انسان و زمان / میلاد نوری

1397/7/4 ۰۹:۰۶

انسان و زمان / میلاد نوری

انسان زمان را می‌فهمد و با آن زندگی می‌كند. زمان و زمانمندی چنان با هستی و فهم او قرین است كه می‌گوید: «تو گم شدی در من یا من گم شدم در تو؟‌ای زمان!» (حسین پناهی). اینكه زمان در درون ماست یا بیرون ما، خود مساله‌ای رازآلود است. در ژرفنای زندگانی ما، آنچه هست در گذر است.‌گذاری كه هم در درون آن و هم ناظر آن هستیم.

 

به مناسبت برگزاری سمینار «زمان در چند افق»

انسان زمان را می‌فهمد و با آن زندگی می‌كند. زمان و زمانمندی چنان با هستی و فهم او قرین است كه می‌گوید: «تو گم شدی در من یا من گم شدم در تو؟‌ای زمان!» (حسین پناهی). اینكه زمان در درون ماست یا بیرون ما، خود مساله‌ای رازآلود است. در ژرفنای زندگانی ما، آنچه هست در گذر است.‌گذاری كه هم در درون آن و هم ناظر آن هستیم. ازآن‌جهت كه در درون آنیم، محكوم به تغییر و زوال و پیری و آنگاه نقطه پایانی بر این گذار هستیم! درست در این منظر، خود را در برابر زمان عاجز می‌یابیم و ناتوان از نگاه‌داشتن یك دم، می‌سراییم: «زمان بیكرانه را، تو با شمار گام عمر ما مسنج! برای او دمی است این درنگ درد و رنج!» (هوشنگ ابتهاج). گاه نیز خود را بر فرق زمان ایستاده می‌بینیم، ازآن‌جهت كه ناظر آنیم. در درون زمان غوطه می‌‌خوریم اما گذشته و حال و آینده را یكجا تصور می‌نماییم. اینكه زمان را در كلیتش در‌یابیم، این معنا را به ما منتقل می‌كند كه ما از زمان فراتریم. خود را بر فرق زمان و زمانه می‌بینیم و می‌گوییم: «زمان محتاج و مسكین تو باشد/تو را حاجت به دوران و زمان نیست» (مولانا).

ما در درون خود دوگانه ثبات و تغییر را می‌یابیم. از «من» كه ناظر به زمان است آگاهیم و آنگاه همین «من» را در فرآیند زمان اسیر می‌بینیم. پای این دوگانه را به ساحت هستی می‌كشانیم و مهم‌ترین سوال متافیزیك سنتی را مطرح می‌كنیم: رابطه امر زمان‌مند و امر بی‌زمان چیست؟ این سوال از نخستین دقایق فلسفه یونان شكل گرفته است. زمان همچون تصویر ابدیت است، اما خود ابدی نیست. افلاطون می‌گوید: «صانع چون خواست جهان نظم لازم را به دست آورد و بیش از پیش شبیه او شود، از ابدیت كه هست، تصویری ساخت كه همواره در حركت است، و این تصویر متداوم همان زمان است» (رساله تیمائوس). اما اگر ما توانسته‌ایم ثبات را در درون خود بیابیم، آیا نباید زمان را هم در درون خود یافته باشیم؟

تفاوت مهمی وجود دارد میان دو دیدگاه درون‌گرایانه نسبت به زمان: یكی زمان را ناشی از شمارش ذهنی حركت می‌داند، و آن دیگری زمان را مقوله اساسی فهم و بنیاد شناسایی معرفی می‌كند. بخش اعظمی از تاریخ اندیشه، مشحون از این ایده است كه زمان و حركت با هم موجودند؛ خواه آن حركت را ذهنی بدانیم و خواه عینی قلمداد كنیم. ارسطو گفته بود كه: «زمان عبارت است از شمارش حركت بر اساس قبل و بعد» (ارسطو، طبیعیات). ارتباط زمان و حركت امری مورد پذیرش نزد بیشتر متفكران سنتی بوده است؛ این موضع منحصر به ارسطو، ابن‌سینا، آگوستین و آكویناس نیست؛ دكارت، لایب‌نیتس، جان‌لاك و نیوتن نیز زمان را در ارتباط با مفهوم حركت می‌فهمند، حتی اگر حركت صرفا در ذهن رخ دهد. بااین‌حال، در سوبژكتیویسم، تغییر مهمی در عرصه زمان‌اندیشی رخ داده است. بنابردیدگاه كانت و هیوم، انسان در زمان نمی‌فهمد، بلكه با زمان می‌فهمد. فهم، حركت از زمان‌مندی به بی‌زمانی نیست، بلكه زمانی كردن آن‌چیزی است كه در پیشگاه انسان است. كانت گفته بود كه: «زمان عبارت از صورت ذهنی جریان و مرور حوادث است» (كانت، نقد عقل محض). تبدیل زمان به ساختار وجودی انسان نقطه عطفی در تاریخ تفكر است. نمی‌توان چیزی را بیرون از زمان فهمید. انسان در افق زمان می‌فهمد و بدون زمان هیچ نمی‌فهمد. برای همین بود كه كانت موضوعاتی چون نفس و خدا را از حیطه عقل نظری خارج ساخت.

بنابراین، انسان زمانی است و هستی در او فهم می‌شود، پس هستی نیز بدون زمان فهم نخواهد شد. زمان است كه به انسان شكل می‌دهد؛ پس اگر قرار به فهم هستی است، بدون زمان و جدای از زمان ممكن نخواهد بود. زمان چیست؟ زمان خود هستی است، سریان هستی است، امتداد هستی است، همان كه خود را بیرون از زمان بروز نمی‌دهد. هگل گفته بود: «مطلق جز از طریق تمایز درونی‌اش هیچ نیست»؛ این بدان معنا است كه حتی نفس و خدا را نیز نمی‌توان بیرون از زمان تصور كرد. امر بی‌زمان را نمی‌توان جز از طریق حدود زمانی‌اش فهمید. مطلق، درونه زمان است. برای همین هگل گفت: «زمان، همان اصل من من هستم در خودآگاهی محض است. همان مفهوم بسیط است كه اكنون در تحقق كامل و تجریدی‌اش بمثابه صیرورت محض شهود دریافته می‌شود» (هگل، فلسفه، طبیعت). تحلیل درونی زمان همچون ساختار وجود انسان نزد برگسون و هایدگر به اوج می‌رسد، با این‌ حال، مفهوم زمان، منحصر به معرفت‌شناسی و انسان‌شناسی نیست. دانش فیزیك با پیشرفت‌های چشمگیرش، بینش‌های نوینی را درباب زمان عرضه كرده است؛ بینش‌هایی كه گاه موافق و گاه مخالف با اندیشه‌های فلسفی است. اما با وجود تمام پیشرفت‌ها در ابعاد بحث «زمان» سوال همچنان باقی است: «زمان چیست؟ اگر كسی از من نپرسد پاسخش را می‌دانم، اما اگر درباب آن از من پرس‌وجو شود و بخواهم توضیحش دهم، دیگر نمی‌دانم» (آگوستینوس، اعترافات)

منبع: روزنامه اعتماد

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: