1397/10/18 ۰۸:۱۷
الف: افلاطون در رساله جمهوری و در تبیین همان نظریة مشهور و ناکام خود یعنی ضرورت حاکمیت حاکمان حکیم و حکیمان حاکم، نکات نغز و ژرفی میآورد: «مهمترین نکتهای که افلاطون در اثبات تواناییها و مشروعیت حکما و فلاسفه برای حکومت کردن، خاطر نشان میکند تأکید بر این است که فیلسوف با روی آوردن به حقایق سرمدی و تلاش مداوم در کشف حقیقت پدیدهها، وقت و زمان آن را ندارد که به عوالم پستتر توجه کند یا با کنجکاوی در اعمال روزانه آدمیان با آنان از درِ ستیزه درآید و روح خویش را با حسد و دشمنی آکنده سازد
الف: افلاطون در رساله جمهوری و در تبیین همان نظریة مشهور و ناکام خود یعنی ضرورت حاکمیت حاکمان حکیم و حکیمان حاکم، نکات نغز و ژرفی میآورد: «مهمترین نکتهای که افلاطون در اثبات تواناییها و مشروعیت حکما و فلاسفه برای حکومت کردن، خاطر نشان میکند تأکید بر این است که فیلسوف با روی آوردن به حقایق سرمدی و تلاش مداوم در کشف حقیقت پدیدهها، وقت و زمان آن را ندارد که به عوالم پستتر توجه کند یا با کنجکاوی در اعمال روزانه آدمیان با آنان از درِ ستیزه درآید و روح خویش را با حسد و دشمنی آکنده سازد. بلکه همه اوقات او صرف آن است که نخست عالمی را تماشا کند که نظامی ابدی در آن حکمفرماست و دگرگونی را در آن راه نیست و هیچ ذاتی در آنجا با ذوات دیگر دشمنی نمیورزد و از آنان دشمنی نمیبیند بلکه همة عالم تابع نظمی خدایی است و گوش به فرمان خِرد دارد و سپس آن عالم را سرمشق خود قرار میدهد و به تقلید از آن میپردازد تا آنجا که برای آدمی امکانپذیر است زندگی خود را شبیه آن عالم سازد». بنابراین فیلسوف از منظر افلاطون هماره جهانی سراسر نظم، صلح، زیبایی، درستی و پاک را مدنظر قرار دارد و دقیقاً از همین روست که خود رنگ و نشانی از این نظم و زیبایی و پاکی میگیرد و مییابد. به تعبیر صریح افلاطون «فیلسوف چون همواره با عالمی منظم و الهی سروکار دارد خود نیز تا آنجا که برای طبیعت بشری امکانپذیر است منظم میشود و جنبهای الهی مییابد». رسالت فیلسوف دقیقاً از همین نقطه آغاز میشود. او در گام اول با تعمق در فلسفة راستین به رؤیت جهانی سراسر نظم و درستی نائل میشود و سپس در گام دوم، خود بسان این جهانِ رؤیتشده، جان و روانی متعالی و منظم یافته و نهایت در گام سوم به تحقق آن در زندگی افراد و جامعهها همت میگمارد: «او صرفاً به تربیت خود قناعت نورزد بلکه ایدههایی را که در آن عالم دیده است در زندگی افراد و جامعهها وارد کند. قطعاً چنین کسی در پدیدآوردن و رواج خویشنداری، عدالت و به طور کلی همه فضایل انسانی توانمند و قادر خواهد بود».
ب: خواجه نصیرالدین طوسی، خواجه رشیدالدین فضلالله، ابنسینا، ابنعمید و البته نامهای دیگری که در طول تاریخ ایران هم حکیم بودند و هم وزیر، شاهد مثال تأمل فلسفی فوقاند. البته در میان این دو سه نفری که نام بردیم ابنسینا وزیر کارآمدی نبود اما حکیمی بلند مرتبه و بینظیر چرا.
در تاریخ با عظمت ایران کسانی چون خواجه نصیر نشان دادند همنشینی حکمت و قدرت چه ثمرات مبارکی خواهد داشت و چگونه قدرت زیر مهمیز حکمت در خدمت خدا و خلق خدا قرار خواهد گرفت. خواجه رشیدالدین و برخی دیگر از وزرای دانشمند ایرانی با تلفیق قدرت و حکمت چه خدمات شایانی که به این مرز و بوم نکردند نمونههایی از این دست در تاریخ، بیانگر صحت ادعای افلاطون در ایجاد نسبت میان حکمت و حکومت است. گرچه به ندرت حاکمان تاریخ ایران اجازة صدرنشینی به حکمت دادند و از وزرای حکیم در مدیریت و تنظیم امور جامعه بهره بردند اما همان تعدادی که در تاریخ فرهنگی ما با عنوان وزیران دانشمند یا دانشمندان وزیر منصب گرفتند، صفحات درخشانی در تاریخ ایران رقم زدند دانشمندانی حاکم که هم بر جانمان بشارت نهادند و هم حسرتی عظیم که چرا تمامی حکومتها از حکمت در توسیع و پایداری قدرت خود استفاده نکردند؟
ج: بدون تردید یکی از داغهای بنشسته بر جان و دل ما ایرانیان، داغ شهادت میرزا محمدتقی خان فراهانی ملقب به امیرکبیر در روز ۲۰ دیماه است. نمیدانم چرا این حسرت و داغ بر جانمان دردناکتر و سهمگینتر از داغهای پیشین سایه افکنده، شاید از این رو که به عصر ما نزدیکتر است و شاید به این دلیل که میدانیم اگر ۳۹ ماه صدراعظمی او به ۳۹ سال تبدیل میشد ایران امروز چه جایگاهی در پهنه گیتی داشت. این فکر بلند و حکیمانه که ایران نیاز به آشنایی با جدیدترین یافتههای علمی جهان دارد و بر بنیاد همین اندیشه، دارالفنون تأسیس شد تا جامعة ایرانی را از نظر اندیشه و فن به تعالی برساند و نیز بسیاری اصلاحات دیگر که در آثار مختلف و متعدد جلوهگر شده است یادگار مردی است که حکمت و قدرت را به هم پیوند زد لیکن چه ناجوانمردانه وسوسهِ قدرتِ منهای حکمت و حکمرانی با عیش و عشرت، روزگار ایران و ایرانی را سیاه ساخته و صاحبقرانها، مهدعلیاها و نوریها را سردمدار این مملکت گرداند.
من امیرکبیر را نمونهای والا از آرمانها و آرزوهای فلاسفه بزرگی چون افلاطون میدانم و در عجبم از روزگار که چرا حکیمان و من جمله حکیمی چون او را فرصت نداد. امیرکبیر به حقیقت حکیم کبیر بود. خداوند بر علو درجاتش بیفزاید و روح آرامیدهاش در بارگاه فخر بشر، حضرت سیدالشهداء (ع) را با روح اولیاء و علما محشور سازد.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید