1397/6/27 ۰۸:۵۰
در استان و شهر کرمان، در سراسر ایام سال مجالس عزاداری هفتگی و گاه ماهیانة امام حسین(ع) در منازل و مساجد و تکایا و حسینیهها و امامزادهها و نیز برخی از مراکز دولتی یا خصوصی تشکیل میشد و میشود که مثل همه جای ایران و کشورها و شهرهای شیعهنشین، با شکوه و اخلاص فراوان و بزرگداشت و تکریم خاطرة یگانة شهادت حضرت ابیعبدالله علیهالسلام و یاران وفادارش همراه است؛ همانگونه که امام راحل(ره) فرمودند: «این محرم است که اسلام را زنده نگه داشته است.» اما آنچه از کرمان به خاطر دارم، از این قرار است:
مجلس رئیسالذاکرین
در نخستین سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ که حقیر در سنین دهة اول و دوم عمر بودم، بزرگترین مجلس عزاداری خامسآل عبا(ع) در منزل مرحوم مبرور حاج سیدیوسف سجادی تشکیل میشد. منزل مرحوم حاج سیدیوسف که اکنون «حسینیه» شده و وقف عام است و هر ساله در ایام عاشورا شاهد همان مراسم باشکوه سالیانه است، نزدیک منزل ما در ضلع غربی مسجد ملک قرار دارد.
مرحوم حاج سیدیوسف ـ که پس از برادر بزرگترش که ما او را «حاجرئیس» میخواندیم ـ سمَت ریاست وعاظ و منبریها و ذاکرین امام حسین(ع) را داشت و لقب «رئیسالذاکرین» پس از او و «حاج رئیس»، به کسی دیگری انتقال نیافت؛ چنانکه سید دیگری که او را «نقیبالسادات» میگفتند و تقریباً شأن روابط عمومی سادات و عموم اهل منبر را داشت، تا آنجا که من میدانم، جانشینی نیافت و یا چنین سمتی دیگر در میان روضهخوانها و اهل منبر کرمان وجود نداشت.
باری، مرحوم حاج سیدیوسف (رئیسالذاکرین) تنها یک فرزند ذکور داشت که آقا سیدمحمدباقر سجادی نام داشت که اولاد ارشد هم بود و مشهور به تقوا و رعایت امانت و صداقت، مخصوصاً در نقل حوادث تاریخی و مصیبت حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام بود. و من خودم دهها سال است که از منبر او این سه شعر عربی را حفظ کردهام:۱
فکم لدیه من لطف خفّی یدُق خفاه عنفهم الذّکیّ
و کم امر تساءُ به صباحا فتأتیک المسّرة بالعشیّ
اذا ضاقت بک الایام یوماً فثق بالواحد الفردا الزّکیّ
یعنی: خدا چه لطفهای پنهانیای داردر که از فهم مردمان تیزهوش هم باریکتر است.
و چه بسیار امری که تو صبحگاهان از او بدحالی،ر اما شبانه مسرت و شادی به سراغت میآید.
اگر روزی روزگار بر تو تنگ آمدر به خدای واحد فرد پاک اطمینان یاب.
مرحوم حاج سیدیوسف را دختران و دامادها و نوهها و نوادگان بسیاری بود که هنوز هم برخی از آنان در اینجا و آنجا یاد آن مرحوم را زنده میدارند؛ ازجمله برادران نظریان، برادران میرزایی، حکاک، حجت و سایر نوادگان دختری آن مرحوم که منشأ برکات زیادی بوده و هستند.
در مجلس عظیم عزاداری عاشورا در منزل حاج سیدیوسف، عموم منبریها شرکت میکردند و اینمجلس از صبح زود تا ظهر و گاهی از ظهر گذشته، طول میکشید و در این مدت شاید حدود سی ـ چهل منبری و روضهخوان مجلس را اداره میکردند. گفتنی است که در این مجلس و سایر مجالس معظم روضهخوانی کرمان، قسمت اعظم جمعیت را بانوان چادری سیاهپوش تشکیل میدادند که گردا گرد منبر حلقه میزدند و روضهخوان یا واعظ باید از وسط زنها رد میشد تا به منبر برسد.
خانه مرحوم آقا سیدیوسف مثل خانههای قدیمی بزرگان کرمان از چهار طرف، اتاقهای متعددی داشت که همه از مردان پر میشد و آنان باید در همانجا به عزاداری میپرداختند. البته این زنها بودند که مجلس عزاداری را با گریههای سوزناک و هماهنگ و بلند بلند خود گرم نگه میداشتند و اما مردان احیاناً دستی به سر و صورت خود میکشیدند و در اتاق مخصوص واعظان نیز آقایان مشغول گپ و گفتگو بودند و بساط و چای و سیگار و قلیان هم تا بخواهی، دایر بود.
روزی که پدرم به منبر رفت
یک بار مرحوم آقاسید یوسف پدرم را به منبر فرستاد و آن مرحوم بر پله اول منبر نشست و چند روایت از روی کتاب جیبی «درج گهر» که حاوی کلمات قصار حضرت رسول(ص) با ترجمه مرحوم سید علیاکبر برقعی قمی بود، خواند. نمیدانم در آن هیاهو و سر و صدای مجلس، هیچکس بهخصوص مردان، چیزی از حرفهای پدرم فهمیدند یا نه! چنین میپندارم که چند تن از خانمهای نزدیک منبر به اصطلاح کرمانیها «سروپر»ی از حرفهای آن مرحوم فهمیده باشند! رحمة الله علیهم اجمعین.
2ـ عزاداری در تکیه آبگوشتیها
مجلس عزاداری دیگری که نزدیک منزل ما برگزار میشد، در تکیه معروف به تکیه آبگوشتیها ـ چسبیده به دیوار ضلع غربی مسجد ملک بود ـ در واقع تکیه هیچ فاصله فیزیکی با مسجد نداشت. این تکیه در توسعه سالیان اخیر شهر که به کلی بافت قدیم محله را نابود کرده است، با خاک یکسان شد و بجای آن مغازههای تجاری چندی ملصق به دیوار مسجد احداث کردهاند که تا آنجا که من اطلاع دارم مورد استفاده قرار نگرفته است.
باری در این تکیه که در راست کوچة منتهی به منزل ما از شمال به جنوب قرار داشت، در یکی از دهههای محرم و صفر (به یاد ندارم کدام دهه) مجلس روضهخوانی برقرار میشد که من خودم و برادرم مرحوم علیآقای حجتی وقتی توی منبریها، اسم و رسمی، مخصوصاً بعد از رحلت مرحوم پدرم(ره) پیدا کرده بودیم در آنجا منبر میرفتیم. منبریهای بزرگواری چون مرحومان آقاسیدحسن تاجآبادی، آقا سیدمحمدباقر سجادی، آقا سید زینالعابدین سجادی، آقا سید ابوالقاسم صمدانی، حاج سید احمد فخرمهدوی، شیخ جلالالدین ترابی، سیدمهدی موسوی تاجآبادی، حاج شیخ محمدحسین و حاج شیخ مهدی موحدی، آقا سیدعباس حسینی (داماد دوم ما)، مرحوم سید… جهادی، حاج شیخ محمد واعظیزاده، شیخ ماشاءالله مؤذنزاده،۱ شیخ ماشاءالله عشقی،۲ حسین حقانیت۳ ـ چاووش محمد۴ (پسر چاووش ماشاءالله) و… از منبریها و روضهخوانهای ریز و درشتی بودند که توسط بانیان تکیه آبگوشتیها دعوت میشدند. بطوریکه میدانیم تکایای محلهها را معمولاً اهالی و بخصوص جوانان هیئتی اداره میکردند و میکنند. در محله ما چنین بود و بطوریکه به یاد دارم مرحوم مبرور حاج نصرالله نظریان که از معتمدین معروف شهر بود و رئیس محله ما محسوب میشد، طبیعاً در برگزاری اینگونه مجالس نقش مدیر و سرپرست را داشت. رحمةاللهعلیه
یادی از چند ذاکر کمشهرت حسینی(ع) کرمانی
۱ـ مرحوم شیخ ماشاءالله مؤذنزاده و پدرش کربلائی محمد معروف به قلنگر (قلعنگر) از ذاکران مخلص امام حسین بودند و من روضههای گرم و مخلصانه مرحوم مؤذنزاده را فراموش نمیکنم. پدرش در بازار حاجآقا علی که مدرسه معصومیه در آن واقع است به شغل قلعاندودی ظروف مسین که در کرمان بسیار معمول بود اشتغال داشت و چون مرد مخلص و دارای صدای سوزناکی بود او را برای مجالس روضهخوانی دعوت میکردند. شاید هم وجهی دریافت نمیکرد. (رحمةالله علیهما)
۲ـ حاج ماشاءالله عشقی طلبه بسیار پرجوش و خروشی بود که مقداری با دروس ابتدایی آشنا شده بود و روایات زیادی از حفظ داشت که به فارسی بیان میکرد. وی داماد مرحوم آیتالله شیخالرئیس کرمانی شد. (رحمةالله علیهما)
۳ـ مرحوم حسین حقانیت روضهخوان مخلصی بود که روضهخوان خانگی ما محسوب میشد چون وقتی گلکاری میکرد پیش پدرم مقداری مقدمات خواند و پس از آن یکسره روضهخوان شد. پسرش یکی از خلبانان نیروی هوایی سپاه انقلاب اسلامی بود که به شهادت رسید. (رحمةالله علیهما)
۴ـ درویش محمد معروف به پسر چُوُوش (چاووش) پالتوی بلند در برو نیمه عمامه*ای بر سر داشت ولی کار تعمیر موتورسیکلت را هم در مغازه مرحوم صباحی واقع در خیابان شاهپور (شریعتی کنونی) انجام میداد. او هیکلی نیرومند داشت و ورزشکار و بسیار شوخ طبع و خودمانی بود.
پدر درویش محمد معروف به چاووش ماشاءالله به رسم قدیم، در بدرقه و پیشواز زائران مشهد و کربلا و نیز حجاج چاووشی میخواند و نیز در مراسم تشییع جنازه بزرگان. من دو بار چاووشیخواندن مرحوم درویش محمد را دیدم یکی در فوت مرحوم آیتالله حاج میرزا محمدرضا احمدی کرمانی (به نظرم در سال ۲۴ شمسی) که از منزل آنمرحوم واقع در تکیه شاهزاده شاهرخ تا مسجد صاحبالزمان، مسافتی قریب ۶ـ۷ کیلومتر جنازه را پیاده تشییع کردند در حالیکه درویش ماشاءالله چاووشی میخواند و مرحوم سید اسدالله گلاب (پدر آقا سیدمحمدعلی گلابزاده پژوهشگر فرهیخته نامآشنا) سوار بر «عماری» حامل تابوت آیتالله روضه میخواند. چنین به یاد دارم که در رحلت پدرم نیز درویش ماشاءالله چاووشی میخواند. درست به خاطر ندارم… (رحمةالله علیهم اجمعین)
پینوشت:
۱ـ ظرفای اهل منبر کرمان مضمونی برای مرحوم آقا سید محمدباقر سجادی کوک کرده بودند و میگفتند: سیدمحمدباقر وقتی روضه میخواند، همیشه برای احتیاط در نقل وقایع کربلا، از کلمة «گویا» استفاده میکند که احتمالاً دروغ نگفته باشد، مثلا: «گویا امام حسین شهید شده»، «گویا حضرت سجاد و حضرت زینب اسیر شده باشند» و قس علیهذا!
* به اصطلاح کرمانیها: سهپیچو
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید