملی بوده است.
رابطه فقه، انسان و جامعه آرمانی
اما به دلایلی مانند واقعیتهای اجتماعی، نیازهای عمومی و اهتمام خاص به فقه مصطلح، باعث شد بهتدریج این شیوه فراموش گردد و رسالههای توضیحالمسائل محدود به فروعات عملی شود. اکنون وقت آن است که از این تغییر روش دست برداریم و بار دیگر به اهمیت و تأثیر احکام اعتقادی و اخلاقی توجه ویژه کنیم. مرحوم شهید ثانی تصریح کردهاند: «تنها یادگیری مسائلی که در کتابهای رایج آمده است، نزد خدای متعال فقه محسوب نمیگردد. از نظر پروردگار، فقه به آن است که جلال و عظمت او درک شود؛ همان دانشی است که موجب پیدایش ترس و بیم و خشوع در برابر او گردد و انسان را به تقوا و شناخت صفات خوب و بد اخلاقی برساند تا از بد آنها اجتناب نماید و به خوب آنها برسد و دلی سرشار از حزن و خوف پیدا کند؛ چنان که در آیه شریفه نیز اشاره شده است که تفقه برای انذار است. معلوم است که انذار با آنچه در کتابهای مرسوم فقه گفته میشود، حاصل نمیگردد؛ زیرا اساساً هدف این علم چیز دیگری مانند حفظ اموال از طریق مباحث معاملات و حفظ ابدان از طریق اموال و منع قتل یا جراحت است… دانشی کارساز است که راه رفتن به سوی پروردگار و از بین بردن گرفتاریهای قلبی یعنی صفتهای ناپسند را نشان دهد؛ صفتهایی که حجاب میان بنده و خدای او است و اگر با آنها از دنیا برود، از پروردگار خویش دور خواهد بود.»
فقه مرسوم که بخشی غیرعبادی آن، به صورت«قانون» تجلی کرده و میکند، برای تشکیل جامعه بشری و تداوم آن لازم و غیرقابل چشمپوشی است. آموزههای دینی، یافتههای علمی و تجربههای بشری نشان میدهد که بدون تعیین حدود و قواعد الزامآور برای رفتار اجتماعی افراد و اجرای سختگیران? آن، هرگز نمیتوان در کنار یکدیگر به سلامت زیست؛ اما آیا رعایت حقوق قانونی دیگران، برای رسیدن به زندگی آرمانی و شیرین هم کافی است؟ به بیان دیگر: قانونگرایی برای رسیدن به زندگی مسالمتآمیز لازم است؛ اما آیا کافی هم هست؟
قانون به تنهایی از تأمین هدف خود و تشکیل زندگی آرام و دلپذیر ناتوان است. درست است که این دارو برای درمان زیادهخواهیها و نادیده گرفتن حقوق همنوعان مفید و لازم است، اما هیچگاه کافی نبوده و نیست. این داروی تلخ اگر با شیرینی فضیلتهای اخلاقی آمیخته نشود، به کام کسی خوش نخواهد آمد؛ همانگونه که توصیههای دلنشین اخلاقی به تنهایی و بدون دستورهای الزامآور قانونی نمیتواند همه آدمیان را به کُرنش در برابر حقوق دیگران وادار کند. «قانون» و «اخلاق» دو نیروی ارزشمندی هستند که با یکدیگر معنا و تکمیل میشوند و با عمل به هر دو آنهاست که جامعه بشری طعم شیرین سعادت و رستگاری را خواهد چشید. هیچ مردمی بدون آراسته شدن به فضیلتهای اخلاقی و صرفاً به اتکای دستورهای قانونی و مقصود نرسیدهاند؛ همانگونه که موعظههای اخلاقی به تنهایی نتوانسته و نمیتواند همه زیادهخواهان را از تجاوز به حقوق دیگران بازدارد. بنابراین وظایف ما با رعایت احکام فقهی و حقوق قانونی پایان نمیپذیرد. به علاوه نیازمند رعایت حقوق اخلاقی دیگران نیز هستیم.
جایگاه اخلاق و اهمیت حقوق اخلاقی
این چنین است که اخلاق و حقوق اخلاقی، بخش مهم و بلکه مهمترین بخش از آموزهها و دستورهای دینی را به خود اختصاص داده است. در یک تقسیمبندی مشهور، همه تعالیم پیامبران و آوردههای دینی را در سه بخش اصلی خلاصه میکنند: عقاید (آموزههایی که باید در ذهن و دل فرد جای بگیرد و بدون باور به آنها نمیتوان کسی را به آن دین منتسب کرد)، فقه یا همان احکام عملی (بایدها و نبایدهایی که برای فرد متدین در عمل لازمالاجراست و پاداش و کیفر اخروی و گاه دنیوی دارد) و بالاخره اخلاق (ارزشها و ضدارزشهایی که ناظر به پالایش درون و تهذیب نفس است و ممکن است حتی جنبه عملی و بروز ظاهری هم پیدا نکند، مثل زشتی حسادت و زیبایی تسلیم و رضا).
روشن است که هر یک از این سه بخش، جایگاه و کارکرد ویژه خود را دارد و دینداری واقعی جز به اجتماع آنها حاصل نمیشود؛ اما اگر قرار بر رتبهبندی میـان آنـها باشد، کدام یک را باید برگزید؟ عدهای زیربنا بودن اعتقادات و عدهای دیگر نقش ظاهری و سازنده عبادات و اعمال را دلیلی برای اثبات برتری بخش مورد نظر خود دانستهاند؛ گویا از نظر هر دو گروه، تأخر رتبه اخلاق جای بحث نداشته و ندارد؛ اما چنین برداشتی از اخلاق با آنچه قرآن کریم و معلمان دین به ما آموختهاند، مغایرت دارد. نه اینکه باورهای اعتقادی و یا بایدها و نبایدهای فقهی مهم نیست، بلکه از نگاه کارکردی چنان است که چارهای جز معرفی اخلاق به عنوان هدف بعثت نداریم، مگر نه آنکه شخص پیامبر(ص) به صراحت فرمود: «انّما بُعثتُ لاتمّم مکارم الاخلاق: من برای این برانگیخته شدهام که مکارم اخلاق را به کمال رسانم»؟
اخلاق همان چیزی است که میتواند به الفاظ خشک قانون و احکام انعطاف ناپذیر فقه، جان دهد و آنها را دلپذیر و قابل انعطاف کند و حکم قانونی را بر مسند دل و نه فقط بر کرسی منطق و قدرت بنشاند. اخلاق، چاشنی شیرین عطوفت و گذشت را به داروی تلخ فقه و حقوق میافزاید و کمک میکند تا در موارد استثنا، حقی که به زور قانون گرفتنی است، به لطف محبت دادنی شود. اکسیر محبت و اخلاق، جامعه مکانیکی را که در آن انسانها بیتوجه به نیازها و موقعیت دیگران، در پی تمتع هر چه بیشتر از حقوق خویشاند، به بدنی واحد تبدیل میکند که در آن، بنیآدم اعضای یکدیگرند و چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار.
اخلاق، کاستیهای حقوق را جبران میکند و بار موارد استثنا را بر دوش میکشد. روزنه امید را میگشاید و نمیگذارد همه درها به روی کسی بسته بماند. با اخلاق، قانون شیرین و پذیرفتنی میشود و از جایگاه «شرّ لازم» به مسند «خیر ضرور» نقل مکان میکند. «عدالت» که آرزوی قرآن است، در جوار «احسان» که بنمایه اخلاق است، کارآمد و مقبول میشود و به همین جهت است که مأمور به هر دو هستیم؛ توامان «ان الله یامر بالعدل و الاحسان» (نحل،۹۰).
نیاز به شفافسازی قواعد اخلاقی
با اینهمه، هنوز نیازمند برداشتن گام مهم دیگری نیز هستیم. اذعان به نقش اخلاق و ضرورت رعایت آموزههای اخلاقی کافی نیست. باید این آموزهها را شفاف و ضابطهمند کرد؛ همان کاری که در فقه و نیز حقوق مدرن انجام شده و میشود. در آنجا نیز قبول ضرورت انجام فرایض اجتماعی و لزوم رعایت حقوق قانونی دیگران شفابخش نیست. در آنجا هم نیازمند بیان صریح و قابل ارزیابی قواعد فقهی و قانونی هستیم تا هر کس به راحتی بتواند بایدها و نبایدها را در عمل تشخیص دهد. در حوزه اخلاق نیز چارهای جز تنظیم بایدها و نبایدهای اخلاقی (و حتی اعتقادی) به سبک و سیاق احکام فقهی موجود در رسالههای فارسی نداریم؛ زیرا مباحث تحلیلی و تفصیلی، ما را از بیان صریح و قاطع گزارههای کوتاه و شفاف بینیاز نمیکند؛ چنان که تحقیقات عمیق و تخصصی فقه نتوانسته و نمیتواند جای «مسأله»گویی را پر کند. مکلفان را نمیتوان به کتابهای استدلالی فقه حواله داد. آنان نیازمند آن هستند که فارغ از «قیل» و «قال» و گذشته از «احتمالات» و «وجوه» مختلفی که در هر زمینه طرح شده یا میشود، وظیفه عملی خود را به صورت شفاف و قاطع دریابند. درست است که در حوزه اخلاق هم تحقیقات علمی و اجتهادی، هرچند کمتر و ناکافی صورت گرفته و گاهی در قالب گفتارها و نوشتارهای تخصصی نیز انتشار یافته است، نمیتوان از همگان انتظار داشت به آن منابع رجوع کرده و وظیفه خویش را از لابلای گفتهها و نوشتههای تفصیلی استنباط کنند.
پس ضروری است که فقیهان با همان سبک و سیاق «فقه جواهری» به واکاوی در مباحث اخلاقی هم بپردازند و البته نتیجه کاربردی آن را بسان مسائلی که در توضیحالمسائل کنونی دیده میشود، به مخاطبان خود عرضه بدارند. تأکید میکنم که مقصود من، کاستن از شأن فقه و تنزل جایگاه آن نیست. آنان که میپندارند فقط با اخلاق و به تعبیری نوین، معنویت، میتوانند به حقیقت و جایگاه انسانی خود دست پیدا کنند، سخت در اشتباهند.
من نیز از عمق وجود بر این باورم که «هیچ راهی در معارف الهیه پیموده نمیشود، مگر آنکه ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت. و تا انسان متأدّب به آداب شریعت حقه نشود، هیچیک از اخلاق حسنه از برای او به حقیقت پیدا نشود و ممکن نیست که نور معرفت الهی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او منکشف شود. و پس از انکشاف حقیقت و بروز انوار معارف در قلب نیز متأدّب به آداب ظاهره خواهد بود. و از این جهت دعوی بعضی باطل است که به ترک ظاهر، علم باطن پیدا شود. یا پس از پیدایش آن، به آداب ظاهره احتیاج نباشد. و این از جهل گوینده است به مقامات عبادت و مدارج انسانیت.»۱
لزوم تبیین شأن واقعی اخلاق و بازگرداندن آن به جایگاه اصلی است. میخواهم بگویم: همانگونه که اخلاق و معرفت منهای فقه مرسوم دستیافتنی نیست، اکتفا به ظاهر و پوسته شریعت و محروم کردن خود از اخلاق و معرفت نیز مانع تربیت «انسانِ تراز اسلام» است.
مهر و ماه
در سال ۱۳۹۲ از سوی شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران درخواست شد تا در ادامه بحثهای تلویزیونی که داشتم، هفتهای یک روز در برنامه «تا نیایش» برای خانوادهها سخن بگویم. فرصت را غنیمت شمرده و موضوع بحث را به حقوق و تکالیف اخلاقی اختصاص دادم. به این منظور حدیث شریفی از پیامبر(ص) را انتخاب کردم که به سی حق و در نتیجه سی تکلیف متقابل ما بر یکدیگر اشارت داشت. این سلسله برنامهها مورد توجه واقع شد و بیش از یک سال طول کشید. تشویق و تأکید مخاطبان بر استخراج و بیان احکام کاربردی، مرا به درستی آنچه میاندیشیدم، راسختر کرد و سرانجام بنا نهادم تا شرح کاربردی آن حدیث را به رشته تحریر درآوردم؛ بنابراین برای هر یک از بندهای سیگانه حدیث نبوی، بخشی مستقل درنظر گرفته شد و پس از طرح بحث، پرسشهای مهمتر پیرامون آن بازگو شد. درباره این حدیث یادآوری و دانستن نکتههای زیر ضروری و مفید است:
۱ـ تفاوت روایات در بیان مصداقهای حقوق اخلاقی: شناخت مصداق حقوق و تکالیف اخلاقی از اهمیت اساسی برخوردار است. در گام نخست باید دانست که دیگران چه حق یا حقهایی بر دوش ما دارند تا در گام بعد بتوان به ادای آنها همت گماشت. پیشوایان دین پاسخهای متفاوتی به این پرسش دادهاند؛ گاهی بدون ذکر عدد، صرفاً به چند نمونه از حقوق اشاره شده و گاهی هم با ذکر اعدادی مانند شش، هفت و حتی هفتاد از این حقوق یاد کردهاند؛ برای نمونه احادیث زیر از گروه اول هستند که عددی برای حقوق در آنها ذکر نشده است:
ـ امام سجاد(ع): حق برادرت این است که بدانی او دست تو و عزت تو و نیروی توست. پس مبادا او را حربهای برای نافرمانی خدا و پشتوانهای برای ستمکردن به بندگان خدا قرار دهی. از یاری رساندن او در برابر دشمنش و خیرخواهی برای او فروگذار مباش. اگر فرمانبردار خدا بود چه بهتر، و گرنه باید خداوند نزد تو گرامیتر از او باشد.
ـ امام باقر(ع): از حقوق مؤمن بر مؤمن این است که گرسنگی او را بزداید، بدن برهنهاش را بپوشاند، اندوهش را برطرف کند، قرضش را بپردازد و پس از مرگش به زن و فرزندان او رسیدگی کند.
ـ امام صادق(ع): حق المسلم علی المسلم ان لایشبع و یجوع اخوه، و لا یروی و یعطش اخوه، و لا یکتسی و یعری اخوه: حق مسلمان بر مسلمان این است که تا برادرش گرسنه است، او سیر و پُر نخورد و تا برادرش تشنه است، او سیراب نشود و تا برادرش برهنه است، او خود را [با جامههای مختلف] نپوشاند.
ـ امام کاظم(ع): از جمله حقوق واجب برادرت این است که آنچه برای دنیا و آخرت او سودمند است، از وی پوشیده نداری؛ کینهاش را به دل نگیری، هرچند بد کند؛ هرگاه تو را دعوت کرد، دعوتش را اجابت کنی، او را در مقابل دشمنش تنها نگذاری، هرچند به او از تو نزدیکتر باشد؛ و هنگام بیماری به عیادتش بروی.
ـ امام رضا(ع): از جمله حقوق مؤمن بر مؤمن این است که در دل، او را دوست بدارد، با مال و ثروتش او را کمک رساند و به او اُفّ نگوید، که اگر چنین بگوید، دیگر میان آنها پیوند دوستی نباشد و اگر به او بگوید: تو دشمن من هستی، یکی از آن دو، دیگری را کافر شمرده است. هرگاه به او تهمتی زند، ایمان در دلش آب شود، همانگونه که نمک در آب حل میشود.
احادیث زیر هم نمونهای از گروه دوم است که در آنها عددی برای حقوق تعیین شده است:
ـ پیامبر اکرم(ص): «حق المسلم عَلی المسلم سِتّ…: مسلمان را بر مسلمان شش حق است: هر گاه با وی روبرو شدی، سلام کن. هر گاه تو را دعوت کرد، اجابتش کن. اگر از تو راهنمایی خواست، او را راهنمایی کن. هرگاه عطسه کرد و الحمدلله گفت: به او «یرحَمُک الله» بگو. اگر بیمار شد، به عیادتش برو. و چون درگذشت، در تشییع جنازهاش شرکت کن.
پینوشت:
۱ـ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۷٫
منبع: روزنامه اطلاعات
اخبار مرتبط :