روشنفكری ایران در دهه 1340 در گفت‌وگو با محمدحسین خسروپناه

1397/7/4 ۰۹:۰۳

روشنفكری ایران در دهه 1340 در گفت‌وگو با محمدحسین خسروپناه

دهه 1340 خورشیدی امروز برای بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر ایرانی بدل به یك نوستالژی شده است؛ دوره‌ای از رشد اقتصادی پایدار و ثبات نسبی فضاهای اجتماعی و سیاسی كه در آن بدنه روشنفكری ایران با گذر یك دهه از ضربه مهلك كودتا توانست اندكی خود را بازسازی كند و در آرامش نسبی حاكم به كار فكری و هنری بپردازد.

 

بازگشت به خویشتن

محسن آزموده- ماهرخ ابراهیم‌پو: دهه 1340 خورشیدی امروز برای بسیاری از اهالی فرهنگ و هنر ایرانی بدل به یك نوستالژی شده است؛ دوره‌ای از رشد اقتصادی پایدار و ثبات نسبی فضاهای اجتماعی و سیاسی كه در آن بدنه روشنفكری ایران با گذر یك دهه از ضربه مهلك كودتا توانست اندكی خود را بازسازی كند و در آرامش نسبی حاكم به كار فكری و هنری بپردازد. در عرصه‌های مختلف كار فرهنگی در این دهه از مطبوعات و مجلات گرفته تا شعر و داستان و تئاتر و موسیقی و سینما شاهد نوآوری‌ها و خلق‌های تاثیرگذار و به یادماندنی هستیم، اگرچه نباید فراموش كرد كه در سال‌های آغازین این دهه سركوب برخی نیروهای اجتماعی سنتی و مذهبی در خرداد 1342 رخ داد؛ واقعه‌ای تلخ كه سكوت روشنفكری در قبال آن جلال آل‌احمد سرشناس‌ترین روشنفكر ایرانی را به نگارش «خدمت و خیانت روشنفكران» واداشت و پایان این دهه نیز با بسته شدن فضای سیاسی واقعه سیاهكل در بهمن 1349 به وقوع پیوست و سرآغازی شد در شكل‌گیری حركت‌های مسلحانه و براندازانه علیه رژیم پهلوی كه در مسیر استبدادی تمام عیار گام می‌گذاشت. تنوع جریان‌های روشنفكری و مباحث ایشان در این دهه موضوع گفت‌وگوی ما با محمدحسین خسروپناه است، محقق و تاریخ‌پژوه معاصر ایرانی كه در كارنامه‌اش در كنار ده‌ها مقاله به كتاب‌های ارزشمندی درباره تاریخ معاصر از جمله «سازمان افسران حزب توده (1333-1323)»، «هدف‌ها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی» برمی‌خوریم. خسروپناه اخیرا نیز كتاب «شب‌های نویسندگان و شاعران ایران: انستیتو گوته-تهران، 27-18 مهر 1356» را منتشر كرده است.

بعد از كودتای 28 مرداد و ضربه‌ای كه به فضای سیاسی و اجتماعی ایران وارد كرد، كار روشنفكری ایرانی به لحاظ ماهوی دگرگون می‌شود. یعنی اگر پیش از آن و به خصوص در دهه 1320 روشنفكران مستقیما و بی‌واسطه از طریق احزاب و مطبوعات و گروه‌های سیاسی كار سیاسی می‌كنند، بعد از كودتا به سمت كارهای ادبی و هنری گرایش پیدا می‌كنند و تلاش می‌كنند در قالب‌های ادبی مثل داستان و شعر و رمان و نمایشنامه و... از وضعیت تلخ و زمستانی كه كودتا به بار آورده سخن بگویند.

این امر طبیعی است. كودتا كه رخ داد خفقان سیاسی حاكم شد و آزادی‌های سیاسی به‌شدت محدود شد و با مخالفین به سختی برخورد كردند. برخی زندانی شدند و برخی مهاجرت كردند. همچنین جراید و نشریه‌ها به‌شدت كنترل می‌شدند. حداقل در دهه 1330 وضع به این منوال است و می‌كوشند كاری كنند كه روشنفكران از طریق روزنامه و مجله كار مشخص سیاسی نكنند و اندیشه و نظرات سیاسی را تبلیغ نكنند. بنابراین وقتی محدودیت‌هایی در زمینه كار سیاسی پدید می‌آید، بالطبع روشنفكران به حوزه‌هایی می‌روند كه فعالیت در آنها مجاز است. روشنفكران در این حوزه‌ها نه با صراحت بلكه با نمادها و با ایما و اشاره حرف می‌زدند و نظر خود را بیان می‌كردند. بعد از كودتای 28 مرداد اولین نشریه ادبی كه در ایران از سوی نویسندگان منتقد و مخالف منتشر شد، جنگ رازی (در دو جلد) است. جنگ رازی از اولین جنگ‌های ادبیات مدرن است كه در ایران منتشر می‌شود. بعد از آن به تدریج مجله‌هایی مثل «اندیشه و هنر» و «جنگ صدف»، بعدا «كتاب هفته» و «كتاب ماه» و... منتشر می‌شود.

********

چه كسانی در این نشریات قلم می‌زنند؟ شاملو، اخوان، آل‌احمد و... اگر ممكن است به اسامی اشاره كنید.

بله. نویسندگان و مترجمانی كه عمدتا در سال‌های۱۳۲۰-۱۳۳۲ فعالیت قلمی را شروع كردند و در احزاب چپ پرورده شده بودند، مانند ناصر وثوقی و محمود اعتماد‌زاده (به‌آذین). وثوقی كه «اندیشه و هنر» را منتشر كرد از اعضای نیروی سوم و از یاران خلیل ملكی بود. برخی از نویسندگانی هم كه با این مجله كار می‌كنند، چپ بودند، اما گرایش چپ آنها ماركسیستی-لنینیستی نبود. وثوقی فرصتی فراهم كرد تا دیگران هم بتوانند بنویسند. مثلا از كسانی كه بعدا در جنبش چپ به چهره شاخصی بدل شد، مصطفی شعاعیان است كه در دوره دوم این مجله می‌نوشت. به‌آذین و یارانش كه توده‌ای بودند مجله صدف را منتشر كردند. بنابراین با این مجلات ادبی و هنری فضایی برای نویسندگان و مترجمان پدید آمد كه هم از نظر ادبی و هم به لحاظ سیاسی اهمیت دارد، بعدا به تدریج مجله‌های اجتماعی اجازه نشر می‌گیرند، زیرا در شرایط اختناق سیاسی به جراید و روزنامه‌های سیاسی اپوزیسیون اجازه انتشار علنی نمی‌دهند و به ناگزیر روشنفكران منتقد و مخالف آثار خود را معمولا در نشریات ادبی و اجتماعی منتشر می‌كنند.

 

اتفاقا یكی از این نشریات ادبی كه خیلی موفق و پرمخاطب است، كتاب هفته است. كتاب هفته زیرنظر دكتر محسن هشترودی و شاملو از مهرماه 1340 منتشر شد این مجله شمار زیادی از روشنفكران و نویسندگان ایرانی در قالب شعر و داستان قلم می‌زدند؛ البته عمده آثاری كه در این مجله منتشر می‌شد، ترجمه بود. اگر ممكن است در مورد این نشریه و تاثیرگذاری آن هم بفرمایید.

كتاب هفته با وجود دوره كوتاهی كه منتشر شد، حدود دو سال و ۱۰۴ شماره، از نظر ادبی و هنری بسیار تاثیرگذار بود. نویسندگان و مترجمانی كه با كتاب هفته همكاری كردند در سال‌های بعد هریك به سهم خود جریان ادبی مدرن را در ایران پیش بردند و تحكیم كردند. در حقیقت همان كاری را انجام دادند كه كتاب هفته می‌خواست انجام دهد.

 

دكتر محسن هشترودی استاد برجسته ریاضیات و اهل فرهنگ بود. ارتباط او با شاملو از كجا شكل گرفت و همكاری آنها به چه شكل بود؟

اطلاعی ندارم.

 

در میان نویسندگان این مجله به اسامی چهره‌هایی چون نجف دریابندری، علی‌اصغر خبره‌زاده، پرویز داریوش، كاوه دهگان، كریم كشاورز، علی بلوكباشی، جلال مقدم و... برمی‌خوریم؛ ضمن آنكه برخی از آثار ادبی مهم فارسی مثل ملكوت بهرام صادقی نخستین‌بار در این نشریه منتشر شد. رویكرد عمومی این نشریه چیست؟ آیا می‌توان آن را تداوم اندیشه‌های چپ ماركسیستی با رنگ روایت حزب توده از اندیشه چپ خواند؟

در مجموع نویسندگان و مترجمانی كه با كتاب هفته همكاری می‌كردند به جنبش چپ تعلق داشتند؛ به عبارت دقیق‌تر اهل قلم مدرن ایران عمدتا در طیف چپ بودند. برخی تعلقات سیاسی حزبی هم داشتند و برخی چنین تعلقی نداشتند. با این حال، نویسندگان چپ در همان صف‌بندی موجود در جنبش چپ در آن مقطع، قرار داشتند.

یعنی برخی مانند به آذین، دریابندری، كسرایی و... توده‌ای بودند و برخی تداوم‌دهنده نیروی سوم بودند و عده‌ای هم مانند شاملو كه با نقد پیشینه سیاسی و حزبی خود اگرچه چپ بودند اما تعلق سیاسی مشخصی در آن زمان نداشتند. كتاب هفته مجله‌ای ارزشمند است؛ چه از نظر طراحی و صفحه‌آرایی. به طوری كه روی جلد آن تحولی در هنر گرافیك ایران است. از نظر محتوا هم كتاب هفته تاثیر بسیار زیادی در آشنایی ایرانیان با ادبیات مدرن دارد.

 

چرا عمر این نشریه این اندازه كوتاه بود؟

چون فضای باز سیاسی كوتاه بود و با بسته شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۴۲ عمر این مجله هم به پایان رسید.

 

در زمینه سیاسی نیز به نظر می‌رسد در ابتدای دهه 1340 به تدریج فضا بازتر می‌شود و كسانی مثل آل‌احمد نوشته‌های صریح‌تری می‌نویسند.

دهه 1330 با دهه 1340 تفاوت دارد. در دهه 1330 كودتا رخ داده است. هر چه از كودتا فاصله می‌گیریم، فشار و اختناق كمتر و كمتر می‌شود. تا سال 1339 كه بن‌بست اقتصاد سیاسی حكومت شاه و ضرورت اصلاح آن آشكار می‌شود و دیگر نمی‌شود حكومت شاه به آن شكل ادامه یابد. فضای باز سیاسی تا سال 1342 ادامه پیدا می‌كند. دولت امینی بر سر كار می‌آید و اصلاحات اقتصادی و اجتماعی شروع می‌شود. درست است كه در 1342 سركوب رخ می‌دهد و بعد از آن هم باز فضا تا حدودی بسته است، اما این بسته بودن فضا هیچگاه به اندازه سركوب سال‌های پس از كودتا نیست. حكومت نیز ضرورتی برای بسته بودن فضا به آن شكل و سركوب و اختناق و اعدام نمی‌بیند. چند نفر در قضایای 1342 اعدام می‌شوند كه ربطی به جنبش چپ و اهل قلم نداشتند؛ البته درباره انگیزه آن اعدام‌ها بحث و حدیث زیاد است.

 

این سركوب 1342 ربطی به روشنفكری هم ندارد. گویا آل‌احمد «در خدمت و خیانت روشنفكران» را اتفاقا در واكنش به انفعال و سكوت روشنفكران در برابر همین سركوب‌های 42 می‌نویسد.

روشنفكران و اهل قلم به طور مشخص سركوب نشدند. تا جایی كه می‌دانم اهل قلم دربرابر برقراری خودكامگی دوباره و اختناق سیاسی واكنش نشان دادند اما در محدوده كار ادبی و هنری. نویسندگان نه حزبی داشتند و نه در آن مقطع تشكلی كه از طریق آن بخواهند اقدام كنند. در آثارشان به طریقی نارضایتی و اعتراض خود را مطرح كردند. آنچه آل‌احمد می‌خواست اقدام سیاسی نویسندگان بود كه امكان چنین عملی در آن زمان نبود. ناگفته نماند از اواخر دهه سی یك جریان شبه روشنفكری هم در حال شكل‌گیری بود كه در دهه 1340 پرتوان ظاهر شد و بر فضای فكری ایران تاثیر عمیقی گذاشت. این جریان شبه‌روشنفكری همان جریان بازگشت به خویشتن است كه حلقه آشتیانی و شایگان و فردید و... هستند. اینها بودند كه سكوت كردند نه روشنفكران و نویسندگان مدرن.

 

این مربوط به اواخر دهه 1340 است؟

خیر، از ابتدای دهه 1340 این جریان شكل می‌گیرد.

 

در همان اوایل دهه 1340 وقتی انقلاب سفید رخ می‌دهد، شاهدیم هنوز بازماندگان روشنفكرانی كه به حزب توده وابسته‌اند یا گرایش‌های فكری مشابهی دارند، مثل شاملو نسبت به انقلاب سفید شاه منتقد هستند. شعر معروف «با چشم‌ها»ی شاملو در همین زمینه است.

این شعر البته مربوط به بعد از این زمان است.

 

یعنی ربطی به انقلاب سفید ندارد؟

چرا دارد. اما بعدا شاملو آن را در تحلیل وقایع آن زمان می‌سراید. شعری كه می‌گوید: خورشید را گذاشته/ می‌خواهد با اتكا به ساعت شماطه‌دار خویش/ بیچاره خلق را متقاعد كند/ كه شب/ از نیمه نیز بر نگذشته است. این شعر نقد مواضع حزب توده در مورد انقلاب سفید است. حزب توده اصلاحات ارضی را به عنوان یك اقدام مثبت ارزیابی و از آن استقبال كرد؛ البته تاكید داشت كه این اصلاحات ناكافی است و اشكالات اساسی دارد. بنابراین محور اصلی انقلاب سفید شاه كه اصلاحات ارضی بود، در مجموع مورد تایید حزب توده بود. در مقام انتقاد برخی معتقد بودند این اصلاحات جعلی است و اهمیتی ندارد. این بحث‌ها در جنبش چپ خیلی جدی مطرح بود. در جریان‌های ملی نیز برخی می‌گفتند اصلاحات ارضی اقدامی سطحی است.

 

خود ارسنجانی (مجری اصلاحات ارضی و وزیر كشاورزی دولت امینی) ریشه ملی داشت، درست است؟

بله، یك گرایش ملی متمایل به چپ. ارسنجانی در دهه 1320 روزنامه داریا را منتشر می‌كرد كه در آنجا نخستین‌بار بحث اصلاحات ارضی را مطرح كرد. اتفاقا در آن روزنامه است كه بخشی از آثار ماركس، لنین و استالین ترجمه و منتشر می‌شود.

 

دهه 1340 از نظر مورخان اقتصادی به لحاظ توسعه اقتصادی درخشان است.

بله، درست است، 8.9 درصد رشد اقتصادی داشتیم. اما ارزیابی اپوزیسیون در مجموع از آن رشد اقتصادی كه در برخی زمینه‌ها منجر به توسعه شد منفی بود.

 

برنامه‌های توسعه با موفقیت پیش می‌روند. از سوی دیگر در حوزه فرهنگی و روشنفكری تنوع و بالندگی را شاهدیم، یعنی در ادبیات، شعر، داستان‌نویسی، نمایشنامه‌نویسی، موسیقی، تئاتر، سینما و... پویش و جوششی را شاهدیم. چه می‌شود در همین دهه‌ای كه این اتفاقات خوب رخ می‌دهد، جریان بازگشت به خویشتن پدید می‌آید؟

در دهه 1340 آثار ادبی و هنری درخشانی در ایران نوشته و اجرا می‌شود. نویسندگان و شاعران ما برجسته‌ترین آثارشان را در این دهه خلق می‌كنند. تئاتر هم در این دهه بسیار درخشان است، هم از نظر شكل و هم از حیث محتوا. در این دهه جنگ‌های ادبی متعدد منتشر می‌شود و به صورت گسترده و فراگیر است. این گرایش‌ها مدرنیته را پیش می‌بردند؛ به عبارت دیگر تجدد در ایران دو شكل اساسی دارد، یكی مدرنیزاسیون حكومتی است و دیگری مدرنیته روشنفكری است. البته باید در نظر گرفت كه كل این اقدامات در حد توان ایران است، اما اینكه برخی انتقاد می‌كنند كه مدرنیته چنین و چنان نبود، بحث دیگری است. آنچه در ایران رخ داد در حد شناخت و آگاهی و فراهم شدن مقدمات آشنایی ما با اندیشه مدرن صورت گرفت. در حالی كه رشد و نوسازی اقتصادی ادامه داشت و به تدریج سیمای سنتی جامعه ایران را تغییر می‌داد، گرایش بازگشت به خویشتن و هویت گرایی پدید می‌آید كه تا حدود زیادی متاثر از اختناق سیاسی و محدود شدن فضای فكری كشور بود و البته امری صرفا داخلی نیست، بلكه بازگشت به خویشتن را در سطح جهانی نیز شاهدیم، آثار فرانتس فانون و امه سزر و... از این حیث قابل ارزیابی هستند.

 

در واقع جنبش‌های پسااستعماری منظورتان است.

بله، نوعی نزدیكی میان این گرایش‌ها قابل مشاهده است. به همین خاطر برخی از روشنفكران ما آثار ایشان را ترجمه می‌كنند. به‌طوركلی ما به چند طریق با مدرنیته مواجه شده‌ایم. یك رهیافت كه از ابتدا نیز مطرح بوده، گرایش به دریافت صنعت و علم و تكنولوژی مدرن بدون توجه به فرهنگ و حكومتداری مدرن است. برخورد دیگر می‌گوید ما در برخورد با غرب با كلی مواجه هستیم و نمی‌توانیم بخشی از آن را اخذ كنیم، ملكم خان این نگاه را دارد یا تقی‌زاده بعدا آن تعبیر معروف را دارد كه می‌گوید «ما باید از فرق سر تا نوك پا فرنگی شویم؛ الا در فرهنگ و زبان». معمولا این بخش اخیر سخن تقی‌زاده (الا در فرهنگ و زبان) بیان نمی‌شود. یعنی او بیشتر بر تكنولوژی و صنعت تاكید دارد.

 

چطور می‌شود كه این گرایش بازگشت به خویشتن كه می‌خواهد كل غرب را نفی كند، غالب می‌شود؟

البته این گرایش در آغاز غالب نیست، بلكه به تدریج به عنوان یك جریان قوی مطرح می‌شود. ما پیش از آن هم امثال فخرالدین شادمان را داشتیم كه «تسخیر تمدن فرنگی» را نوشته و بنابراین زمینه‌ای برای شكل‌گیری این گرایش بود. اما در دهه 1340 از یكسو از طریق اندیشه‌های هانری كربن این اندیشه مطرح می‌شود كه مدرنیته در غرب با بن‌بست مواجه شده و از سوی دیگر مساله معنویت مطرح می‌شود؛ البته بیشتر كسانی كه از این اندیشه دفاع می‌كنند، با تكنولوژی مخالفتی ندارند، هستند گروه‌هایی كه كلا مدرنیته و پیشرفت را نفی می‌كنند و می‌گویند مثلا با دست غذا بخوریم یا روی صندلی ننشینیم و... اما اینها در حاشیه هستند. اما گروهی كه به جریان غالب بازگشت به خویشتن بدل می‌شوند، می‌گویند ما یك هویت فرهنگی داریم كه این هویت فرهنگی غنی است و می‌تواند انسان را به كمال برساند و چیزی را به ما می‌دهد كه مدرنیته نمی‌تواند به ما عرضه كند. بنابراین ما تكنولوژی را برای بهتر زندگی كردن از غرب می‌گیریم، اما نباید هویت خودمان را از دست دهیم. یعنی به اعتقاد ایشان آسیبی را كه ما در پی نوسازی دوره رضاشاه و بعد محمدرضا شاه دچار شده‌ایم باید جبران كنیم و ایده بازگشت به خویشتن و هویت ایرانی را مطرح می‌كنند. داریوش شایگان از این هویت ایرانی با عنوان «باغ بهشت ایرانی» یاد می‌كند و با نگارش «آسیا در برابر غرب» دوگانه‌ای ایجاد می‌كند. این گرایش به تدریج بر اندیشه چپ نیز تاثیر می‌‌گذارد كه در چارچوب مقابله با نفوذ امپریالیسم قرار می‌گیرد.

 

شما می‌فرمایید در این گرایش تكنولوژی نفی نمی‌شود. اما در سخن فردید به طور واضح حتی تكنولوژی هم نفی می‌شود و كلیت غرب را كنار می‌گذارد.

گرایش مخالف تكنولوژی گرایشی در حاشیه بود و مبلغ توانایی هم نداشت. زیرا خود فردید اهل نوشتن نبود و در ابتدا از طریق آل‌احمد نظراتش مطرح شد؛ به عبارت دیگر غربزدگی حاصل اندیشه‌های فردید است. آل‌احمد هم می‌دانست كه مخالفت با تكنولوژی یعنی نفی مدنیت. البته آل‌احمد در مقطع ۱۳۴۰-۱۳۴۴ نوسانات فكری داشته و تا حدود زیادی تحت تاثیر بازگشت به خویشتن بود كه تداوم نداشت؛ به طوری كه حتی تاریخ ایران و به خصوص تاریخ معاصر را بازنگری كرد و این در حالی بود كه آل‌احمد دانش و آگاهی چندانی از تاریخ نداشت .

جریان گرایش بازگشت به خویش به تدریج گسترش می‌یابد و جناح‌های مختلف در آن شكل می‌گیرد. مثلا شریعتی نیز از جنبه‌ای دیگر بر همین گرایش تاكید می‌كند و بحث الیناسیون (ازخود بیگانگی) را مطرح می‌كند. این گرایش تلاش می‌كند یك هویت ایرانی ایجاد كند كه این هویت ایرانی می‌تواند در برابر فرهنگی كه برآمده از مدرنیته غربی است، مقابله كند و اجازه ندهد این هویت فرهنگی سنتی دچار آسیب بیشتر از این شود. در بازگشت به خویشتن بحث عرفان و معنویت و... مطرح می‌شود. گرایش بازگشت به خویشتن دارای تنوع و تكثر است، اما در كلیت یكسان هستند. به نظر من جدی‌ترین متفكر این جریان داریوش شایگان و مهم‌ترین كتاب نیز «آسیا در برابر غرب» اوست.

 

آثاری مثل «آنچه خود داشت» نراقی را چطور ارزیابی می‌كنید؟

كتاب‌های نراقی بحث‌های اساسی عمیق فكری ندارند، اما شایگان یك بنیان نظری قوی در این كتاب ایجاد می‌كند كه اگر بررسی نظری دقیق صورت بگیرد، می‌بینیم كه در خیلی از شعارهایی كه در انقلاب مطرح می‌شود، ایده باغ بهشت ایرانی او و ملحقاتش متجلی شده است.

 

این بازگشت به خویشتن را حتی در متفكرانی در زمان سابق، قبل از انقلاب و مثل سیدحسین نصر نیز می‌بینیم. جایی مثل انجمن حكمت و فلسفه چطور می‌شود آن را تحلیل كرد؟

در آن مقطع در سطح جهانی دو قطب شرق و غرب یا كمونیسم و سرمایه‌داری را داریم كه به لحاظ ایدئولوژیك، سیاسی، اقتصاد و فرهنگی باهم مقابله می‌كنند. وقتی بحث خط سوم مطرح می‌شود، به این خاطر است كه بگویند ما نه آن هستیم و نه این هستیم، نه شرقی هستیم و نه غربی. جامعه سنتی آنچه در غرب رخ می‌دهد را نمی‌پذیرد و در مقابلش واكنش نشان می‌دهد. یعنی جامعه در حال نوسازی است و سرمایه‌داری در جامعه در حال رشد است، سرمایه‌داری یك كل به هم پیوسته است و به همراه خود تحول فرهنگی را نیز می‌آورد، به همین خاطر خط سومی‌ها در برابر عناصر فرهنگی سرمایه‌داری موضعگیری و مخالفت می‌كنند و به همین خاطر می‌خواهند تلقی و فهم سنت‌گرایانه‌ای از فرهنگ ایرانی را حفظ كنند. بنابراین گرایشی سنت‌گرایانه پدید می‌آید كه می‌خواهد سنت و تفكر سنت‌گرایانه را با مدنیت جدید غرب تلفیق كند. به همین خاطر است كه بازگشت به خویشتن مطرح می‌شود. گرایشی از این جریان در حال تئوریزه كردن بازگشت به خویشتن در درون حكومت پهلوی بود و...

 

آیا این جریان كل فضای روشنفكری را تسخیر می‌كند؟

خیر، البته در مقابل آن جریان‌های سكولار بودند. روشنفكری سكولار كه از امپریالیسم و مداخلات آن به‌شدت ناراضی است و به آن معترض است و خودكامگی حكومت شاه و اختناق سیاسی را در پیوند با آن می‌بیند و می‌خواهد در مقابل آن یك جریان فكری - فرهنگی ایجاد كند؛ كاری كه شخصیت‌هایی چون شاملو، فروغ و سایر نویسندگان و شاعران و پژوهشگران مدرن ما انجام می‌دهند و عمدتا نیز در طیف چپ قرار دارند، به سهم خودشان می‌خواهند تلاش كنند در مقابل آنچه فرهنگ منحط غرب می‌دانستند یك فرهنگ برآمده از مدرنیته را قرار دهند كه انحطاط آن را ندارد. طبیعتا در این روند این گروه در اپوزیسیون قرار دارد، زیرا مساله آزادی‌ها اعم از آزادی بیان، آزادی انتشار، آزادی مطبوعات و... برای‌شان مهم است و حكومت شاه نیز دیكتاتوری و خودكامه است و جلوی آن را می‌گیرد. بنابراین این رودررویی وجود دارد؛ البته تا حدی از این رویارویی را حكومت می‌پذیرد و اجازه می‌دهد باشند زیرا علیه حكومت به شكل عملی وارد مبارزه نشده‌اند كه بشود اینها را سركوب كرد. بنابراین در آن مقطع شاهد یك نهضت ترجمه هستیم كه بخش عمده‌ای از آن نیز به آثار ادبی اختصاص دارد؛ مثل ترجمه‌هایی كه از آثار كلاسیك و مدرن ادبیات غرب صورت می‌گیرد. در عین حال تلاش می‌شود آثار تئوریك متفكران در حوزه‌های جامعه‌شناسی و اقتصاد را ترجمه و منتشر كنند.

 

به دغدغه آزادی در میان روشنفكران سكولار اشاره كردید. آیا «آنچه خود داشت»ی‌ها نیز چنین دغدغه‌ای داشتند؟

خیر. تا جایی كه می‌دانم این گروه این دغدغه را نداشته و ندارند. در برابر آنها، روشنفكران چپ و سكولار این دغدغه را دارند. منظورم از روشنفكران چپ نیز صرفا ماركسیست‌ها نیستند، بلكه كل طیفی را مد نظر دارم كه به رفاه اجتماعی و بهبود وضعیت تهیدستان توجه دارد. تاكید ایشان بر آزادی‌هاست؛ البته وقتی از چشم‌انداز امروز نگاه می‌كنیم، می‌بینیم كه اینها هم كاستی‌های زیادی نیز دارند. اما وقتی آنها را در بستر تاریخی خودشان در نظر می‌گیریم، می‌بینیم كه توان‌شان در همین حد بوده است و كاری را انجام دادند كه در روند نوسازی و دموكراسی‌خواهی بوده است. تعداد كتاب‌هایی كه چاپ می‌شود محدود است، آثار ادبی و هنری كه خلق می‌شود، اندك است. این مشكلات هست. این روشنفكران از یكسو با سانسور و حكومت نیز درگیر هستند. چون دیكتاتوری اساسا با اندیشه و تفكر و شخصیت مستقل مخالف است و از سوی دیگر با جریان‌های سنت‌گرای مخالف مدرنیته كه از قضا اینها هم با اندیشه و شخصیت مستقل به بیان كانتی مخالفند.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: