حدیث بی‌قراری لوطی‌ها

1397/6/25 ۱۰:۰۹

حدیث بی‌قراری لوطی‌ها

لوطی‌‎گری، سنتی كهن و خرده‌فرهنگی ریشه‌دار در تاریخ ایران است و لوطیان با نام‌هایی چون عیاران، فتیان، جوانمردان، پهلوانان و... همواره در تاریخ ایران حضور داشته‌اند. این را بررسی‌های كسانی چون هانری كرسِن، از فتوت‌نامه‌های ایرانی نشان می‌دهد.

 

نگاهی گذرا به تحول سنت پهلوانی در ایران

محسن آزموده: لوطی‌گری، سنتی كهن و خرده‌فرهنگی ریشه‌دار در تاریخ ایران است و لوطیان با نام‌هایی چون عیاران، فتیان، جوانمردان، پهلوانان و... همواره در تاریخ ایران حضور داشته‌اند. این را بررسی‌های كسانی چون هانری كرسِن، از فتوت‌نامه‌های ایرانی نشان می‌دهد. تا جایی كه برخی سنت لوطی‌گری را همراه تصوف ایرانی قلمداد می‌كنند؛ نكته‌ای كه بررسی قلندرنامه‌ها در آثار محققان برجسته‌ای مثل شفیعی كدكنی، آن را نمایان می‌سازد. شاید با استناد به شاهنامه و قصه پهلوانان كهن ایرانی مثل رستم بتوان این سنت را قدیم‌تر از تصوف ایرانی - اسلامی ‌خواند. لوطی‌ها به عبارت دیگر، قهرمانان دنیای كهن ایرانی هستند، همچنان كه در اروپا شوالیه‌ها بودند و در شرق دور سامورایی‌ها؛ با اخلاق و مناسك و شیوه‌ها و آیین‌های مخصوص به خود.

 

لوطیان از یك منظر جامعه شناختی، با در نظر گرفتن خاستگاه شهری‌شان، همچنین ضامنان امنیت اجتماعی محلات، به مثابه واحدهای برسازنده شهر ایرانی نیز بودند. در فقدان دولت متمركز قدرتمندی كه بتواند انحصار اعمال خشونت را به اجرا بگذارد، این دسته‌های لوطیان بودند كه در محله‌های شهرهای پیشامدرن، به صورت غیررسمی‌ و در نتیجه خودسرانه، زمامدار برقراری امنیت می‌شدند. این گروه مشخص و متعین، در ترتیبات پیشامدرن، از جانب قدرت رسمی ‌و سایر گروه‌های نخبگان (بازار و ...) نیز به صورت غیررسمی ‌پذیرفته می‌شدند، منتها تا جایی كه برای قدرت رسمی‌خطری محسوب نشوند. به محض اینكه خودسری می‌كردند، یاغی و شورشی محسوب می‌شدند و به ناچار رویاروی قدرت رسمی ‌قرار می‌گرفتند.

 

بسته به شرایط و نوع رفتار، در فرهنگ سیاسی ایرانی، این تقابل می‌توانست در میان مردمان از گروه‌های مختلف، تعابیر متفاوتی داشته باشد. برای مثال، ستارخان، رهبر مجاهدان مشروطه خوانده شد و اسماعیل آقاسمیتقو، یك شورشی جدایی طلب. برخی چون گل محمد كلمیشی (قهرمان رمان فارسی برجسته محمود دولت‌آبادی) این بخت را داشتند كه در ادبیات عامیانه و تخصصی جاودانه شوند و برخی نیز به دلیل همراهی بیش از حد با قدرت رسمی، بدنام شدند؛ مثل شعبان جعفری.

 

در عصر جدید و همسو با تمركزگرایی (سانترالیسم) دولت مدرن، كار ویژه اجتماعی مذكور لوطیان نیز بلاموضوع شد. در حضور شهربانی و امنیه و نیروهای انتظامی ‌رسمی، دیگر حضور لوطیانی كه بخواهند در محلات یكه‌ بزن باشند و به شیوه فراقانونی (قانون به معنای جدید مد نظر است) نظم را اعمال كنند، بی‌معناست؛ ضمن آنكه با نوسازی شهرها، ساختار محله‌ای آنها دگرگون شد و دیگر محلات، واحدهای پایه و اساسی شهر ایرانی محسوب نمی‌شدند. به همه اینها باید روند عرفی‌سازی اندیشه و بی‌معنا شدن مبانی معرفتی و ذهنی كه لوطیان به آنها پایبند بودند را افزود.

 

در واقع همه‌چیز حاكی از آن بود كه لوطیان جایگاه پیشین خود را از دست داده‌اند و چاره‌ای جز طرد و به حاشیه رانده شدن ندارند؛ به عبارت دیگر، با از دست رفتن كاركرد اجتماعی و حتی سیاسی لوطیان، ایشان به رانده‌هایی رو به زوال بدل شدند، دقیقا شبیه لمپن‌ها. لمپن در ادبیات سیاسی و اجتماعی، اشاره به طبقات و گروه‌های اجتماعی دارد كه در ترتیبات و مناسبات تولید، به دلایل مختلف، جایگاه مشخص نمی‌یابد و در نتیجه مطرود می‌شود. لمپنها بدین معنا محصول روند نوسازی آمرانه و شهری، از سال‌های 1320 خورشیدی و مهاجرت‌های گسترده از روستاها و شهرهای كوچك به حاشیه‌ها و مناطق فقیرنشین شهرهای بزرگ بودند. گره خوردن سرنوشت لوطیان به وضعیت لمپن‌ها، ظهور پدیده‌ای جدید را ممكن كرد: لات‌ها كه در بهترین حالت، جاهل‌ها و كلاه‌مخملی‌ها و در بدترین حالت، اراذل و اوباش و بی سروپاها خوانده می‌شوند. لات‌ها، در اصل گروه‌های اجتماعی آسیب‌دیده و مطرودی بودند كه به لحاظ جایگاه اجتماعی، در مرتبه لمپن‌ها قرار می‌گرفتند اما از حیث رفتار و گفتار، از لوطیان قدیم نشان داشتند. در عصر جدید رابطه این گروه با سیاست، بارها پیچیده‌تر و حساس‌تر شد. نقش لوطیان و عیاران در انقلاب مشروطه چنان‌كه سهراب یزدانی در كتاب ارزشمند «مجاهدان مشروطه» نشان می‌دهد، قابل ملاحظه است. این گروه‌های شبه نظامی ‌غیررسمی ‌به ویژه در تبریز تحت عنوان مجاهدان اصلی‌ترین بازوهای نظامی‌ مقابله با نیروهای استبداد محمدعلی‌شاه بودند.

 

اما تا جایی كه به عصر پهلوی‌ها باز می‌گردد، پهلوی اول با آن تجدد آمرانه و از بالایی كه داشت، اهل باج دادن به این گروه‌ها نبود و به قول معروف كوشید شاخ آنها را بشكند. رضاشاه اساسا از دل قزاقخانه و نیروهای نظامی ‌و انتظامی‌ای برآمده بود كه پذیرفتنی‌ترین كاركردشان تامین امنیت و حفظ وحدت و ثبات جامعه معرفی می‌شد و در چنین شرایطی روشن است كه هر گروه مقتدر بزن بهادری جز نظامیان رسمی، ‌خطر تلقی می‌شوند.

 

شكل و نسبت پهلوی دوم، با این بازماندگان لوطی‌گری سابق و مخلوط شده با لمپن‌ها در شرایط جدید پیچیده‌تر است. در دهه معروف 1320 خورشیدی، محمدرضای جوان، جبرا به این گروه‌ها باج می‌داد و در برابر آنها كوتاه می‌آمد. در نهایت نیز همین گروه‌ها در كودتای 28 مرداد 1332، به او خوش‌خدمتی می‌كنند و به همین خاطر است كه این گروه‌ها و در راس ایشان، شعبان جعفری، خود را تاج‌بخش می‌خوانند. بعد از كودتا و با قدرت گرفتن روزافزون پهلوی دوم كه نشانه‌اش تاسیس ساواك در سال 1335 خورشیدی است، رفته رفته دولت مركزی خود را نسبت به این گروه‌های همیشه نامطمئن كه نمی‌توانست چندان به پایداری‌شان امیدوار باشد (به دلیل وضعیت نابسامان اجتماعی) مستغنی احساس كرد و دیگر دلیلی برای باج دادن به آنها نمی‌دید. این گروه دیگر پایگاه اجتماعی پیشین را نداشت و از نظر اقتصادی نیز در مضیقه بود، در نتیجه به سمت سایر نخبگان اجتماعی كه از ایشان حمایت می‌كرد، سوق یافت. خلاصه آنكه لوطیان اینك لات شده، بی‌جایگاه و به اصطلاح بی‌قرار شدند و در نتیجه قرار خود را در حركت به سمت لمپنیسم از سویی و همسویی و به عبارت دقیق‌تر، جیره‌خواری قدرت رسمی آن زمان ، بازیافتند.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: