کیش و مات مهره ها / محمد مهدی عبدخدایی

1397/4/30 ۱۰:۰۳

کیش و مات مهره ها / محمد مهدی عبدخدایی

شروع اختلافات بین آیت‌الله کاشانی و دکترمحمد مصدق به بعد از قیام 30 تیر سال 1331 بازمی گردد. با توجه به پیشینه ارتش نوین در ایران، به صورت سنتی، ریاست ستاد ارتش و عمده فرماندهان نظامی کشور هوادار دربار و شاه بودند با این حال مصدق به گمان کنترل توان و نفوذ ارتش در امور کشور، خواستار در اختیار گرفتن وزارت دفاع شده، در دیدار محمد رضا پهلوی درخواست می‌کند تا اختیار وزارت دفاع به او سپرده شود.

 

شروع اختلافات بین آیت‌الله کاشانی و دکترمحمد مصدق به بعد از قیام 30 تیر سال 1331 بازمی گردد. با توجه به پیشینه ارتش نوین در ایران، به صورت سنتی، ریاست ستاد ارتش و عمده فرماندهان نظامی کشور هوادار دربار و شاه بودند با این حال مصدق به گمان کنترل توان و نفوذ ارتش در امور کشور، خواستار در اختیار گرفتن وزارت دفاع شده، در دیدار محمد رضا پهلوی درخواست می‌کند تا اختیار وزارت دفاع به او سپرده شود. شاه این خواسته را رد کرده و در مقابل مصدق از مقام نخست‌وزیری استعفا می‌دهد. شاه با پذیرش استعفای او، با وجود میل باطنی در ۲7 تیر ۱۳۳۱ فرمان نخست‌وزیری «احمد قوام» را صادر می‌کند که مخالفت نیروهای موسوم به ملی و نیروهای فعال مذهبی با این انتصاب را در پی داشت. بین «آیت‌الله کاشانی» و احمد قوام السطنه کدورت پیشینی وجود داشت زیرا سال‌ها پیش به دستور قوام بود که دستگیر و تحویل انگلیسی‌ها شده، به زندان افتاده بود. همین امر باعث سردی روابط بین این دو بود. محمد رضا پهلوی با قبول استعفای مصدق، مرتکب دو اشتباه بزرگ شد: نخست آنکه کنار گذاشتن رئیس دولت در آن زمان به صلاح کشور نبود و دومین اشتباه انتخاب فردی چون احمد قوام برای نخست‌وزیری بود که مدت زیادی از صحنه سیاسی کشور دور مانده بود. قوام شناخت مناسبی از تغییرات جامعه ایران آن روز نداشت و درک نمی‌کرد که در سال 1331 نمی‌توان بسان سال‌های پیشین، با قلدرمآبی برنامه‌های خود را پیش برد. او نه تنها نسبت به جایگاه ویژه آیت‌الله کاشانی در میان توده مردم بی‌توجه بود؛ بلکه از میزان همکاری و همراهی کاشانی با مصدق آگاهی نداشت و تصور می‌کرد به آسانی می‌تواند این دو را از میدان رقابت سیاسی بیرون کند اما خیلی زود با موجی از اغتشاشات مواجه شد که همه تصورات او را بر باد داد.مهم‌ترین اشتباه تاریخی او در این زمان صدور اعلامیه «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» بود که از رادیو پخش شد. به‌دنبال پخش این اطلاعیه بود که آیت‌الله کاشانی در روز 29 تیر ماه با صدور اعلامیه‌ای، مردم را به قیام فراخواند و به خروش آورد. جو جامعه چنان به هیجان آمده بود که روز بعد شاه به علت عدم اتکای به نفس، با عزل قوام السلطنه، ضمن موافقت با واگذاری وزارت دفاع به مصدق، او را از نو به صدارت برگرداند.

آیت‌الله کاشانی، مصدق را در ابتدا قانونمدار می‌دانست، به همین جهت در اوایل نهضت با پیشنهاد و حمایت او بود که مصدق در جایگاه رهبری سیاسی تثبیت شد. این آیت‌الله کاشانی بود که در ابتدا پیشنهاد نخست‌وزیری مصدق را به جبهه ملی داد و چنانچه حمایت‌های او نمی‌بود مسلماً مصدق نمی‌توانست به چنان مقامی دست یابد. در اوایل نهضت هم با او در یک راستا قرار داشت اما زمانی که احساس کرد حرکت مصدق و دولت او سمت و سویی دیگر یافته، بین او با دولت ملی و شخص مصدق زاویه افتاد. این سیاست‌ها و اقدامات مصدق بود که زمینه را برای کودتا و بازگشت شاه فراهم کرد. با این حال لازم است بپرسیم که به فرض بازنگشتن شاه؛ مگر مصدق توانایی اداره کشور را داشت؟ دولت ملی برای اداره حکومت برنامه و مدلی نداشتند. در ماجرای سی تیر باید به نقش احزاب و گروه‌های سیاسی نیز توجه ویژه داشت. چنانکه حزب توده با صدور اعلامیه‌ای تظاهرات 28 تیرماه را آغاز می‌کند. روز 30 تیرماه، با کشته شدن امیر بیجار از اعضای حزب زحمتکشان ملت ایران و ظاهراً چند نفری از اعضای حزب توده و تعدادی از نیروهای مذهبی نزدیک به آیت‌الله کاشانی، احزاب کوچک و بزرگ دیگر نیز با اقشار مردم همراه شده و بر دامنه اعتراضات بسرعت اضافه می‌شود. تظاهرات در بعدازظهر 30 تیرماه به اوج خود می‌‏رسد به گونه‌ای که به شخص شاه اطلاع داده می‌شود اوضاع ممکن است از کنترل خارج شود. شاه هنوز شخص ‏پخته و کارکشته‌‏ای نبود و بر خلاف پدر، خیلی زود خودش را می‌‏باخت.

داریوش فروهر برای من تعریف کرد: ما صبح روز 30 تیر به خانه آیت‌الله کاشانی رفتیم. 5تومان به سیدی دادیم تا نقش جنازه‌ای را بازی کند. او را روی در چوبی مغازه‌ای گذاشتیم و از منزل کاشانی در پامنار به سمت میدان بهارستان حرکت کردیم. در طول مسیر مردم شعار می‌دادند: «از جان خود گذشتیم، با خون خود نوشتیم، یا مرگ یا مصدق» و «بیهوده مزن داد مصدق پدر ماست / این فردِ مبارز پدر و تاج سر ماست» وقتی به میدان بهارستان رسیدیم، تیراندازی شروع شد و مردم جنازه را روی زمین انداختند و فرار کردند. فردی که روی در خوابیده بود از تیراندازی ترسید و خواست فرار کند که تیر خورد و کشته شد. مردم با دیدن جسد غرق در خون، به صحنه بازگشتند و درگیری ادامه یافت. مقاومت نیروهای قوام تا ظهر روز 30 تیر ادامه داشت، ولی چون احساس کردند ممکن است حرکت مردم به سقوط شاه منجر شود، قوام‌السلطنه را برکنار و مصدق بار دیگر نخست‌وزیر شد.»

در ساعات پایانی آن روز، سرانجام دربار بازی را به مردمِ تحت رهبری آیت‏‌الله کاشانی می‌بازد، به قوام‏‌السلطنه پیغام داده می‌شود تا از پست نخست‏‌وزیری استعفا دهد. قوام‌‏السلطنه استعفا می‌دهد و شاه خود را مجبور می‌بیند تا از نو فرمان نخست‌‏وزیری دکتر مصدق را صادر کند.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: