1397/5/20 ۰۹:۳۵
اگر بخواهیم به مرور تاریخچه شعر اجتماعی بپردازیم، باید به عصر مشروطه یا «دوره بیداری»، برگردیم و به بررسی کارنامه ادبی شاعرانی چون: ملکالشعرای بهار، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، عارف قزوینی، نسیم شمال و … بنشینیم. البته پیش از مشروطه نیز در شعر شاعرانی همچون مسعود سعد سلمان و ناصر خسرو رگههای قابل تأملی از شعر اجتماعی قابل ردیابی است.
اگر بخواهیم به مرور تاریخچه شعر اجتماعی بپردازیم، باید به عصر مشروطه یا «دوره بیداری»، برگردیم و به بررسی کارنامه ادبی شاعرانی چون: ملکالشعرای بهار، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، عارف قزوینی، نسیم شمال و … بنشینیم. البته پیش از مشروطه نیز در شعر شاعرانی همچون مسعود سعد سلمان و ناصر خسرو رگههای قابل تأملی از شعر اجتماعی قابل ردیابی است. غزل معروف زیر از فرخی یزدی که از طلایه داران شعر اعتراض عصر مشروطه است، نمونه ای شاخص از شعر اجتماعی انقلاب مشروطه است:
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دایم بر بنای آزادی
در محیط طوفان زا، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر کُنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
«فرخی» ز جان و دل، می کند در این محفل
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی
با انقلاب ادبی «نیما»، شعر اجتماعی در روندی تکاملی قابلیتهای بالقوه خود را به فعلیت در آورد. نیما و پیروان او همچون: شاملو، فروغ و اخوان ثالث نیز در بالندگی و تشخص بخشیدن به شعر اجتماعی نقش غیر قابل انکاری داشتند که در جای خود باید به آن پرداخت، اما در این یادداشت کوتاه صرفاً به بررسی اجمالی شعر اجتماعی بعد از انقلاب میپردازیم.
شعر اجتماعی بعد از انقلاب، ریشه در آرمان ها و ارزش های برآمده از بطن و متن انقلاب دارد، و بیشتر مُلهم و متاثر از آموزه های اصیل دینی، سیره نبوی و عدالت علوی است. شعری ارجمند و با صلابت که ریشه در شعارهایی چون:«برابری، برادری، حکومت عدل علی» دارد. چنان که حضرت امام خمینی با تاکید بر این که نسخه اصلاح جوامع بشری «قیام به قسط» است، می فرمایند:
«تمام انبیاء از صدر بشر و بشریت، از آن وقتی که آدم(ع) آمده تا خاتم انبیاء(ص)، تمام انبیاء برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند… غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند، عدالت اجتماعی در بین مردم باشد، ظلم ها از بین برود، ستمگری ها از بین برود، ضعفا به آنها رسیدگی شود، قیام به قسط شود.» (صحیفه امام، ج ۵۱، ص ۲۱۳)
البته نباید فراموش کرد که اعتراض برآمده از بطن مکتب انتظار، باید اعتراضی ایجابی و سازنده باشد، نه اعتراضی تخریبی و بازدارنده. در واقع اعتراضی که در «انتظار» ریشه دارد، اعتراضی از جنس «امر به معروف و نهی از منکر» است و هدف غایی و نهایی آن «افزایش ظرفیت نقدپذیری» جامعه برای حرکت به سمت اصلاحات اصیل اسلامی.
تاریخ شعر اجتماعی انقلاب
شکلگیری جریان«شعر اعتراض» بعد از پذیرش قطعنامه و بعد از پایان یافتن جنگ تحمیلی نیز دقیقا درهمین راستا قابل تحلیل و ارزیابی است. بعد ازپایان یافتن دفاع مقدس، شاعران متعهد و دلسوخته انقلاب که دلبسته امام و نظام مقدس جمهوری اسلامی بودند، زمانی که احساس کردند شرایط فرهنگی، اجتماعی حاکم بر جامعه در مسیری غیر از مسیر پاسداشت ارزش ها و آرمان های بلند حضرت امام(ره) در حرکت است، در مقام یک «مصلح اجتماعی» به صحنه آمدند و با حنجره های غیرتمند خویش زبان به اعتراض گشودند، اعتراضی برآمده از بطن مکتب «انتظار».
البته اشاره به این نکته ضروری است که بگوییم در دهه اول انقلاب(دهه شصت) نیز رگه هایی از شعر اجتماعی در بین آثار شاعرانی چون «سلمان هراتی» قابل ردیابی است، ولی در این دهه هنوز از آن به عنوان یک جریان تثبیت شده نمی توان
نام برد. چنان که محمد کاظم کاظمی(شاعر و پژوهشگر معاصر) نیز در مقدمه ای که بر کتاب «دادخواست» ــ که در بر دارنده گزیده ای از شعرهای اجتماعی شاعران انقلاب است – نوشته، به درستی به این مسئله اشاره کرده و گفته است:
«در دهۀ اول انقلاب، پرداختن به مسایل سیاست و اجتماع به گونهای دیگر است. موضعگیری بیش تر شعرها به سمت دشمنان بیرونی است و شاید به همین سبب، شاعران به ناهنجاری های درونی کمتر عنایت دارند. شاید هم این کار نوعی تخریب از داخل به حساب میآید و در زمانی که یک تهاجم خارجی آشکار در کار است، چندان به مصلحت دانسته نمیشود. شاید هم از این روی است که اولین شعرهایی که رنگی از اعتراض های اجتماعی دارد، به سوی «ضدّ انقلاب» نشانهگیری میکند و آن جبههبندی معمولِ آن سال ها را در نظر دارد؛ مثل«خیابان هاشمی« محمدرضا عبدالملکیان و «زمزمه جویبار» سلمان هراتی که هر دو در این دفتر آمده است.
اما در هر حال، اینها نخستین جرقههای پیدایش چیزی است که ما امروز به عنوان شعر اعتراض میشناسیم. لبه انتقاد البته متوجه دیگران است، ولی در این میان حرف هایی مطرح میشود که چند سال بعد بر بعضی از خودیها نیز قابل صدق است.چنان که در شعرهای علیرضا قزوه و بعدها نسل سوم شعر اعتراض در دهه هشتاد دیده میشود.»
شعر اجتماعی انقلاب به عنوان یک جریان قدرتمند و تثبیت شده، با پذیرش قطعنامه و پایان یافتن دوران دفاع مقدس متولد شد و در جان و جهان شعر انقلاب تداوم و استمرار یافت. از همین رو، کارنامه شعر اجتماعی انقلاب را باید بیشتر در مقطع بعد از جنگ مورد کاوش و بررسی قرار داد. چرا که تا پیش از این مقطع تاریخی، نمی توان از آن به عنوان یک جریان جاری و ساری در جان و جهان شعر انقلاب نام برد.
با این حال، در دهه اول انقلاب نیز نمونه های قابل تاملی از شعر اجتماعی در کارنامه شعر انقلاب قابل بررسی است. برای نمونه شعر«زمزمه جویبار» از سلمان هراتی که از شاعران شاخص و برجسته نسل اول انقلاب است، به عنوان یک نمونه موفق از شعر اجتماعی دهه شصت قابل بررسی است. سلمان در این سروده پرتپش و موضع مند، هنرمندانه به ترسیم سیمای سیاه و غیرانسانی جامعه «ارباب و رعیتی» پرداخته است. وی که خود یکی از زخم خوردگان نظام ستمشاهی است، در «زمزمه جویبار» به تداوم حاکمیت ارزش های پوسیده ارباب و رعیتی در جمهوری نوپای اسلامی که برای تحقق «عدالت علوی» بنا شده، شدیداً معترض است:
«چرا عبدالله به شهر نیاید؟ ر وقتی ارباب به ناموسش چشم دارد ر مادر می گوید: ر چرا هنوز حق با ناصرخان است؟! ر چرا سهم عبدالله ر جریب جریب زحمت است و حسرت ر و سهم ناصرخان ر هکتار هکتار محصول است و استراحت؟ ر مگر عبدالله، زیر بوته به عمل آمده است ر که صاحب هیچ زمینی نیست؟ ر پس چرا عبدالله فقط کاشتن را بلد است ر و ارباب برداشتن را؟ ر ما در مقابل آمریکا ایستادیم ر اما چرا هنوز کیومرث خان خرش می رود؟!»
(هراتی، سلمان، ۱۳۶۸، دری به خانه خورشید، تهران، انتشارات صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، سروش)
و اما شعر دفاع مقدس در دوره بعد از جنگ به دو شاخه تقسیم میشود:
۱ـ شعر رسمی و سفارشی
۲ـ شعر غیررسمی و خودجوش
منظور از شعر رسمی و سفارشی در این دوران، شعری است که به نوعی گزارشگری و تاریخ نگاری میپردازد و فراز و نشیبهای جنگ هشتساله را به صورت مستند و با ذکر عملیات، مناطق عملیاتی و ادوات و ابزار نظامی و جنگی با بیانی آهنگین و منظوم، به روایت مینشیند. سفارشدهندگان اینگونه از شعر معمولاً نهادها و ارگانهای دولتی و نیمهنظامی هستند که با دغدغه ثبت تاریخ دفاع مقدس در این وادی گام برمیدارند و برای ماندگاری این تاریخ پرافتخار، شاعران را به یاری میطلبند.
در این گونه از شعر، ما شاهد خلق آثاری هستیم که بیشتر جنبه کاربردی دارند و به اقتضای سفارشی بودن، کمتر از جوهره ناب شعری برخوردارند. مصداق شاخص این شعرها، مثنویهای سرداران است که به انگیزه برپایی کنگره سرداران شهید به شاعران انقلاب سفارش داده میشود. از حق نباید گذشت که هرچند زبان شاعران در این مثنویها در پارهای از موارد به ناگزیر و به ضرورت، به تاریخنگاری و گزارشگری باز میشود، ولی در مجموع، فرازهای شاعرانه و درخشان در این آثار کم نیست. چرا که سرایندگان این مثنویها، شاعرانی از نسل اول و دوم انقلابند که کارآمدی و توانمندی خود را در عرصه شعر با صلابت و حماسی دفاع مقدس به اثبات رساندهاند. به عنوان نمونه،بخشی از مثنوی«عبور از صاعقه»، سروده شاعر متعهد و توانمند انقلاب «حسین اسرافیلی» را از مجموعه مثنوی سرداران با هم زمزمه میکنیم:
کجاییـد خـوبان گلچیـن شده؟ که از خونتان عرش آذیـن شـده
کجاییـد ای ســـروهای بلنـد؟ بـه طوف شما، جنگل احرام بند
چه کردید با صخره و کوهسار؟ هلا، مـاه و خـورشیدتان وامدار!
شفق شرمگین از شط خـونتـان فـلـق، لیــلیآوای مجنـونتــان
هلا! عاشــقان جگر ســوختـه بر آتـش زده، بال و پَر سوخـته
چه گفتید با زخـم در کـارزار؟ که شد آفتاب این چنین شرمسار
(حسین اسرافیلی، عبور از صاعقه، ص۵۸)
در شاخه دوم شعر دفاع مقدس بعد از جنگ(شعر غیررسمی و خودجوش)، کمکم شاهد پیدایش و شکلگیری جریانی هستیم که بعدها توسط منتقدین و کارشناسان ادبی«شعر حسرت و اعتراض» نام میگیرد. شعرهایی که ذیل این عنوان قرار میگیرند، عموماً شعرهایی با مضامین تند سیاسی و اجتماعی هستند که در آنها شاعر، افق نگاه خود را به سراسر مرز ایران گسترش داده و به تحلیل شرایط فرهنگی ـ سیاسی بعد از جنگ پرداخته است.
شعر شاعران این دوره، شعری است که در میدان جنگ «فقر و غنا» و در زمانه کمرنگ شدن ارزشهای انقلاب، اعلام موجودیت میکند. شعری حیرتزده، پرخاشگر و معترض. معترض به استحاله فرهنگی، معترض به تبعیض و نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی، معترض به احیای فرهنگ سرمایهسالاری و افزایش فاصلههای طبقاتی در جامعه، معترض به اشرافیگری و تجملگرایی، معترض به خاموشی و فراموشی مردان جبهه و جنگ و بازماندگان شهدا و…
بدیهی است که شعری از این جنس، چندان مورد استقبال و توجه مسئولان و متولیان امر قرار نمیگیرد، مسئولانی که خود در به وجود آمدن این وضعیت و دامن زدن به آن، بیتقصیر نیستند. ولی علیرغم بیاعتنایی و سکوت مسئولان، اینگونه از شعر به خاطر برخورداری از ویژگیهایی چون سادگی، صداقت، صراحت، جسارت و همزبانی با مردم، شدیداً مورد استقبال عمومی قرا میگیرد و مردم بر پیشانی آن مٌهر تأیید میزنند. همین توجه و استقبال عمومی باعث میشود که شاعران اینگونه شعرها، با جسارت و اعتماد به نفس بیشتری در این عرصه گام بردارند و برای واگویه دردهای اجتماعی و ترجمان زخمهای نسل جبهه و جنگ، از یکدیگر سبقت بگیرند.
در واقع، شاعرانی که بعد از جنگ با این رویکرد به سرودن شعر پرداختند، شاعران آرمانگرایی بودند که با شاخکهای حساس خود، صدای بازگشت ابتذال و انحطاط را میشنیدند و با توسل به این شگرد میخواستند جامعه را از
فرو افتادن در باتلاق «روزمرگی»و «روزمره گی» برهانند و آن را همچنان در صراط مستقیم آرمانگرایی و رسالتمداری به پیش ببرند. در واقع از این شاعران باید به عنوان شهیدان شاهد «عدالت» نام برد. شاعرانی چون: احمد زارعی، سیدحسن حسینی، قیصر امینپور، محمد رضا عبدالملکیان، سید عبدالله حسینی، علیرضا قزوه، سیدضیاءالدین شفیعی و ….
قیصر امین پور، پرچمدار مبارزه با روزمرگی
«قیصر امینپور» جزو نخستین گروه از شاعرانی بود که در دوره انفعال، از معبر «مقاومت مثبت» زبان به اعتراض گشود و زنگ خطر ظهور پدیده «روزمرگی» را زیر گوش فطرت خوابآلوده جامعه به صدا درآورد. قیصر، ما را دیگربار به «خویشتن خویش» ارجاع داد تا در فتنهخیز حوادث و آوار ناکامیها و نامرادیهای اجتماعی، هویت انسانی خویش را از یاد نبریم؛ زندگی را لب طاقچه «عادت» به فراموشی نسپاریم و سرنوشت خود را به «هرچه باداباد» پیوند نزنیم، تا روزی در رهگذر لحظههای تکراری، ناممان در ستون «تسلیتها» برای آیندگان به یادگار بماند!
خستهام از آرزوها، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری
لحظههای کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی، زندگیهای اداری
آفتاب زرد و غمگین، پلههای روبه پایین
سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری
با نگاهی سرشکسته، چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری
صندلیهای خمیده، میزهای صف کشیده
خندههای لب پریده، گریههای اختیاری
عصر جدولهای خالی، پارکهای این حوالی
پرسههای بیخیالی، نیمکتهای خماری
رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم
شنبههای بیپناهی، جمعههای بیقراری
عاقبت پروندهام را با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی، باد خواهد برد، باری
روی میز خالی من، صفحه باز حوادث
در ستون تسلیتها، نامی از ما یادگاری
خیابان هاشمی، مانیفست ساده زیستی
شعر«خیابان هاشمی» که می توان از آن به عنوان «مانیفست ساده زیستی» نام برد، سروده شاعر نام آشنای انقلاب محمد رضا عبدالملکیان از دیگر شعرهای عدالت محور است که در کارنامه شعر اجتماعی انقلاب اسلامی از تشخصی ویژه برخوردار است. فرازی کوتاه از این شعر را با هم می خوانیم:
خیابان هاشمی
خیابانی که مبل، در آن نمایشگاهی ندارد
و ساندویچ فروشی هایش
همیشه در غربت و کسالت زندگی کرده اند
خیابان ازدحام نانوایی ها
خیابانی که شیرینی دانمارکی نمی خرد
خیابانی که جین نمی پوشد
خیابانی که کراوات نمی زند
خیابانی که مژه های طبیعی را دوست دارد
خیابانی که لباسش را از تعاونی ها می خرد
خیابانی که لباس تنش را
برای سیل زدگان می فرستد
خیابان پیکان های مُسن
خیابان هُل دادن ژیان
خیابانی که بنز و بی.ام.و، با هراس تمام
از تیررس نگاهش می گریزند…
منظومه مُرداب ها و آب ها
یکی دیگر از شاخصترین شعرهایی که در آن روز و روزگار به خاطر برخورداری از همین ویژگیها گُل کرد و مورد استقبال عمومی قرار گرفت، مثنوی «مرداب ها و آب ها» سروده زنده یاد«سید حسن حسینی» بود که در اینجا برای تجدید خاطره، بخشی از این شعر ارزنده و تأثیرگذار را با هم میخوانیم:
ماجرا این است: کم کم کمیّت بالا گرفت
جای ارزش های ما را ، عرضه کالا گرفت
احترام “یا علی” در ذهن ِ بازوها شکست
دست ِ مردی خسته شد ، پای ترازوها شکست
فرق مولای عدالت ، بار دیگر چاک خورد
خطبه های آتشین ، متروک ماند و خاک خورد
زیر باران های جاهل ، سقف تقوا نم کشید
سقف های سخت، مانند مقوا نم کشید
با کدامین سِحر، از دل ها محبت غیب شد؟
ناجوانمردی هنر ، مردانگی ها عیب شد
خانه دل های ما را عشق، خالی کرد و رفت
ناگهان برق محبت ، اتّصالی کرد و رفت
سرسرای سینه ها را رنگ خاموشی گرفت
صورت آیینه، زنگار فراموشی گرفت
باغ های سینه ها از سروها خالی شدند
عشق ها خدمتگزار پول و پوشالی شدند
از نحیفی پیکر عشق ِ خدایی دوک شد
کلّه احساس های ماورایی پوک شد
آتش بی رنگ در دیوان و دفترها زدند
مُهر “باطل شد” به روی بالِ کفترها زدند
اندک اندک قلب ها با زرپرستی خو گرفت
در هوای سیم و زر گندید و کم کم بو گرفت
غالباً قومی که از جان زرپرستی می کنند
زمره بیچارگان را سرپرستی می کنند
سرپرست ِ زرپرست و زرپرست ِ سرپرست
لَنگی ِ این قافله تا بامداد محشر است
از دیگر شعرهای شاخص ژانر اعتراض، شعر«مولا ویلا نداشت» سروده شاعر دردآگاه«علیرضا قزوه» بود که بعدها به همراه تعدادی دیگر از شعرهای اجتماعی ـ سیاسی او در مجموعه«از نخلستان تا خیابان» به دست چاپ سپرده شد. بازخوانی فرازی از این شعر خالی از لطف نیست:
مولا، ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ میبست
امام سیبزمینی میخورد
البته به شما توهین نشود
بعضی برای جنگ شعار میدهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه میروند!
(مولا، ویلا نداشت، علیرضا قزوه، چاپ اول، صص ۱۰۷ تا۱۰۹)
شعر اجتماعی، در دهه هشتاد
در دهه هشتاد، شاهد ظهور نسلی دیگر از شاعران جوان آرمانخواه و عدالت طلب در عرصه شعر انقلاب اسلامی هستیم. شاعران جوان و پرشوری که با شبچراغ رهنمودهای حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در مسیر عدالت جویی گام
بر می دارند. سروده های این شاعران، مبتنی بر «نقد درون گفتمانی» و به نیت اصلاح و سامان بخشیدن به نابسامانی ها و ناهنجاری های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. علی محمد مؤدب، محمد مهدی سیار، میلاد عرفان پور و علی داودی را می توان به عنوان نمایندگان شاخص شعر اجتماعی دهه هشتاد معرفی کرد.
در مجموعه شعر«رودخوانی»سروده محمد مهدی سیار، جنسِ غزل «میراث» از جنس شعر اعتراض است. در آیینه این غزل خوش پرداخت می توان سیمای «اعتراض شیعی» را به روشنی به تماشا نشست:
ای دل تو که مستی – چه بنوشی چه ننوشی -
با هر میٍ نا پخته نبینم که بجوشی
این منزل دلباز نه غصبی ست، نه وقفی
میراث رسیده ست به ما خانه به دوشی
دلسردم و بیزار از این گرمی بازار
غم های دم دستی و دل های فروشی
رفته است ز یاد آن همه فریاد و نمانده ست
جز چند اذان؛ چند اذانِ در گوشی
نه کفر ابوجهل و نه ایمان ابوذر
ماییم و میانمایگی عصر خموشی
ما شاعرکان قافیه بافیم و زبان باز
در ما ندمیده ست نه دیوی، نه سروشی
«سیار»درآخرین شعر این دفتر نیز که یک رباعی اجتماعی است، بغض «هنوز و همیشه» شاعران آرمانخواه شیعی را که «عدالت» است، با تلخندی جگرسوز فریاد می کند:
این بسته کمر یکسره در خدمت ما…
آن خسته جگر در طلب راحت ما…
از «عدل» هزار قصه گفتند؛ ولی
جز «قسط» نشد آخر سر قسمت ما!
علی محمد مؤدب از دیگر شاعران آرمانخواه و دردآشنای روزگار ماست. شاعری که در«اعترافات تکان دهنده» خویش – خارج از چهارچوب های استاندارد شعر – مظلومانه، بغض های در گلو شکسته اش را در گوش زمین و زمان فریاد کرده است. وی برای روشن شدن اذهان در پانوشت این شعر آورده است: «اینها را شعر حساب نمی کنم، میخواهم حرفی بزنم!»
بیکارم من میفهمی؟
بیکارم و از هیچ رنگی، حقوق نمیگیرم
پدرم بیمار است
هفتاد و پنج ساله
و در بوستانهای مشهد بازنشسته نیست
(مجبورم بگویم کار میکند
و صاحب کارها حق بیمهاش را نریختهاند
امیرحسین شش ساله است و کفش ندارد
پدرش، دوازده سال پیش معتاد شده است
وقتی که شانزده ساله بوده است
-با عرض معذرت از مجید مجیدی!-
مجبورم بگویم مهدی بیستو پنج سالش است
اما هنوز فلج اطفال رهایش نکرده!
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید