مدرسه مروی و مکتب تهران / سید مسعود رضوی

1397/8/12 ۰۸:۳۵

مدرسه مروی و مکتب تهران / سید مسعود رضوی

یکی از ظرائفی که در تواریخ حکمت و فلسفه و بسیاری از علوم دیگر می‌باید مورد توجه قرار گیرد، نقش‌آفرینی مکان است. در هر اقلیمی، تأسیس برخی مراکز و بنا نهادن عمارت و ابنیۀ مناسب آن، به مثابه مأمن و نمادی قلمداد می‌شود که محرّک اذهان و انگیزۀ طالبان خواهد بود. به محض آن که شهرت مرکزی خاص که در ساختمان و مکان خاصی استقرار یافته، به گوش‌ها می‌رسد، علاقه‌مندان بدان جذب می‌شوند و به تدریج راه هجرت علمی بدان سو تغییر مسیر می‌یابد.

 

یکی از ظرائفی که در تواریخ حکمت و فلسفه و بسیاری از علوم دیگر می‌باید مورد توجه قرار گیرد، نقش‌آفرینی مکان است. در هر اقلیمی، تأسیس برخی مراکز و بنا نهادن عمارت و ابنیۀ مناسب آن، به مثابه مأمن و نمادی قلمداد می‌شود که محرّک اذهان و انگیزۀ طالبان خواهد بود. به محض آن که شهرت مرکزی خاص که در ساختمان و مکان خاصی استقرار یافته، به گوش‌ها می‌رسد، علاقه‌مندان بدان جذب می‌شوند و به تدریج راه هجرت علمی بدان سو تغییر مسیر می‌یابد. دانشجویان و طالبان علم و هنر و فرهنگ، آرزوی رسیدن بدان را دارند و رنج‌ها و توصیه‌ها و هجرت‌های بسیار در این میانه پدید می‌آید. این شرح دلکش داستان علم است، همچون آکادمی افلاتون و نظامیه‌های بغداد و نشابور و مدارس اصفهان و بیت‌الحکمه و کتابخانه اسکندریه و هنرکده‌های هرات و دانشگاه‌های سوربن و کمبریج و آکسفورد در هشتصد الی پانصد سال قبل تاکنون. هنوز هم، این‌گونه است، چنان که زبده‌ترین دانش‌آموزان فنی ایرانی می‌کوشند به دانشگاه صنعتی شریف یا دانشگاه‌های بزرگ جهان نظیر ام‌آی‌تی و هاروارد راه یابند و دانشجویان خوب فلسفه مایلند در دانشگاه تهران و انجمن حکمت و فلسفه تحصیل کنند و اگر توانستند راهی فرایبورگ و سوربن و آکسفورد می‌شوند.

یکی از این مراکز در دوران قاجاریه، مدرسۀ مروی بود که با تأسیس آن، موقعیت مناسبی برای تدریس حکمت فراهم شد. «تأسیس مدرسه مروی یا مدرسه فخریه، توسط محمدحسین خان مروی در سال ۱۲۳۲ هـ.ق، یعنی در بیستمین سال سلطنت فتحعلی شاه قاجار رخ داد. محمدحسین خان که از تیرۀ «عزالدین لو»ی قاجار بود. نخست‌ در مرو می‌زیست که در حملۀ‌ والی متعصب بخارا به آن شهر اسیر شد. اما چندی بعد از بند گریخت و از راه هرات به کابل و مشهد به دربار ایران آمد و با ثروت و مکنتی که داشت، مدرسۀ مروی را در جوار بازار تهران و انتهای ناصرخسرو کنونی ساخت و آن را وقف تدریس فلسفه و علوم اسلامی کرد.

بی‌شک، تأسیس مدرسۀ مروی، آغاز جریان مهم فلسفی تهران بود. نخستین استاد بزرگ این مدرسه، ملاعبدالله مدرس زنوزی، شاگرد برجستۀ ملاعلی‌نوری بود که از اصفهان به تهران آمد و پنج سال پس از تأسیس مدرسۀ مروی شروع به تدریس حکمت متعالیه در آنجا کرد. اما این تنها مدرسۀ پایتخت نبود. مدرسۀ دارالشفا، مدرسۀ سپهسالار، مدرسۀ‌ قاسم‌خان، مدرسۀ شیخ عبدالحسین در بازار، مدرسۀ دوستعلی‌خان نظم‌الدوله، مدرسه دانکی، مدرسۀ صدر، مدرسۀ عبدالله‌خان، مدرسۀ امامزاده زید، مدرسۀ منیریه و… بعدها دانشکدۀ‌علوم معقول و منقول، و انجمن حکمت و فلسفه نیز مراکز دیگری برای تدریس و آموزش و پژوهش فلسفه و عرفان بود.

***

در مکتب تهران، شاخه های مختلف فلسفه اسلامی، حکمت مشاء، فلسفۀ اشراق و حکمت متعالیه به صورت خلاقانه‌ای تدریس می‌شد. نه فقط شروح انتقادی مهم بر آثاری همچون شفا و اشارات و حکمت‌الاشراق و اسفار و مشاعر و تجرید الاعتقاد و اساس الاقتباس و امثالهم مطرح می‌شد، بلکه استادان مکتب تهران به طرح استدلال‌ها و نظریه‌های بدیع و تازه نیز می‌پرداختند و برخی از آثار و شروح مهم معاصر را به میراث حکمی و عرفانی ایران افزودند. در اینجا نام برخی از اعاظم این مکتب را می‌آورم که در فلسفه و علومی چون ریاضی تدریس می‌کردند و از عرفان هم نوعاً بی‌بهره نبودند: ملاعبداله مدرس زنوزی، میرزا ابوالحسن جلوه، آقا علی حکیم فرزند ملاعبدالله، میرزا طاهر تنکابنی، شمس‌الادبای لاریجانی، شیخ اسماعیل محلاتی، شیخ محمدعلی شاه‌آبادی، میرزا جعفر و میرزاحسن و میرزا احمد و میرزا مهدی و آقا سیدجلال‌الدین آشتیانی، میرزا محمدحسین سبزواری، میرزای قمشه‌ای، صدرالافاضل دانش شیرازی، ملامحمد هیدجی زنجانی، شیخ‌ عبدالحسین رشتی، حاج فاضل رازی تهرانی، ملا اسماعیل سبزواری، میرزا ابوالقاسم شیرازی، حاج محمد تهرانی، میرزا شمس‌الدین حکیم الهی، میرزا اسدالله سبزواری، میرزا حسن نوری (فرزند ملاعلی)، میرزا حسن کرمانشاهی، شیخ عبدالنبی نوری مازندرانی، میرزا فضل‌الله صادقی (آشتیانی)، میرزا سیدحسن صدر الحفاظ قمی، حاج فاضل رازی تهرانی، امین‌الحکما، ملا محمد هیدجی زنجانی، میرزا ابوالقاسم تهرانی، حاج سیدنصرالله تقوی(اخوی)، میرزا عبدالله ریاضی، میرزا ابراهیم ریاضی زنجانی، سیدمحمد تنکابنی، میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی، شیخ محمدتقی آملی، میرزا ابوالحسن شعرانی، فاضل تونی، سیدکاظم عصّار.

به غیر از روحانیون، البته برخی رجال و سیاستگران بافرهنگ و شاهزادگان علاقمند به حکمت و پس از آن‌ها، برخی رجال دانشگاهی برجستۀ ایران نیز محصول همین جریان حکمی بوده‌اند. از جمله میرزاحسن‌خان وثوق‌الدوله، شیخ‌الرئیس قاجار، امامقلی‌میرزا عمادالدوله، میرزا اسماعیل گرگانی، سیدمحمدرضا مساوات، میرزا یحیی دولت‌آبادی، شاهزاده بدیع‌الملک میرزا، محمدعلی‌خان ذکاءالملک فروغی و… حتی رجال سیاسی استخواندار و بسیار برجسته‌ای همچون محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه که از ارکان حکومت ناصری محسوب می‌شد، در مباحثات با ملاعبدالله زنوزی و ملاقات با میرزا ابوالحسن جلوه و رسیدگی به مسائل و رفع حوائج مدارس مروی و قاسم‌خان و سپهسالار و… پیشگام بود و شاه نیز مستقیماً کسب اطلاع می‌کرد. گویا میرزا ابوالقاسم شیرازی که در معقول و منقول، از مدرسان بنام در تهران محسوب می‌شد، منشی اعتمادالسلطنه بوده است

***

در عرفان نیز استادان برجسته‌ای در تهران تدریس می‌کردند. آقا سیدرضی لاریجانی که از پیروان مکتب ابن‌عربی بود، یکی از نخستین مدرسان عرفان نظری در تهران بود که تسلط و شیوۀ مخصوصی بر فصوص‌الحکم محی‌الدین داشت و در عین حال در حکمت تعالیه نیز از صاحب نظران برجسته محسوب می‌شد. بجز او، آقا محمدرضا قمشه‌ای، شاگرد معروف سیدرضی لاریجانی در مدرسه صدر به تدریس عرفان با همان مشرب اهتمام داشت. ملانظرعلی طالقانی، میرزا هاشم اشکوری، سید ابوالحسن رفیعی (که در میان استادان حکمت هم از وی نام برده شد)، میرشهاب‌الدین نیریزی، شیخ علی‌ نوری(معروف به شیخ شوارق)، شیخ غلامعلی شیرازی (عارف، شاعر مسلک، متخلص به فانی و حکیم)، میرزا طاهر تنکابنی (اخیرالذکر) که ضمناً از سیاستگران عهد مشروطه و نماینده مجلس اول و سوم و چهارم مجلس شورای ملی و از بانیان عدلیه جدید و قوانین حقوقی نوین ایران بود، میرزا محمود بروجردی، آقا سیدصالح خلخالی، میرزا ابراهیم نایب‌الصدر، میرزا ابوالقاسم آشتیانی، آقاحسین نجم‌آبادی، میرزا سیدمحمد لاریجانی (فرزند حاج سیدرضی لاریجانی)، شیخ علی‌اکبر یزدی، شیخ اسدالله یزدی، میرزا محمدعلی شاه‌آبادی (استاد مرحوم آیت‌الله خمینی)، معصومعلی شاه شیرازی و سلطان حسین تابنده (که دو نفر اخیر از اجلّۀ متصوفۀ ایران در دورۀ قاجار و دهه‌های اخیر ایران بوده‌اند.)

***

برخی استادان مکتب تهران، نخستین حکیمان مسلمان در ایران بودند که با فلسفۀ‌ مدرن غربی مواجهه‌ای جدّی داشتند. روایت پرسش‌های شاهزاده بدیع‌الملک و پاسخ‌های آقا علی حکیم و تألیف کتاب بدایع‌الحکم، یکی از لحظات ابتدایی این مواجهه است. برخی از استادان، نخستین ترجمۀ متون فلسفی فرنگی، از جمله گفتار در روش دکارت را که توسط گوبینو و ملا اسحاق به فارسی درآمد، خوانده بودند و از طریق نوشته‌های روشنگران مشروطه، آشنایی اجمالی با دکارت و اسپینوزا وکانت و کنت و روسو و هگل هم پیدا کرده بودند. جدّی‌ترین فصول این مواجهه، در هنگام تأسیس دانشگاه تهران و همنشینی افرادی همچون عصّار و فاضل تونی با استادان آشنا با فرهنگ و زبان‌های غربی صورت گرفت. همچنین ترجمۀ جدید آثار حکمای یونان و گفتار در روش درست راه بردن عقل از دکارت به قلم ذکاءالملک فروغی و نیز ترجمه و تألیف سیر حکمت در اروپا به قلم آن حکیم، موجب تعمیق آشنایی با فرهنگ مغرب زمین شد. پس از آن، میراث فلسفه مادی و مارکسیسم، به صورتی ناقص و ابتدایی در قلم برخی سوسیال دموکرات‌های عهد مشروطیت و سپس آثار دکتر تقی‌ ارانی، عبدالصمد کامبخش، احسان طبری و منشورات حزب توده وارد فضای فکری ایران شد و واکنش برخی حکیمان برجسته نظیر سیدمحمدحسین طباطبایی را با تألیف کتابی متفاوت به نام اصول فلسفه و روش رئالیسم برانگیخت. امّا آشنایی عمیق‌تر نیازمند زمانی طولانی‌تر بود. روزگاری که عدۀ زیادی از ایرانیان به کشورهای اروپایی و آمریکا رفتند و مستقیماً به تحصیل زبان‌ها و فلسفه‌های غربی پرداختند. اوج این جریان با تأسیس انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه و حضور استادانی همچون هانری کربن و توشیهیکو ایزوتسو به نتیجه رسید. برخی از استادان دانشگاهی تربیت شده یا متأثر از مکتب تهران عبارت‌اند از: سید حسین نصر، مهدی حائری یزدی، مهدی محقق و غلامحسین ابراهیمی دینانی که با آثار پرتعداد خود، رنگ و بوی تازه‌ای به فلسفۀ اسلامی داده‌اند. پیش از اینان، استادانی بنام از مکتب تهران، پای به دانشگاه نهاده بودند که تأثیر ژرفی بر نخستین شاگردان معقول و کلام نهادند. نخست محمدحسین فاضل تونی که استادی دقیق النظر و مبدع در تقریر مشکلات فلسفه و غوامض عرفان بود و سپس سیدمحمدکاظم عصار که مدتی در فرانسه اقامت گزیده و در آنجا به تحصیل پزشکی پرداخته بود و ذهنی جامع و مبدع در حکمت و اعتقادات داشت. آثار و رسائل به جا مانده از این دو استاد، به شیوه‌هایی نوین و کاملاً متفاوت از قدما، در عین پایبندی به جریان‌های اصلی حکمت مألوف در ایران تألیف شده است.

***

بنابراین، برخورد با اندیشه‌های مدرن غربی و نیز نهادهای نوین مأخوذ از فرنگ، یکی از ویژگی‌های فرهنگی و عصری مکتب تهران است و تفاوت و تحوّل در شیوه آموزش و پژوهش و نگارش خاص استادان متأخر در این مکتب ریشه در این مسئله دارد. اما حقیقت آن است که نه این مسئله و نه مسائل دیگر، هیچ یک به تنهایی نمی‌توانست، طی حدود یکصد و پنجاه سال، چنین قوام و دامی به یک مکتب حکمی و فلسفی و عرفانی بدهد. آنچه راه مکتب تهران را هموار کرد، دورانی نسبتاً طولانی از رواداری شاهان قاجار ( از فتحعلیشاه تا پایان سلطنت ناصرالدین‌شاه) بود و سپس قرار گرفتن در معرض دستاوردهای مدرن مشروطیت که به صورت تساهلی دانشگاهی، امکان مفاهمه و طرح پرسش و نقد آزاد و حمایت از نظریه پرداز را فراهم می‌ساخت. تلفیق روش دانشگاهی با سنت حکمی کلاسیک، موجب خلق صدها اثر ارزشمند با کیفیات متفاوت و متعالی شد و به رشد زبان و فرهنگ فلسفی ایران انجامید. همچنین، امکان دیالوگ و تبیین و ارائه سرفصل‌های حکمت و عرفان سنتی ایران به زبان‌ها و دیگر فرهنگ‌ها نیز میسر شد و بی‌تردید اوج این ارائه را می‌باید در منتخبات آثار حکمای الهی ایران به اهتمام سید جلال الدین آشتیانی، اسلام‌ایرانی اثر هانری کربن فقید و تاریخ‌فلسفه اسلامی به کوشش سید حسین نصر و الیور لیمن ملاحظه کرد. مکتب تهران در زمانی ظهور کرد و تداوم یافت که مرجعیت فقهی در نجف به حفاظت و تدریس شرعیات و اصول و فقه مرسوم شیعه اهتمام داشت و در اثر منازعه طولانی میان اخباریون و اصولیون و سپس مجادله با شیخیه و توابع بعدی آن، ظاهرگرایان و متشرعان یکسونگر نمی‌توانستند در راه حکما و عرفان پژوهان سنگ‌اندازی نمایند یا عوام را بر ایشان بشورانند. افزون بر این، نوعی حمایت از سوی برخی رجال حکومتی و صدر حکومت و حتی برخی شاهزادگان و سیاستمداران خوشنام (که نام برخی از آنها را ذکر کردیم) از آموزش و پژوهش فلسفی و عرفانی صورت می‌گرفت. سپس نهضت بیداری و مشروطیت از راه رسید. این جریان نیز مدافع رواداری و آزادی اندیشه بود، لذا نه فقط به جریان فکری و فرهنگی تهران آسیب‌ نزد، بلکه مشوق آن بود و با گسترش مطبوعات و طرح اندیشه‌های متفاوت و چاپ کتب و نشر اخبار و مباحث تازه، جان و کیفیت متعال‌تری بدان بخشید. نهایتاً نوسازی و تجدد در قالب آکادمیک نیز بیست سالی پس از مشروطه آغاز شد و به دلیل ماهیت آزاد اندیش و پژوهش‌گرا و پرسش طلب دانشگاه، این نهاد هم به مأمن و معبد تازه‌ای برای فلسفه و حکمت و معنویت و عرفان بدل گردید. جایی که نه تنها رقیب مدرسه مروی و سپهسالار نبود، بلکه بر رونق آنها نیز افزود و با ورود دانایانی چون عصار و فاضل‌تونی و حائری یزدی و مطهری و سید جلال آشتیانی و نصر و… به دانشگاه، چراغ حکمت در همه این مراکز روشن‌تر شد و حتی سخنوران مردمی‌تری نظیر حسینعلی راشد و محمد محیط طباطبایی، موجب توجه بسیاری از مردمان عادی به ارزش‌های فرهنگی ایران، خاصه در عرصه‌های حکمت و عرفان شدند.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: