راز حیات در شعر فارسی / مجید سلطانی

1397/10/22 ۰۷:۳۴

راز حیات در شعر فارسی / مجید سلطانی

عشق از مهمترین ارکان شعر و ادب فارسی است. از عشق زمینی که پیونددهنده قلب آدمیان است تا عشق عرفانی که ودیعه الهی در وجود آدمی است، انواع عشق در شعر فارسی تجلی یافته است. از دیرباز، عشق حقیقی و عشق مجازی، دو عنصر مهم در ادبیات عاشقانه فارسی است. مولانا جلال‌الدین در دفتر اول مثنوی شریف می‌فرماید:

 

مقدمه: عشق از مهمترین ارکان شعر و ادب فارسی است. از عشق زمینی که پیونددهنده قلب آدمیان است تا عشق عرفانی که ودیعه الهی در وجود آدمی است، انواع عشق در شعر فارسی تجلی یافته است. از دیرباز، عشق حقیقی و عشق مجازی، دو عنصر مهم در ادبیات عاشقانه فارسی است. مولانا جلال‌الدین در دفتر اول مثنوی شریف می‌فرماید:

هرچه گویم عشق را شرح و بیان

چون به عشق آیم خجل باشم از آن

گرچه تفسیر زبان روشنگر است

لیک عشق بی‌زبان روشنتر است

چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت

چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت

عشق منشاء تحولات بشری است و انواع مختلفی دارد. عشق افلاطونی یکی از انواع عشق است که افلاطون فیلسوف یونانی آن را در کتابش تحت عنوان «ضیافت» شرح داده است. عشق افلاطونی در تقابل با عشق رمانتیک است. عشق رمانتیک نوعی از روابط عاطفی میان آدمیان است که منشاء آن احساسات و طلب وصل است.

عشق عرفانی، نوعی توصیف‌ناپذیر از عشق است که در احوال درونی آدمی تاثیر زیادی دارد. در کلام عرفا این نوع از عشق، مانند خورشید سوزاننده است. در عین حال تجربه عشق عرفانی تجربه شخصی است. عرفا این صورت از عشق رازآلود را قابل وصف نمی‌دانند. عطار نیشابوری درباره عشق عرفانی می‌گوید:

 

خاصیت عشقی که برون از دو جهان است

آن است که هر چیز که گویند نه آن است

عشق درهمه انواع آن فوق تعینات و راز هستی است. عرفا آن را منشاء حرکت در هستی می‌دانند و مهمترین عنصر حیاتی معرفی می‌کنند. مولوی می‌فرماید:

دور گردون‌ها زموج عشق دان

گر نبودی عشق بفسردی جهان

در شعر فارسی، عشق موجب حیات کائنات و امری مقدس است. انواع عشق هم در شعر فارسی به بیان آمده، همان‌طور که در ادبیات یونان قصه‌ها و افسانه‌های عاشقانه حول دو عنصر اصلی (اروس و آگاپه) بیان شده است. در ادبیات یونانی، اروس عشق به یک فرد و آگاپه عشق به کل آدمیان بوده است. اما صورت‌بندی کلی آن در ادبیات کلاسیک فارسی به دو قسم است: عشق حقیقی و عشق مجازی.

تعاریف انواع عشق در فرهنگ های مختلف یکسان نیست، ولی مشابهت‌های زیادی بین آنها وجود دارد. عشق به معنای عام آن:«دلدادگی، دوست‌داشتن فرد و یا دوست‌داشتن چیزی» مهمترین رکن شعر و ادبیات عالم است.

دیدگاه اندیشمندان ایرانی پیرامون جایگاه عشق در شعر فارسی، تفکر شاعران ایرانی و انواع عشق را معرفی می‌کند. در اینکه هر کدام از شاعران بزرگ، جنبه‌های مختلفی از عشق را به نظم کشیده‌اند، حرفی نیست. در این جستار، به معرفی مختصر دیدگاه‌های متفاوتی می‌پردازیم که نویسندگان سرشناس در سالیان اخیر مطرح کرده‌اند. گفتار ادبی آنها ما را با جهات متنوع عاشقانه‌های ایرانی در اشعار فارسی آشنا می‌کند.

 

فردوسی

استاد محمدعلی اسلامی ندوشن، نویسنده و محقق، عشق در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی را نوعی متفاوت در شعر فارسی معرفی می‌کند. عشق در شاهنامه به اعتقاد وی «عشق شاد» است. عشق شاد و کامیاب با سایر صور عشق در شعر فارسی تفاوت دارد.

شاهنامه اثر حماسی بزرگی است و عمده مباحث در رابطه با تفسیر آن با عناصر «حماسی» و «پهلوانی» عجین است. آثاری هم که توسط شاهنامه‌پژوهان تالیف شده، اغلب از همین منظر بوده است. در حالی که استاد اسلامی ندوشن در گزیده مصاحبه‌هایش تحت عنوان «سیمای یک فرهنگ‌مدار»، از جایگاه عشق در شاهنامه گفته است. به اعتقاد وی، عشق در شاهنامه پرورده وصال و توأم با شادی بوده است.

استاد اسلامی ندوشن می‌گوید:«شاهنامه کتابی است که از زندگی حرف می‌زند؛بنابراین هرچه در زندگی هست، در این کتاب هم هست، از جمله عشق. البتّه کلم به معنایی که در غزل فارسی آمده، نیامده، به جای آن مهر و دلبستگی و مترادفهای آن به کار رفته. ما در شاهنامه با عشق، به طور طبیعی و روشن روبرو هستیم.

بدون تکلّف، با مشارکت جسم و جان، هر دو. روبرویی زنی است با مردی که در آن غریز ذاتی انسان تلطیف شده و با تمدن آراسته گردیده. نمونه‌های آن از همه برجسته‌تر در دور باستانی، دلدادگی زال و رودابه، بیژن و منیژه، تهمینه و رستم و کتایون و گشتاسب است. عجیب است که در تمام این عشق ها، زن پیشقدم می‌شود و این خود می‌نماید که تا چه اندازه خواست طبیعی ادام نسل (که زن امانتدار آن است)، به کار می‌افتد.

زن در عمق نهاد خود، طالب مردی است که بتواند بهترین فرزند را برای او بیاورد (نمونه‌اش تهمینه) و برای این منظور، مردی را برمی‌گزیند که این خواست را اقناع کند. در میان عشق شاهنامه و عشق غزل های فارسی (مثلاً سعدی و حافظ)، تفاوت عمده‌ای دیده می‌شود. گرچه هر دو در سرچشمه به هم می‌رسند.

اوضاع و احوال ایران در دوران بعد از اسلام، به گونه‌ای است که عشق با عرفان آمیخته می‌شود. این است که مثلاً در نزد حافظ می‌تواند در یک بیت از جسم حرف باشد و در یک بیت از جان. به طور کلّی، پرورد وصال است و در تغزّل دوران بعد، پرورد هجر؛ یعنی ماهیّت عشق در گرو کام‌نیافتگی است.

نمون بارز آن را می‌توان گفت که مجنون است. این هر دو نوع، هر یک زایید زمان خود هستند. یکی حاصل دوران گردن فرازی کشور، و دیگری حاصل دوران فرود. اما این وجه مشترک در هر دو نوع، باید مانعی بر سر راه داشته باشد. عشق در مانع، رشد و بالندگی می‌یابد. منتها در دوران باستانی، مانع‌ها از پیش پا برداشته می‌شوند، و کار به وصال می‌انجامد، در دوران بعد بر اثر مانع، عشق در هجر درازمدت، دوام می‌یابد.»

به اعتقاد استاد اسلامی ندوشن، ایرانی در برهه‌ای از زمان «غم‌پسند» می‌شود. وقتی حافظ می‌گوید:«که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت»،معلوم است که شادی کمتر در زندگی طبیعی جاری بوده است. نگرانی از اینکه فردا چه می‌شود بازتاب ناامنی در زندگی بوده است. به اعتقاد او انسان ناامید از وضع زندگی، رو به آسمان برده و این موجب گشته تا شعر عرفانی سربرآورد. چرا که انسان در طلبِ هوای تازه بوده است.

 

حافظ

استادبهاء‌الدین خرمشاهی،نویسنده وحافظ ‌پژوه، صاحب آثاری مانند «شرح عرفانی غزل‌های حافظ» «ذهن و زبان حافظ» و «حافظ حافظه ماست» در خصوص خواجه شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی است. وی در کارنامه تالیفاتش تحقیقات مهمی در زمینه شعر فارسی و بخصوص شعر حافظ دارد.

استاد خرمشاهی،بارها در وصف جنبه‌های لاهوتی و ناسوتی شعر حافظ مطالبی نوشته است. به نظر او هر دو جنبه در شعر حافظ متجلی است. استاد خرمشاهی می‌گوید:«دیوان او سرشار از عشق دنیوی است؛ ولی حافظ معشوقی ادبی هم دارد که چشم و ابروی خاصی هم ندارد و اصلاً معلوم نیست که جان داشته باشد یا نه، چرا که صرفا از ادبیات گرفته شده است:

جمال شخص، نه چشم ا‌ست و زلف و عارض و خط

هزار نکته در این کار و بار دلداری است

لطیفه‌ای است نهانی که عشق از او خیزد

که نام آن نه لب لعل و خط زنگاری است

رندِ حافظ، همان حافظِ رند است. همان طوری که حافظ در دیوانش جلوه می‌کند، آن اساس رندی است؛ ‌یعنی اخلاق را رعایت‌کردن. یک نفر بر من ایراد گرفت که:«رندی با اخلاق قابل جمع نیست»؛ گفتم بله، این رندیی که مردم این روزگار پیشه کرده‌اند، پیشاپیش اخلاق را به قتلگاه می‌فرستند؛ اما رندی حافظ صرفاً در جهت رعایت اخلاق است. منتهی او وسواس اخلاقی نداشته است.

حافظ دغدغه اخلاق، اعتقاد، شخصیت و خصال اخلاقی داشته است. رندی حافظ برای خوش‌زیستن است و نه رستگار شدن. اما لزوماً ضدرستگار شدن هم نیست. این طور نیست که هر کس رند باشد، لاجرم آخرتش را هم برباد داده باشد.

این رند، رند ناقص است. خود حافظ انسانی است رستگار؛ چرا که می‌داند رستگاری جاوید در «کم‌آزاری» است و حکم و مواعظ بسیار شیرینی به بهترین وجهی با والاترین هنر و با بالاترین سطح زبانی به ما عرضه کرده»

به اعتقاد استاد بها‌ء‌الدین خرمشاهی، حافظ رندی است که به عشق توجه دارد و رستگاری آدمی را در عناصر اخلاق و کم‌آزاری دیده است. کم‌آزاری، کرداری است که حافظ آن را سرلوحه زندگی سعادتمند معرفی می‌کند.

استاد خرمشاهی از فرهنگی عرفانی حرف زده است که نوعی عشق متعالی در آن جاری است. عشقی که عاشق در مجرای آن به همه موجودات مهر می‌ورزد.

در اعتقاد حافظ، کسی که رسم عاشقی به جای بیاورد، آزارش به سایر موجودات نمی‌رسد. در شعر حافظ، غرور بزرگترین گناه است و ظاهرگرایان نماد انسان های مغرور هستند. او به عشق بها می‌دهد. چرا که خلوص و یکرنگی در آن متبلوراست.

 

سعدی

استاد همایون کاتوزیان در زمینه تاریخ، جامعه‌شناسی و ادبیات، آثار متعددی تالیف کرده و به شعر فارسی هم اهمیت داده است. بیشترین مقالات در باب غزل های سعدی به قلم این نویسنده است. او در تالیفاتش تفاسیر جذابی در رابطه با جنبه‌های مختلف شعر سعدی عرضه کرده است. در کتاب «فرهنگ تاریخ سیاست» مقاله‌ای به سعدی اختصاص داده و توضیحاتی در رابطه با مروت، انسانیت، عدل، انصاف، اخلاق و عفت در اشعار سعدی می‌دهد.

اودر تکمیل مطلبش می‌گوید:«قدر شعر عاشقانه سعدی، چه در ایران و چه در خارج از ایران، به اندازه کافی شناخته نشده است. سعدی معمولاً با گلستان و بوستان شناسایی می‌شود و شهرت او به عنوان استاد غزل کم است. شاید بتوان گفت که در میان شاعران قدیم ایران، کسی عاشق‌تر از سعدی نبود.

البته مراد از عشق و عاشقی در اینجا همان عشق زمینی و مجازی یعنی عشق انسان به انسان است، نه عشق لاهوتی و حقیقی. سروده‌های سعدی درباره عشق انسان به انسان، نشانه تجربه عمیق و گسترده شاعر در عاشقی ا‌ست. این غزل ها در عالی ترین حدّ بیان عاشقانه و ماهرانه‌ترین تکنیک‌های غزل فارسی سروده شده‌اند.

من غزل های سعدی را به پنج گروه تقسیم کرده‌ام: در بیان عشق، در وصف معشوق، در شب وصل، در شب هجر، در اخلاق و عرفان، گرچه گروه آخر بیش از ده درصد غزل ها نیست.»

استاد همایون کاتوزیان در تعدادی از آثارش، خصوصیات شعر سعدی را به رشته تحریر آورده است. کتاب «سعدی، شاعر زندگی، عشق و شفقت»،یکی از کتاب های تازه اوست. در این کتاب که شامل هفت بخش است، یک بخش به عشق در آثار سعدی اختصاص داده شده است.

وی خمیرمایه اصلی غزلیات سعدی که عبارتند از:«زیبایی‌دوستی» و «ستایش زندگی» را بررسی کرده است.

واقعیت این است که شناخت ما از سعدی، در محدوده اشعار تعلیمی اوست. چون از قدیم‌الایام روش تعلیمی سعدی محل بحث بوده است. در سال های اخیر به برکت توجه استاد کاتوزیان، مباحث بیشتری حول غزل های سعدی شکل گرفته که تا قبل از این در انظارغایب بود.

به اعتقاد وی، سعدی معلم اخلاق، مروج عرفان و صاحب حکمت عملی است و تنها شاعر بزرگ ایرانی ا‌ست که تقریباً درباره همه چیز حرف داشته است: عشق و عرفان، دین و دنیا، عفت و اخلاق، دولت و جامعه، داد و بیداد، شاه و وزیر و… در نتیجه هر کس از ظن خود به او نگریسته است.

رفتی و همچنان به خیال من اندری

گویی که در برابر چشمم مصوری

فکرم به منتهای جمالت نمی‌رسد

کز هر چه در خیال من آمد نکوتری

مه بر زمین نرفت و پری دیده برنداشت

تا ظن برم که روی تو ماه است یا پری

 

مولوی

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، اعتقاد دارد که عشق راز حیات است. عشق در دیدگاه مولوی، حدیثی است که در شرح و بیان نمی‌گنجد. در بیان وی، درک حقیقتِ عشق،مستلزم عاشق‌شدن است. مولوی، عقل را راهنمای بشر و عشق را مقصود غایی عنوان می‌کند. در تفکر مولوی،عشق صدرنشین است.

استاد محمدعلی موحد که از بزرگترین محققان ایرانی است، در حیطه مولوی‌شناسی آثار متعددی دارد. او درباره «فیه مافیه»، «مثنوی» و «غزلیات شمس»، تحقیقات مهمی دارد و «تصحیح مثنوی مولوی» از شاهکارهای اوست. به اعتقاد استاد موحد، تأملات مولانا به سه بخش تقسیم می‌شود:«تحلیل‌ها، عاشقانه‌ها و حکمیات».

وی عاشقانه‌های مولانا را بخش مهمی از تاملاتش دانسته که در تغزلات، مناجات‌ها، زبان حال‌ها و حدیث نفس‌های او در مثنوی ذکر شده است. پیام عرفانی مولوی در همه دوران پیام عشق و صلح بوده است.

استادمحمدعلی موحد می‌گوید کلام مولانا جاذبیت خود را از ترکیب معجزه‌گر سه اکسیر(شعر و موسیقی و قصه) کسب می‌کند.

قصه‌های منظومی که در درجه اول مبتنی بر حکمت است و عشق را اصلِ زندگی قرار می‌دهد. مولانا شاعری است که به معنی زندگی توجه دارد.آمدن به دنیا، رفتن از دنیا و حیات و ممات، اولین سؤالات اوست.

به اعتقاد مولوی، زندگی زمانی ارزش پیدا می‌کند که آدمی در جستجوی معنی برآید. عقل بشری، در دایره محاسبات سیر می‌کند. بدین صورت، حساب هزینه و فایده را می‌کند. این امر غلطی نیست، ولی اگر امور به طور مطلق بر این قاعده بچرخد، آدمی از ارزش معنویت در زندگی غافل می‌شود.

وقتی زندگی عاری از معنی بشود، مال‌پرستی، قدرت‌طلبی، زیاده‌خواهی و انواع خودمحوری‌ها در آدمی جمع می‌شود. زندگی عاری از معنی آنجاست که انسان فقط خود را می‌بیند و جز خود را نمی‌بیند. مقتضای زندگی باارزش، معنویتی است که با عشق عجین باشد. عشق در آثار مولانا حقیقت زندگی است که راز آن جز در دل عاشقان مکشوف نیست. پیام مولانا ناظر به این مطلب است که خمیر آدمی اگر با عشق بیامیزد، عاری از منیّت و خودستایی می‌شود. این اعجاز عشق در انواع لاهوتی و ناسوتی آن است که به قلب‌های آدمیان در همه اعصار گرما بخشیده است.

عشق باشد چون درخت و عاشقان سایه درخت

سایه گرچه دور افتد بایدش آنجا شدن

بر مقام عقل باید پیر گشتن طفل را

در مقام عشق بینی پیر را برنا شدن

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: