1397/8/6 ۰۹:۳۶
عاشورا سال ۶۱ هجری اتفاق افتاده ورحلت رسول الله ۱۱ هجری است. بنابراین حدود پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلیالله علیه و آله) گذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوشها طنینانداز بود که: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب اهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»۲ و هنوز کسانى مانند «جابربن عبدالله انصارى، «ابوسعید خدرى»، حیات دارندکه روایات و احادیث زیادی از پیامبر در فضائل حضرت مولا نقل کردهند.» سهل بن سعد ساعدى، «زیدبن ارقم(م.۶۸)» و «انس بن مالک(۹۳ق.)» زندهاند و حدیث «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه» را درباره آن دو امام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده بودند.۳
کسى در محبت و علاقه پیامبر خدا به دخت گرامىاش حضرت زهرا(علیهاالسلام) و فرزندان ارجمندش تردید نداشت. از اصحاب و تابعین، کم نبودند کسانى که سیماى رسول خدا را به خاطر داشتند، آن هنگام که فرمود: «فاطمه بضعة منى من اغضبها فقد اغضبنى۴ ؛ فاطمه پاره تن من است آن که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است» و «انالله یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها۵؛ همانا خداوند براى خشم فاطمه، به خشم مىآید و براى رضایت او، خشنود مىشود.» و نیز صحابه فراموش نکرده بودند که سیدالمرسلین به سوى على، فاطمه، حسن و حسین(علیهمالسلام) نظر کرد و فرمود: «انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم ۶؛ با کسانى که با شما بجنگند، در جنگم و با کسانى که با شما صلح کنند، در صلحم.»
با این وصف، مسلمانان چگونه اجازه دادند تاامویان چنین فضایى را پدید آوردند و وجدان عمومى راپذیراى شهادت امام حسین(علیهالسلام) و ابرار همراهش گردانند؟
به نظر میرسد بنی امیه برای تغییر این فضا علیه خاندان پیامبر، به طوری که بتوانند چنین فاجعهای ببار آورند، بسیار موفق بودهاند. حال ببینیم چه اقدامات و عملیاتی کردند. با تصدیق براینکه یکی از عوامل مهم، مسائل مادی و تقسیم پول و ثروت به دست آمده از بیت المال مسلمین از یکسو وبا اقدامات خشن وسفک دماء وآدمکشی ایجاد رعب ووحشت بوده باید اذعان نمود که به یقین این فاجعه به این بزرگی که به قول امام صادق(ع) در زیارت عاشورا مصیبه مااعظمها واعظم رزیتها فی الاسلام نظیر نداشته نمیتواند معلول اینگونه عوامل باشد. به یقین باید بنی امیه از رهگذر فعالیتهای فرهنگی و تاثیرگذاری بر افکار عمومی، موفق شدند که دست به چنین جنایتی بزنند.
ما درسالهای گذشته برای تحلیل به چند عامل اشاره کردیم.
۱ـ تفسیر قدرت اندیشانه از دین ـ گفتیم که اگر دین را از هرگونه معنویت وسلوک الی الله تخلیه کنیم وصرفا آنرا ابزار وصول به قدرت تفسیر کنیم، شاید با کمال جرات بتوان گفت که کار یزید قابل توجیه است. همانطور که فقیهانی مانند غزالی توجیه کردهاند. البته قبل از او خود یزید در پاسخ نامه به عبدالله بن عمر، همان توجیه را کرد.
۲ـ نقش سوء بهکارگیری از نهادهای کلامی مانند نقش جبر وقضاوقدر
۳ـ نقش سوء برداشتها و تفسیرهااز برخی آیات قرآن مجید.
۴ـ نقش سوء برداشتها از برخی نهادهای حقوق عمومی مانند بیعت۷
اینک میخواهم به یکی دیگر از عوامل موثر در رخداد فاجعه عاشورا اشاره کنم. وآن نقش رسانههای گروهی وتریبونهای عمومی است.
امروز متخصصین، اعم از جامعه شناسان وروانشناسان و…همه در تاثیر عمیق رسانهها اتفاق نظر دارند. آنان همانطور که میتوانند جامعه را به سوی نور هدایت کنند، به راحتی میتوانند مردم را از نور به تاریکی سوق دهند.اینکه قرآن میفرماید: الله ولی الذین آمنوا یخرجونهم من النور الیالظلمات همین است. از ظلمت به نور بردن واز نور به ظلمت رساندن به طریق متافیزیکی صورت نمیگیرد. کاملا فیزیکی ومادی است وبهترین وسیله وابزار برای هردو طرف همین گونه وسائل است. رسانهها به آسانی میتوانند مردم را آگاه ونورانی کنند. نیز میتوانند همه را در جهل نگهدارند وحتی به سوی جهل ببرند ودر تاریکی جهل فروبرند.
در زمان بنی امیه، رسانهها چه بود؟ آن روز رادیو، تلویزیون، روزنامه وامثال آنها نبود. بیشتر رسانهها رسانههای سمعی و بصری بودند. نقش اصلی رسانه جمعی به دوش ائمه جمعه و جماعات وخطیبان رسمی بود. معاویه از خطبههای نمازجمعه به عنوان ابزاری تبلیغاتی برای تخریب علی(علیهالسلام) بهره فراوانی برد.
خطبههای ظهر جمعه در دوره ظهور اسلام، یکی از اصلیترین نمادهای اقتدار محسوب میشد که نشان و نماد مقبولیتِ حکومت و یکی از ابزارهای حکومت برای جلب افکار عمومی به شمار میرفت۸٫
خطیبان جمعه چند دسته بودند.برخی خود والیان منصوب بودند و برخی نقش والی را نداشتند و تنها همین سمت به عهده آنان بود. و با بخشنامههای رسمی موضوع سخنرانی به آنان دستور داده میشد.
فاجعه کربلا که جای خوددارد و پنجاه سال با رحلت رسول خدا فاصله دارد. قبل ازآن فاجعه، مگر کار آسانی است که عمرو بن عاص، بتواند به آسانی شخصی مانند علیبن ابیطالب را که جن و انس بر لیاقتش معترف بودند، از خلافت خلع کند و فرزند هند «آکلة الاکباد» را به جانشینى رسول خدا برگزیند؟
زمینه این کار بایستی توسط رسانهها فراهم شده باشد.
در خطبههاى نماز جمعه به دستور معاویه لعن شود۹٫ لعن علی توسط ائمه جمعه آسان نیست. ابزار میخواهد. یک امام جمعه هرگز نمیتواند به راحتی در خطبه جمعه علی را لعن کند. ابزار کار رامعاویه برای آنان فراهم ساخته بود. ابزار برای این کارعبارت بود از جعل حدیث از سوی پیامبر(ص). لذا جعل حدیث به دو منظور آغاز شد؛ یکی انکار ویا محو فضائل آل علی ودیگر احادیثی برای طرد آن خاندان وتوجیه جنایات اموی.۱۰ به دیگر سخن، تبلیغات اموی دوقسم بودند: تبلیغات تخریبی وتبلیغات تثبیتی. درتخریبی، چهره علی را کریه جلوه میدادند ودرتثبیتی، در توجیه خاندان اموی میکوشیدند.
اهمیت این کار بدین خاطر بود که به هرحال جملات منقول از پیامبر در فضائل علی(ع) بسیار بود و زبان به زبان وسینه به سینه میگشت.چنان باید تبلیغات وسیع باشد که آنهارا محو وبرآنها غلبه کند. لذا اولا باید از افراد اتوریته دار استفاده کند.
ثقفی کوفی در کتاب مستطاب الغارات ۱۱ از قول ابوجعفر اسکافی(مر۲۴۰) که از پژوهشگران حوزه دوستداران و دشمنان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است. درباره عملکرد معاویه مینویسد:
همانا معاویه عدهای از صحابه و عدهای از تابعین را برای جعل روایاتی که بر زشتی علی(ع) دلالت کند، استخدام کرد تا بتواند هم بر علی ایراد گرفته و هم او را از جامعه اسلامی طرد کند. از صحابه:
۱ـ ابوهریره،
۲ـ عمروعاص و
۳ـ مغیره بن شعبه و همچنین از تابعین:
۴ـ عروة بن زبیر را بر این کار گمارد.۱۲
از عبارت ثقفی چنین مستفاد است که برای این امر یک کمیسیون ویا کار گروه تشکیل داده بوده که با مشورت حدیث جعل کنند.
برای مثال آنان حدیث منزلت را که ضمن آن رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرموده بود: «انتَ منّی بمنزلههارون من موسی»، خطای شنونده قلمداد کرد و «انت منی بمنزله قارون من موسی» به مردم معرفی نمود۱۳٫
معاویه به تمام والیان خود و همچنین خطبای نمازجمعه دستور میدهد در هر سخنرانی و خطبه ای، باید علی را لعن کرد و از او برائت جست۱۴ .
ابوهریره دوسی ـ حدیث ساز مشهور زمان عمر، عثمان و معاویه ـ میگوید: «علی با آن که همسری مانند فاطمه علیهاالسلام داشت، در زمان پیامبر از دختر ابوجهل که از سران مشرکان بود، خواستگاری کرد. پیامبر از این کار به شدت خشمگین شد و بالای منبر چنین فرمود: «فاطمه پاره تن من است. هرکس او را آزار دهد، مرا آزرده است. اگر علی دختر ابوجهل را میخواهد، از دختر من جدا شود۱۵٫
خوارزمی، مورخ مشهور اهل سنت، در مقتل الحسین علیهالسلام مینویسد:
در جلسهای که در حضور معاویه و امام حسن علیه السلام، برگزار شده بود، طرفداران بنیامیه، یکی یکی برخواستند و هر چه از دهانشان خارج شد، نثار امام علیه السلام کردند تا این که مغیرة بن شعبة لعنة الله علیه برخواست و این چنین سخن گفت:
إن علیاً ناصب رسولالله صلیالله علیه وسلم فی حیاته، وأجلب علیه قبل موته وأراد قتله، فعلم ذلک من أمره رسولالله، ثم کره أن یبایع أبا بکر حتی أتی به قوداً، ثم نازع عمر حتی همّ أن یضرب عنقه، ثم طعن علی عثمان حتی قتله، و قد جعل الله سلطاناً لولی المقتول فی کتابه المنزل، فمعاویة ولی المقتول بغیر حق، فلو قتلناک وأخاک کان من الحق، فو الله ما دم ولد علی عندنا بخیر من دم عثمان، و ما کان الله لیجمع فیکم الملک مع النبوة ۱۶٫
علی (علیه السلام) در زمان حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) با وی دشمنی ورزید [نعوذ بالله] و قبل از مرگش اراده کشتن پیامبر را داشت، و رسول خدا از این قضیه آگاه شد. پس از رحلت پیامبر، با ابوبکر بیعت نکرد تا او را به اجبار آوردند، با عمر از درِ ستیز وارد شد که نزدیک بود عمر گردنش را بزند، از عثمان بدگویی کرد تا او را به قتل رسانید ؛ ولی خدا در قرآن برای هر کشتهای ولی و خونخواهی قرار داده است،و معاویه ولی عثمان بود، پس اگر تو و برادرت را بکشیم، سزاوار خواهد بود. به خدا سوگند، خون فرزندان علی نزد ما از خون عثمان بهتر نیست. خداوند پادشاهی و نبوت را در شما قرار نداده است.
وقتی مغیره در سال ۴۱ به عنوان والی کوفه منصوب شد، او از و الیانی بود که باید شخصا نماز جمعه را اقامه کند. معاویه به او تأکید کرد: «ان معاویه استعمل المغیرة بن شعبة علی الکوفه سنة احدی واربعین. فلما امّره دعاه وقال له……و قد اردت ایصائک باشیاء کثیرة انا تارکها اعتماداً علی بصرک، ولست تارکاً ایصائک بخصلة: لا تترک شتم علی وذمه، والترحم علی عثمان و الاستغفار له، والعیب لاصحاب علی والاقصاء لهم والاطراد لشیعة عثمان والادناء لهم فقال مغیرة: قد جربت وجربت، وعملت قبلک لغیرک فلم یذمم بی رفع ولا وضع وستبلو فتحمد اوتذم،فقال بل نحمد ان شاء الله تعالی ۱۷ «میخواستم خیلی چیزها را به تو سفارش کنم، اما به اعتماد آنکه میدانی رضایت من به چیست و حکومتم چه میخواهد و صلاح رعیتم به چیست، از آن چشم میپوشم ولی یک کار را سفارش میکنم: از ناسزا گفتن علی ( علیه السلام )و دشنام به علی و مذمت او را از یاد مبر. از یاران او عیب جویی کن… حرف آنان را گوش نکن و ایشان را تبعید کن».
این سنت زشت تا زمان عبیدالله بن زیاد برقرار بود.ابن أثیر وبلاذری به نقل از عبد الله بن عبید الله مینویسند:
وکان أبی إذا خطب فنال من علی رضی الله عنه تلجلج فقلت یا أبت إنک تمضی فی خطبتک فإذا أتیت على ذکر علی عرفت منک تقصیرا؟ قال: أو فطنت لذلک؟ قلت: نعم. فقال یا بنی إن الذین حولنا لو یعلمون من علی ما نعلم تفرقوا عنا إلى أولاده۱۸٫
پدرم هر گاه خطبه میخواند و در آن میخواست از علی (علیهالسلام) بدگویی کند، زبانش میگرفت. پرسیدم:چرا در خطبهات وقتی که از علی (علیه السلام) میخواهی سخن بگویی، کلام و سخنت نارسا میشود؟ گفت: تو این موضوع را فهمیدهای؟ گفتم: آری، گفت: فرزندم! اگر آنچه از فضائل علی (علیه السلام) ما میدانیم، این مردم بدانند از اطراف ما پراکنده شده و به فرزندان علی روی خواهند آورد.
همچنین برای کاستن از قدر و منزلت امام علیه السلام، معاویه به سوء استفاده از آیات و روایات پرداخت. در واقع معاویه در مقابل فضایل حضرت علیه السلام راهی جز تخطئه، تکذیب و مقابله نداشت. این معنا علاوه بر جنگ نظامی، در عرصه تبلیغاتی که با افکار عمومی مسلمانان مواجهه داشت نیز در روشهای گوناگون پروپاگاندا، نمود پیدا میکرد.
برای توجیه قتل حسین بن علی(ع) جاعلین حدیث به جعل احادیثی دست زدند.ازجمله آنکه از قول رسول خدا گفتند: «من اراد ان یفرق امر هذه الامه و هو جمیع فاضربوه بالسیف کائنا من کان۱۹»؛ آن کس که در اندیشه ایجاد تفرقه در میان امت واحده اسلامى برآید؛ با شمشیر سرکوبش کنید؛ هر کس که مىخواهد باشد.”اینگونه احادیث مقدمه توجیه کشتن حسین بود.
لذا در همین راستا ماموران مسلح حاکم حجاز به سیدالشهدا گفتند: «یا حسین! الا تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بین هذه الامه۲۰؛ اى حسین! آیا از خدا پروا نمىکنى که از جماعت مسلمانان جدا مىشوى و در میان امت، تفرقه مىاندازى؟»
عبیدالله بن زیاد، حاکم عراق، نیز به مسلمبن عقیل گفت: «یا ابن عقیل! اتیت الناس و هم جمع فشتتت بینهم و فرقت کلمتهم و حمًّلت بعضهم على بعض۲۱؛ اى پسر عقیل! تو آمدى و در میان مردمى که متحد بودند، تفرقه انداختى و وحدت آنها را بر هم زدى و برخى را به جان پارهاى دیگر انداختى.»
عمرو بن حجاج ۲۲ یکی از افسران لشگر عمر سعد بود. روز هفتم محرم، عمر سعد کسی را به نام عمرو بن حجاج با پانصد سوار بر شریعهی فرات مأمور کرد. آنان فرات را در محاصرهی خویش قرار دادند و از سه روز به شهادت امام علیهالسلام مانده، مانع برداشتن آب از فرات شدند.جالب است بدانید که این مرد، یکی از کسانی است که طومار دعوت از امام حسین را تهیه کرده بود. اینگونه بودند.
هنگامی که عمرو بن حجاج متوجه شد که سپاهیانش به طور مخفیانه به سپاه حسین علیهالسلام ملحق میشوند، فریاد زد:
«یا اهل الکوفه الزموا طاعتکم و جماعتکم و لا ترتابوا فى قتل من مرق من الدین و خالف الامام۲۳؛ اى کوفیان! فرمانبردارى کنید و یکپارچگى خود را حفظ نمایید و در کشتن کسى که از دین خارج شده و بر امام شوریده است، تردید به خود راه ندهید.»
نیز در توجیه جنایت خود در کربلا گفت: «ما طاعت امام را کنار نگذاشته و از جماعت کنارهگیرى نکردیم».
و بدین سان قیام عدالت خواهانه پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) که با انگیزه امر به معروف و نهى از منکر و براى اصلاح جامعه اسلامى و به درخواست نیروهاى مذهبى ـ ملى کوفه، که تشنه عدالت على بودند، آغاز گردید، آشوبگرى بر ضد حکومت اسلامى یزید تبلیغ گشت! و از سوى دیگر، یزید بن معاویه، این جرثومه فساد و تباهى، عنصرى داراى فضایل انسانى و مهذب و هوشمند و ستوده خصال تبلیغ شد.۲۴
این گونه روایات جعلی در پروپاگاندای اموی، علاوه بر اینکه بازنمودی از شیوه دروغ پراکنی و تکرار صفات موهن به دشمن است، از جهل جامعه نسبت به اهل بیت نیز خبر میدهد. این روند شوم که متأسفانه ظاهری دینی و صبغهای مذهبی داشت، به اندازهای اثر کرد که حتی در پایگاه درجه اول اهل بیت، یعنی کوفه و بصره، شمار زیادی از مسلمانان نام حضرت علی علیه السلام و فرزندانش را مایه گرفتاری تلقی میکردند.جدا مایه ننگ تاریخ است که قاتلین حسینبن علی(ع) در کربلا اکثرا کوفی هستند! یعنی بچه محله حضرت حسین میباشند! ونوبت به شامیان نرسید. شمر بن ذی الجوشن، مردی کوفی است ونه شامی.۲۵
تأثیر ماشین تبلیغاتی بنی امیه به حدی بود که اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) گاه فضای جامعه را به قدری مسموم میدیدند که حتی لزوم اظهار به اسلام را نیز اجتناب ناپذیر مییافتند. امام حسین(علیهالسلام) در وصیت نامه خود به محمد حنفیه، قبل از هر حرفی، برای رد هرگونه اتهامی، ابتدا به مبدأ و معاد و نبوت اقرار مینماید؛ چون به گفته ی شهید مطهری: «امام میدانست که بعد عدهای خواهند گفت: حسین از دین جدش فاصله گرفته است.»۲۶
بنی امیه با بهره برداری از جهل جامعه مسلمانان در فاصله کوتاهی، حاملان وحی را به جایی رساندند که برای ارتباط با مسلمانان، مجبور به اظهار شهادتین بودند.
بهرهگیری از گرایش جامعه به ثروت و مال اندوزی: معاویه آگاهی کاملی از روحیه مادی حاکم بر جامعه و اشراف و سردمداران امور داشت و از کارایی تطمیع در چنین جامعهای به عنوان وسیلهای برای دستیابی به اهداف خود، به خوبی آگاه بود. از این رو شعار دستگاه خود را «لکل عمل اجر» قرار داده بود و این شعار را نقش خاتم خود کرده بود۲۷٫
جرجی زیدان در این باره معتقد است: «عامل اصلی و مؤثری که معاویه و سایر امویان برای پیشرفت سیاست خود به کار بردند، بذل و بخشش اموال و املاک بود که بدین وسیله بر علی و فرزندانش غالب شدند.»۲۸ البته معاویه فقط برای یاران خود این بذل و بخشش را نداشت، بلکه به دنبال رام و همراه کردن دوستان اهل بیت هم بود۲۹٫ افراد بسیاری تحت تأثیر این سیاست معاویه، از مساوات و عدل علوی گریختند و به دنیای اموی روی آوردند؛ در حالی که بسیاری از آنها دلشان با علی علیه السلام بود و اعتقادشان به عمل علی؛ اما چه سود که دست و چشمشان به دنبال بذل و بخشش معاویه بود. یکی از این افراد، عقیل برادر علیبن ابیطالب است. او که نتوانست سهم بیشتری از بیت المال از برادر خویش بگیرد، نزد معاویه رفت و معاویه نیز سیصد هزار درهم به او داد.۳۰٫
جاعلین حدیث در تکریم خاندان اموی نیز تلاش کردند.برای نمونه به جعل روایت از رسول خدا میپردازد که: شام سرزمین برگزیده الهی است که خداوند بندگان برگزیده خود را روانه آن سرزمین میکند.۳۱
تبلیغات اموی در زمان خود موثر افتاد تا آنجا که علی (ع) را که پیامبر(ص) در باره اش فرموده بود: «ذکر علی عباده»؛ ۳۲ شخصی خارج از دین معرفی کند و مقدمات پذیرش لعن و سب او را فراهم سازد.
وظیفه مردم در مقابل تبلیغات
ممکن است سئوال شود که مردم چه وظیفهای در مقابل تبلیغات دارند؟ تبلیغاتی که مبتنی بر اخبار منقول از رسول الله (ص)است ومردم ملزم به پیروی از سنت نبوی هستند؟ مردم بعد از پیامبر که تابعین خوانده میشوند و مستقیماً ایشان را ندیدهاند و از این و آن اخباری میشنوند، چه وظیفهای دارندتا خدای نکرده با اخبار مجعوله ویا با تحریف معنوی اخبار صیححه، گرفتار شستشوی مغزی نشوندوبه کژراهه نروند؟
این سئوال بسیار جدی و مهم است و میتوان گفت سئوال اساسی زندگی دینداری امروزماست. ماکه غیرازقرآن مجیدکه به تواتر برای ما قرائت شده وسخن خداوند است،با انبوهی از اخبار وروایات منقوله که اخبار آحاد محسوب میشوند روبرو هستیم، در زندگی دینی خود چه باید بکنیم؟
گذشته از اخبار و روایات دینی، ما توسط رسانهها تریبونها و منبرهای خطابی، تفسیرها، برداشتها و قراآت گوناگونی از دین میشنویم که گاه نتایج متقابلی دارند، وظیفه ما به عنوان شنونده چیست در تشخیص چیست؟
برای پاسخ این سئوال به قرآن مراجعه میکنیم. قرآن مجید قبل از هرچیز از شخص مومن انتظار دارد. پاسخ قرآن این است که مردم در مقابل همه رسانههای خبری چند وظیفه دارند:
قرآن مجید شستشوشدگان مغزی تبلیغاتی را «مستضعف» عنوان داده و از مومنان انتظار دارد که چنانچه احساس کردند تحت بمباران تبلیغاتی قرارگرفتهاند و با خطر مستضعف شدن روبروهستند، باید به نحوی از آنها فاصله بگیرند.
آیه قرآن چنین است:
إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَهُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا ألَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَهً فَتُهاجِرُوا فیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً (۹۷رنساء)
کسانى هستند که فرشتگان جانشان را مىستانند در حالى که بر خویشتن ستم کرده اند. از آنها مىپرسند: در چه وضعی بودید؟ گویند: ما در روى زمین مردمى بودیم زبون گشته. فرشتگان گویند: آیا زمین خدا پهناور نبود که در آن مهاجرت کنید؟ مکان اینان جهنم است و سرانجامشان بد. (۹۷)
با دقت در آیه شریفه وبا توجه به مستضعف دانستن خودشان در توجیه ظلم به خویش، علی الظاهر معنی ظلم به خود (ظالمی انفسهم) میتواند یکی از دو معنا باشد:
الف ـ ظلم به خود به معنای تحمل ظلم باشد. این احتمال بعید به نظر میرسد زیرا تحمل ظلم چنان گناهی نیست که خلوددر نار جزای آن باشد.
ب ـ ظلم به خود به معنای عدم شکوفا شدن استعداد و ظرفیت انسانی درسیر کمال بشری باشد. و به عبارت دیگر ظلمی که برنفس و روان اثر گذاشته باشد و به تعبیر دیگر،ظلم به خود، ظلمی است که اثرش استضعاف باشد.
استضعاف مصدر باب استفعال است.باب استفعال گاه به معنای طلب چیزی است.مانند استمدادکه به معنای طلب یاری است.که در اینجا چنین معنایی برای استضعاف یعنی طلب ضعف موجه نمیباشد. معنای دوم باب استفعال پذیرش است که ظاهراً در اینجا آن معنی موجه است. استضعاف به معنای ضعفپذیری است. حال ببینیم پذیرش ضعف به چه معناست؟
توضیح اینکه:
بشر دارای استعداد وظرفیتی است که چنانچه در شرائط محیطی سالم وتحت تربیت نیکو قرار گیرد، رشد میکندو به درجات بسیار بلندی از کمال خواهد رسید. و چنانچه در شرائط نامناسب قرار گیرد، از آن تعالی محروم خواهد شد.
ظلم به نفس در قرآن در چند مورد به چنین معنایی به کاررفته است. ظاهراً ظلم به نفس به این معنی همان نسیان نفس است که در سوره حشر آمده است: ولا تکونوا کالذین نسوالله فانساهم انفسهم.(حشر۱۹)
بنابر این در آیه مورد بحث به یقین مشهود است که افرادی که ظلم به نفس کردهاند، خودشان هم در این مظلومیت مقصر بودهاند و لذا خداوند عذرشان را در مستضعف شدن نمیپذیرد و آنان را به مجازات محکوم میکند. بنابراین عنصر تقصیروآگاهی در ارتکاب باید مورد لحاظ قرار گیرد، زیرا مجازات اشخاص بی تقصیر توسط حضرت باریتعالی با مشکل کلامی مواجه است و قطعاً خلاف عدالت الهی است.
بنابراین برای آنکه با چنین ایرادی مواجه نشویم. به طورقطع بایستی برای مستضعفین محکوم به عذاب خداوندی دنبال اثبات عنصر تقصیر بگردیم. برای اثبات تقصیر به این نتیجه میرسیم که:
اولاً: افراد مزبور به عدم تکامل بشری وعقب افتادگی فکری مبتلا شده اند.
وثانیاً: آنان به عوامل فراهم آورنده این بلا وستم توجه وآگاهی داشتهاند وبه عبارت دیگر میفهمیده اندکه در چنین شرائط محیطی فکر آنان از پیشرفت تربیتی متوقف وروان آنان جامد و از هرگونه کمال به دور خواهند ماند. ناگفته پیداست که در فرض عدم آگاهی عذر آنان به علت فقدان عنصر معنوی جرم بایستی نزد خداوند پذیرفته شود، در حالی که آیه شریفه به صراحت عذرآنان را غیر مقبول معرفی میکند.
بنابه مراتب آنچه از آیه به نظر میرسد، در مورد ظلم به نفس این است که:
ظلم به خود به معنای عقب افتادگی فکری به علت قرار گرفتن تحت فشار و به اصطلاح عرف بمباران تبلیغاتی که موجب شستشوی مغزی آدمی شود، میباشد.
به نظرما معانی دیگری که در تفسیر این آیه گفته شده، نمیتواند معنای اصطلاح ظلم به نفس در آیه شریفه باشد. به علت اینکه بی تردید چنانچه انسان در شرائطی نتواند اظهار شعائر دینی کند ویا حتی برای انجام اعمال عبادی خود به صورت علنی مورد شکنجه قرار گیرد)چنان که برخی گفتهاند) ولی با عبادت مخفیانه و غیر علنی وتوجه به معنویت نفسانی وحفظ ایمان قلبی، نه تنها میتواند از تعالی نفسانی عقب نیفتد بلکه پیشتر هم برود؛ به یقین به نفس خویش ستمی روا نداشته است.
خلاصه آنکه ظلم به خود چیزی بیش از مورد ظلم قرار گرفتن است. شخصی که به نحو مادی مورد ضرب و شتم قرار میگیرد ولی از نظر روحی و نفسانی درجات عالیه کمال را از این رهگذر طی میکند، چنین فردی هرچند مظلوم است ولی ظلم به نفس به گونهای که عامل و فاعل ستم خودش باشد، اتفاق نیفتاده است. دستور قرآن آنست که باید مومنان از محیط فشار تبلیغاتی استضعاف به هرنحو دور شوند. از شنیدن، خواندن اجتناب کنند و یا حتی اگر لازم شد، ترک محیط نمایند.
از نظر قرآن مجید، مؤمنان در مواجهه با اخبار و مسموعات و تبلیغات دو وظیفه دارند:
۱ـ احراز عدالت خبرآورندگان:
آنچه درآیه ششم سوره حجرات آمده این است که وظیفه مردم در درجه اول احراز عدالت خبرنگاران و آورندگان خبراست. هر تبلیغی مبتنی بر نوعی خبر و پیام است. مومنین از نظر قرآن موظفند که اگرمبلغان و خبر آورندگان فاسق باشند، برای پیام آنان ارزش قائل نباشند، و باید شنوندگان خود به تبیُّن وتحقیق بپردازند. قرآن میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَه فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ (۶رحجرات)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، اگر فاسقى برایتان خبرى آورد تحقیق کنید، مباد از روى نادانى به مردمى آسیب برسانید، آن گاه از کارى که کردهاید پشیمان شوید. (۶)
ازاین آیه استفاده میشود که خبر شخص فاسق را نباید پذیرفت باید در باره محتوای خبر تفحص وتحقیق کرد.
از نظر قرآن، شرط ارزش خبر آن است که آورنده آن عادل باشد. درغیر این صورت اطلاعاتی که به دست میدهد، فاقد ارزش واعتبار است. شخص عادل هرگز برای انحراف اذهان شنوندگان دست به خبرپراکنی نمیزندویا به خاطر دستیابی به اغراض خود خبررا تحریف نمیکند. شخص فاسق به منظور دستیابی به اغراض و هواهای نفسانی خویش ذهن شنونده را سامان دهی میکند و به تعبیر قرآن مجید مخاطبین را در «جهالت» مستغرق میسازد، جهالتی که پس از آگاهی جز پشیمانی وندامت چاره دیگری وجود ندارد.
۲ـ منع از پخش وتوزیع شایعه توسط خود مردم وتحلیل عقلانی تبلیغات:
به این آیه توجه کنید:
وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً (یونسر۸۳)
و چون خبرى، چه ایمنى و چه ترس به آنها رسد، آن را در همه جا فاش مىکنند. و حال آنکه اگر در آن به پیامبر و اولو الامرشان رجوع مىکردند، حقیقت امر را از آنان درمىیافتند. و اگر فضل و رحمت خدا نبود، جز اندکى، همگان از شیطان پیروى مىکردید. (۸۳)
قرآن مجید دراین آیه، اولاً سرزنش میکند کسانی را که خود عامل شایعه پراکنی میشوند و به دیگر سخن ابزار وعوامل دستگاههای تبلیغاتی میشوند. وثانیاً نباید هرخبری را مخاطبین بدون تحلیل وارزیابی بپذیرند، باید مورد عملیات «استنباط» قرار دهند. لعلمه الذین یستنبطونه. استنباط مقدمه علم وآگاهی است.
در آیه سوره حجرات، وظیفه مردم را تبین یعنی تفحص و تحقیق درمورد خبر تعیین فرموده و در این وجوب استنباط. از این آیه دو نکته استفاده میشود. مطلب اول همان منع ونهی از پخش اخبار دروغ ودوم سرزنش نسبت به عدم تحلیل. استنباط به معنای آب کشیدن از اعماق چاه است. یعنی یک خبررا باید چنان مورد تحلیل قراردهد که گویی آب از ته چاه میکشند. در خصوص ارزیابی اخبار روایات زیادی از معصوم
علیه السلام وارد است. از جمله آنکه فرمود: هِمَّهُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَهُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَهُ. ۳۳ همت و تلاش سفیهان در نقل و روایت است. در حالی که عالمان روی درایت توجه و تمرکز و اهتمام دارند.
حدیث دیگری شهید ثانی در منیه المرید آورده که امام صادق(ع) فرمود: رُوَاهُ الْکِتَابِ کَثِیرٌ وَ رُعَاتُهُ قَلِیلٌ…. وَ الْعُلَمَاءُ تَحْزُنُهُمُ الدِّرَایَهُ وَ الْجُهَّالُ تَحْزُنُهُمُ الرِّوَایهُُ.۳۴ راویان کتاب فراوان اما راعیان آن اندک اند. علما نگران درایت هستند و جاهلان نگران روایت!
مراد از رعایت خبر، یعنی بروی خبر تأمل کردن. امام علی هم در نهج البلاغه فرمود: اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ،عَقْلَ رِعَایَه لَا عَقْلَ رِوَایَه فَإِنَّ رُوَاهَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِیلٌ.۳۵ روی خبر تعقل کنید آن هم با «عقل رعایت» نه «عقل روایت». راویان علم فراوان اما راعیان آن اندکاند.
رِعایَه» در اصل به معناى مراقبت ستارگان و رصد کردن حرکات آنها به وسیله منجمان یا چوپانى گوسفندان و مراقبت آنهاست. نیز به معناى تدبیر امور کشور به وسیله زمامداران آمده است و سپس به هر گونه مراقبت از چیزى اطلاق شده و در حدیث بالا همین معناى وسیع اراده شده است.
کلینی هم از امام صادق(ع) نقل کرده است که فرمود:…. أَلَا لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَیْسَ فِیهِ تَفَهُّمٌ أَلَا لَا خَیْرَ فِی قِرَاءَهٍ لَیْسَ فِیهَا تَدَبُّرٌ أَلَا لَا خَیْرَ فِی عِبَادَهٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّرٌ…. در علمی که تفهّم در آن نباشد، خیری نیست. قرائتی که درآن تدبر نیست، خیری درآن نیست. وعبادتی که درآن تدبری نیست، خیری درآن نیست.۳۶
والسلام.
پینویس:
۱ .سخنرانی ایراد شده در شب تاسوعا سال ۱۳۹۷در مرکز نشر علوم اسلامی
۲ . فرائد السمطین رجوینی قرن هفتمر ج۱، ص۵۵
۳ . تاریخ طبرى، ج۴، ص۳۲۳ر الارشاد، ص۲۳۴ر تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج۴، ص۳۱۷٫
۴ . صحیح بخارى (تحقیق مصطفى دیب البغا) ج۳، ص۱۳۶۱، ح۳۵۱۰ر۳٫
۵ . میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۳۵، ح۲۰۰۲ر کنزالعمال، ج۱۲، ص۱۱۱، ح۳۴۲۳۷٫
۶ . مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۴۴۲ر تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج۴، ص۳۱۹.
۷ . مباحث فوق در کتاب فاجعه جهل مقدس چاپ شده است.
۸ . The history of Islamic civilization ,2004,Bernard Lewis
۹ . الغدیر، ج۱۰، ص۲۵۷.
۱۰ . شرح ابن ابى الحدید، ج۱، ص۳۵۹ ـ ۳۶۱ر الغدیر، ج۱۱، ص۲۸.
۱۱ . الغارات کتابی به زبان عربی، اثر ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی کوفی (متوفای ۲۸۳ ق) است. الغارات از کهنترین متون تاریخی شیعه بهحساب میآید. این کتاب حاوی مطالبی گزیده از زندگانی امیرالمؤمنین علی(ع)، حیات عملی، خطبهها، نامهها و سفارشهای حضرت و نیز جنگها و کشمکشها در زمان خلافت امام علی و پس از آن است. از آنجهت که در این اثر به غارتهای معاویه در قلمرو امیرمؤمنان پرداخته شده، به الغارات شهرت یافته است. مؤلف در این اثر از راویان شیعه و سنی بهره برده و از اینرو منبعی غنی را پدید آورده است. الغارات همواره مورد توجه و استفاده عالمان شیعی بوده است. علامه مجلسی و ابن ابی الحدید نقش بهسزایی در زنده نگهداشتن این کتاب داشتهاند. این کتاب بارها به زبان فارسی ترجمه شده است.
۱۲ . ثقفی کوفی،الغارات ۱۳۵۳، ج۲، ص ۶۵۹٫
۱۳ . ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام؛ تحقیق عمر
عبد السلام تدمری: الطبعه الثانیه، بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۴۱۳ق. ج۱۰، ص ۱۲۲٫
۱۴ . ابن ابی الحدید، ۱۳۳۷، ج۱۱، ص ۴۴٫
۱۵ . ابن ابی الحدید، ۱۳۳۷، ج۴، ص ۶۴٫
۱۶ .خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱،ص۱۷۰٫
۱۷ . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳ص ۴۷۲- دارصادر بیروت ـ و نیز طبری، تاریخ الامم والملوک، ج۴ص۱۸۸٫
۱۸ . الکامل فی التاریخ، حوادث سال ۱۰۰ هـ، ج۵، ص۴۲ و انساب الأشراف، ج۸، ص۱۹۵
۱۹ . قاضى ابى بکر بن العربى، العواصم من القواصم(مکتبه اسامه بن زید، لبنان)، ص۲۳۲.
۲۰ . تاریخ طبرى، ج۴، ص۲۸۹.
۲۱ . الارشاد، ص۲۱۶ر مقتل خوارزمى، ج۱، ص۲۱۳.
۲۲ . عَمرو بن حَجّاج مَذحِجی زُبَیدی از فرماندهان لشکر عمر بن سعد در واقعه کربلا.عمرو بن حجاج از کسانی بود که به امام حسین(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست تا به کوفه بیاید. اما در روز عاشورا فرماندهی جناح راست سپاه عمر بن سعد و مسئولیت محاصره شریعه فرات را بر عهده داشت. او در روز عاشورا امام حسین(ع) را خارجی معرفی کرد که با واکنش امام مواجه شد. سپاهیان تحت فرماندهی او، مسلم بن عوسجه را به شهادت رساندند. وی در قیام مختار از مخالفان وی بود و پس از شکست شورش اشراف کوفه ناپدید شد.
۲۳ . تاریخ طبرى، ج۴، ص۳۳۱.
۲۴ . مقتل خوارزمى، ج۱، ص۲.
۲۵ . شمر بن ذی الجوشن، یکی از تابعین و رؤسای قبیله هوازن از تیره بنی عامر بن صَعْصَعَه و از خاندان ضِباب بن کلاب بود. (ابن عبدربه، العقدالفرید، چاپ علی شیری، چاپ بیروت، ۱۴۱۷ ق، ج ۳، ص ۳۲۰ـ۳۱۸)
۲۶ . شهید مطهری، حماسه حسینی؛ چ۲۱، تهران: صدرا، ۱۳۷۵ج۱، ص ۳۱
۲۷ . دمشقی،البدایة والنهایة، ۱۴۰۷ق، ج۸، ص ۱۳۱
۲۸ . جرجی زیدان، ۱۳۴۵، ج۱، ص ۶۴
۲۹ . همان، ص ۱۳۲
۳۰ . دینوری، ۱۴۱۰ق، ج۱، ص ۱۰۱
۳۱ . ابن عساکر، ۱۴۲۱ق، ج۱، ص۲۹
۳۲ . اسماعیل بن عمرابن کثیر، البدایة و النهایة، ج ۷، ص ۳۵۷، دار الفکر، بیروت، ۱۴۰۷ق؛ ابن عساکر، ابو القاسم علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج ۴۲، ص ۳۵۶، دار الفکر، بیروت، ۱۴۱۵ق.
۳۳ . بحار ۲ر۱۶۰
۳۴ . بحار. ۲ر۱۶۱
۳۵ . نهج البلاغه،حکمت ۹۸٫
۳۶ . کلینی،کافی، ج ۱ر۳۶
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید