1397/8/29 ۰۹:۵۳
ناصر خسرو اندیشمندی است آزاده و خردورز که بیشترین منزلت و اعتبار را برای تفکر مستقل قائل است و از پیروی ناآگاهانه از آرای دیگران سخت گریزان و متنفر. با توجه به آنچه گفته شد، شگفت نیست که او تا این حد، از تقلید نابخردانه نفرت داشته باشد:
تقلید نپذرفتم و حجت ننهفتم
زیرا که نشد حق به تقلید مشهّر
(همان، ص۵۱، قصیدۀ ۲۴۲)
هر که او از پسِ تقلید همی خواند
مر مرا، خود از پسش رفتن نتوانم
(همان، ص۲۸۳)
بیان کن حال و جایش را اگر دانی مرا ورنه
مپوی اندر ره حکمت ز تقلید ای پسر عمیا
(همان، ص۳، قصیدۀ ۱)
اگر با دیدهای نادیده مشنو
تو برهان خواه و بر تقلید مگرو
(روشنائینامه، ص۵۳۳)
به اعتقاد ناصر خسرو، حتی در خواندن قرآن کریم نیز تعقل و تدبّر لازم است و تقلید صرف روا نیست:
ای خوانده به صد حیلت و تقلید قران را
مانندۀ مرغی که بیاموزد دستان
همچون سخن مرغ است این خواندن ناراست
بیحاصل و بیمعنی و بیحجت و برهان
از خواندن چیزی که بخوانیش و ندانی
هرگز نشود حاصل چیزیت جز افغان
(مینوی و محقق، ص۴۸۵، قصیدۀ ۲۳۲)
۳- نفی روایتگرایی
غرّه مشو بدان که همی گوید
بهمان بن فلان ز فلان دانا
(همان، ص۲۸)
از نظر ناصر خسرو هیچ کاری غیرمعقولتر و ناموجهتر از اتکای نیندیشیده و نسنجیده به گفتههای دیگران نیست؛ از اینرو وی روایتگرایی صرف ـ قائل شدن حجّیت مطلق برای اقوال- را مردود میشمارد و استناد و استدلال به گفتهها و شنیدههایی را که صحت آنها با معاینه و مشاهده تأیید نشده باشد، غیرمنطقی و ناروا میداند:
ای به سر برده خیره عمر طویل همه بر قال و قیل و گفتن قیل
خبر آری که این روایت کرد جعفر از سعد و سعد از اسماعیل
(همان، ص۱۲۳، قصیدۀ ۵۵)
مکن باور سخنهای شنیده
شنیده کی بود هرگز چو دیده؟
نه بس کاریست آخر، ناشنیدن
به قول بد نشاید بگرویدن
همانجا در بیاعتباری و بیفایدگی نقل قولهای متوالی ناموثق چنین میگوید:
چه گویی کاین روایت میکند زان
زبیر از خالد و خالد ز عثمان؟
دری بر تو نخواهد زین گشودن
نه معنی خواهدت زین رخ نمودن
از دیدگاه ناصر خسرو، قرآن کریم سرشار از تمثیل است؛ از اینرو به جای تفسیر ظاهری باید به تأویل آن پرداخت:
سراسر پر ز تمثال است تنزیل
تو زو تفسیر خواندستی نه تأویل
صدف داری تو گفتی ترک گوهر
عرض دیدی، نکردی یاد جوهر
طلب کن اصل برهان دلایل
کزو روشن شود رمز اوایل
نشاید شد به اندک مایه راضی
که داری یاد قول اهل ماضی
ببین باری که تا ایشان چه گفتند
به دل یاقوت یا خرمهره سفتند
(همانجا)
۴- دینداری مبتنی بر تحقیق و تعقل
مرد را در دین روا باشد که جوید دین به عقل
بازگوی آخر که بیدین را علامت چیست پس؟
(همان، ص۲۰۶)
در جای جای دیوان ناصر خسرو و دیگر آثار او به کرات نشانههایی بارز و صریح از ایمان مستحکم و پرشور دینی، همراه با ارادت خاص و دلبستگی شدید نسبت به خاندان عصمت و طهارت، مشاهده میشود که از آن میان، به نقل چند نمونه اکتفاء میشود. شایان تأمل است که در جملگی این شواهد، «دین» و «طاعت» یا در کنار «علم» و «دانش» ذکر شده است و یا همراه «خرد» و «عقل»:
با لشکر زمانه و با تیغ تیز دهر
دین و خرد بس است سپاه و سپر مرا
شکر آن خدای را که سوی علم و دین خود
ره داد و سوی رحمت بگشاد در مرا
اندر جهان به دوستی خاندان حق
چون آفتاب کرد چنین مشتهر مرا
(مینوی و محقق، ص۱۲، قصیدۀ ۶)
بیعلم و دین همی چه طمع داری؟
در هاون آب خیره چه سایی؟
بشتاب سوی طاعت و زی دانش
غره مشو به مهلت دنیایی
(همان، ص۷، قصیدۀ ۳)
طاعت و علم راه جنت اوست
جهل و عصیانت رهبر ناراست
چون دین و خرد هستمان چه باک است
گر ملکت دنیا به دست ما نیست؟
(همان، ص۱۱۶، قصیدۀ ۵۱)
افزون براین، علم و دین از دیدگاه ناصر خسرو اصولا لازم و ملزوماند؛ از اینرو دانشی که با دینداری همراه نباشد، در واقع، دانش نیست:
آن کو نکند طاعت علمش نبود علم
زرگر نبود مرد چو بر زر نکند کار
(همان، ص۱۶۵، قصیدۀ ۷۶)
کما اینکه دینداری بدون علم نیز مردود و به منزلۀ گونهای باد است:
طاعت بیعلم نه طاعت بود
طاعت بیعلم چو باد صباست
(همان، ص۱۰۱، قصیدۀ ۴۵)
همین ملازمه، بین دین و تعقل هم صادق است:
در ره عقبی به پای رفت نباید
بلکه به جان و به عقل باید رفتن
(همان، ص۱۶۹، قصیدۀ ۷۸)
به رغم اعتقاد و ایمان دینی بسیار قوی، ناصر خسرو مقولۀ دین را که غالبا تعبدی تلقی میشود، از شمول تحقیق و تعقل و چون و چرا مستثنی و معاف نمیداند و با طرح پرسشهایی جسورانه، درصدد یافتن فلسفۀ تشریع احکام است:
پرسنده همی رفتم از این شهر بدان شهر
جوینده همی گشتم از این بحر بدان بر
گفتند که: «موضوع شریعت نه به عقل است
زیرا که به شمشیر شد اسلام مقرر»
گفتم که: «نماز از چه بر اطفال و مجانین
واجب نشود تا نشود عقل مجبّر»
وز جنس بپرسیدم و ز صفت و صورت
وز قادر پرسیدم و تقدیر مقدّر
وز حال رسولان و رسالات مخالف
وز علت تحریم دم و خمر مخمّر
(همان، صفحات ۵۱۳-۵۱۰، قصیدۀ ۲۴۲)
روح کنجکاو و پرسشگر ناصر خسرو لحظهای آرام نمیگیرد و پیوسته سؤالات جدیدی مطرح میکند:
آنگاه بپرسیدم از ارکان شریعت
کاین پنج نماز از چه سبب گشت مقرّر؟
وز روزه که فرمودش ماه نهم از سال
از حال زکات درم و زرِّ مدور
وز علت میراث و تفاوت که در او هست
چون برد برادر یکی و نیمی خواهر؟
نکتۀ مهم دیگری که در دینداری ناصر خسرو شایان توجه و تأمل است، تلقی او از طبقه یا قشر روحانی است. وی در عین حال که برای روحانیان راستین ارج و احترامی وافر قائل است، از روحانینمایان متظاهر و زاهدان ریایی سخت متنفر و خشمگین است؛ از اینرو در جایجای دیوانش به طعن و هجو آنان پرداخته است:
ره راست آن را شناس از جهان
که بر سنت احمد مصطفی است
مهین نعمت ایمانشناس و بدان
که ایمان ز ایزد، گرامی عطاست
بوَد پارسایی کلید بهشت
خُنک آن کسی را که این پارساست
(دیوان مصحح تقوی، ص۸۴)
به باور ناصر خسرو صرف تقیّد به عبادات و فرایض و رعایت ظواهر شرع، الزاما به معنای دینداری و پارسایی واقعی نیست؛ چرا که این کارها ممکن است به انگیزه ریا هم صورت گیرد:
همه پارسایی نه روزهست و زهد
نه اندر فزونی نماز و دعاست
نه جامهی کبود و نه موی دراز
نه اندر سجاده، نه اندر وطاست
چو این رسمها را ببینی، بدان
که این بیشتر بهر روی و ریاست
و سرانجام پارسای راستین را کسی میداند که باطنش به آراستگی ظاهر است:
ولیکن تو آن میشمر پارسا
که باطن چو ظاهر ورا باصفاست
و نیز کمآزار، بردبار، وفادار و گشادهدست است:
کم آزاری و بردباریش خوست
دلش باوفا و کفَش با سخاست
و در جایی دیگر، خوشخُلقی و خردمندی را پایه و اساس دینداری تلقی میکند:
خوی نیک است و خیر مایۀ دین
کس نکردهست جز به مایه خمیر
(مینوی و محقق، ص۲۰۰، قصیدۀ ۹۱)
ج) انسانگرایی و نوعدوستی
همیشه نیکخواه مردمان باش
به نیکی کوش وآنگه در امان باش
(سعادتنامه، دیوان مصحح تقوی، ص۵۴۶)
انساندوستی ناصر خسرو نیز همانند مقولۀ پیشین، وجوه و جلوههای گوناگون دارد که ذیلا با استناد به شواهد مستخرج از دیوان وی، جداگانه به بررسی آنها پرداخته میشود:
۱- والایی مقام آدمی: منزلت انسان در نظر ناصر خسرو به حدی ارجمند است که در یکی از قصایدش، آدمیان را، بهطور اعم، «نهال خداوند» تلقی میکند، از دیدگاه او، نه تنها از جای در آوردن این نهال (قتل نفس) که شکستن شاخههای آن (آزار رسانی به مخلوق خدا) نیز، ممنوع و نارواست:
خلق همه یکسره نهال خدایند
هیچ نه برکن از این نهال و نه بشکن
خون به ناحق، نهال کندن اویست
دل ز نهال خدای کندن، برکن
(مینوی و محقق، ص۱۷۰، قصیدۀ ۷۸)
در منظومۀ سعادتنامه، بیآزاری را مایۀ درازی عمر و در مقابل، بدخواهی را موجب اندوه و کاستی وجود آدمی میداند:
فزون خواهی بقا، دلها میازار
که دایم دیرزی باشد کمآزار
چو بدخواهی به کس، از غم بکاهی
نبینی هیچ بد، گر نیکخواهی
مدد ده تا که حق یار تو باشد
همه عالم مددکار تو باشد
(دیوان مصحح تقوی، ص۵۴۶)
۲- عدم تبعیض بین خود و دیگران
ناصر خسرو در اشعارش به کرات، بر این دو اصل مسلم اخلاقی تکیه کرده است: اول) آنچه برای خود میپسندی، برای دیگران هم بپسند؛ دوم) آنچه برای خود روا نمیداری، برای دیگران هم روا مدار. و از جمله، در یکی از قصاید خود بر آنها تأکید ورزیده است:
آن ده و آن گوی ما را کت پسند آید به دل
گر بباید زانت خورد و گر ببایدت آن شنید
چون نخواهی کت ز دیگر کس جگر خسته شود
دیگران را خیره خیره دل چرا باید خلید؟
ور بترسی ز آنکه دیگر کس بجوید عیب تو
چشمت از عیب کسان لختی بباید خوابنید
مر مرا گویی تو آنچت خوش نیاید همچنان؟
ور بگویم از جواب من چرا باید تپید؟
(مینوی و محقق، ص۵۲، قصیدۀ ۲۵)
نگر به خود چه پسندی جز آن به خلق مکن
چو ندروی به جز از کشته، هر چه خواهی کار
(دیوان مصحح تقوی، ص۱۷۹)
بر کسی مپسند کز تو آن رسد
کت نیاید خویشتن را آن پسند
(همان، ص۴۳۵، قصیدۀ ۲۰۷)
بنگر و با کس مکن از ناسزا
آنچه نداریش سزاوار خویش
(همان، ص۱۷۸، قصیدۀ ۸۱)
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید