1397/5/9 ۱۲:۰۵
«عزیز تنها» ٤٦ سال دارد و حدود ٤٠ سال است كه دوتار مینوازد. او نخستین زخمههای دوتار را از پدرش آموخت و پس از آن، در محضر بسیاری از استادان موسیقی مقامی تربت جام مشق موسیقی كرد، ١٣٦٧ به گروه موسیقی شیخ جام راه یافت كه سالها در آن نامدارترین گروه موسیقی در شرق خراسان بود. همكاری ٣٠ ساله عزیز تنها با استادان بنام موسیقی مقامی، از او یك دوتارنواز تمامعیار ساخته است.
موسیقی مقامی در سراشیبی ابتذال
حسن احمدیفرد: «عزیز تنها» ٤٦ سال دارد و حدود ٤٠ سال است كه دوتار مینوازد. او نخستین زخمههای دوتار را از پدرش آموخت و پس از آن، در محضر بسیاری از استادان موسیقی مقامی تربت جام مشق موسیقی كرد، ١٣٦٧ به گروه موسیقی شیخ جام راه یافت كه سالها در آن نامدارترین گروه موسیقی در شرق خراسان بود. همكاری ٣٠ ساله عزیز تنها با استادان بنام موسیقی مقامی، از او یك دوتارنواز تمامعیار ساخته است.
نوازندگی در آلبومهای «پیوند عشق»، «گلزار»، «جام احمد» و «در قفس»، نوازندگی و دستیاری آهنگساز در آلبوم «سرو خرامان» اثر استاد محمد حقگو و نوازندگی و آهنگسازی در آلبوم «یار گلكم» از جمله فعالیتهای اوست. او علاوه بر اینها، در ساخت برخی قطعات موسیقی در صدا و سیما نیز فعال بوده است. همكاری با استاد مرحوم جلال ذوالفنون، از دیگر افتخارات اوست. عزیز تنها مولف نخستین كتاب آموزش كلاسیك دوتار به روش نتنویسی و نیز مدیر نخستین آموزشگاه موسیقی مقامی در تربت جام است.
ساخت «دوتار باس» از دیگر ابداعات و فعالیتهای هنری عزیز تنهاست. دوتار باس، دو اكتاو بمتر از دوتار است و در گروهنوازیها استفاده میشود. او خردادماه امسال، در مهمانی افطاری رییسجمهور با اهالی فرهنگ، در كنار استاد عبدالعزیز احمدی از خوانندگان پیشكسوت موسیقی مقامی تربت جام، به نوازندگی پرداخت.
******
موسیقی مقامی حاصل خلاقیت و هنر هنرمندان در دورههای گذشته و نیز واكنش آنها به اتفاقات مهم روزگارشان بوده است، چرا در دهههای اخیر مثلا در ٥٠ سال گذشته نغمه یا ملودی مانایی به گنجینهای كه از گذشتگان به ما رسیده اضافه نشده است؟ آیا این اتفاق نمیتواند نشانهای از ایستایی و عدم پویایی موسیقی مقامی خراسانزمین باشد؟
با این نگاه موافق نیستم؛ هرچند من هم بر لزوم نوآوری در عرصه موسیقی مقامی تاكید دارم. اینكه نغمه مانایی خلق شده یا نه، نمیتواند معیار دقیقی برای قضاوت درباره پویایی یا ایستایی موسیقی مقامی باشد. موسیقی مقامی حاصل ١٠ سال و ٢٠سال و ٥٠ سال نیست. موسیقی مقامی هر منطقه، عصاره تاریخ آن منطقه است. این موسیقی حاصل صدها سال فعالیت هنرمندان و نوازندگان و خوانندگان و سرایندگان است. این ملودیها، نسل به نسل و سینه به سینه صیقل خورده تا به شكلی كه امروزه در دست من و شماست، در آمده است.
حتی گاهی ممكن است در این سیر تاریخی، به دلیل وجود سلیقه و احساس متفاوت در هنرمندی، مقامها به كلی تغییر كرده باشند به گونهای كه هیچ شباهتی به مقام اولیه نداشته باشند. امثال این اتفاقات را میشود در موسیقی مقامی خراسانزمین دید. اصلا برای همین است كه مثلا مقام «نوایی» كه استاد مرحوم غلامعلی پورعطایی اجرا كرده، با نوایی استاد عثمان محمدپرست، متفاوت است؛ یا مقام «اشترخجو» عبدالله سروراحمدی، متفاوت از اشترخجوی برخی دیگر از استادان است.
علاوه بر این، این طور هم نیست كه در این سالها چیزی به این گنجینه اضافه نشده باشد. درواقع آن فرآیندی كه موسیقی مقامی طی كرده و به امروز رسیده، همان فرآیند، امروز هم بر آن حاكم است. یعنی نوازندگان و خوانندگان هر منطقه به این گنجینه غنی، ملودیهایی اضافه كردهاند. وقتی به آثار استادانی مثل مرحوم نورمحمد درپور یا مرحوم پورعطایی یا مرحوم سروراحمدی مراجعه میكنیم، میبینیم كه آنها بر اساس اصالتهای موسیقی منطقه و بر اساس خلاقیتهای فردی، ساختههایی نو داشتهاند. البته طبیعی است كه این نوآوریها هنوز به اندازه خود مقامها، شكل یافته و شناخته شده و صاحبنام نباشند؛ اما یقین دارم در سالهای بعد، از دل همین نوآوریها، نغمات و مقامهای جدیدی خلق خواهد شد.
درست است. در سالهای اخیر نوآوریهایی در عرصه موسیقی مقامی به صورت پراكنده انجام شده؛ از بازخوانی برخی ملودیها در فضاهای جدید آوازی و نیز تركیب سازهای كهن با ساز جدید، یا گروهنوازیها و تلفیق قطعات و نغمات و... اما آیا این دست نوآوریها میتواند افقهای تازهای پیش روی موسیقی كهنسال مقامی قرار بدهد؟
حتما میتواند اما ظرف زمانی خودش را لازم دارد. به هر حال ایرادی ندارد كه ما نوآوریهایی در این زمینه داشته باشیم همان طور كه نسلهای پیش از ما آثاری خلق كردهاند و در قالب موسیقی مقامی به ما رسیده، ما هم میتوانیم آثاری را به این گنجینه اضافه كنیم. مقدمهاش هم همین نوآوریهاست. این نوآوریها حتما هم با آزمون و خطا همراه است.
متاسفانه كسانی هستند كه بهشدت در این مورد تعصب به خرج میدهند تا هیچ اثری در این حوزه تولید نشود و در واقع هیچ ملودی تازهای در حوزه موسیقی مقامی ساخته نشود. اتفاقا این تفكر باعث درجا زدن و در نهایت نابودی موسیقی مقامی ما خواهد شد. اگر میخواهیم صرفا همین مقامها باقی بماند، خب میتوانیم تمام آنها را ثبت و ضبط و آرشیو كنیم؛ یا حتی به صورت مكتوب دربیاوریم تا خطر از بین رفتن آنها مرتفع شود؛ اما به نظرم این، اسمش حراست از موسیقی مقامی نیست.
واقعیت این است كه نمیتوانیم جوان هنرمند امروزی را كه با تنوع و تكثر در موسیقی رو به رو است، مجبور كنیم كه در تمام عمرش فقط و فقط همین چند مقام را اجرا كند. نمیتوانیم جلوی خلاقیت او را بگیریم و نگذاریم در این حوزه ساختههایی داشته باشد. هرچند لازم است از او بخواهیم تا بر اساس موسیقی منطقه خود و با حفظ اصالتهای همان منطقه، ملودی و قطعه جدید بسازد.
خوشبختانه در چند جشنواره اخیر خصوصا جشنواره موسیقی نواحی كه در كرمان برگزار شد، نوآوری در موسیقی مناطق آن هم با توجه به حفظ اصالتها مورد تاكید بود كه خب این نگاه، قدم مهمی در این حوزه است. در مورد تركیب سازهای كهن و سازهای جدید هم به نظر من این دست كارها باعث معرفی موسیقی مقامی خراسان خواهد شد.
خود من با همین هدف در چند كنسرت و اجرا یا در تولید آثار صوتی با استادان بزرگی مانند مرحوم جلال ذوالفنون، مرحوم بیگلری پور رهبر اركستر سمفونیك صدا و سیما، داریوش خواجهنوری، حسامالدین سراج، محمد حقگو و... همكاری داشتم. از نگاه من، این كار، معرفی موسیقی مقامی در ساحتی وسیعتر است.
آیا این تلاشها توانسته موسیقی مقامی را مثل گذشتهها، به زندگی مردم برگرداند؟
این، بحث دیگری است كه باید از آن با عنوان «بحران مخاطب» یاد كرد. گرایشهای موسیقایی مردم تغییر كرده است. بد یا خوب، این اتفاق مهمی است. در قدیم همه اهالی تربت جام و تایباد و باخرز، فقط و فقط شنونده سرنا و دهل و دوتار بودهاند اما الان در همین منطقه، خیلی از جوانها گیتار میزنند. در تربت جام تا همین دهههای گذشته، سرنا و دهل جزو ثابت مجالس عروسی بود. حالا كمتر مجلسی هست كه در آن سرنا و دهل باشد. در عوض سازهای الكترونیك جای سازهای كهن را گرفته است. واقعیت آن است كه آنها دیگر مثل گذشته به موسیقی خودشان كه برخاسته از فرهنگ و باورهای خودشان است، اهمیت نمیدهند. من این را نمیپسندم اما به هر حال وضعیتی است كه حاكم است. این البته یك وضعیت عمومی است و لزوما به پویایی یا عدم پویایی موسیقی مقامی ربط ندارد. موسیقی سنتی هم به همین بحران مخاطب دچار است.
اساسا موسیقی مقامی در روزگار ما كه روزگار تنوع و تكثر در موسیقی است، چقدر مخاطب دارد و آیا راهكارهایی وجود دارد تا این موسیقی كهن مخاطبان بیشتری پیدا كند؟
با وضعیت فعلی مخاطب چندانی در این حوزه نیست؛ مگر اینكه با حفظ اصالتها و بر اساس تم و ریتمهای متنوع مقامها، كارهای جدیدتری ساخته شود تا با مخاطب امروزی ارتباط بهتری برقرار كند. واقعیت این است كه در این روزگار سلیقه مردم عوض شده و به سمت یك نوع سلیقه مبتذل در حال حركت است. همان طور كه گفتم بسیاری از مردم دیگر زیاد سراغی از موسیقی مقامی یا حتی موسیقی سنتی خود نمیگیرند و این در كنسرتها و اجراهای عمومی این نوع موسیقی، كه دیگر به ندرت برگزار میشود، مشخص است و حتی موسیقی سنتی ما هم در مقام مقایسه با موسیقی امروزی، دچار مشكل است. همینجا این را هم بگویم كه به اعتقاد من، سوای هنرمندان موسیقی مقامی، دیگر هنرمندان عرصه موسیقی به ویژه آهنگسازان هم در قبال این گنجینه ارزشمند وظیفه دارند. موسیقی مناطق مانند گنجینهای ارزشمند برای آهنگسازان است. موسیقی محلی و مقامی مناطق همیشه دستمایه خوبی برای بسیاری از آهنگسازان جهت ساخت آثارشان بوده و هست، لذا وظیفه همه ما است تا برای حفظ این گنجینه تلاش كنیم.
اما به هر حال موسیقی مقامی حاصل جزیرههای فرهنگی است. حالا كه این جزیرهها با سیطره فرهنگ مركزی در حال رنگ باختن است، آیا هنوز میشود به بقای موسیقی مقامی امیدوار بود؟
اگر بخواهیم كاملا اصالتهای موسیقایی منطقه حفظ شود باید از نفوذ بیش از حد سایر فرهنگها در این حوزه جلوگیری كنیم. مگر اینكه با توجه به حفظ اصالتها، بخواهیم از سایر مناطق برای زیبایی و رنگآمیزی مقامها استفاده كنیم؛ مانند گروهنوازیها كه در موسیقی مقامی خراسان نبوده اما در حال حاضر با الگوبرداری از سایر مناطق، گروههای بسیاری تشكیل شده است. همین خودش قدم بسیار مهمی در بسط و توسعه موسیقی مقامی است. نوازندگان زیادی در این چند دهه به وجود آمدهاند و دور هم نشستهاند و مقامها را به صورت گروهنوازی اجرا كردهاند و باعث شدهاند كه بسیاری از جوانان و نوجوانان به سازهای مقامی خراسان رو بیاورند. به هر حال، موسیقی مقامی هم برای بقا، ناچار است با شرایط روز انطباق نسبی پیدا كند. این اتفاق حتما در گذشتهها هم برای موسیقی مقامی رخ داده است.
دولتی شدن هنر، چه نقشی در این آسیبها داشته است؟ به هر حال مدتهاست كه هنرمندان موسیقی مقامی به جای حضور در بین مردم، صرفا در جشنوارههای موسیقی مجالی برای ارایه هنرشان دارند.
آن چیزی كه از آن به عنوان دولتی شدن هنر یاد میكنید هم به نظرم جزیی از واقعیت امروز جامعه و هنر است و نمیشود فقط به عنوان یك آسیب از آن یاد كرد. هنرمندان موسیقی مقامی در گذشته، به دو دسته تقسیم میشدند، دسته اول كسانی بودند كه بیشتر برای دل خودشان مینواختند یا میخواندند. مثلا امكان داشت هنرمند برای تامین معاش خود و خانوادهاش، دامپروری یا كشاورزی كند یا شغل دیگری داشته باشد. اینها عموما برای خودشان در تنهایی یا برای رفع خستگی كار یا در جمعهای خانوادگی یا دوستانه برای سرگرمی و گذران وقت، آوازی میخواندند یا نغمهای مینواختند. یا اگر هنرمند مشهورتری بود، اهالی آن روستا بعد از كار روزانه گرد این نوازنده و خواننده جمع میآمدند و به اشعار و منظومهخوانی او گوش فرا میدادند. بیشتر نوازندگان دوتار و خوانندگان در گذشته در این گروه قرار میگرفتند. آنها هیچوقت از ساز و آوازشان به عنوان منبع درآمد استفاده نمیكردند. در حال حاضر هم هنرمندانی از این دسته در جشنوارهها و اجراها حضور دارند.
اما دسته دوم هنرمندانی بودند كه منبع درآمدشان از هنرنمایی و نوازندگی در محافل و جشنها بود. نوازندگان سازهای میدانی مثل سرنا و دهل از این جمله بودند. این هنرمندان از طرف مردم دعوت میشدند تا در مراسم شادی آنها حضور داشته باشند و دستمزد نیز دریافت میكردند یا گاهی اینها به روستاها یا چادرنشینیهایی كه در آن زمان بود حضور پیدا كرده و با نوازندگی برای آنها باعث شادی آنها میشدند یا مراسم مختلفی از مراسم آیینی گرفته تا جشن ازدواج و ختنهسورانی را برگزار میكردند. اهالی هم دستمزدی را برای آنها در نظر میگرفتند و زندگیشان از همین راه تامین میشد. در روزگار ما، بحران مخاطب هر دو دسته را فرا گرفته و دسته دوم را بیشتر.
مثلا در روزگار ما، سرنا و دهل و هنر باستانی سرنانوازی و دهلنوازی، به طور جدی در خطر نابودی قرار گرفته است. این سالها نوازندگان سرنا و دهل كه روزگار خود را با مجالس مردمی میگذراندهاند، بیكار شده و دیگر منبع درآمدی ندارند. نتیجه این وضعیت، بیانگیزه شدن نوازندگان این سازها و كمكم نابودی یك میراث چند هزار ساله است. حالا اگر جشنوارههای موسیقی محلی مناطق كه هر چند وقت یك بار برگزار میشود هم نباشد، هنرمندان دیگر هیچ انگیزهای برای كار كردن در این حوزه نخواهند داشت.
چند ماه قبل هفت گروه از هنرمندان بنام خراسانی برای اجرایی در تهران با نام «شبهای موسیقی خراسان» دور هم جمع شدند. قرار بود كار گروهها در هفت سئانس اجرا شده و همچنین تجلیلی از استاد عثمان محمدپرست، نوازنده شهیر خراسانی نیز در این اجراها انجام گیرد؛ اما از مجموع ظرفیت دو هزار و صد نفره سالن تنها و تنها هفت بلیت فروخته شد و این برنامه با لغو اجرای گروهها پایان یافت. این وضعیت مردمی موسیقی است. این یعنی غربت موسیقی خراسان در بین مردم؛ یعنی نابودی میراث كهنی كه مانند اسب زخم خورده، طول تاریخ را طی كرده و به ما رسیده است. نمیخواهم از مردم بد بگویم اما بد یا خوب، حمایتهای دولتی فعلا این اسب را زنده نگه داشته است.
منبع: روزنامه اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید