1397/5/23 ۱۲:۲۵
غرض از خواندن و دانستن تاریخ، پندگرفتن از گذشته برای به کاربستن خرد جمعی و استفاده از تجارب گذشته و درپیش گرفتن راه و روشی درست در آینده است. به گفته مرحوم دکتر باستانی پاریزی: گر نگیری عبرت از تکرار تاریخ ای حکیمر چیست سود از اینهمه تکرار و این نشخوارها؟ تکرار درس تاریخ، تکرار پندها و عبرتهاست. ۲۳مرداد سالروز جدایی بخشی دیرینه از میهنمان در سال ۱۳۵۰ است؛ همان روزگاری که برخی میکوشند برای جوانان امروز، نمادی از قدرت ملی و رفاه اجتماعی و خوشبختی جا بزنند. در این تاریخ، یعنی تنها هفت سال پیش از پیروزی انقلاب، حکومت وقت تن به تجزیة استان چهاردهم کشور داد و بدون شلیک یک گلوله، بخشی به آن مهمی را به مشتی مهاجر برخاسته از صحراهای اطراف بخشید و حقوق ملت ایران را نادیده گرفت.
به ملتی که ز تاریخ خویش بیخبر است
به جز حکایت محو و زوال نتوان گفت
(عارف قزوینی)
بحرین مجموعه جزایری است در جنوب خلیج فارس با ۶۶۵ کیلومتر مربع وسعت که از ۳۳ جزیره شکل یافته و نفت و گاز و ماهی و مروارید از منابع طبیعی ارزشمند آن به شمار میرود. مهاجرت پیاپی بادیهنشینان به این جزایر و ضعف مستمر دولت مرکزی ایران در قرن نوزدهم، مجموعا به آنجا کشید که این منطقه تحت سلطه کامل بریتانیا درآمد. انقراض سلسله قاجار بر این چیرگی بیشتر دامن زد؛ به طوری که انگلیسیها در سال ۱۹۲۶ آشکارا یکی از کارگزاران خود (چارلز بلگریو) را به عنوان مشاور امیر بحرین روانه این سرزمین کردند. در دوران بعد از جنگ جهانی دوم، مخالفتهای مردمی با بیگانگان به جنبش عمومی ضداستعماری تبدیل شد و بریتانیا برای سرکوب قیام مردم بحرین، به اختلافات شیعه و سنی دامن زد و زمینههای برخورد این دو گروه را پدید آورد و بارها آنها را تا آستانه جنگ داخلی در دهه ۵۰ میلادی پیش برد.
در همین ایام از سویی ملیشدن کانال سوئز و هجوم نظامیان انگلیسی به مصر، سبب افزایش تنفر اعراب از انگلستان شد و از سوی دیگر هیجانات ناشی از شکست سخت اعراب از اسرائیل میبایست به نحوی مهار میگردید و مرهمی بر زخم عمیق ناسیونالیسم عربی نهاده میشد؛ چه چیزی بهتر از تجزیه و تقدیم بخشی از ایران که در قیام نهضت ملی (ملی شدن نفت) انگلستان را تحقیر کرده بود! ایران نخست کوشید سرنوشت بحرین در یک همهپرسی تعیین شود؛ اما دولت بحرین و بریتانیا با آن مخالفت کردند. درنتیجه قرار شد سازمان ملل سرنوشت سیاسی این سرزمین را از طریق یک «نظرسنجی» تعیین کند! حکومت بحرین نیز مصمم شد ساختار جمعیتی این سرزمین را با اکثریت دادن به عربها دگرگون کند. در این راستا هزاران نیروی کار عرب از کشورهای دیگر به بحرین هجوم آوردند و علاقهشان به استقلال را تسلیم دبیرکل نمودند!
به این ترتیب بحرین در روز ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ رسما استقلال خود را از سرزمین مادری اعلام کرد و شگفتا که ایران نخستین کشوری بود که آن را به رسمیت شناخت و با کمال تأسف، به قول وزیر دربار وقت: «گویندة خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گویی هم اکنون بحرین را فتح کردهایم!» (خاطرات عَلم، سهشنبه، ۱۷ اردیبهشت ۱۳۴۹) و باز شگفتا که این موضوع به کتابهای درسی آن روزگار نیز راه یافت و در شمار افتخارات همایونی (و شاید نمونهای از درایت و بزرگواری بزرگارتشتاران!) ذکر شد؛ چنانکه امیرعباس هویدا نخستوزیر دستاندرکار این ماجرا در پاسخ به منتقدان گفت: «به هیچ کس مربوط نیست، دختر خودمان بود، به هر کسی میخواستیم، شوهرش دادیم!»
آنچه در پی میآید، بخشهایی از کتاب و سخنرانی آقای دکتر اقتداری است که آگاهی کافی از مسائل خلیجفارس و تاریخش دارند. متن کامل گفتار و نوشتار ایشان را میتوان در ماهنامه بخارا (ش۶۶) پیگیر شد.
گناه نابخشودنی شاه، جدایی بحرین از ایران
«شاهنشاه فرمودند: مسئله بحرین دارد حل مىشود و بعد با کمال آقائى و بزرگوارى فرمودند: حالا که من و تو هستیم، آیا فکر مىکنى در آینده ما را خائن خواهند گفت یا خواهند گفت کار بزرگى انجام دادیم و این منطقه را از شر کشمکش بیهوده نجات دادیم؟» (خاطرات عَلم، یادداشت روز۱۹ر۱۱ر ۴۸)
«…فرمودند… امریکایىها باید از خدا بخواهند که ما قدرت خارجى را در خلیج فارس راه ندهیم.» (همان، یادداشت روز۱۶ر۱ر۴۸)
بحرین که در طول تاریخ چندهزار ساله «ایالت میشهیگ» ساسانى و سرزمینى ایرانى بوده و مردم آن ایرانىتبار و از مردمان دشتستان و خوزستان و لارستان و بوشهر و هرمزگاناند و هشتاد درصد آنها شیعه اثنىعشرى و با زبان فارسى صحبت مىکنند و دل به ایران بستهاند و چشم به سرزمین مادربوم کهن خود ایران دارند و تا سالهاى پیش از انقلاب اسلامى، استان چهاردهم کشور نامیده مىشد و آمد و رفت بدان دیار و از آن دیار به ایران، به روادید و گذرنامه احتیاج نداشت و تمبر پست بدان ناحیه و از آن ناحیه به داخله کشور ایران همان بهاء تمبر داخله ایران داشت. اکنون بر اثر این گناه نابخشودنى کشور مستقل عضو سازمان ملل متحد و گشاینده پاى امریکاییان و انگلیسیان در کمینگاه استراتژیکى علیه ایران مظلوم شده است. بهتر است چند سطرى از کتب چاپ شده در این باب بخوانیم و سپس به شرح اختصارى کتاب: گناه نابخشودنى، جدائى بحرین از ایران بپردازیم. فاعتبروا یا اولىالابصار. (کاروان عمر، خاطرات سیاسى فرهنگى هفتاد سال عمر احمد اقتدارى، انتشارات علمى و فرهنگى)
قضیه بحرین
تا این اواخر بحرین سالیان دراز جزئى از ایران تلقى مىگردید. به روزگارى نام آن را در مجلس شوراى ملى ایران، استان چهاردهم ایران گذاشتند. معمولا ورود و خروج ایرانیان بدانجا و اتباع بحرین به ایران احتیاجى به گذرنامه نداشت و ویزا نمىخواست. بهاء تمبر پست از ایران به بحرین به مانند بهاء تمبر پست براى پاکتهاى داخلى بود. زمان خروج انگلیس از شرق کانال سوئز و خلیج فارس فرا رسید. سر ویلیام لوس ـ مأمور عالیرتبه وزارت امور خارجه انگلیس ـ چندین بار به ایران سفر کرد. بالاخره ایران با برگزارى رفراندمى از طرف سازمان ملل در بحرین موافقت کرد و این موضوع را پادشاه ایران در فرودگاه دهلى در سفرى که به هندوستان رفته بود اعلام داشت. سازمان ملل سه سؤال طرح کرده بود: رأى به باقى ماندن جزء سرزمین ایران؛ رأى به باقى ماندن در تحتالحمایگى انگلیس؛ رأى به استقلال بحرین. از پیش نتیجه رفراندم معلوم بود. مردى گیچیاردى نام از طرف سازمان ملل به بحرین رفت و علىالظاهر همهپرسى به عمل آمد (مسلما کاملا صورى و ظاهرى و ساختگى) و نتیجه اعلام شد که مردم جزائر بحرین خواستار استقلال و جدائى بحرین از ایران و انگلستان مىباشند. کیست که نداند که انگلستان از آنجا نخواهد رفت و نرفته است و بحرین و حکومت بحرین همواره دستنشانده انگلستان بوده و خواهد بود. عربستان و شیخنشینها هم با این طرح موافق بودند. ظاهراً شاه هم در معادلات سیاسى براى حفظ امنیت کشور و خلیج فارس در برابر تجاوز احتمالى عراق ناچار بود. سه جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسى در خلیج فارس به وسیله ارتش ایران بازپس گرفته شد. مسلم شد که باید ایران چشم از بحرین بپوشد.
در یکى از شبها نخستوزیر مرا به نخستوزیرى خواند، رفتم. کمیسیونى مرکب از عدهاى وزیر و رئیس سازمان امنیت و اطلاعات که معاون نخستوزیر بود تشکیل شد. موضوع قبول ایران آن رفراندم ساختگى مطرح بود که فردا به مجلس فرستاده مىشد. همه حرفهایشان را زدند و نوشتند. نخستوزیر [هویدا] گفت: «حالا باید دید فلانى چه مىگوید که متخصص این مسائل و بررسى اوضاع خلیج فارس است.» قلم به من دادند. ساعتى نوشتم و مخالفت خود را اظهار داشتم و نوشتم که: «من قابل نیستم؛ ولى استدعا دارم جناب نخستوزیر به عرض اعلیحضرت برسانند که: آنچه را که احمدشاه با همه ضعفش و پدرتان رضاشاه با همه قدرتش اجازه ندادند، شما هم اجازه ندهید که بحرین از ایران جدا شود. بحرین جزئى از آب و خاک لاینفک ایران است و هر کس از ایران جدا کند، مورد قبول ایرانى نیست و آن را خیانت به مواریث ملى ایرانیان مىداند» و امضا کردم.
فردا به وزارت خارجه رفتم. چون وزیر خارجه در جلسه حضور نداشت و من باخبر شده بودم که آقاى اردشیر زاهدى ـ وزیر امورخارجه ـ قضیه بحرین و رفراندم آن را در مجلس مطرح خواهد ساخت، یادداشتى نوشتم و آقاى وزیر را از این کار برحذر داشتم و به اتاق ایشان فرستادم. مرا به حضور نپذیرفت؛ اما کتاب «آثار شهرهاى باستانى سواحل و جزائر خلیج فارس و دریاى عمان» (تألیف احمد اقتدارى، نشریه انجمن آثار ملى) را با تشکر پذیرفت.
همان روز یا فردا وزیر خارجه به مجلس شوراى ملى رفت و گزارش کار را به اطلاع مجلس رسانید و مجلسى که بحرین را استان چهاردهم ایران مىدانست، قبول کرد و پذیرفت که بحرین مستقل گردد و از ایران جدا شود. گویا تنها روزنامه «خاک و خون» به مدیریت آقاى پزشکپور وکیل دادگسترى بود که مخالفت کرد و مقالهاى تند و مخالف نوشت؛ اما کار از کار گذشته بود. نخستوزیر مىگفت وقتى گزارش کمیسیون آن شب را به اطلاع اعلیحضرت رسانیدم و نوشته تو را در ذیل صورتمجلس خواندم، شاه سرى تکان داد و گفت: «حق با فلانى است و اى کاش من این گزارش و استدلالهاى فلانى را زودتر دیده بودم»؛ ولى دیگر آب از سبو ریخته شده بود و آب رفته به جوى بازنیامد. شیخ عیسى حاکم عرب بحرین را به ایران دعوت کردند و نخستوزیر مملکت از او استقبال رسمى کرد. بحرین مستقل شد و به عضویت سازمان ملل متحد درآمد…
من در کتاب «تاریخ مسقط و عمان و بحرین و قطر و روابط آنها با ایران» مخالفت خود را و غیرقانونى بودن این رفراندم را و اشتباه نابخشودنى شاه ایران و دولت ایران و مجلس ایران را بازگفتهام…
دولت عراق از بازپس گرفتن جزائر تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسى به سازمان ملل شکایت کرد و جنجالى به راه انداخت؛ اما سازمان ملل با توجه به نقشههاى بینالمللى و سوابق امر، قضیه را مسکوت اعلام کرد. اعراب دیگر نقاط سواحل خلیج فارس هم ریش جنبانیدند، گاه دوست و گاه دشمن ایران شدند و دیدیم که در جنگ عراق متجاوز علیه ایران در مدت هشت سال چه فتنهها که برنینگیختند و چه کمکها که به عراق ستمکار نکردند…
خلیج فارس، گذشته، اکنون و آینده
شما از مسائل بحرین و مشاجره یکصد و اند سالة ایران و انگلستان در باب بحرین اطلاع دارید و شاید مکاتبات حسین علاء با سر آرنولد ویلسون (نماینده مجلس عوام انگلیس و نویسنده کتاب The Persian Gulf) در باب بحرین آگاه باشید که سرانجام با یک رفراندم ساختگى و کاملا صورى و دروغ که مردى از سازمان ملل به نام گیچیاردى که گویا ایتالیایى بود مدعى شد که در بحرین رفراندمى از جانب سازمان ملل برگزار کرده است و مردم بحرین رأى دادهاند که مىخواهند مستقل باشند و جزء ایران نباشند. شاه در فرودگاه دهلى بر این رفراندم و نتایج ادعایى گیچیاردى صحه تصدیق گذاشت. بحرین از ایران جدا شد و عضو سازمان ملل شد. من در همان روزگار در نوشتههایم و کتابهایم، این اقدام را گناه نابخشودنى شاه ایران و مجلس ایران نامیدم و تا آخر عمر همین عقیده را دارم…
آیا شاه ایران، وزیر خارجه ایران، رئیس سازمان امنیت و اطلاعات ایران و رجال آن روز ایران نمىدانستند که بحرین جزء لاینفک آب و خاک مرز و بوم ایران است و مردم بحرین شیعه اثنى عشرى و هشتاد درصد ساکنین بحرین ایرانى و ایرانىتبار و از مردمان دشتستان، تنگستان، خوزستان و لارستان و بلوچستان ایرانند؟ حتماً مىدانستند، اما در کف شیر نر خونخوارهاىر غیر تسلیم و رضا کو چارهاى؟
سیاستهاى مخرب و مرموز داخلى و فتنهانگیزىهاى احزاب آشکار و پنهان داخل ایران و رجال سیاسى ایران و دولت امالحیل نابکارى حامى اعراب سواحل جنوبى خلیج فارس یعنى انگلستان، از قدیم و ندیم براى رقابت با روسیه تزارى و شوروى و حفظ مرزهاى حریم هندوستان نقشهها مىکشیدند و رجال سیاسى ایران را هم مىفریفتند و آنها را مجذوب و محدود مىساختند و بدون اراده ملى و شخصیت محکم ملى و سیاسى مىکردند. البته نمىتوان گفت همه رجال سیاسى ایران نمىدانستند یا دانسته خیانت مىکردند. اما نمىدانستند که در چه مغاک وحشتناکى فرو غلتیدهاند…
پیشینه فرهنگ و مدنیت در بحرین
در تشکیلات ادارى دوره ساسانى، این ناحیه را به چند ولایت تقسیم کرده بودند که به نامهاى «هَگر» (یا هَجر) و بنیاد اردشیر یا خِت (خِط)، میشماهیگ یا اوال یا جزیره بحرین امروز (منامه) و محرک (محرق) خوانده مىشدند و هر یک از آنها به طور مستقیم با تشکیلات مرکزى جنوب غربى ایران یعنى تیسفون ارتباط داشتهاند (محیط طباطبایى، ج۱، سمینار خلیج فارس، ص۸۵).
بحرین سرزمین پهناورى است که در کرانه غربى خلیج فارس از خور کویت تا خلیج کاظمه تا شبهجزیره قطر در جنوب شرقى جزیره بحرین گسترده است و از طرف شرق تنها دریا آن را محدود مىکند؛ ولى از سمت شمال و مغرب و جنوب به صحراهاى بى آب و علف و ریگزارى مىپیوندد که از هر سو این ناحیه را از نواحى آباد مجاور آن جدا مىسازد. سرزمین بحرینى که از صدر اسلام به بعد در مدارک و مراجع مختلف ادبى و تاریخى و مسالک و ممالک و کتابهاى فتوح ذکر شده، همین سرزمین بحرین امروزى است و یا بحرین قدیمتر از زمان ماست (بحرین برّى و بحرى)…
حوزه دریایى بحرین ایالت میشماهیگ ساسانى بوده است که از دهانه رود فرات و نواحى بصره (سومر قدیم) آغاز مىشده و تمامى کرانههاى شمالى شبهجزیره عربستان را در بر مىگرفته است و نواحى قطیف و خور و خُبر و هفوف (در عربستان امروزه) و جزایر پراکنده شبهجزیره قطر و تمامى عمانات و ابوظبى و دوبى و شارجه و فُجیره و امالقوین و عجمان و رأس الخیمه و آبها و سواحل و بیابانهاى آن نواحى تا عمان و مسقط و یمن در این ایالت قرار داشتهاند. و به همین مناسبت در برخى از متون دوره اسلامى از این ناحیه وسیع گاه با نام «یمنستان» یاد شده است و بهخصوص در دوره ساسانى (انوشیروان به بعد) تمامى نواحى آن در زیر تسلط سیاسى و مدنى و حکومتى دولت ساسانى بوده است.
براى احتراز از تفصیل، بهتر است عناوین مقالات کتاب را بخوانیم و خود بدانچه در متن مقولات مکتوب در این کتاب است، آگاهى یابیم: پیشینه فرهنگ و مدنیت و سیاست و حکومت در بحرین، بحرین ایالت میشماهیگ دوران ساسانى بوده است، نژاد باستانى کرانههاى جنوبى خلیج فارس، گورهاى باستانى بحرین نظیر گورهاى سنگى خارک و بوشهر و سیراف و دیگر نقاط، بحرین در دوره هخامنشى، بحرین اشکانى؛ ریشهشناسى دیلمون، دیلم، دیل، دیله، دیاله؛ بیشتر مردم بحرین در زمان حضرت رسول(ص) زرتشتى بودند و چون دعوت به مسلمانى شدند گزیت (جزیه) پرداختند؛ کوششهاى خلفاى اموى و عباسى براى درهم شکستن روح مقاومت مردم سرزمین بحرین هرگز به نتیجه نرسید؛ بحرین بر ضد عباسیان با نهضت ابوسعید جنابى از مردم بندر گناوه در شهر هَجَر؛ در سال ۶۲۲ هجرى همه مردم بحرین پیرو مذهب شیعه دوازده امامى بودهاند؛ تصرف بحرین به دست ابوبکر سعد زنگى اتابک فارس؛ در بحرین مذهب مالکى در قضاوت جاى مذهب شیعه را با مساعدت پسر توران شاه هرموزى گرفت و عمان به حکومت کرمان و کیش و هرموز و بحرین به حکومت فارس پیوست؛ کشمکش ایران و عثمانى در بینالنهرین به پرتغال مجال آن را داد که جاى پاى خود را در خلیج فارس و بحرین محکم کند؛ پیوستن جزیره بحرین به ایران؛ آثار باستانى در جزیره بحرین؛ فرهنگ و مدنیت و تاریخ و سیاست و حکومت بحرین در دوران انتقال از عصر ساسانى به عصر اسلامى؛ مقر نیمروز اسپهبد در بحرین بوده است؛ نخستین مالى که از قلمرو ایران در زمان حضرت پیامبر(ص) به مدینه رسید، از بحرین بود؛ اسامى روستاهاى بحرین بیشتر فارسى است و اقوام ایرانىتبار شیعه مذهب بیش از نصف جمعیت بحرین است…»
واکنشهای مردمی
پیداست که این واقعه تأثیر مخربی در روحیه مردم گذاشت و جالب اینکه از مدتها پیش، جمعی دلمشغول این موضوع بودند و شعر و داستان یکی از مهمترین شیوههای سنتی ایرانیان در ابراز موافقت و همدلی، یا مخالفت و ناخرسندی از موضوعی است. درباره بحرین بهویژه در دوران برکار بودن دولت ملی مصدق، احساسات مردمی بروز کرد و پس از آن هم کسانی با تیغ برّان قلم به صحنه آمدند. یکی از آن میان نیز مترجم نامور، مرحوم استاد محمد قاضی بود که همچون دیگر دلاورمردان کُرد، نگران آینده ایرانزمین بود و درد دلش را در سرودهای به نام «پیام بحرین به ایران بزرگ» بازگو کرده است:
سلام ای گرانمایه مام وطن
سلام ای سرور دل و جان من
سلام ای مهین کشور اردشیر
مهین کشور داریوش کبیر
سلام ای خجسته دیار مهان
نوازندة روح و آرام جان
نسیم سحر چون ز دریا وزد
ز دریا سوی ملک دارا وزد
رساند به گوش تو پیغام من
به یاد تو آرد همی نام من
که من زادة خاک پاک توام
یکی گوهر تابناک توام
در آغوش مهر تو سر کردهام
شبان در کنارت سحر کردهام
گرامی بُدم همچون جان در برت
پذیره چو روح روان در برت
عزیز از گَه باستان بودمت
جگرگوشه مهربان بودمت
مرا از برت سایبان ساختی
مصون از همه دشمنان ساختی
نه رنج فراوانم انباز بود
نه چشم طمع سوی من بازبود
مرا تا به سر شیر و خورشید بود
فروزنده بختم چو خورشید بود
ندانم چه شد کاین سپهر دو رو
که بر روی شومش هزاران تفو،
مرا از تو آواره و دور کرد
چنین چشم امّید من کور کرد
چنین بی کس و خانمان ساختم
اسیر کف دشمنان ساختم
ذلیل و سیهروزگارم نمود
به خواری بمیرد که خوارم نمود
تو نیز ای مرا مهربانتر زجان
نپرسیدی از حال من همچنان!
نگفتی که چون گشت بحرین من؟
کجا رفت آن قرهالعین من؟
به یک دم فراموش کردی مرا
وزین غم، سیهپوش کردی مرا
در آغوش تو هرمز و قشم و کیش
من در اینجا در آغوش دشمن پریش؟
ندانم ز هرمز چه کم داشتم
که مام وطن کوچک انگاشتم
و یا کم ز قشم و ز کیشم چه بود
که گردون بر اندوه و رنجم فزود
کجا شاد بینی روان در تنم؟
که خود مایة شادی دشمنم
زنم بوسه بر موج دریای پارس
که او خود زند بوسه بر پای پارس
در آن دم که سوزد ز غم پیکرم
بریزد سرشک از دو چشم ترم
به دریا روان گردد و دُر شود
وز آن دُر سراسر جهان پر شود
دُری کز بن بحر آید به دست
عجب نیست گر اشک چشم من است
ز چشم یتیم سیهروزگار
نریزد به جز لؤلؤ شاهوار
مرا آرزو مانده در دل به جا
که ریزم به پای تو این اشکها
سزاوار پای وطن دُر بود
که پای اجانب نه درخور بود
چه سان بی تو یک دم برآرم نفس؟
که مُردم در این لاجوردی قفس
ز یادت چه سان سینه پردازمی؟
کنون کز تو دورم، به غم سازمی
در این ذلتم، چاره جز صبر نیست
که بیچاره را چاره بیچارگیست
برآرم همی دستها بر خدا
کنم از برای بقایت دعا
که: یارب، تو این مملکت زنده دار
ورا تا جهان هست، پاینده دار
ز چشم بدش تا ابد دور دار
بر اعداش پیوسته منصور دار
تداوم مخالفتها
مرحوم حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدحسن نبوی نماینده استان بوشهر در اولین مجلس خبرگان قانون اساسی و نیز نمایندة بوشهر در دورههای اول تا سوم مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۱۸ شهریورماه سال ۱۳۵۸ در نطقی در مجلس خبرگان بر آنچه هشت سال پیشتر رفته بود، آشکارا تاخت و ازجمله گفت: «یکی از اصولی که در این قانون اساسی بحث میشود، اصل ۵۹ است که مطابق همان پیشنویس قبلی است و راجع به مرزهای کشور میباشد. من درباره این مسئله میخواهم بگویم که بعضی از کشورها قسمتهایی از خاک کشور ما که تا دیروز میگفتیم جزء لاینفک کشور ماست و مال ماست و حتی مجسمه شاه سابق را که در بندر بوشهر گذاشته بودند، رو به آن قسمت جزء لاینفک گذاشته بودند و سندی را هم لوله کرده بودند و پشت سرش گذاشته بودند که سند آن قسمت از کشور بود. بعد این را مصالحه کردند! البته مال ما بود، ولی دادند به جای دیگری.
این را هم من میخواهم بگویم گرچه ممکن است حرف ما به جایی نرسد و کسی حق ما را ندهد، ولی این مسئله را هم لااقل ناگفته نگذاشته باشیم که ما در مجلس خبرگان این را گفتیم که این قسمت، مال این ملت بوده و مال این کشور است و این ملت و این مردم هیچ رضایتی نسبت به این معامله نداشتهاند. بحرین جزء لاینفک ایران بود. تا همین چند سال قبل ما در شعارهایمان، حتی در مجلس شورای ملی یک کرسی داشتیم برای بحرین و عنوان استان چهاردهم را به آن داده بودند. آن وقتی که کشور ما سیزده استان داشت، استان چهاردهمش بحرین بود و بحرین را جزء لاینفک خود میدانستیم و نهایت کرسیی بدون نماینده داشت و ما مدعی مالکیت این قسمت از کشور بودیم؛ ولی بعد در دولت آریامهر روی چه حسابهایی مصالحه شد و این بحرین از ملک طلق ما خارج شد. این را میخواهم اینجا گفته باشم که از این مسئله، ملت ایران غفلت ندارد و اینطور نیست که بگوییم معاملهای شده و ملت ایران به این مسئله راضی باشد.»
*مشروح مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید