1397/7/23 ۰۸:۳۹
ایرانزمین در طول تاریخ سرافراز خود، سخنوران سترگ و نامور بسیاری به خود دیده است؛ اما بیگمان هیچیک از نظر نفوذ کلام و تسخیر قلوب و کسب شهرت و محبوبیت ـ چه در مقیاس ملی و چه در سطح جهانی ـ به مرتبه و منزلت حافظ نایل نشدهاند. در تأیید این مدعا کافی است به نمونههایی از انبوه القاب، عناوین و اوصافی که حافظپژوهان و شیفتگان خواجه شیراز در مقام تجلیل و تحسین او به کار بردهاند نظری بیفکنیم:
شعر حافظ همه بیتالغزل معرفت است
آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش۱
ایرانزمین در طول تاریخ سرافراز خود، سخنوران سترگ و نامور بسیاری به خود دیده است؛ اما بیگمان هیچیک از نظر نفوذ کلام و تسخیر قلوب و کسب شهرت و محبوبیت ـ چه در مقیاس ملی و چه در سطح جهانی ـ به مرتبه و منزلت حافظ نایل نشدهاند. در تأیید این مدعا کافی است به نمونههایی از انبوه القاب، عناوین و اوصافی که حافظپژوهان و شیفتگان خواجه شیراز در مقام تجلیل و تحسین او به کار بردهاند نظری بیفکنیم: «لسانالغیب و ترجمان الاسرار»، «نادرۀ دوران و اعجوبۀ زمان»، «شاعر افلاکی و خاکی»، «حامل کلام ربالعالمین و شمسالمله و الدین»، «اشعر شعرای زمان» «یکی از سه شاعر بزرگ جهان» (در کنار دانته و شکسپیر)، «خمری بیخمار و شرابی خوشگوار» «والاترین تجلیگاه فرهنگ ایران و عالیترین و ظریفترین نمونۀ طرز فکر ادبی یک ملت» ، «وجدان ملت ایران»۲ و…
حافظ بهراستی «همدلترین، همــدمترین و محرمترین هنرمندی است که در کنار دل یکایک ما نشسته»۳ و از همگان دل ربوده است. «او نه فقط با ما سخن میگوید، که از ما و جانب ما هم، سخن میگوید.» او در واقع حافظۀ تاریخی ایرانیان است. از اینرو شگفت نیست که دیوانش بعد از قرآنکریم، پرفروشترین و پرخوانندهترین کتاب در ایران باشد و در بسیاری از مراسم، ازجمله هنگام تحویل سال و خواندن خطبۀ عقد ازدواج، وجود آن از لوازم سفرۀ هفتسین و سفرۀ عقد شمرده شود و در خانه اکثر ایرانیان، دستکم نسخهای از آن باشد.
از ایرانیان که بگذریم، تاثیر و نفوذ کلام سحرآمیز حافظ در میان غیرایرانیان نیز حیرتانگیز و باورنکردنی است و شمار مشتاقان و دلبستگان او بسیار. از زمرۀ شاخصترین و پرشورترین شفیتگان حافظ در اروپا، میتوان از یوهان گوته ـ شاعر، داستاننویس، نقاد، متفکر و دانشمند آلمانی (۱۷۴۹ـ ۱۸۳۲) یاد کرد. وی به انگیزۀ درک زیبایی اصیل و واقعی کلام معجزهآسای حافظ، دشواری آموختن زبان فارسی را بر خود هموار کرد. معروف است که پس از درگذشتش، روی میز تحریر او، صفحه کاغذی یافتند که بر رویش با خطی شبیه به خط کودکان، این دو بیت منسوب به حافظ به فارسی نگاشته شده بود:
خوشتر از کوی خرابات ندیدم جائی
گر به پیرانه سرم دست دهد ماوائی
آرزو میکشدم از تو چه پنهان دارم؟
شیشۀ باده و گنجی و رخ زیبایی۴
همو در کتاب «دیوان شرقی» (مورخ ۱۸۱۹م) میگوید: «ای حافظ، سخن تو همچون ابدیت بزرگ است؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست. میان نیمۀ غزل تو با مطلع و معطش فرقی نمیتوان گذاشت؛ چه، همۀ آنها در حد کمال و جمال است. حافظ! دلم میخواهد از شیوۀ غزلسرایی تو تقلید کنم، چون تو قافیه پردازم و غزل خویش را با ریزهکاریهای گفته تو بیارایم…» و در جایی دیگر از همان کتاب، فرط ارادت و دلبستگی خود را نسبت به خواجۀ شیراز بدینشرح بیان میدارد: «از وقتی که این شخصیت عجیب و بزرگ در صحنۀ زندگی من قدم گذاشته، دارم دیوانه میشوم.»۵
فردریش یوگز ـ زبانشناس و مستشرق آلمانی ـ نیز در مراتب ارادتورزی نسبت به حافظ دست کمی از گوته ندارد و اوج دلبستگی و شیفتگی خود را نسبت بدو چنین بیان کرده است: «در این بامداد دلپذیر بهاری، من بیش از هر کس، به یاد تو هستم، به یاد تو ای نغمهسرای جاودان دنیای شعر، ای گل مشرقزمین، ای بلبل داستانسرای که چمنزار جهان را از آوای دلپذیر خود آکندهای! به یاد تو هستم ای سرچشمۀ ذوق و هنر، ای حافظ شیراز که جهان را از جویبار نشاطبخش و آسمانی خود سیراب میکنی.»۶
و از همه اینها شگفتانگیزتر توجه و اقبال باورنکردنی فردریک انگلس، همفکر و یار غار کارل مارکس ـ نظریهپرداز ماتریالیسم دیالکتیک ـ نسبت به حافظ است که همانند گوته، فراگیری زبان فارسی را برای درک شایستهتر اشعار حافظ ضروری میداند. وی ضمن نامهای به مارکس مینویسد: «تا زمانی که اندیشۀ حافظ را درک نکنیم، نمیتوانیم افکار و آرای خود را در جهان پیدا کنیم. به همین سبب من از همین امروز به آموختن زبان فارسی پرداختهام تا افکار حافظ را بهتر بفهمم. آموختن این زبان را به تو نیزتوصیه میکنم!»۷
سخن دربارۀ حافظ و شیفتگان پرشمار او در شرق و غرب پایانناپذیر است و مجال ما اندک. از این رو، به همین مختصر اکتفا میکنیم و به موضوعات اصلی مقاله میپردازیم.
الف) مدارا از دیدگاه حافظ
دلبستگی و پایبندی حافظ به مدارا۸ در جایجای دیوان او آشکارا دیده میشود تا آنجا که در یکی از ابیات معروفش «مدارا» را یکی از دو شرط لازم برای تأمین آسایش آدمی در دو جهان به شمار آورده و بهویژه، دشمنان را مستحق برخورداری از آن دانسته است:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است:
با دوستان «مروت»، با دشمنان «مدارا»
مداراگرایی حافظ منحصر و مستند به این بیت نیست. همچنین کاربرد واژههای مدارا و تساهل و نظایر آن در اشعار وی و یا عدم کاربردشان نیز اهمیت چندانی ندارد؛ زیرا روحیۀ سهلگیری و گشادهدلی او نه در یک مورد که در سراسر دیوان و در شرح احوال و تحولات فکری و روحی وی کاملا آشکار است.
انگیزهها و زمینههای مساعد برای مدارا
فروتنی و خاکساری: یکی از لوازم و شرایط اولیۀ گرایش به مدارا و تساهل، برخورداری از روحیۀ تواضع و عاری بودن از تکبر است. مادام که آدمی نتواند از حصار تنگ خودپسندی و خودمحوری خارج شود و خویشتن خویش را از دام محبت و تفرعن برهاند، بالطبع، تحمل اندیشهها و رفتاهای مغایر دیگران برای وی میسر نخواهد شد.
عواقب غرور و مزایای تواضع: در جای جای دیوان حافظ، از معایب و توالی فاسد غرور و ثمرات و برکات فروتنی، به تأکید سخن رفته است. در بیتی فرجام خودبینی و خودرأیی را بدنامی میداند:
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها؟
و در بیتی دیگر، غرور به تیری تشبیه شده که پس از رهاشدن از کمان، چندی اوج میگیرد، ولی سرانجام بر زمین میافتد:
به بال و پر مرو از ره، که تیر پرتابی
هوا گرفت زمانی، ولی به خاک نشست
در جایی ثروتمندان را از فخرفروشی بر بینوایان برحذر میدارد:
ای توانگر، مفروش این همه نخوت که تو را
سر و زر در کنف همت درویشان است
و در جایی دیگر از تواضع، بیتکلفی و بیحاجب و دربان بودن خود سخن میگوید:
هر که خواهد، گو بیا و هرچه خواهد، گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان درین درگاه نیست
و در مواضع دیگر، به کرّات از تکبر و عواقب سود آن یاد میکند:
حافظ، افتادگی از دست مده زانکه حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
*
در کوی عشق شوکت شاهی نمیخرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
بگذر ز کبر و ناز که دیدست روزگار
چین قبای «قیصر» و طرف کلاهِ «کی»
انسان دوستی
رندی آموز و کرَم کن که نه چندان هنر است
حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
روحیه مدارا و سعه صدر حافظ تا حدود زیادی از انساندوستی او که از هرگونه وابستگی قومی، ملی، مذهبی، نژادی و … فارغ است، نشأت گرفته و متقابلا در آن، تجلی یافته است. در سطور آینده، با ذکر شواهدی چند، جلوههایی از اندیشههای بشردوستانه خواجه تحت عنوانهایی جداگانه ارائه میشود.
غمخواری برای نیازمندان و مسکینان: تفقد احوال مستمندان و درویشان و دستگیری از آنان از دغدغهها و دلمشغولیهای بزرگ خواجه شیراز است. شواهد زیر مویّد این مدعاست:
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را؟
که: به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت
ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی
در جایی دیگر، سروری و مهتری حاکمان را در عاری ساختن قلمرو حکومت از فقر و محرومیت و تلاش در جهت تأمین آسایش و رفاه خلایق میداند:
من بگویم که مهتری چه بود
گر تو خواهی ز من نیوشیدن
مملکت را ز غم رهانیدن
به مراعات خلق کوشیدن
نیکخواهی و نیکوکاری:
حافظ! نهاد نیک تو کامت برآورد
جانها فدای مردم نیکونهاد باد
ده روز دوْر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران، فرصت شمار یارا
بر این رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که: جز نکویی اهل کرَم نخواهد ماند
ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند
گفتم: هوای میکده غم میبرد ز دل
گفتا: خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
چنین به نظر میرسد که در زمان حافظ تفکیک افراد جامعه به «خودی» و «غیرخودی» و قائل شدن و تبعیض بین آنها مطرح و مشکلآفرین بوده است:
مبین ز خلق که این «یار» و آن ز «اغیار» است
به کشت عارف و عامی، چو ابر نیسان باش۱۰
نیکویی در برابر جفاکاری: از دیدگاه حافظ، نیکی واقعی در مهرورزی در قبال بدکاری مصداق تام مییابد:
آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کند؟
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند؟
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم
همین معنی در یکی از قطعات دیوان، با توسل به دو تمثیل، مورد تأکید قرار گرفته است:
بر تو خوانم ز دفتر اخلاق
آیتی در وفا و در بخشش:
هر که بخراشدت جگر به جفا
همچو کان کریم زر بخشش
کم مباش از درخت سایهفکن
هر که سنگت زند، ثمر بخشش
از صدف یاد گیر نکتۀ حلم
هر که برّد سرت، گهر بخشش
گرهگشایی
چو غنچه گرچه فروبستگی است کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
دادگرایی و ستمستیزی: از مظاهر بارز انساندوستی، عدالتجویی و مبارزه با ظلم است. خوشبختانه در این زمینه نیز شواهد کافی در دیوان حافظ مشاهده میشود:
شاه را بهْ بود از طاعت صدساله و زهد
قدر یک ساعت عمری که در او داد کند
دوْر فلکی یکسره بر منهج عدل است
خوش باش که ظالم نبرد راه به منزل
گوی زمین ربودۀ چوگان عدل اوست
وین برکشیده گنبد نیلی حصار هم
اجتناب از مردمآزاری
حافظ دیگرآزاری را به منزله بزرگترین رذیلتها و معصیتها تلقی میکند و احتراز از آن را موجب بخشیدن سایر گناهان و تبرئه فرد از آنها میداند و به تعبیری، جز آن گناهی نمیشناسد:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
و در جایی دیگر«کمآزاری» را منشأ رستگاری ابدی میشمارد:
دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ
که رستگاری جاوید در کمآزاری است
چنان بزی که اگر خاک ره شوی، کس را
غبار خاطری از رهگذر ما نرسد
دوستی و مهرورزی: به اعتقاد حافظ اختیار طریق دوستی، موجب کامروایی و بهروزی انسانها و انتخاب راه دشمنی و نزاع منشأ آلام و مصائب بسیار برای آدمیان است:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
دامن دوست به دست آر، ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و ایمن گذر از اهرمنان
مظاهر و نتایج مدارا
خطاپوشی و بخشندگی: گرایش به مدارا و گشادهدلی (سعه صدر)، بهگونهای آشکار، در توصیههای مصرح و موکد حافظ مبنی بر عیبپوشی و گذشت و بخشایش انعکاس یافته است. این توصیهها که در جای جای دیوان به تواتر، ذکر شده حاوی چند پیام و نکتۀ اساسی است:
بخشایندگی خداوند
از نامۀ سیاه نترسم که روز حشر
با فیض لطف او صد از این نامه طی کنم
خدای حافظ، «غفور»، «غفار» و «خطاپوش» است که «فیض رحمت او عام است» و «لطفش لایزال»؛ خدایی که «خُلق کریمش گنهبخش» است و عاصیان و گناهکاران به پشتوانۀ «همت» و کرامت او «مستظهرند».۹ در تأیید این معانی، شواهد متعدد دیگری در دیوان حافظ وجود دارد که به نقل اهم آنها اکتفا میشود:
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی لطف و رحمت پروردگار چیست؟
ناامیدم مکن از سابقۀ لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت؟
سروش عالم غیبم بشارتی خوش داد
که: بر در کرمش کس دُژم نخواهد بود
حافظا، لطف حق ار با تو عنایت دارد
باش فارغ ز غم دوزخ و شادی بهشت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها:
۱- تمام شواهدی که در این مقاله بدانها استناد شده از دیوان حافظ، به تصحیح و توضیح دکتر پرویز ناتل خانلری در دو جلد، ۱۳۶۲، از انتشارات خوارزمی نقل شده است مگر اینکه مأخذ دیگری تصریح شده باشد.
۲- این لقبها و عنوانها، از کتاب «حافظ را چنین پنداشتهاند» تألیف هوشنگ فتی (۱۳۸۵، انتشارات نوید شیراز، ص۱۶۷) نقل شده است.
۳- بهاءالدین خرمشاهی، ذهن و زبان حافظ، ۱۳۸۱، ص۲۴۲٫
۴- این دو بیت در نسخههای مصحح دکتر خانلری و علامه قزوینی ضبط نشده، ولی در چندین مأخذ ـ از جمله کتاب «حافظ را چنین پنداشتهاند» ـ نقل گردیده است.
۵- دیوان شرقی گوته به نقل از «حافظ را چنین پنداشتهاند».
۶- همان، ص۱۷٫
۷- همان، ص ۱۵٫
۸- حکیم طوس به شیوایی از «مدارا» به «گشادهدلی» تعبیر کرده که معادل دقیق «سعۀ صدر» عربی است.
۹- تمام کلمات داخل گیومه مستند بر بیتی از دیوان خواجه است که به دلیل کمی مجال از ذکر آنها بازماندیم.
۱۰- آب طربناک، یحیی یثربی، تهران، مرکز مطالعات و انتشارات آفتاب توسعه.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید