1397/11/1 ۱۰:۴۲
غلامحسین ابراهیمی دینانی فیلسوف ایرانی است. عمده شهرت وی به علت پژوهش در حکمت اشراق و سهروردی و احیای آن در سالهای اخیر است...
- متولد۱۳۱۳ دينان اصفهان
- فراگيرى دروس ۲مقدمات شامل صرف و نحو، معانى، منطق و قسمتى از فقه و اصول در مدرسه نيم آورد اصفهان
- عزيمت به حوزه علميه قم جهت تحصيل در مقطع سطح و خارج به مدت ۱۲سال و حضور در جلسات درس آيات عظام آیتالله بروجردى، آسيد محمد داماد و امام خمينى (ره) و علامه طباطبايى و علامه رفيعى قزوينى
- ورود به دانشكده معقول و منقول دانشگاه تهران در سال۱۳۴۱ و اخذ ليسانس و فوقلیسانس از اين دانشگاه۱۳۴۵
- شروع به تدريس در مدارس و اخذ مدرك فوقلیسانس فلسفه در سال۱۳۴۸
- عضويت در هیئتعلمی دانشكده الهيات دانشگاه فردوسى مشهد۱۳۵۱
- اخذ دكتراى فلسفه و حكمت اسلامى در سال۱۳۵۵
- انتقال به گروه فلسفه دانشكده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه تهران
- عضويت در انجمن حكمت و فلسفه
- برگزيده بهعنوان چهره ماندگار عرصه فلسفه در نخستين همايش چهرههای ماندگار سال۱۳۸۰
- استاد بازنشسته گروه فلسفه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران
- تدریس در دانشگاههای تهران، تربیت مدرس، دانشگاه مذاهب اسلامی و دانشگاه آزاد اسلامی
- عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران
- برنده جایزه کتاب سال در سال ۱۳۸۴ با کتاب دفتر عقل و آیت عشق، ۱۳۸۵ با کتاب درخشش ابن رشد در حکمت مشاء و ۱۳۸۹ با کتاب فلسفه و ساحت سخن
- از شاگردان سید روحالله خمینی و علامه طباطبایی
- مدیر گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه علوم اسلامی رضوی ۱۳۷۵ تا ۱۳۷۹
- مدرس علوم حوزوی در حوزه علمیه قم تا سال ۱۳۴۵
- عضو هیئتداوران نشریه فلسفه متعالی و سمپوزیوم بینالمللی مجسمهسازی تهران
کتابها :
قواعد کلی فلسفی در فلسفهٔ اسلامی(در سه مجلد)، چاپ و نشر انجمن حکمت و فلسفه، تهران، ۱۳۵۷و مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۵
دفتر عقل و آیت عشق، سه جلد، انتشارات طرح نو، ۱۳۸۰
ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، سه جلد، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۶
وجود رابط و مستقل در فلسفه اسلامی، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۶۲. و مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، انتشارات حکمت، ۱۳۶۴
اسماء و صفات حق، انتشارات اهلقلم، ۱۳۷۵و سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۶
نیایش فیلسوف، دانشگاه رضوی آستان قدس، مشهد، ۱۳۷۷
شبهه آکل و ماکول، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی (دبا). بازبینیشده در خرداد ۱۳۸۷
درخشش ابن رشد در حکمت مشاء، ناشر طرح نو، ۱۳۸۴
فیلسوفان یهودی و یک مسئله بزرگ، ناشر هرمس، ۱۳۸۹
هستی و مستی، حکیم عمر خیام نیشابوری، ناشر اطلاعات، ۱۳۹۰
فلسفه و ساحت سخن، ناشر هرمس، ۱۳۸۹
مقدمهای بر شرح فصوص جندی، تصحیح جلالالدین آشتیانی
عقلانیت و معنویت، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی
دُر سخن (هزار نکته قصار فلسفی و عرفانی)، ناشر نور سخن 1394
معمای زمان و حدوث جهان، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران ۱۳۹۳
سخن ابنسینا و بیان بهمنیار، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران ۱۳۹۲
خرد گفتگو (درس گفتارهای فلسفی)، ناشر هرمس 1393
از محسوس تا معقول، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران ۱۳۹۴
من و "جزمن"، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران ۱۳۹۴
معاد، انتشارات حکمت ایران 1391
پرسش از هستی یا هستیِ پرسش، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران ۱۳۹۵
فرازوفرود فکر فلسفی، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران ۱۳۹۵
اختیار در ضرورت هستی، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران ۱۳۹۶
شرح کلمات قصار باباطاهر عریان، نشر نور سخن ۱۳۹۷
حالا ديگر نوبت «غلامحسين ابراهيمى دينانى» است. هرچند كه يافتن او اين روزها دشوارتر از كشف گنجى است كه سالها جويندگانش را به كام حسرت كشانده. چه اشتغالات فراوان اين استاد فلسفه و مكتب تفكيك بهآسانی اجازه ديدارش را نمیدهد. هرچند كوتاه. هرچند مختصر.
غلامحسين ابراهيمى دينانى در اصفهان به دنيا آمده است، ۱۳۱۳. تحصيلات ابتداییاش را در همان اصفهان يا به عبارت بهتر دينان اصفهان تا سال۱۳۲۰ شروع كرد و سپس وارد حوزه و مدارس علوم دينى بهویژه مدرسه «نيم آورد» اصفهان شد و به مدت ۴سال از محضر استادانى همچون استاد حبیبآبادی نهايت بهره را برد.
او سپس به سرزمين فقه مهاجرت كرد و ۱۲سال در قم فقه و اصول و فلسفه را نزد استادانى نظير امام خمينى (ره)، علامه طباطبايى و آیتالله محقق داماد و میرزا ابوالحسن رفيعى قزوينى تلمذ كرد و سپس وارد دانشگاه شد و تا اخذ درجه دكترى در رشته فلسفه اسلامى به تحصيل پرداخت و تدريس و پژوهش و تأليف را پيشه خود ساخت.
غلامحسين ابراهيمى دينانى را اهالى فضل و دانش اين سرزمين (همچون دكتر محقق داماد) از تبار عالمان صالح اين مرزوبوم میدانند و دربارهاش میگویند: «هر كس كه با ايشان آشناست میداند كه اين جمله حكيمانه در او به منصه ظهور رسيده است كه به القنيع منيع و الحريص انيس للحرمان» در انديشه و فکر او نه امانى و مالى است و نه حرص و طمع و آز، بلكه مجموعه زندگیاش خلاصه میشود در تلاش و سعى براى رقاء و ارتقاء سطح دانش همراه با فضايل انسانى، خضوع، دوستى و رفاقت و صداقت و صفا و به قول حافظ: یار ما اين دارد و آن نيز هم.
«ابراهيمى دينانى» را اهل فلسفه به همان «مكتب تفكيك» میشناسند كه در کتاب سهجلدی «ماجراى فكر فلسفى» اش درباره آن بهتفصیل شرح و بسط داده است. با اين همه او درباره «مكتب تفكيك» میگوید: «برفرض كه «تفكيك» را يك جريان فكرى اصيل بدانيم، كه نمیدانیم. چه درهرحال شكست مخالفان تفكيك از پيش معلوم است؛ چون به معناى صحيح كلمه همه تفكيكى هستند. به يك معنى، معناى خاصى كه من ارائه میکنم، من هم تفکیکیام، يعنى معلوم است كه دين فلسفه نيست. اگر منظور از تفكيك ، جدايى دين از فلسفه است، هر متدينى تفكيكى است؛ چون دين او فلسفه نيست و فلسفهاش هم دين نيست. تفكيك جريان فكرى جديدى نيست. اما حالا بهصورت ديگرى قدعلم كرده است. البته اصطلاح «مكتب تفكيك» به معنايى كه طرفداران اين مكتب از آن سخن میگویند، جديد و بیسابقه است. در ميان مکتبهای فكرى و در كتب ملل و نحل و فرقههای مذهبى، اصطلاحى بهعنوان «مكتب تفكيك» ديده نمیشود، ولى اگر از ویژگیهای اين جريان فكرى و خصوصيات كسانى كه آن را به وجود آوردهاند صرفنظر كنيم و تنها به مفاد و محتواى كلى و اصلى آن توجه نماييم، خواهيم ديد كه نهتنها جديد و بیسابقه نيست، بلكه از قدیمترین جریانهای فكرى در جهان اسلام شناخته میشود؛ زيرا آنچه در اين جريان فكرى بهطور عام و كلى مطرح میشود، اين است كه بين حقايق دينى كه از طريق وحى الهى نازل میشود، با آنچه محصول انديشه بشرى به شمار میآید، تفاوت و تفكيك قائل شويم و آنها را با يكديگر مخلوط نسازيم»
گرچه اصطلاح «تفكيك» را اولين بار محقق و پژوهشگر پرآوازه ايران، محمدرضا حكيمى به كار برده است كه در محضر بسيارى از علماى تفكيك درس خوانده اما وقتى از دكتر ابراهيمى دينانى سؤال میشود كه «اهل تفكيك ميان عقيده خود و دين چه نسبتى برقرار میکنند؟» او پاسخ میدهد:« اینها اصلاً تفكيك را معادل و مساوى اسلام میدانند و به نظر آنان، آنچه با مكتب تفكيك مطابق نباشد، با اسلام هم منطبق نخواهد بود. اين معنا عيناً در آثار تفکیکیها آمده است. كليه كسانى كه در طول تاريخ به تفسير متون اسلامى پرداخته و درنتیجه به يك نظام فكرى دستیافتهاند، همين ادعا را دارند و نظام فكرى خود را منطبق و مساوى با اسلام میشناسند. نزاع ميان فرقهها و جنگ هفتاد ودوملت نيز از همینجا ناشى میشود و منشأ آن نيز همين نوع ادعا به شمار میآید.»
اين در حالی است كه ابراهيمى دينانى معتقد است اگر متصديان در مكتب تفكيك ادعا دارند كه جريان فكرى آنها مساوى با اسلام است، مخالفان آنان نيز همين ادعا را دارند. فلاسفه بزرگ جهان اسلام مانند شیخالرئیس ابوعلى سينا و صدرالمتألهين شيرازى به انطباق فلسفه خود با اسلام باور دارند و هرگونه فلسفهای كه برخلاف اسلام باشد، در نظر آنها مردود شناخته میشود. بهاینترتیب ادعاى طرفداران مكتب تفكيك يك ادعاى بدون دليل است و با ادعاى كسانى كه در رأس جریانهای مخالف آنان قرار گرفتهاند در تعارض واقع میشود.
ابراهيمى دينانى از نقد و تحليل اهالى «مكتب تفكيك» هيچ ابايى ندارد و درباره اين مكتب میگوید: «تفكيك يك تيغ دودم است. هيچ متدينى خوشش نمیآید كه دينش فلسفه باشد. دين من، دين من است و از طرف ديگر هم فلسفه بشرى است و دين الهى است. مادى دانستن نفس و اعتماد به علم سنخيت بين خالق و مخلوق، انسان را دچار مشكلات فراوان اعتقادى میکند. تفکیکیها حتى میگویند خدا با پيغمبر هيچ سنخيتى ندارد. ظلمانى بودن محض نفس، داراى اشكالات عقلى و لوازم محال است كه حتى با اعتقادات ما بازى میکند. اين مسئله كه نفس در بدو پيدايش و آغاز هستیاش چيزى جز قوه محض نيست و از هرگونه فعليت ادراكى خالى و تهى است، موردقبول گروهى از حكما قرار گرفته است. اما اين سخن كه نفس در حد ذات خود تاريك و ظلمت محض است، با موازين عقلى و فلسفى سازگار نيست. بر اساس همين طرز تفكر و نوع انديشه است كه غالب علماى مكتب تفكيك به تجرد نفس ناطقه انسان قائل نبوده و آن را يك موجود مادى به شمار میآورند، اين اجمال اعتقاد من درباره تفكيك است»
يكى از سؤالات اساسى كه درباره «فلسفه اسلامى » وجود دارد اين سؤال است كه بعد از گذشت سالها از سنتى به اسم «فلسفه اسلامى» اين سنت به شكل رسمى و معمول خودش مدام تكرار شده و چيز جديدى، حداقل در دوران ما، به آن اضافه نشده است. دكتر ابراهيمى دينانى دراینباره میگوید: « اگر فلسفه اسلامى به چالش كشيده و نقد بشود و دوباره وارد میدان گردد تا بتواند حرفهای تازهای بزند بسيار خوب و مبارك است و مطمئناً با نحلههای فلسفه جديد ممكن است كه با مباحث جديد، بهخصوص مسائلى مانند معرفتشناسی وارد میدان حمله به فلسفه اسلامى شوند. اينجا بايد وارد ميدان شد و ديد فلسفه اسلامى چه چيزى در چنته دارد، اگر ندارد، كنار برود.»
او میگوید: بنده به سهم خودم، چه در درسهایم و چه در نوشتههایم وارد اين ميدان شدهام. جوانهای ما اين مسائل را میخوانند. چه بخواهيد و چه نخواهيد اين ارتباط از راه کتابهای ترجمه برقرار میشود و از اين طريق فلسفه سنتى اسلامى به چالش كشيده شده است. ما در کلاسهایمان هر روز با اين بحثها مواجه هستيم، اما مكتب تفكيك توان اين كار را ندارد. اینها میگویند ملائكه مادیاند يا مثلاً رؤيت چگونه است. اين دردى را دوا نمیکند. اینها مسائلى نيست كه روح تازهای به فلسفه اسلامى ببخشد. اين حرفهای تفكيكى خيلى کهنهتر از بعضى حرفها در فلسفه اسلامى است.
غلامحسين ابراهيمى دينانى اصالت و حقانيت يك جريان فكرى را به اين میداند كه فيلسوف حرفهای داشته باشد و میگوید: «يك جريان فكرى اگر بخواهد حرف درست و اصيل بزند بايد يك فكر عميق و جاافتاده درستى داشته باشد كه بهعنوان ميزان مطرح شود تا خرد جايگاهى داشته باشد. اين در حالى است كه اهل «تفكيك» بهعنوان يك نحلهای كه مدعى است حرف جديدى براى گفتن دارد ازنظر دينانى حرفهایشان «در ميزان خرد» جايى ندارد. او میگوید: چه نيازى هست كه اين زمينه با حرفهای اهل تفكيك ايجاد شود؟ شما اگر بهانه و زمينه میخواهید، هزاران بهانه بهتر از اين هست. الآن اصل متافيزيك زير سؤال است؛ اينكه بيشتر قابل چالش و بحث و گفتوگو است. اينكه ببينيم مثلاً فلان آدم نقلى يا فلان متكلم در گذشته چه گفته، اینها حرفهای منحط و عقبافتادهای است»
«ابراهيمى دينانى» در خصوص اين اصل تفكيكيان كه معتقدند با بررسى تاريخ مسائل فلسفه اسلامى میبینیم كه اكثر آنها رنگ و بوى «علوم اوايل » را دارند و بهاصطلاح اين فلسفه، فلسفه «اسلامى » است نه «اسلام» بهشدت موضع میگیرد و میگوید: درست است كه فيلسوفان اسلامى فلسفه يونان را خواندند و بايد میخواندند كه اگر نمیخواندند، جاهل بودند، ولى فلسفه اسلامى هيچ رنگ فلسفه يونانى ندارد. كسانى اين حرف را میزنند كه بوى فلسفه اسلامى به مشامشان نخورده است. ابنسینا سخنانى در آثارش دارد كه اصلاً به مشام ارسطو نرسيده. اصلاً ربطى به فلسفه يونان ندارد، ملاصدرا ربطى به ارسطو ندارد، ضمن اينكه هم ملاصدرا و هم ابنسینا بهعنوان يك فيلسوف براى ارسطو احترام قائلاند ولى حرفهایشان هيچ ربطى به حرفهای ارسطو ندارد.
خداى ارسطو محرك اول است ولى خداى ابنسینا از طريق «برهان صديقين» به اثبات میرسد. اين چه ربطى به ارسطو دارد. مسائلى در فلسفه اسلامى مطرح شده كه در يونان مطرح نبوده است. اين يك تهمت ناروا و قضاوتى ظالمانه و حتى جاهلانه است. كسى كه فلسفه اسلامى را درست نفهميده اینطور فكر میکند. غربيان از روى غرض چنين حرفى را میزنند و متأسفانه دوستان ما حرفهای آنها را تكرار میکنند.
يكى از دغدغههای ابراهيمى دينانى «آشنا كردن نسل جوان با فرهنگ گذشته» است. او میگوید: «انقطاع تنها در ميان نسل جوان گذشته رخ نداده است، بلكه سالهاست كه بهنوعی انقطاع ديگرى بين انديشمندان گذشته ما اتفاق افتاده است. بر فرهنگ ايرانى ـ اسلامى مانند هر فرهنگ ديگرى، نوعى وحدت حاكم است كه بسيار غنى است و بااینحال مدتهاست كه اين وحدت رو به ازهمگسیختگی دارد و ادبا با متفكران و فلاسفه خيلى مأنوس نبوده و نيستند همچنين فلاسفه با ادبا. ممكن است كه گروهى از اين جدايى استقبال كنند اما وقتى اديبى از تفكر فلسفى جدا شود، چه چيزى براى عرضه كردن دارد و يا فيلسوفى كه با ادبيات خودش آشنا نيست چگونه میتواند آراى خود را بيان كند. در فرهنگ گذشته ما حداقل تا پيش از حمله مغول، ميان متفكران ما ارتباط بسيارى وجود داشت اما حالا چى؟»
دينانى معتقد است: فرهنگ ما خيلى ماجراها داشته و اين غفلت كه بر آن سنگينى میکند از ديرباز است و اگر به اين مسئله توجه نشود، اين زيان و خسران قابل جبران نخواهد بود. او میگوید: «فرهنگ ما بسيار غنى است. فرهنگ محبت و معرفت و صلح است. ولى متأسفانه نمیتوانیم اين فرهنگ را به دنيا عرضه كنيم و گرچه داراى غنیترین فرهنگ دنيا هستيم، بايد آن را با منابع فكرى درست به دنيا بشناسانيم»
- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.
طرح: معراج شریفی
منبع: انسان شناسی و فرهنگ
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید