اشتراک لفظی در ماده قرآنی «ذ ک ر» در بوتۀ نقد ريشه‌شناختی / دکتر احمد پاکتچی

1397/7/23 ۱۲:۵۱

اشتراک لفظی در ماده قرآنی «ذ ک ر» در بوتۀ نقد ريشه‌شناختی / دکتر احمد پاکتچی

ريشه ثلاثی«ذ ک ر» به عنوان يکی از ريشه‌های پرکاربرد در قرآن کريم، از دو طيف کاربرد برخوردار است؛ طيف نخست با محوريت واژۀ «ذِکـْر» به معنای ياد کردن، و طيف دوم با محوريت واژۀ «ذَکَر» به معنای نر و نرينگی. واژۀ ذِکر در قرآن 76 مورد کاربرد دارد و بيشتر از 200 مورد هم مشتقات آن به کار رفته است. واژۀ ذَکَر نيز 14 مورد کاربرد مستقيم دارد و 4 مورد کاربرد هم‌خانواده‌های آن ديده می‌شود.

دبا: این مقاله در زندگی نامه و خدمات علمی و فرهنگی محمد جواد مشکور  منتشر شده است.

مقدمه:

ريشه ثلاثی«ذ ک ر» به عنوان يکی از ريشه‌های پرکاربرد در قرآن کريم، از دو طيف کاربرد برخوردار است؛ طيف نخست با محوريت واژۀ «ذِکـْر» به معنای ياد کردن، و طيف دوم با محوريت واژۀ «ذَکَر» به معنای نر و نرينگی. واژۀ ذِکر در قرآن 76 مورد کاربرد دارد و بيشتر از 200 مورد هم مشتقات آن به کار رفته است. واژۀ ذَکَر نيز 14 مورد کاربرد مستقيم دارد و 4 مورد کاربرد هم‌خانواده‌های آن ديده می‌شود. 

دکتر محمدجواد مشکور، سامی‌شناس فقيد ايرانی در کتاب ارزشمند خود فرهنگ تطبيقی عربی با زبان‌های سامی و ايرانی، اين دو طيف از کاربرد «ذ ک ر» را به شيوه‌ای آورده است که نشان می‌دهد به ارتباط ريشه‌شناختی ميان آنها قائل نبوده و به تعبير ديگر، نسبت آنها را صرفاً در حد اشتراک لفظی می‌دانسته است (مشکور، 1357: 1/266-267). اين موضع پيش‌تر نيز از سوی برخی لغت‌شناسان کهن مانند ابن‌فارس (د 395ق) به صراحت مطرح شده بود (ابن‌فارس، 1366: 2/458) و از سامی‌شناسان نيز کسانی چون جسترو همچون مشکور با اين دو طيف کاربرد به عنوان دو ريشه مستقل رفتار کرده‌اند (:Jastrow, 1903 I/307-308).

اين درحالی است که هم از سوی لغت‌شناسان قديم و جديد، و هم از سوی سامی‌شناسان، تلاش‌هايی برای مرتبط ساختن اين دو طيف از حيث ريشه، به‌ عمل آمده است. از جمله ابوهلال عسکری (د ح 400ق) که دو معنا را از يک منشأ می‌شمارد و معنای اصلی را «قُوّت» می‌انگارد، خواندن جنس نر به ذَکَر را از آن روی می‌داند که از ماده قوی‌تر است. او «ياد کردن به قلب» را از آن رو با معنای اصلی ماده مربوط دانسته است که با آن چيزی در قلب استوار گشته، قوت می‌گيرد و دربارۀ «ياد کردن به زبان» هم چنين است (ابوهلال عسکری، 1428: 221). همچنين در ميان سامی‌شناسان، گزنيوس در فضای زبان عبری در حد يک احتمال ابهام‌آلود، رابطه ميان دو طيف از معنا را مطرح ساخته و اشاره کرده است جنس نر ممکن است از آن رو با ماده /ZKR/ ناميده شده باشد که «نر به مثابۀ يادشده» و به مثابۀ «آنچه دربارۀ آن سخن گفته شده است» در مد نظر بوده باشد (Gesenius, 1939: 271). از ميان عالمان معاصر مسلمان هم به نحو غريبی نزديک به همين توجيه نزد حسن مصطفوی ديده می‌شود. او تصريح می‌کند که ذَکَر از معنای ذِکر گرفته شده است، از آن رو که ادعا دارد «جنس نر مظهر يادآوری است و از طريق فرزند ذکور است که والد را ياد می‌کنند» (مصطفوی، 1393: 3/345).

مسئلۀ اصلی در مقالۀ حاضر آن است که معلوم شود ميان دو طيف از کاربرد ماده «ذ ک ر» چه رابطه‌ای از نظر ريشه‌شناسی وجود دارد و در سطحی کلان‌تر، مشخص گردد تا چه حد می‌توان در ريشه‌های ثلاثی يا رباعی عربی همنامی يا اشتراک لفظی را انتظار داشت. روش به کار گرفته شده در اين پژوهش ريشه‌شناسی با تکيه بر الگوهای معمول در زبان‌شناسی تاريخیِ سامی است و در پي‌جويی از ريشه‌ها، کاوش تاريخی، هم در سطح سامی باستان به عنوان زبان مادر و هم در سطح آفروآسيايی به عنوان زبان نيا انجام می‌گيرد.

 

الف) طيف کاربرد «ذ ک ‌ر» به معنای ياد کردن

ريشۀ «ذ ک ر» در عربی به معنای ياد کردن و معانی مرتبط با آن، در همۀ شاخه‌های زبان‌های سامی ديده می‌شود و همزاد‌های آن از قرار زير است؛ مشکور بيشتر اين همزادها را نشان داده (مشکور، 1357: 1/266-267) و برخی به عنوان تکمله بر آن افزوده شده است:

زيرشاخۀ شمالی حاشيه‌ای:

اکدی: /zakāru(m)/: سخن گفتن، گفتن، ناميدن، سوگند خوردن، ياد کردن، به خاطر آوردن (Black, 2000: 443)

            /zakru, zikru, zākirum/ به معنای دستور، فرمان (Black, 2000: 443)

            /zikru(m)/ به معنای ادای کلام، نام، سخن، فرمان (Black, 2000: 442)

            با جابه‌جايی /z/ با /d/ که نشان از ريشه گرفتن از واج سامی // دارد:

            /dikurū/ : قضاء، رأی و تصميم (Black, 2000: 59)

 

زيرشاخۀ کنعانی:

عبری: זָכַר /zākar/: به‌خاطر آوردن، بازخواندن، به خاطر آوردن (Gesenius, 1939: 269-270)

            זֵֶכֶר /zeker/ : يادمان، خاطره (Gesenius, 1939:271)

فنيقی: /ZKR/: به ياد آوردن، به ياد داشتن (Krahmalkov, 2000, p. 172)

 

زيرشاخۀ آرامی:

آرامی ترگوم: דְּכַר /dǝḫar/: به ياد آوردن(Jastrow, 1903:I/ 307)

            با جابه‌جايی /d/ با /z/ که نشان از ريشه گرفتن از واج سامی // دارد:

            זָכַר /zāḫar/ : به ياد آوردن، ياد کردن، جشن گرفتن (Jastrow, 1903: I/ 308)

برخی از مشتقات مزيد آن: بازخواندن، باز گردآوردن، تلاوت کردن

(Jastrow, 1903: I/ 308)

זֶכֶר/זֵכֶר/zeḫer, zēḫer/: يادمان، يادبود، نماد (Jastrow, 1903,. I/ 400).

سريانی: ܕܟܪ /DKR/: به ياد آوردن، به خاطر آوردن (Payne Smith, 1903: I/ 92; Costaz, 1986, p. 64)

ܙܟܘܪܐ /zakûrâ/: مرده احضارشده (Costaz, 1986: 88)

ܙܟܪ/ZKR/ : انجام دادن اعمال کاهنی (Costaz, 1986: 88)؛ کهانت کردن و احضار کردن ارواح (Payne Smith, 1903: I/ 115)

نبطی: /DKR/: به ياد آوردن (Hoftijzer & Jongelling, 1995: 322)

تدمری:/ZKR/: به ياد آوردن (Hoftijzer & Jongelling, 1995: : 322)

مندايی: /DKR/: به خاطر آوردن، ياد کردن، به ياد آوردن، استغاثه کردن، بر زبان راندن (يک نام)، ياد آوردن (با نام) (Drower & Macuch, 1963: 110)، تلاوت کردن، سرود مذهبی خواندن (Leslau, 1991:636)

 

زيرشاخۀ اوگاريتی:

اوگاريتی: /ḎKR/:̣ به ياد آوردن، ياد کردن، نام بردن (Del Olmo & Sanmartín, 2003: 286)

زيرشاخه عربی جنوبی کهن:

سبئی:/ḎKR/: ياد کردن، تدوين کردن؛ در معنای اسمی: اعلاميه، تذکر

(Beeston et al., 1982: 38)

 

زيرشاخۀ عربی جنوبی معاصر:

سُقُطری: /dekir/: انديشيدن، به ياد داشتن، به خاطر آوردن (Leslau, 1938: 127) 1

 

زيرشاخه حبشی:

گعزی: ዘክረ /zakara/  : به ياد آوردن، باز گردآوردن، حاضرالذهن بودن، ياد کردن، به خاطر آوردن (Leslau, 1991: 636).

همان‌گونه که ديده می‌شود، معنای به ياد آوردن و ياد کردن در همۀ شاخه‌ها بدون استثنا ديده می‌شود و بنابراين بايد به عنوان کهن‌ترين معنا در سامی شناخته شود که بقيۀ معانی گسترش‌های آن هستند. گسترش‌های مهم را می‌توان اين‌گونه فهرست کرد:

-           معنای نام بردن در اکدی و اوگاريتی

-           معنای اعلام کردن در عربی جنوبی باستان

-           معنای سخن گفتن، دستور دادن و حکم کردن در اکدی

-           معنای انديشيدن در عربی جنوبی معاصر

-           معنای سرود خواندن در مندايی

-           معنای کهانت کردن در شاخه‌هايی از آرامی به‌خصوص سريانی

لغت‌شناسان کهن عربی دربارۀ معنای ذِکر دقت‌هايی دارند که می‌تواند بی‌ربط به بحث از معانی ريشه‌ای نباشد. از جمله ابوهلال عسکری در فرق ميان ذِکر و خاطر يادآور می‌شود که ذکر در جايی است که (ذهن) از چيزی دوری جسته باشد (و بدان بازگردد)، اما خاطر می‌تواند به طور ابتدايی هم حاصل باشد (ابوهلال عسکری، 1418: 77). همو به تعبير ديگری می‌گويد که ذکر پس از فراموشی معنا دارد (همان: 93). در واقع شماری از لغت‌شناسان کهن بر اين نکته تأکيد داشتند که ذِکر در تضاد با فراموشی (نسيان) است (ابن‌دريد، 1344: 2/310؛ ابن‌فارس، 1366: 2/358).

ذِکر در عربی معنايی معادل «جمع بودن حواس» در فارسی نيز داشت و اين را می‌توان يکی از گسترش‌های معنايی ذکر در فضای زبان عربی دانست. علی بن عيسی رمّانی (د 384ق) با نظر داشتن به همين معناست که ذِکر را متضاد «سهو» دانسته است (ابوهلال عسکری، 93:1418). معنايی بسيار نزديک به جمع بودن حواس، توجه داشتن و هشياری به يک چيز است که ابوهلال عسکری به اين کاربرد نيز اشاره کرده است، آنجا که می‌گويد: «خاطر گذشتن معنا بر قلب است و ذِکر حضور معنا در نفس» (همان‌جا)؛ ظاهراً با عنايت به همين معنای آگاهی نسبت به چيزی است که ابوعلی جُبّايی (د 303ق)، اديب و متکلم معتزلی، ذِکر را از مقولۀ علم می‌شمُرد (همان: 77). بعدها تفليسی هم يکی از وجوه معنايی ذِکر در قرآن را «آگاهی» دانسته است (تفليسی، 1340: 105).

همان گسترش معنايی به سخن گفتن در اکدی، و اعلام کردن در عربی جنوبی معاصر که اشاره شد، در زبان عربی کلاسيک نيز شناخته بوده و در کهن‌ترين کتب لغت عربی، «بر زبان رانده شدن (چيزی)» ذِکر دانسته شده است. مؤلف کتاب العين، ذِکر را به دو معنا گفته است: به ياد داشتن چيزی (مقابل فراموشی) و بر زبان راندن چيزی (خليل بن احمد، 1981: 5/346؛ ازهری، 1384: 1/162). فراء نيز ضمن اشاره به اين دوگانگی کاربرد، مصدر «ذ ک ‌ر» به معنای بر زبان راندن را «ذِکر»، و به معنای به ياد داشتن به قلب را «ذُکر» دانسته است (ازهری، 1384: 10/162).

راغب اصفهانی (د 502ق) ضمن اشاره به دوگانگی يادشده و سخن لغت‌شناسان که ذکر گاه به قلب است و گاه به زبان، بر آن است که هر يک از اين دو معنا می‌تواند هم در پی يک فراموشی، هم بدون عارض شدن فراموشی رخ دهد (راغب، 1961: 179؛ نيز فيروزآبادی، 1393: 3/9). در همين راستا، ابن‌فارس ضمن توجه به  اين دوگانگی کاربرد، يادآور شده است که معنای مادۀ «ذ ک‌ ر» همان «به ياد داشتن» در تقابل با فراموشی است و بعدها بر زبان آوردن چيزی بر معنای اصلی ذِکر حمل شده است (الاصل ذکرت الشيء خلاف نسيته، ثم حمل عليه الذکر باللسان:ابن‌فارس،1366: 2/358)؛ اين اجتهاد ابن‌فارس با دستاوردهای ريشه‌شناسی همخوانی دارد و نشان می‌دهد که وی معنای «بر زبان آوردن» را به‌درستی گسترش معنايی می‌داند.

از متأخران، حسن مصطفوی نيز اصل اين کاربرد دوگانه را به معنای تذکّر در مقابل غفلت بازگردانده است (مصطفوی، 1393: 3/343) که پيشينه در ديدگاه متقدمانی چون ابوبکر واسطیِ عارف (د 326ق) دارد، آنجا که می‌گويد: «ذِکر خارج شدن از ميدان غفلت به فضای مشاهده است» (قشيری، 1385: 2/375).

در پايان سخن از اين طيف از کاربردهای «ذ ک ر»، لازم است به تنوع کاربردهای قرآنی اشاره شود. مؤلفان علم وجوه و نظاير، همگی مبحثی را به کاربردهای ذِکر در قرآن اختصاص داده و گاه وجوه آن را به بيست رسانده‌اند که البته به سبک اين‌گونه کتب، غالب وجوه يادشده از جنس تعيين مصداق يا معنای ويژه برآمده از بافت موقعيتی است (برای بسط موارد نک: مقاتل بن سليمان،1427: 51-55؛ هارون قاری، 1409: 68-71؛ حکيم ترمذی، 1389: 52-67؛ ابوهلال عسکری، 1428: 221-225؛ ثعالبی، 1404: 145-148؛ حيری،1996: 141-143؛ دامغانی، بی‌تا: 217-220؛ تفليسی، 1340: 103-107؛ ابن‌جوزی، 1404: 302-306؛ فيروزآبادی، 1393: 3/13-15).

البته در ميان وجوه يادشده، برخی به بحث حاضر ارتباطی استوار دارند. اينکه ذکر به معنای ياد کردن به زبان و ياد کردن به قلب باشد، همانند سخن غالب نزد لغت‌شناسان است و در همۀ کتب وجوه و نظاير مشترک است. برخی معنای «حفظ» را نيز در وجوه معنايی ذِکر آورده‌اند که با کاربردهای شناخته‌شده در ديگر زبان‌های سامی نيز کاملاً تأييد می‌شود و گسترشی از همان معنای ياد کردن به قلب است (مقاتل بن سليمان،1427: 52؛ هارون قاری، 1409: 69؛ حکيم ترمذی، 1389:  63؛ ابوهلال عسکری، 1428: 222؛ ثعالبی، 1404: 146؛ حيری، 1996: 141؛ دامغانی، بی‌تا: ص218؛ تفليسی، 340: 106؛ ابن‌جوزی، 1404: 304). وجه ديگر که بسياری از اصحاب وجوه آورده‌اند، ذِکر به معنای «بيان» است (مقاتل‌بن سليمان، 54:1427؛ هارون قاری، 1409: 70؛ ابوهلال عسکری، 1428: 224؛ ثعالبی، 1404: 146؛ حيری، 1996: 142؛ دامغانی، بی‌تا: 219؛ ابن‌جوزی، 1404: 305)؛ اين وجه که با معنای «ياد کردن به زبان» ارتباط روشن دارد، به طور خاص با گسترش ماده در عربی جنوبی باستان به عنوان «اعلام کردن» نيز تأييد می‌شود.

ذِکر به معنای «سخن» (حديث) را از ميان همۀ کتب وجوه و نظاير تنها در منابع محدود و نسبتاً متأخر می‌توان بازجست (ثعالبی، 1404: 144؛ ابن‌جوزی، 1404: 303) که در فضای زبان‌های سامی با گسترش معنايی «سخن گفتن» در  اکدی قابل مقايسه است. ذِکر به معنای تفکر و انديشه را شماری از کتب وجوه ياد کرده‌اند (مقاتل‌بن سليمان، 1427: 54؛ هارون قاری، 1409: 71؛ حيری، 1996: 142؛ دامغانی، بی‌تا: 219؛ تفليسی،1340: 106) و در فضای زبان‌های سامی با گسترش موجود در زبان سقطری به معنای «تفکر کردن» قابل هم‌سنجی است. ذِکر به معنای آگاهی که از اصحاب وجوه تنها تفليسی از آن ياد می‌کند (تفليسی، 1340: 105)،  همان‌گونه که اشاره شد، در امتداد ديدگاه ابوعلی جبايی است و پشتوانۀ لغوی يا ريشه‌شناختی استواری ندارد.

 

ب) طيف کاربرد «ذ ک ‌ر» به معنای نرينگی

ريشۀ «ذ ک ‌ر» عربی و مشخصاً واژۀ ذَکَر به معنای نرينگی و معانی مرتبط با آن، در غالب شاخه‌های زبان‌های سامی کاربرد دارد و همزاد‌های آن در زبان‌های مختلف توسط مشکور چنين استقصا شده است (مشکور، 1357: 1/267):

زيرشاخه شمالی حاشيه‌ای:

اکدی کهن: /zikarum/  (Gelb, 1954: 307)

آشوری: /zikru, zikaru/  (Gesenius, 1939: 271)

زيرشاخه کنعانی:

عبری: זָכוּר ، זָכָר /zāḫūr/ zāḫār/   (Gesenius, 1939: 271)

زيرشاخه آرامی:

آرامی ترگوم: דִכְרָא  /dekrā/  (Jastrow, 1903: I/ 400)

سريانی: ܕܶܟܪܐ  /dekrā/  (Costaz, 1986: 64)

نبطی: /DKRʔ/  (Hoftijzer & Jongelling, 1995: 330)

تدمری: /DKR-YN/ (صورت جمع) (Hoftijzer & Jongelling, 1995: 330)

آرامی هزوارش: /ZKR/، معادل پهلوی: nar (مشکور، 1346: 128)

 

به فهرست مشکور بايد همزادهای زير را به عنوان تکمله افزود:

زيرشاخۀ اوگاريتی:

اوگاريتی: /ḏakaru/̣ (Del Olmo & Sanmartín, 2003: 286)

زيرشاخۀ عربی جنوبی کهن:

سبئی: /ḎKR/  (Beeston et al., 1982: 38)

زيرشاخۀ عربی جنوبی معاصر:

سقطری: /mídkir/ (Leslau, 1938: 128)

مَهری: /dekē:r/  (Nakano, 1986:115)

در زيرشاخۀ حبشی نشانی از اين طيف معنايی نيست (نک: Zammit, 2002: 183).

اين ريشه نمونه‌های محدودی از گسترش‌ معنايی را به خود ديده است؛ مهم‌ترين گسترش آن، که در زبان عربی ديده می‌شود، ساخته شدن معنای سختی و تيزی از معنای نرينگی در مقايسه با نرمیِ متناظر با مادينگی است؛ مانند:

الذَکَر من الحديد: به معنای آهن سخت‌ترين (ازهری، 1384: 1/164-165)

سيفٌ ذو ذُکر و مذکرَّ: به معنای شمشير برّان (راغب، 1961: 180)

ذُکور البَقل: سبزيجات فاقد لطافت (ما غلظ منه: ابن‌فارس، 1366: 2/358)

 

ج) ريشه‌يابی «ذک‌ر» در آفروآسيايی

در مسير يافتن ريشه يا ريشه‌های «ذک‌ر» در زبان نيا، يعنی آفروآسيايی، نخست احتمالات مختلف در دگرگونی همخوان‌ها بررسی می‌شود: همخوان عربی «ذ» // که معادل‌ آن در اغلب زبان‌های سامی /z/ و در برخی زبان‌ها ـ به‌خصوص در شاخۀ آرامی ـ /d/ است، بايد ادامۀ همخوان سامی // و آن به نوبۀ خود ادامۀ همخوان آفروآسيايی /ǯ/ باشد. در بازسازی اهرت2 ، // سامی ممکن است به جزء /ǯ/ 3  ادامۀ همخوان ديگری باشد که اهرت آن را با /dz/ نشان داده است. دربارۀ همخوان‌های «ک» /k/  و  «ر» /r/ در انتقال از آفروآسيايی به سامی و بعد به عربی انتظار دگرگونی خاصی نيست. بنابراين صورت مفروض برای ريشه‌ای که بايد در سامی دنبال گردد، همچون عربی /ḎKR/ و در آفروآسيايی /ǮKR/ يا /DzKR/ است.

گام پسين، کوشش برای بخش‌بندی ريشۀ سه‌همخوانی (ثُلاثی) به دو جزء مفروض است که در ريشه‌های دوهمخوانی (ثُنايی) آفروآسيايی قابل پي‌جويی باشد. گزينه‌های محتمل برای اين منظور اينها هستند:

ǮK/DzK + R

Ǯ/Dz + KR

ǮK/DzK + KR  4

از گزينه‌های دوم و سوم می‌توان به سرعت عبور کرد، از آن رو که ريشۀ /DzK/ در آفروآسيايی اصلاً شناخته نشده است و از ريشۀ /ǮK/ هم تنها اهرت واژۀ *ǯek-  5 به معنای خراشيدن و خاراندن را بازسازی کرده است (Ehret, 1995: 259) که با هيچ يک از دو معنای اصلی «ذک‌ر» در زبان‌های سامی، يعنی ياد کردن و نرينگی ارتباطی ندارد. بر اين پايه، تنها بايد همان احتمال اول، يعنی /Ǯ(V)/  يا /Dz(V)/ به عنوان جزء اول، و /KR/ به عنوان جزء دوم را دنبال کرد.

واژه‌های آفروآسيايی که در نظر بدوی ظرفيت داشته باشند که ريشۀ جزء نخست «ذک‌ر» باشند، اينها هستند:

/*ǯeʔ-/ يا /*ǯew-/ به معنای فرياد زدن و پرسيدن (Orel & Stolbova, 1995: 2656)

/*ǯVʔ-/ به معنای قطع کردن و ذبح کردن که بازسازی نگارنده است.

/*ǯiʔ-/ يا /*ǯuw-/ به معنای حشره (Orel & Stolbova, 1995: 2659)

/*ǯV-/، در بازسازی اورل و استولبُوا /*ǯo-/ به معنای اندام نرينگی (Orel & Stolbova, 1995: 2666)

/*ǯVʔ-/ به معنای خورشيد که بازسازی نگارنده است.

/*dzaʔ-/ به معنای راه رفتن (Ehret, 1995: 257؛ قس: /ʒaʔ-/ يا /ʒaw-/ به معنای رفتن، آمدن:Orel & Stolbova, 1995: 2598)

/*ǯi-/ يا /*dzi-/ به معنای يکی، کسی (Ehret, 1995: 260).

اکنون نوبت جزء دوم است تا گزينه‌های آن بررسی شود و بر پايۀ آن بتوان ميان گزينه‌های جزء اول هم موارد مربوط را از نامربوط بازشناخت. دربارۀ جزء دوم احتمالات اينهاست:

/*kar-/ به معنای دور زدن و برگشتن (Ehret, 1995: 200) که به نظر نگارنده، واژۀ آفروآسيايی *kwīr- به معنای پيچيدن (Ehret, 1995: 207) با صرف نواختی 6 از همان ساخته شده است و بازمانده آن در عربی «کَارَ يِکورُ کَوراً» به معنای پيچيدن چيزی مانند دستار و نيز معنای افزون شدن است (صفی‌پوری،1296: 4/1118). اين احتمال مطرح است که با صرف نواختی، از /*kar-/ در معنای لازم، فعلی متعدی به صورت /*kur-/ در آفروآسيايی به معنای پيچانيدن و برگرداندن ساخته شده باشد و اين ساخت، حلقۀ واسط بين /*kar-/ و *kwīr- باشد. 

دالگاپولسکی هم اين ريشه را به صورت /*kVr-/ به معنای پيچيدن و بازگشتن را بدون درگير شدن در تعيين واکه نشان داده است (Dolgopolski, 2008 :917). با اينکه منابع يادشده در بازسازی اين ريشۀ آفروآسيايی از شاخۀ کوشی و چادی سخن نياورده‌اند، ولی بازمانده‌های اين ريشه در زبان‌های کوشی (Hudson, 1989: 123 154) و زيرشاخه‌های مختلف چادی نيز ديده می‌شود:(Blench, 2018,: 34; Hudson, 2012:8)

افزون بر معنای اصلیِ پيچيدن و بازگشتن، گسترش‌های معنايی متنوعی هم از اين ريشه در زبان‌های چادی ديده می‌شود که نشان‌دهندۀ فعّال بودن اين ريشه در شاخه‌های چادی است؛ مانند معنای گذشتن زمان در هاوسا، گوده و زبان‌های ديگر (Blench, 2011: 4)، معنای افزودن که ظاهراً خود با واسطه معنای تکرار کردن ساخته شده است در زبان‌هايی مانند هاوسا (Harris, 1907: 15) که در مادۀ «ک‌ و ر» عربی هم ديده شد، معنای فعلی نوآوردن و نو کردن و معنای وصفی جديد و نو در زبان‌هايی مانند نگيزيم (Adamu, 2009: 78)، و معنای نزديک شدن به چيزی در زبان‌هايی مانند هاوسا (Newman & Newman, 1979: 63).

از همين ريشه همچنين می‌توان به واژۀ /KR:Č/ 7 به معنای پيچ خورده بودن و چروک بودن در زبان تمزيغت از شاخه بربری (Abdel-Massih, 2011: 57) و واژه /karkar/ به معنای استوانه و هر شیء گرد در مصری هيروگليفی (Wallis Budge, 1920: 789) نيز اشاره کرد.

افزون بر ريشۀ يادشده، ترکيب همخوانی /KR/ در يک ريشۀ ديگر آفروآسيايی هم ديده می‌شود:

ريشۀ /*kar-/ به معنای بلند شدن و بيدار شدن که آن را دالگاپولسکی با تکيه بر ريشۀ ثلاثی /KRR/ در سامی به معنای پريدن و بدون ارائۀ شاهدی از ديگر شاخه‌های آفروآسيايی، در واقع با تکيه بر مقايسه در سطح نوستراتيک با خانواده‌های موازیِ آفروآسيايی بازسازی کرده است8  (Dolgopolski, 2008: 918). در تأييد اين بازسازی می‌توان نمونه‌هاي متعددی از کاربرد آن در ديگر شاخه‌های آفروآسيايی را هم نشان داد. از جمله بايد به ريشۀ /*K:R/ اشاره کرد که در زبان تمزيغت از شاخۀ بربری معنای بلند شدن و برخاستن دارد (Abdel-Massih, 2011:58).

به عنوان مثال، جزء اصلی در واژۀ /KRS/ در مصری متأخر به معنای جهيدن، پريدن و رقصيدن (Lesco, 2002: 176) به همين ريشۀ ثُنايی آفروآسيايی بازمی‌گردد و اين که اهرت آن را بازمانده‌ای برای ريشۀ /*kar-/ دانسته (Ehret, 1995: 200) بی‌وجه است. به همين قرينه، واژۀ چادی شرقی /*KR/ به معنای رقصيدن هم بيش از آنکه به ريشۀ /*kar-/ به معنای دور زدن و برگشتن باشد، با ريشۀ /*kar-/ به معنای بلند شدن و بيدار شدن سازگاری دارد.

در ادامۀ پي‌جويی از شواهد در شاخۀ بربری، واژۀ /ūkar/ به معنای دزديدن در زبان دويرت 9 (Gabsi, 2003: 363, 397) و واژۀ /kūri/ به معنای انبار علوفه (idem: 347) از همين ريشه است. همچنين بايد به صورت مکرر اين ريشه اشاره کرد که در /karkar/ در زبان قبيل از زبان‌های بربری به معنای انباشتن (Figueiredo, 2014: n.p.) و /KRKR/ در مصری متأخر به معنای انباشتی از سنگ‌ها (Lesco, 2002, p. 177 ) قابل پي‌جويی است.

دالگاپولسکی به عنوان يک ريشۀ مستقل، واژۀ /*koyrV-/ به معنای «حيوان نر» را نيز بازسازی کرده است که در فضای آفروآسيايی تنها شواهد او با پس‌ساز /-M/ در شاخۀ کوشی و تا حدی نمونه‌هايی از زبان‌های مصری و چادی است (Dolgopolski, 2008: 925). به نظر نمی‌رسد اين واژه که دست‌کم در زبان‌های سامی کاربردی از آن ثابت نشده است، مستقيماً به ريشه‌شناسی «ذ‌ک‌ر» ياری رساند، ولی اگر ميان آن با ماده /*karV-/ به معنای برخاستن و جستن ارتباطی فرض شود، شاهدی خواهد بود بر اينکه ريشۀ /*karV-/ در فرايند ساخت معانی گسترش‌يافتۀ خود، يک بار ديگر نيز دست‌مايه‌ای برای ساخت معنای نرينگی قرار گرفته است.

در مقام جمع‌بندی بايد گفت از ميان ضرب‌های قابل تصور در ترکيب دو جزء از معانی يادشده که بتواند به معانی سامی مادۀ «ذ ک‌ ر» منجر شود، به نظر می‌رسد تنها دو ترکيب زير قابل پذيرش هستند:

ترکيب الف. /*ǯi-/ يا /*dzi-/ به معنای يکی، کسی، و /*kur-/ به معنای پيچاندن و بازگرداندن. آنچه معنای جزء اول را مربوط‌تر می‌سازد، اين است که واژۀ يادشده در زبان سامی صورت /Ḏ(V)/ پيدا کرده و معنای ضمير اشارۀ «اين»، «اين يکی» را به خود گرفته است (Ehret, 1995: 260) که بازماندۀ آن در عربی به صورت ضمير اشاره «ذا» ديده می‌شود. از آنجا که ريشۀ اصلی /*kVr-/ در سامی باستان به صورت /KRR/ در قالب ثلاثی و به معنای «باز کردن (بدن) خود» بازسازی شده است (Ehret, 1995: 200)، ساخت ريشۀ «ذ ک‌ ر» با اين صورت‌بندی بايد مربوط به دورۀ سامی متقدم باشد، يعنی دوره‌ای که هنوز استعمال ريشه‌های ثُنايی رواج داشته است.

بر پايۀ اين صورت‌بندی، ريشۀ سامی متقدم /*ḏVkur/ به طور تحت‌اللفظی به معنای «بازگرداندنِ چيزی معين» است. با اين توضيح، ذِکر هم به معنای يادکرد قلبی و هم بيان لفظی، فروعی از همان معنای اصلی /*ḏVkur/ در سامی هستند.

ترکيب ب. /*ǯV-/ به معنای اندام نرينگی و ريشۀ /*kar-/ به معنای بلند شدن و جهيدن که به صورت تحت اللفظی بايد به معنای «نرينه برخاسته»، و برای دلالت بر آلت نر بالغ بوده باشد. از آنجا که ريشۀ ثلاثی /KRR/ در سامی به معنای پريدن بازسازی شده است (Dolgopolski, 2008: 918) و بازمانده‌های /*ǯV-/ به معنای اندام نرينه هم اصلاً در شاخۀ سامی شناخته نشده‌اند (Orel & Stolbova, 1995: 2666)، به نظر می‌رسد /*ḏVkar/ در زبان سامی، ريشه در ساخت کهن‌تری در آفروآسيايی به صورت /*ǯVkar-/ داشته باشد.

با وجود آنکه در برخی زبان‌های سامی چون اکدی، همزاد ذِکر به معنای «سخن گفتن» هم ديده می‌شود، اما از آنجا که چنين کاربردی در عموم زبان‌های سامی وجود ندارد و نيز با توجه به فاصلۀ معنايی قابل ملاحظه ميان ياد آوردن و فرياد زدن، وجهی ندارد که /ḎKR/ سامی به طيف معنايی «ياد کردن»، به ريشۀ آفروآسيايی /*ǯeʔ-/ يا /*ǯew-/ به معنای «فرياد زدن، پرسيدن» بازگردانده شود. ترکيب‌های ديگر نيز به مراتب غير قابل‌پذيرش‌ترند.

 

نتيجه‌گيری

با توجه به آنچه گفته شد، ترجيح آن است که «ذ ک ر» به معنای ياد کردن با «ذ ک ر» به معنای نرينگی دو ساخت مستقل داشته و نسبت آنها از نوع هم‌نامی يا اشتراک لفظی بوده باشد. از اين ميان ساخت مورد نخست در سامی متقدم و ساخت دومی در آفروآسيايی متأخر صورت پذيرفته است. معنای اين تاريخ‌گذاری آن است که «ذ ک ر» به معنای نرينگی سابقه‌ای کهن‌تر از طيف معنايی «ياد کردن» دارد. بر اين پايه عملکرد مشکور و موافقان با او در مستقل شمردن اين دو ريشه با شواهد ريشه‌شناختی تأييد می‌گردد. همچنين ثبوت همنامی يا اشتراک لفظی در يکی از پرگسترش‌ترين و فعال‌ترين ريشه‌های سامی، و يکی از ماده‌های پرکاربرد قرآنی، نشان از آن دارد که پديدۀ همنامی يا اشتراک لفظی در ريشه‌های ثلاثی و رباعی در عربی و ديگر زبان‌های سامی امری کاملاً قابل انتظار است که بايد در مطالعات واژگانی جدی گرفته شود.

مآخذ

1.         قرآن کريم.

2.         ابن‌جوزی، عبدالرحمان‌بن علی (1404ق). نزهةالاعين النواظر، به کوشش محمد عبدالکريم کاظم الراضی، بيروت: مؤسسة الرساله.

3.         ابن‌دريد، محمدبن حسن (1344ق). جمهرة‌اللغة، حيدرآباد دکن: مجلس دائرة‌المعارف.

4.         ابن‌فارس، احمد (1366ق). مقاييس‌اللغة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره: مطبعة عيسی البابی الحلبی.

5.         ابوهلال‌ عسکری، حسن‌بن عبدالله (1418ق).  الفروق‌‌اللغوية، به کوشش محمدابراهيم سليم، قاهره: دارالعلم و الثقافة.

6.         ــــــ  (1428ق). الوجوه و النظائر، به کوشش محمد عثمان، قاهره: مکتبة الثقافة الدينيه.

7.         ازهری، محمدبن احمد (1384ق). تهذيب‌‌اللغة، به‌ کوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌ و ديگران‌، قاهره‌: المؤسسة المصرية العامه.

تفليسی، حبيش (1340ش). وجوه قرآن، به کوشش مهدی محقق، تهران: دانشگاه تهران.

8.         ثعالبی، عبدالملک‌بن محمد (1404ق). الاشباه و النظائر فی الالفاظ القرآنيه، به کوشش محمد المصری، بيروت/ قاهره: عالم الکتب/ مکتبة المتنبی.

9.         حکيم ترمذی، محمدبن علی (1389ق). تحصيل نظائرالقرآن، به کوشش حسنی نصر زيدان، قاهره: مطبعة السعادة.

10.       حيری، اسماعيل‌بن احمد (1996م). وجوه القرآن‌الکريم، به کوشش فاطمه يوسف الخيمی، دمشق: دارالسقا.

11.       خليل‌بن احمد (1981-1982م). العين، به کوشش مهدی المخزومی و ابراهيم السامرائی، بغداد: دارالرشيد.

12.       دامغانی، حسين‌بن محمد (بی‌تا). الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزيز، به کوشش عربی عبدالحميد علی، بيروت: دارالکتب العلميه.

13.       راغب‌ اصفهانی‌، حسين بن محمد (1961م). المفردات‌ فی غريب‌القرآن‌، به‌ کوشش‌ محمد سيد کيلانی‌، قاهره‌: مکتبة مصطفی البابی الحلبی.

14.       صفی‌پوری، عبدالرحيم‌بن عبدالکريم (1296-1298ق). منتهی‌الارب، چ سنگی: ]تهران[.

15.       فيروزآبادی، محمدبن يعقوب (1393-1416ق). بصائر ذوی‌التمييز، به کوشش محمدعلی النجار، قاهره: المجلس الاعلی للشؤون الاسلاميه.

16.       قشيری، عبدالکريم‌بن هوازن (1385ق)، الرساله، به‌ کوشش‌ عبدالحليم‌ محمود و محمود بن‌ شريف‌، قاهره: دارالمعارف.

17.       مشکور، محمدجواد (1357ش). فرهنگ تطبيقی عربی با زبان‌های سامی و ايرانی، تهران: بنياد فرهنگ ايران.

18.       ____  (1346ش). هزوارش های پهلوی، تهران: بنياد فرهنگ ايران.

19.       مصطفوی، حسن (1393ق). التحقيق فی کلمات‌القرآن الکريم، تهران: مرکز نشر آثار.

20.       مقاتل‌بن سليمان (1427ق). الوجوه و النظائر فی القرآن العظيم، به کوشش حاتم صالح الضامن، دبی: مرکز جمعة الماجد.

21.       هارون‌بن موسی قاری (1409ق). الوجوه و النظائر فی القرآن الکريم، به کوشش حاتم صالح الضامن، بغداد: وزارة الثقافة و الاعلام.

22.       Abdel-Massih, E.T. (2011). A Computerized Lexicon of Tamazight: Berber Dialect of Ayt Seghrouchen, Ann Arbor: University of Michigan.

23.       Adamu, M.A. et al. (2009). Ngizim- English- Hausa Dictionary, ed. Russel G. Schuh, Yobe Languages Research Project.

24.       Beeston, A.F.L. et al. (1982). Sabaic Dictionary/ Dictionnaire sabéenne, Louvain-la-Neuve/ Beirut: Editions Peeters/ Librairie du Liban.

25.       Black, J. et al. (2000). A Concise Dictionary of Akkadian, Wiesbaden: Harrassowitz.

26.       Blench, R. (2011). Benue-Congo and some Nilo-Saharan Etymologies, Draft Printout at: http://www.rogerblench.info/RBOP.htm.

27.       (2018), Ron Comparative Wordlist, at: http://www.rogerblench.info/Language/Afroasiatic/Chadic/West/Ron/Ron%20comparative%20wordlist.pdf , visisted Sep. 03, 2018.

28.       Costaz, L. (1986), Dictionnaire syriaque- français, Beirut: Dar el-Machreq.

29.       Del Olmo Lete, Gregorio & Joaquín Sanmartín (2003). A Dictionary of the Ugaritic Language in the Alphabetic Tradition, Leiden/ Boston: Brill.

30.       Dolgopolsky, A. (2008). Nostratic Dictionary,  Cambridge: Cambridge University Press.

31.       Drower, E.S. & R. Macuch (1963). A Mandaic Dictionary, Oxford: Clarendon Press.

32.       Ehret, Ch. (1995). Reconstructing proto-Afroasiatic: Vowels, Tone, Consonants and Vocabulary, Berkeley et al.: University of California Press.

33.       Figueiredo, R.B., Kabyle-Enlish & English-Kabyle Dictionary, 2014.  published at: http://www.freelang.net/dictionary/kabyle.php

34.       Gabsi, Z. (2003). An Outline of the Shilha (Berber) Vernacular of Douiret (Southern Tunisia), PhD dissertation, Western Sydney University.

35.       Gelb, I.J. et al. (1954-.). The Assyrian Dictionary, Chicago/ Glückstadt: Oriental Institute/ J.J. Augustin Verlag.

36.       Gesenius, W. (1939). A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament, ed. F. Brown, Oxford: Clarendon.

37.       Harris, H.G. (1907). Hausa Stories and Riddles, Weston-Super-Mare: Mendip Press.

38.       Hoftijzer, J. & K. Jongelling (1995). Dictionary of the North-West Semitic Inscriptions, Leiden et al.: Brill.

39.       Hudson, G. (1989). Highland East Cushitic Dictionary, Hamburg: Helmut Buske Verlag.

40.       Hudson, R.A. (2011). A Dictionary of  Beja, Draft Printout at: http://www.rogerblench.info/RBOP.htm.

41.       Jastrow, M. (1903). A Dictionary of the Targumim, the Talmud Babli and Yerushalmi and the Midrashic Literature, London/ New York: Luzac/ Putnam..

42.       Krahmalkov, Ch.R. (2000). Phoenician-Punic Dictionary, Leuven: Uitgeverij Peeters en Departement Oosterse Studies.

43.       Lesco, L. (2002). A Dictionary of Late Egyptian, Fall River: Fall River Modern Printing Co.

44.       Leslau, W. (1991). Comparative Dictionary of Ge’ez (Classical Ethiopic), Wiesbaden: Harrassowitz;

45. (1938). Lexique Soqotri (sudarabique moderne), Paris: C. Klincksieck.

46. Nakano, A. (1986). Comparative Vocabulary of Southern Arabic: Mahri, Gibbali and Soqotri, Tokyo: Institute for the Study of Languages and Cultures of Asian and Africa.

47. Newman, P. & R.M. Newman (1979). Modern Hausa- English Dictionary, Ibadan: University Press, 1979.

48. Orel, V.E. & O.V. Stolbova (1995). Hamito- Semitic Etymological Dictionary, Leiden et al.: Brill.

49. Payne Smith, R. (1903). A Compendious Syriac Dictionary, ed. J. Payne Smith, Oxford: Clarendon.

50. Schuh, R.G. & V.C.T. Miya (2002). Miya- English Dictionary, UCLA Department of Linguistics & The Yobe Languages Research Project.

51. Wallis Budge, E.A. (1920). An Egyptian Hieroglyphic Dictionary, London: John Murray.

52. Zammit, Martin R. (2002). A Comparative Lexical Study of Qur’anic Arabic, Leiden/ Boston/ Köln: Brill.

پی نوشت:

1. برای رابطۀ معنای فکر و يادآوری در ساختی مشابه در زبان شلحه (Shilha) از شاخۀ بربری، نک: Gabsi, 2003: 362, 396.

2.Christopher Ehret

 3. در نشان‌گذاری اهرت: /j/.

 4. در حالت اخير برای کاستن چهار همخوان به سه، همخوان مکرر وسط به هاپلولوژی (Haplology ) حذف می‌شود.

 5. (با نشانگذاری اهرت: *jek-)

6.Prosodic morphology

7.  نشانه: بعد از همخوان ناظر به تلفظ قوی و تأکيدی آن است که در نظام واجی زبان‌های بربری ارزش تمايزی دارد.

8. صورت پيشنهادی او: /*karV/.

 9. Douiret

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: