حکیم روایتگر و نماد ‌پرداز

1398/4/1 ۰۸:۳۳

حکیم روایتگر و نماد ‌پرداز

میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم و شاعر عصر قاجار از جمله مفاخر این مرز و بوم است که در خانواده‌ای اهل علم و ادب متولد شد. از آنجا که پدرش ـ سیدمحمد مظهر از شاعران نامی عصر قاجار بود، از جوانی با شعر آشنا شد. بعدها نیز به دلیل علاقه، همراه با تحصیل علوم اسلامی، خواندن شعر و ادبیات را پی گرفت. در مدت اقامت در اصفهان، بر اثر دوستی و مجالست با شعرا و ظرفا، به سرودن شعر پرداخت و با رموز و مبانی شعر و نقد آن بیشتر آشنا شد و چون در حکمت و اندیشه پایگاهی رفیع یافت، اندیشۀ فلسفی را با اصول عقاید و باورهای مذهبی درآمیخت؛ از این رو درون‌مایه اشعارش بیشتر مشتمل بر حکمت، پند و اندرزهای اخلاقی، مدایح و مراثی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، معارف قرآنی و براهین فلسفی است.

 

دکتر نادره جلالی* و علیرضا قبادی**

نگاهی تحلیلی به آرای اجتماعی و سیاسی میرزای جلوه

میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم و شاعر عصر قاجار از جمله مفاخر این مرز و بوم است که در خانواده‌ای اهل علم و ادب متولد شد. از آنجا که پدرش ـ سیدمحمد مظهر از شاعران نامی عصر قاجار بود، از جوانی با شعر آشنا شد. بعدها نیز به دلیل علاقه، همراه با تحصیل علوم اسلامی، خواندن شعر و ادبیات را پی گرفت. در مدت اقامت در اصفهان، بر اثر دوستی و مجالست با شعرا و ظرفا، به سرودن شعر پرداخت و با رموز و مبانی شعر و نقد آن بیشتر آشنا شد و چون در حکمت و اندیشه پایگاهی رفیع یافت، اندیشۀ فلسفی را با اصول عقاید و باورهای مذهبی درآمیخت؛ از این رو درون‌مایه اشعارش بیشتر مشتمل بر حکمت، پند و اندرزهای اخلاقی، مدایح و مراثی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، معارف قرآنی و براهین فلسفی است.

جلوه در شعر پیرو ناصرخسرو است و همچون او توانسته شعر را در خدمت فکر اخلاقی و اجتماعی و در راستای اندیشۀ مکتبی قرار دهد؛ اما از آنجا که در اشعار خود راه مدح ناصرالدین شاه و برخی رجال درباری را نیز پیموده و مقولاتی چون سلطنت، قدرت سیاسی و توزیع آن در اشعارش نمود دارد، لذا با مطالعه و تدقیق آنها، خواننده به تلاش او جهت احیای نماد و اندیشه‌های ایران‌باستان رهنمون می‌شود.

 

جلوه و نمادگرایی

جلوه با زبان نافذ شعر و ادب نقش مهمی در احیای نماد و اندیشه‌های ایران ‌باستان دارد. تئوریزه کردن فرّه ایزدی و شبیه‌سازی سلاطین تاریخی خوشنام ایرانی چون انوشیروان دادگر با ناصرالدین‌شاه در اشعار او به چشم می‌خورد. در این بررسی عناصری از این فرآیند به شرح زیر مورد توجه است:

 

عدل و داد:

او ناصرالدین‌شاه را کنشگری معتقد به ایدئولوژی می‌داند که بر مبنای آن به برساخت دو مفهوم «عدل» و «داد» روی می‌آورد، به نحوی که به زبان شعر، شاه را مرد عدل و داد و بر مجرای سیاست و جنگ معرفی می‌کند. جنگ پدیده‌ای تجربه‌گرایانه و در عین حال معنی‌ساز است که برای این تجربه‌گرایی و برای این معنی‌سازی کنشگر نیازمند سیاست است و سیاست نشانه‌ها و معانی گوناگونی را در اختیار مخاطب برای دستیابی به شناخت قرار می‌دهد. جلوه به نیکی ساحت سیاست و جنگ را به ‌عنوان دو عامل عمل‌گرایی و نشانه‌شناسی برای تولید معانی مهم در حیطۀ کنش شاه قاجار رقم می‌زند و فقط بدین‌سان کفایت نمی‌کند، بلکه او در میدان جنگاوری، دو صفت «شجاعت» و «جنگجویی» را برای شاه مطرح می‌کند که شجاعت عامل محرکۀ نظام سیاسی است و جنگاوری بازی تجربه‌گرایانۀ در میدان رزمی که دلیری و جنگاوری محتاج پیروزی در آن است.

 

منزلت‌شناسی ناصری:

جلوه منزلت شاه را بلند می‌داند. منزلت شاهی فقط مربوط به عصر ناصری نیست؛ در تاریخ ایران، پادشاهان اسطوره‌ای نیز فرّه ایزدی داشتند. در اندیشۀ ایرانشهری، فرّه ایزدی یکی از نهادهای مشروعیت، ارکان مهم پادشاهی و لازمۀ قدرت و فرمانروایی است. در آیین پادشاه ایران‌باستان، فرّ لازمۀ تداوم قدرت فرمانروایی و نمادی از تایید الهی تلقی می‌شود. شاهان برای استقرار و ثبت قدرت خود همواره فرّه ایزدی را مطرح و برجسته می‌کردند (آموزگار، ۱۳۷۴: ۳۴-۳۵؛ سودآور، ۱۳۸۳، ۱۳۶). بنابراین فرّ ایزدی ابزار توفیق پادشاهی است و با عدل و داد پیوندی ناگستنی دارد. در زبان تاریخ اجتماعی از میشل فوکو می‌آموزیم که مردمان هر دیار می‌بایست از جامعه حمایت کنند. این نقل جلوه از منزلت شاهی نشان می‌دهد که او به‌ عنوان یک روشنفکر چگونه وضعیت اجتماعی را برای توفیق حکمرانان و مخاطبان در جهت نیل به اهداف سیاسی و اجتماعی ضروری می‌داند. به قدری این امر برای او مهم است که ریختن خون مخاصمان را حلال می‌داند و به ‌عنوان یک اصل اجتماعی جامعه را تشویق می‌کند تا به رعایت قواعد اجتماعی و در اینجا قواعد شاهنشاهی روی آورده و احترام بگذارند. این احترام در نزد او تا جایی است که توجه نکردن به آن به منزلۀ حکم امری حرام است.

خون خصمش شد حلال و رد حکمش شد حرام

نیک آگه زین هلاک و زان حرام است آسمان

(دیوان:۶۳)

 

ضرورت حمایت از نظام شاهی:

جلوه در ابتدا می‌گوید هر که بدخواه نظام شاهی باشد، می‌بایست ریشه‌اش از نظام اجتماعی برچیده شود. برای اینکه در تصور او مانند تصور ناصرالدین‌شاه، شاه مالک و در عین حال مدافع جان و مال و ناموس مردم است. چنین تصوری، نشانه‌ای است که برساخت این معنا را به ذهن متبادر می‌سازد که کج‌فهمی اندیشه‌های شاهانه نه‌تنها مخالفت با شاه است، بلکه مخالفت با نظام اجتماعی است و محافظت از نظام اجتماعی نه‌تنها وظیفۀ شاه، بلکه تکلیفی مردمی است. از این‌رو جلوه معتقد است هر کس با این فرآیند وسیع مخالفت ورزد، جزایی به وسعت آسمان در انتظار او خواهد بود.

هر که بدخواه شه آمد، زود بیخش برکند

در مقام بندگی الحق تمام است آسمان

 

بدین‌ترتیب می‌توان مخالفان عنایات پادشاهی مانند کودکان مادرگم‌کرده باشند؛ یعنی مخاطبانی که هم‌رأی و همراه پادشاه نباشند از دفاع از نظام اجتماعی و در مسیر تنقیح اهداف متعالیۀ اجتماعی در راه خواهند ماند و به زبان انتقادگرایی می‌توان عنوان کرد که ضرورت دفاع اجتماعی یک ضرورت تام برای دفاع از حیات اجتماع دارای آن است که مخالفان آن را باید زدود تا بتوان آینده‌ای نوین را برای آن جامعه رقم زد. به غیر از برداشت جلوه از وظایف اجتماعی کنشگران، او تکالیفی را در کنش شاهانه می‌بیند و می‌سراید:

کس نیندیشد بدی شاه زین پس تا که دید

این چنین اندر خیال انتقام است آسمان

 

پادشاهی که اگر کسی از عنایات او دور ماند مانند کودکی است که مادر خود را گم کرده است:

لمحه‌ای گر دور ماند از عنایات ملک

منقلب چون کودک گم‌کرده مام است آسمان

 

یعنی برای منحرفان نظام اجتماعی، شاه مشقی ستیزه‌جویانه در سر می‌پروراند تا بدین‌ترتیب بتواند جلوی چنین منحرفانی را بگیرد. نکتۀ مهم آنکه استفاده از واژۀ «هرزه‌گردان» برای مخالفان شاه به این لحاظ است که او مخالفان نظام شاهی و اجتماعی را انسان‌هایی کوته‌بین، کوته‌رو و بی‌ارزش قلمداد می‌کند.

هرزه‌گردان را دهم من گوشمالی گفت شاه

سخت بینم مضطرب از این کلام است آسمان

 

نکته دیگر آنکه در سروده‌های جلوه، موفقیت نظام ناصری به مستی فروردین تشبیه می‌شود و او آن را امری دائمی تلقی می‌کند و طولانی بودن آن را امری ضروری می‌داند؛ آنقدر که این طولانی بودن را به وسعت لایتناهی آسمان تشبیه می‌کند:

باد خرّم پادشه تا خرّمستی فروردین

باد دایم پادشه تا بر دوام است آسمان

شاه دوران، ناصرالدین‌شه که در اصطبل او

از مجره ابرش زرین‌لگام است آسمان

 

نکته آخری که در این مبحث بایست به آن توجه کرد، آن است که عشاق به پیروزی نظام شاهی و همچنین نظام اجتماعی به مانند کسانی تصور شده‌اند که جویای عمری عاشقانه‌اند؛ اما این دل عشق‌ورز هرگز از مخاطبان معاند دلجویی نمی‌کند و با آنها هم‌زبانی پیشه نخواهد کرد، زیرا به عقیدۀ او این فرآیند امری گناه‌آلود است که از طرف معاندان به نظام اجتماعی تحمیل می‌گردد؛ بنابراین مسامحه با آن را به ‌عنوان مسامحه با بقای خود تلقی می‌کند و از این رو، ایشان را از خود طرد می‌نماید.

هیچ نشنید این دل معشوق‌جوی من به عمر

لفظ دلجویی و مهرآمیز از آن نوشین‌دهن

مهر من با او بود گویی گناهی بس بزرگ

کاین همه بر من روا دارد بلاها و محن

(همان: ۵۲)

 

رابطه پادشاه با عامران

پادشاه در یک فرآیند دوقطبی رفتار خود را شکل می‌دهد. یکی آنکه قبلا گفته شد غرق در شجاعت، دلیری، بی‌باکی و ایستادگی است؛ اما از جهت دیگر، پادشاه در مقابل کنشگران خود منبع و مصدر بخشش است و همه گره‌گشایی‌ها و همه بی‌تابی‌های اجتماعی را منوط بر جلوه‌گر شدن رحمت شاهی می‌داند. بدین لحاظ است که می‌گوید:

مصدر عفو است و رحمت شاه نون مصدری

در قوافی گر که آید پیش آگه دم زدن

(همان: ۵۵)

 

این نکته بسیار مهمی است در حکمرانی، کنش دوجهتی است: از یک جهت باید شاه متوجه متخاصمان باشد و از جهت دیگر باید مدافع کنشگران میدان خودی. جلوه این وجه دوبعدی رفتار را به ناصرالدین‌شاه گوشزد می‌نماید و هم مردم را به این معنا می‌رساند که نشانه‌های دوبعدی رفتار شاهی را تعقیب کنند و از آن آگاهی یابند. او تأکید می‌کند که این مقوله مهم رفتار حکومتی هم باید از طرف نظام به‌خوبی مطرح گردد و هم باید از طرف مردم به‌نیکی فهمیده شود. در این راه با شبیه‌سازی سلاطین تاریخی خوشنام ایران‌باستان چون انوشیروان عادل با ناصرالدین‌شاه دست می‌زند و گویی او را مصداق شاه آرمانی ایرانی می‌داند.

مجلس چونین به عیش و امن نباشد

جز که ز عدل و نظام خسرو ایران

ناصر دین شاه آن که دارد توأم

عدل انوشیروان و حکمت لقمان

مملکت آباد شد ز عدلش چونان

که شده از یاد لفظ و معنی ویران

(همان:۴۷)

 

نظام ملکداری

نظم اجتماعی حکایت از هماهنگی دقیق میان کنش‌گران و نظام اجتماعی دارد. اکنون در سروده‌های جلوه چند نکته از مهمترین عناصر نظم شاهی را یاد می‌کنیم. جلوه کنش اجتماعی را چه در خوشی و چه در امنیت تحت نظر خسرو ایران می‌داند. این نکته مهمی است؛ یعنی سیاستگذاری انتظام‌بخشی از طرف نظام شاهی حاکم بر همه ابعاد است و به همین دلیل او داشتن توجه ویژه به عدل و داد را از دوران انوشیروان و حکمت لقمان در مسیر نظام اجتماعی پادشاهی ایران بازشناسی می‌کند. آنقدر به آن اهمیت می‌دهد که کنشگر را دعوت می‌کند تا بیاید و همه صحنه‌ها را ببیند و بوی عدل و داد شاهی را از آغازین دوره پادشاهی در ایران تا دوره ناصری دریابد. در روش و نظم ملکداری ایرانیان، غریبه‌ها حیران هستند و در عصیان علیه نظام پادشاهی نیز حیران. چندان حیران که مزه بیم و ترس را در وجود خود حس می‌کنند، همان پادشاهی که در میدان داخلی اهرمی از رأفت، احسان و مهربانی است. آنقدر این ویژگی در فضای درون اجتماعی حائز اهمیت است که خواب را برای قیصر و خاقان نیز آرام می‌کند. دیوان حکومت‌ستیز در مقابل ملک سلیمانی زبونند و راهزن. راهزنانی سرکش‌اند که آنها با توان شاهی به دام خواهند افتاد به نحوی که به جز حسرت و حرمان و آرزوی بخشش اندیشه دیگری برای آنها باز نمی‌ماند. از این رو، پاداش‌های شاهی هدیه کسانی است که خط‌مشی او را برای مسیر زندگی خود برمی‌گزینند، از این‌رو ‌چنین است که غمکده‌ها به صحراهای خوشی تبدیل می‌گردد. در چنین نظام اجتماعی باید گفت که اگر افراد به خردمندی شاه پی نبرده باشند، باید از دست آنها فریاد سر داد و باید آگاه باشند که در عرصه‌های متفاوت و گوناگون دوستان و دشمنان خود را به خوبی و نیکی بشناسند.

 

جلوه همچنین کنشگران اجتماعی را به این نکته گوشزد می‌کند که با اندکی جستجوگری خواهند فهمید کسانی که با تو مخالفت می‌کنند درواقع در کمین نفس تو هستند و کسی که در اندیشه نفس تو باشد به‌راحتی از خیل جان تو نخواهند گذشت و جان را در اینجا باید به معنای حکومت و میهن در ادبیات جلوه مورد نظر قرار داد.

در روش و نظم ملک‌داری ‌ای شه

عقل شهان بزرگ باشد حیران

هر چه کند حکم بر ملوک و سلاطین

قدرتشان نیست بر تخلف و عصیان

پاره‌ای از بیم و ترس و برخی دیگر

بس که ز شه دیده‌اند رأفت و احسان

از ره بیهوشی است و جهل به عهدش

خسبند آرام اگر که قیصر و خاقان

رهزن و سرکش همه به خدمت آری

دیو جز این نسیتش به ملک سلیمان

بانگ امان‌خواه خیزد از همه اطراف

چون که نشیند برای رزم به یکران

چون‌ که چنین چیره است بر همه هرگز

لشکر این شاه می‌نبیند خذلان

چون ‌که نشیند به بزم از پی بخشش

بر همه باز است جز به حسرت و حرمان

سیم و زر از هر طرف بریزد پیوست

همچو مطر از سحاب در مه نیسان

 

عبرت‌آموزی به شاه:

جلوه در اشعار خود بار دیگر شاه را متوجه دنیای فانی و عاقبت ظلم و ستم می‌کند:

یکی بازی‌ست این گردون و مردم جملگی صیدش

که ممکن نیست اینان را گریز از چنگ و منقارش

(همان:۳۸)

 

هر آن کس را برد بر تخت با صدگونه عزت

به صد خواری و رسوایی کند آخر نگونسارش

(همان‌جا)

 

چه جباران شاهان را که گیتی بودشان بنده

که افکنده است بر خاک مذلت قهر خونخوارش

به وجد آید چنان از ناله و از آه مظلومان

که گویی نغمه چنگ‌ست آن الحان و مزمارش

(همان‌جا)

 

سخن آخر

میرزای جلوه در خانواده‌ای اهل علم و ادب متولد شد که در شکل‌گیری شخصیت او تأثیر داشته است. او با ادبیات و تاریخ آشنا بوده و این آشنایی به اندازه‌ای است که به آن توجه کرده و مخاطب را نیز برای اندیشیدن دعوت می‌کند. از این‌رو، در خوانش اشعار او می‌توان شاهد یک دستگاه فکری نظام‌مند و روش‌محور بود. پیش از همه در رویکرد هستی‌شناسی، نشانه‌هایی از خداباوری و حرکت تکاملی انسان به سوی ذات احدیت دیده می‌شود. همچنین او در مواجهه با عناصر جهان هستی از روشی طبیعت‌گرایانه و تفسیری بهره برده‌ است.

 

جلوه به نقش رهبران نظام سیاسی جامعه در توسعۀ فرهنگ ملی معتقد است و چنین فهمی از نظام اجتماعی و تاریخ اجتماعی نگره‌ای مهم و دقیق برای حکومت‌رانی است. در عصر ناصری از چند منظر شاهد بازتولید یا تداوم تلقی سنتی از مقام پادشاه به مثابه ظل‌الله هستیم. در این تلقی، فرّه ایزدی پادشاه قاجار را جدا از سایر ابنای بشر و واسطۀ قدرت الهی قرار داده است.

 

روایت «جلوه» از منشأ حق سلطنت با تلقی سنتی عصر ناصری یکسان است و او به‌ عنوان یک حکیم همین نگرش را دارد؛ یعنی او الگوی سنتی سلطنت و قدرت ناصری را توجیه و مشروعیت می‌بخشد. در این بازساخت که از طریق دمیدن جانی تازه بر کالبد اسطوره‌ها و تواریخ گذشته انجام پذیرفته، گذشته‌های باستانی خاموش و فراموش‌شدۀ ایران‌ را معنا می‌بخشد. در این گذشته، انوشیروان پادشاهی عدل‌پرور برشمرده شده است. درواقع جلوه می‌کوشد نشان دهد سلطان چه باید کند تا بقا و دوام سلطنت افزوده گردد. پادشاهی که ظل‌الله و صاحب‌اختیار بندگان و جانشین خدا در زمین است؛ بنابراین باید گفت در اشعار جلوه مفاهیم ایران‌باستان معناساز و معنادار است. او با نگاهی کاملا حکمت‌آمیز به پیشینۀ شاهان گذشته می‌نگرد، آن را دستمایۀ عبرت قرار می‌دهد که گفته شد فهم این انگاره بر مبنای تئوری میشل فوکو برای ضرورت حمایت از جامعه است؛ از این رو از آنجا که انوشیروان دادگر از میان پادشاهان باستان در ادبیات به‌ عنوان نماد کردار خوب تقدیر شده است، بیان حکایات او نیز از باب عبرت‌آموزی و ستایش اخلاقیات نیک وی مورد اشارۀ جلوه نیز واقع شده است.

 

نکتۀ دیگر آنکه فهم تاریخ در میدان مطالعۀ ادبیات فرآیندی معنادار تولیدشده که این معناداری برگرفته از ایدئولوژی جلوه در مورد دفاع از نظام پادشاهی عصر ناصری است. در این مجموعه تاریخ با ارائۀ روایت‌‌های زندگی روزمره تناسب و تناظر متقابل انگاره‌های کنشگر و کنش‌ساز را در مقابل هم قرار می‌دهد و راه موفقیت نظام اجتماعی را در دو چیز می‌داند: یکی حمایت از مردم که در نزد شاه باید نهفته باشد و دیگری اعتقاد و فرمانبری مردم از آن که عوامل بیرونی نسبت به نظام بوده و می‌بایست مورد توجه قرار بگیرد.

 

نکته دیگر آنکه توجه جلوه به دو نکتۀ بسیار مهم ذهن را به بازی می‌گیرد: یکی اصل انتظام‌بخشی به مطالعۀ تاریخی ـ اجتماعی است تحت عنوان «تسامح». او تسامح را در دو جهت در ذهن خود می‌پروراند: یکی تسامح داخلی و دیگر تسامح خارجی. او تسامح واکنش‌گر داخلی را ضرورت تلقی می‌کند و تسامح با خارجی را خیانت. این نکته‌ای است که توجه به آن به لحاظ تفکر فوکو ارزشمند است. در کنار تسامح، جلوه از واژۀ تقابل اجتماعی یاد کرده و در جای جای ادبیات خود بر ضرورت تقابل کنشگران عامل به این پدیده توجه نموده است. توجه به مطالعۀ دووجهی «خود» و «دیگری» از جمله مجاری است که هانا آرنت نیز بر آن توجه دارد و فهم تاریخ اجتماعی نیز محتاج آن است.

 

در پایان باید گفت رخدادهای تاریخی، فرآیندی در زمان و بر زمان است؛ زیرا در یک زمان اجتماعی رخ می‌دهد، ولی در زمان‌های بعدی هم اثر می‌گذارد و هم فهمهای گوناگونی از آن به دست می‌آید؛ از این‌رو ضروری است که پدیده‌های تاریخی از وجه توصیفی روشی جلوه‌گر نمایند؛ بنابراین فهم چند نکته در این نوشتار ضروری است:

 

نخست آنکه ادبیات فقط یک ظرف زیبایی‌شناختی نیست، بلکه آرایش و پیرایش آن با آمدن و رفتن مفاهیم اجتماعی در نظم و نثر محقق ‌می‌شود.

 

دیگر آنکه تاریخ نیز فقط نگارش و امری روایی نیست، بلکه این امر روایی، معنایی نیز دارد.

 

نکته پایانی آنکه امر تاریخی بنا بر دو اصل یادشده با کثرت فهم همراه است که این کثرت فهم چه به لحاظ روشی، چه نظری و چه معنایی محصولی است که به وسیلۀ خوانندۀ آثار تاریخی حاصل می‌شود. با توجه به این نکته، فهم نسبی فنومن‌های تاریخی، ضرورت رونق‌بخشی به کثرت‌گرایی معنایی است. نیک باید دانست که مراجعه به تاریخ ابعاد گوناگون روان‌شناختی، فلسفی، جامعه‌شناختی، مردم‌شناختی و هنری ـ ادبی دارد که نگارش خوانده‌شده در میدان تاریخ، ادبیات و معنا شکوفا شده است. نگارندگان امیدوارند این عناصر میدانی زینت‌بخش یافته‌های متنوع تاریخی باشد.

 

* دکتری تاریخ، مدیر پژوهش‌های راهبردی انجمن آثار ومفاخر فرهنگی

** عضو هیات‌علمی دانشگاه خوارزمی

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

منابع:

آزاد ارمکی، تقی(۱۳۷۶). نظریه‌های جامعه‌شناسی، تهران: سروش

آموزگار، ژاله(۱۳۷۴). «فر، این نیروی جادویی و آسمانی»، مجله کلک، ش ۶۸ـ۷۰

جلوه، میرزا ابوالحسن(۱۳۴۸). دیوان اشعار، به سعی و اهتمام سهیلی خوانساری، تهران: چاپخانه فردوسی

سودآور، ابوالعلاء(۱۳۸۳). فرّه ایزدی در پادشاهی ایران‌باستان، تهران: میرک

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: