ایران و ایرانشهر در گفت‌وگو با سید صادق سجادی

1397/4/20 ۱۳:۵۱

ایران و ایرانشهر در گفت‌وگو با سید صادق سجادی

بحث درباره ایران و ایرانشهر، این روزها یكی از اصلی‌ترین مباحث در میان روشنفكران و اندیشمندان ایرانی است. سید جواد طباطبایی از تدوین نظریه ایران می‌گوید و برخی در تقابل با او، از اعتباری بودن این مفهوم سخن به میان می‌آورند. دكتر سجادی معتقد است كه مفهوم و مصداق ایران یك تصور ذهنی نیست و اندیشه ملی ایرانی یعنی جهان‌بینی ایرانی، سابقه چند هزار ساله دارد.

 

ایران تصور ذهنی نیست

محسن آزموده / درآمد: بحث درباره ایران و ایرانشهر، این روزها یكی از اصلی‌ترین مباحث در میان روشنفكران و اندیشمندان ایرانی است. سید جواد طباطبایی از تدوین نظریه ایران می‌گوید و برخی در تقابل با او، از اعتباری بودن این مفهوم سخن به میان می‌آورند. دكتر سجادی معتقد است كه مفهوم و مصداق ایران یك تصور ذهنی نیست و اندیشه ملی ایرانی یعنی جهان‌بینی ایرانی، سابقه چند هزار ساله دارد. این مورخ برجسته در گفت‌وگوی حاضر به پیشینه ایران و دلالت‌های آن اشاره و تاكید می‌كند كه مفهوم ایران، جعل پهلوی اول نیست و بسیار ریشه دارتر و با سابقه‌تر از این حرف‌هاست. سید محمد صادق سجادی، برای علاقه‌مندان به تاریخ ایران نامی آشناست، بیش از ٣٠ سال مدیر بخش تاریخ و عضو شورای عالی علمی مركز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی بوده و نقش كلیدی و موثری در تهیه و تدوین مجموعه عظیم تاریخ جامع ایران ایفا كرده است. دكتر سجادی صدها مقاله و مدخل نوشته و غیر از تالیف كتاب‌هایی چون طبقه‌بندی علوم در تمدن اسلامی، تاریخ برمكیان و رساله اخبار برامكه، آثار ارزشمند فراوانی را تصحیح و ترجمه كرده است:

*******

 نخست بفرمایید وقتی از «ایران» حرف می‌زنیم، منظورمان چیست؟ آیا اشاره به كشوری (ملت-دولت) متاخر داریم كه در فروردین سال ١٣١٤ با تصمیم پهلوی اول با مرزهای مشخص جغرافیایی پدید آمد یا اشاره‌مان به هویتی به مراتب ریشه‌دارتر و كهن‌تر است؟

نمی دانم این قضیه نادرست كه ایران- كلمه یا اطلاق یا حتی هویت- ساخته رضاشاه پهلوی است، از كجا آمده است. متاسفانه بعضی از اشخاص صاحب وجهه علمی نیز گزارش‌های تاریخی را درست نمی‌خوانند و درباره آن تحقیق نمی‌كنند، یا متاثر از عده‌ای مغرضِ عالِم نما و كم‌مایه یا بی‌مایه می‌شوند. پهلوی اول نه كلمه ایران را ساخت، نه آن را بر سرزمین ما اطلاق كرد، نه هویت ایرانی را با این كلمه تبیین كرد و شناساند! ماجرا این است كه تا پیش از سال ١٣١٤ش و البته گاه هنوز، به پیروی از سنتی باستانی، ایران در زبان‌های اروپایی غالبا پرشیا یا پرس (پارس) خوانده و نوشته می‌شد. سبب آن هم روشن است. دو شاهنشاهی بزرگ ایرانی را تیره پارس‌های قوم ایرانی ایجاد كردند و به سبب اقتدار سیاسی و نظامی و كشورگشایی‌های‌شان، با اقوام دیگر مرتبط شدند و آن مردم ناچار در تداول خود یا نوشته‌های‌شان، از پارس و پارس‌ها سخن گفتند. مراد منابع یونانی و سریانی از پارس، پارس‌ها، آشكارا به معنی ایران و ایرانیان است. این وضع درباره غالب كشورهای اروپایی مانند فرانسه و آلمان و انگلستان و بلغارستان و كرواسی و صربستان و غیره هم صادق است. مگر مردم این كشورها را فقط فرانك‌ها، ژرمن‌ها، انگلو ساكسون‌ها، بلغارها، كروات‌ها، یا صرب‌ها تشكیل می‌دادند یا می‌دهند؟ ده‌ها قوم دیگر در این سرزمین‌ها بوده‌اند و هستند كه نام دیگر دارند. به هرحال كاری كه پهلوی اول كرد آن بود كه از بیگانگان خواست در نامه‌ها و اسناد بین‌المللی و اطلاقات دیگر از نام بس كهن ایران به جای پارس كه نام جزیی از ایران است، استفاده كنند. این نام كه در در زبان‌های اروپایی غریب نبود و بعضا ایران را با همین نام می‌شناختند، به تدریج رایج شد و عموما جای پارس را گرفت.

 

پیشینه مفهوم ایران چیست؟

كلمه ایران در كتیبه‌های باستانی و منابع بازمانده از آن ادوار به وفور آمده است و مراد از آن كشوری با مرزهای معین و هویتی مشخص و نمایان بوده است. بدیهی است كه مرزهای سیاسی در ادوار مختلف بر اثر جنگ‌ها و ظهور و سقوط دولت‌ها تغییر می‌كرده است، یعنی قلمرو دولت‌ها و سلسله‌ها انبساط و انقباض داشته است، اما مفهوم هویتی و سیاسی ایران، همیشه ایران بوده است. به همین سبب ما در تاریخ، كشوری می‌شناسیم كه مرزهایش در دوره‌های حكومت مادها و سپس پارس‌ها و جانشینان اسكندر مقدونی، یعنی هخامنشیان و سلوكیان و اشكانیان و ساسانیان و در ادوار اسلامی، متغیر بوده است، اما همواره بر آن «ایران» اطلاق می‌شده است. فرق میان ایران به عنوان یك واحد سیاسی و آنچه به درستی جهان ایرانی می‌خوانیم و حدودش بسی فراتر از آن واحد سیاسی است، همین جاست. مثلا قسمتی از شبه قاره هند، بخش بزرگِ ماوراءالنهر تا حدود چین، آسیای صغیر و قلمرو عثمانی حتی در بوسنیای اروپایی، قسمتی از قفقاز و حتی بخشی از سوریه، هیچگاه رسما در عصر اسلامی جزو خاك اصلی ایران، یا غالبا جزو واحد سیاسی ایران نبوده است اما همیشه جزو جهان ایرانی محسوب می‌شده است، یعنی ایران فرهنگی. بعضی از این سرزمین‌ها در ادواری مهم، جلوه گاه زبان و ادب ایران و فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگ ایرانی، زبان‌های ایرانی، آداب ایرانی، ادبیات ایرانی هنوز در بعضی از این سرزمین‌ها زنده است. زبان دستگاه اداری یا وجوهی از زندگی عامه، در مصر به روزگار ایوبیان و ممالیك، مشحون از كلمات و تركیبات فارسی بوده است و من در چند مقاله نسبتا به تفصیل درباره آن سخن رانده‌ام. از شبه قاره هند تا همین اواخر شاعران بزرگ پارسی‌گوی بر می‌خاستند. در آسیای صغیر در تمام دوران مغول و تیمور زبان و ادبیاتی جز زبان و ادبیات فارسی رایج نبود. سلاطین ترك عثمانی به فارسی سخن می‌گفتند و شعر می‌سرودند و مورخان و نویسندگان‌شان به فارسی تالیف و تصنیف می‌كردند و اسناد اداری‌شان به فارسی بود. زبان رسمی و اداری و فرهنگی تمام سلسله‌های ترك و مغول از غزنویان تا صفویان همواره فارسی بوده است و جالب آنكه درخشان‌ترین ادوار ادبی ایران، دوران تركان و مغولان است. از این گونه شواهد بسیار است. اینها یعنی هویت ایرانی كه در جهان ایرانی یا ایران فرهنگی قابل بحث است. اما درباره كلمه ایران باید بگویم كاربرد و اطلاق آن در عصر باستان بر كشوری كه مسكن و موطن قوم ایرانی است، محتاج اثبات نیست. شواهد و دلایل و اسناد در این باره زیاد است. مناقشه به گمانم مربوط به عصر اسلامی است كه بعضی می‌گویند، سرزمینی یا واحد سیاسی یا كشوری به نام ایران وجود نداشته است. این نیز به كلی نادرست است. (در این زمینه می‌توان به گفتار درون متن با عنوان «ایران در گذرگاه تاریخ» مراجعه كرد).

 

اهمیت پرداختن به این ایده از دید شما در چیست و چرا ما باید نسبت به آن حساس باشیم و در جهت حفظ و تقویت آن بكوشیم؟

معلوم است. طی قرن اخیر و مخصوصا بر اثر جنگ‌های جهانی و تجزیه شبه‌قاره هند و سقوط اتحاد جماهیر شوروی كشورهایی متولد شده‌اند كه پیش از آن هویت مستقل نداشته‌اند اما به وسایل مختلف برای خود پیشینه تاریخی درست می‌كنند یا صریح‌تر بگویم، جعل می‌كنند. قوم‌گرایی و نژادگرایی‌هایی مانند پان عربیسم و پان تورانیسم و غیره هم كه بخش عظیمی از قوای فكری و مادی گروهی از مردم را به خود اختصاص داده است. دانشمندان و گویندگان و عرفای بی‌مانند ایرانی مانند فارابی و ابوعلی سینا و زكریای رازی و ابوریحان بیرونی و مولانا جلال‌الدین و بسیاری دیگر را در زمره دانشمندان ترك ‌و عرب و آثار آنها را میراث فرهنگی خود شمرده‌اند. از این نوع تحریف‌ها بسیار كرده‌اند. از این سوی، مردم كهنِ فرهنگ سازِ سرزمینی كهن چون ایران با آن میراث عظیم فرهنگی كه در دنیای باستان و عصر اسلامی بعضی از نیرومند‌ترین دولت‌ها را در سطح جهان ایجاد كردند، چرا باید نسبت به نام و هویت و میراث خود سهل انگاری كنند یا بی‌اعتنا باشند و به آن جعلیات و تحریف‌ها پاسخ ندهند؟

 

عنصر قوام‌بخش و تداوم‌دهنده این ایران، در دل این تاریخ پرفراز و نشیب چیست؟ آیا این عنصر زبان است یا تلقی ویژه ایرانیان از دین اسلام است كه به خصوص بعد از صفویه، به صورت دین رسمی تشیع تبلور یافت یا مرزهای جغرافیایی آن را مشخص می‌سازد؟

این عنصر قوام بخش و تداوم‌دهنده، فقط زبان نیست؛ فرهنگ قوم كه هویت آن را شكل می‌دهد و زبان یكی از اجزای آن است و بلكه مهم‌ترین جزو آن. آداب و رسوم، ادبیات مكتوب و شفاهی، جهان‌بینی، دین و اعتقادات آیینی، روابط اجتماعی، اخلاق فردی و عمومی، اغذیه، پوشش، جشن‌ها و سوگواری‌ها و بسیاری دیگر، عناصر متعدد تداوم بخش هویت ایرانی است. همانطور كه اشاره كردم، زبان می‌تواند در سرزمینی مانند ایران كه سبب موقعیت جغرافیای سیاسی خود، همواره در سراسر تاریخ مورد هجوم اقوام مختلف بوده است، مهم‌ترین عامل هویت بخش باشد و البته هست. اما به نظرم تعبیر دقیق‌تر آن است كه بگوییم اندیشه ملی ایرانی یعنی جهان‌بینی ایرانی، سیاست و ملكداری ایرانی، هنر و ادب ایرانی... كه اساس آن سابقه چند هزار ساله دارد، مفهوم ایران و هویت ایرانی را تبیین می‌كند و تداوم می‌بخشد.

 

آنچه برخی پژوهشگران از آن به عنوان اندیشه ایرانشهری بدان اشاره می‌كنند، چیست و چه ویژگی‌ها و نشانه‌هایی دارد؟

اندیشه ایرانشهری به گمان من همان است كه بالاتر اشاره كردم. یعنی ایران و اندیشه ملی ایرانی، البته با تاثراتی كه كم و بیش و طی هزاران سال به دنبال حوادث بزرگ پذیرفته ولی اساس خود را نگاه داشته است. یعنی مفهوم ایران و ایرانی هزاران سال است كه وجود داشته و دارد. یعنی «ذات» ایران و اندیشه ایرانی همواره تداوم داشته است، گرچه «عرضیات» آن كه قابل زوال و تجدید است، متغیر بوده است.

 

برخی از پژوهشگران، بعد از ورود اسلام به ایران، از دو قرن سكوت و سپس سر برآوردن ایران فرهنگی سخن گفتند. تا چه میزان با این روایت همدل هستید؟

درباره دو قرن سكوت این تعبیر رسا نیست. مراد فقدان حكومتی ایرانی مبتنی بر اندیشه سیاسی و ملكداری ایرانی است، یعنی تداوم تاریخ «ایران». طی دو قرن آغاز اسلام، جز در عرصه حكومت رسمی، هیچ سكوت نبود. حتی در عرصه سیاست و حكومت هم، گرچه خلافت، ایرانی نبود، اما زمام حل و عقد همین خلافت غیرایرانی هم به دست ایرانیان، با همان اندیشه ملكداری و دستگاه اجرایی ایرانی بود. اینكه بلندپایگان قوم‌گرای عرب، بعضی از خلیفگان اموی و عباسی را متهم كرده‌اند كه حكومت خسروان به راه انداخته‌اند یا ملكداری و رشته كارها را یكسره به ایرانیان سپرده‌اند و البته وجود و فعالیت خاندان‌های كهن دیوانسالار ایرانی در دستگاه اداری و سیاسی خلیفگان، ثابت می‌كند كه سكوتی از این حیث نبوده است. ایران فرهنگی هم از چیزی كه نبوده است، بیرون نیامده است. ایران فرهنگی از پیش از اسلام تا امروز وجود دارد، اما حدودش تغییر كرده است.

 

گفته می‌شود عموم سلسله‌هایی كه از اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری در ایران سر برآوردند، از طاهریان و صفاریان و سامانیان و دیلمیان و آل‌بویه گرفته تا سلسله‌هایی كه ریشه در اقوام مهاجم صحرانشین داشتند، مثل غزنویان و سلجوقیان و خوارزمشاهیان همواره پس از استقرار و تثبیت، میكوشیدند به عنصر ایرانی تشبث جویند و به نحوی از انحای برای خود نسبی ایرانی بتراشند. علت این اقدام ایشان چیست؟

دقیقا همین طور است و من چند جا در همین باره گفته و نوشته‌ام. موضوع فقط ساختن نسب‌نامه‌ ایرانی نیست. در ایرانی بودن سلسله‌هایی چون سامانیان و آل‌بویه كه كسی تردید نكرده است. سلاطین و فرمانروایان ایران پس از اسلام، چه حكومتی خُرد و محلی داشته‌اند و چه سرزمینی وسیع و حكومتی فراگیر، خود را از راه جعل نسب‌نامه به خسروان ایران پیوند می‌زده‌اند تا حكومت‌شان قبول عام یعنی نوعی مشروعیت یابد. جالب است كه اینها فقط نمی‌خواسته‌اند میان ایرانیان مقبولیت یابند و مشروعیت كسب كنند؛ نشر و ترویج این نسب نامه‌ها، آنها را به دیده همه اقوام «رعیت» صاحب حق نشان می‌داده است. اجمالا باید بگویم كه جعل این نسب‌نامه‌ها نشان می‌دهد كه در قرون اسلامی، حتی در درخشان‌ترین ادوار فرهنگی، یعنی قرون ٤ و ٥ هجری، در قلمرو شرقی اسلام عامه مردم چه می‌خواسته‌اند، چه نگاهی به حكومت داشته‌اند و انتظار داشتند فرمانروایان‌شان به كجا و چه كسانی منسوب باشند. وقتی از ایران فرهنگی و تداوم اندیشه ایرانی، از پیش از اسلام و سراسر عصر اسلامی سخن می‌گوییم، یكی از وجوه اثبات‌كننده آن، همین نگاه و تلقی از سیاست و حكومت است.

 

غیر از این، گفته می‌شود در طول سده‌های میانه، عنصر ایرانی در قامت اهل قلم و به صورت نهاد وزارت و دیوانسالاری با تجربه در دربارهای گوناگون حضور داشته است. اگر ممكن است در این مورد نیز توضیح دهید.

لابد مراد شما از اهل قلم در اینجا، طبقه كاتبان است كه بر كارگزاران عالیرتبه و میان‌رتبه دیوانی اطلاق می‌شده است. بالاتر اشاره كردم كه زمام حل و عقد امور دستگاه خلافت و به طور خاص، امور اداری و اجرایی به دست ایرانیان بوده است. واقع آن است كه دستگاه اداری ایران-دیوانسالاری- تقریبا به طور كامل به دست خاندان‌های كهن ایرانی دیوانسالار، به عصر اسلامی و حكومت خلیفگان منتقل شد و به تدریج بر اثر احوال هر دوره و احتیاجات اجرایی چیزهایی به آن افزوده شد. دیوانسالاری ایرانی از مهم‌ترین وجوه اندیشه ایرانی در سیاست و ملكداری، یعنی اندیشه ایران شهری است مخصوصا كه به نظر من شغل دیوانی، شغلی خاندانی بوده است و از پیش از اسلام تا قریب به یك قرن پیش، فنون و مشاغل دیوانسالاری از پدر به پسر منتقل می‌شده است. به همین سبب است كه دیوانسالاری ایرانی، باید پدیده‌ای متداوم در تاریخ ایران و جهان ایرانی تلقی شود.

 

نقش ادبا و شاعران به مثابه حافظان اصلی زبان و میراث شفاهی و مكتوب را در این تداوم چگونه ارزیابی می‌فرمایید؟

پیداست كه در بعضی ادوار نقش‌های مهم داشته‌اند. تنها ادیبان و شاعرانی چون دقیقی و فردوسی و حافظ و نظامی صاحب نقش نبوده‌اند. در آنچه ما الان درباره‌اش صحبت می‌كنیم، مورخان، اهل فلسفه به معنای قدیم آن، اعم از متفكرانی كه فقط در مسائل مابعدالطبیعه اندیشیده‌اند و متفكرانی كه درباره حكمت عملی بحث كرده‌اند؛ حتی طبیبان و منجمان هم نقش داشته‌اند. توضیح این مطلب از حوصله این مصاحبه خارج است. فقط اشاره می‌كنم كه دیوانسالاران و وزیران دانشمند ایرانی چون برمكیان، خاندان ابن عمید، خاندان نظام الملك، خاندان رشید الدین فضل‌الله، وزیران ایرانی یا ایرانی نسب در غرب جهان اسلام و حتی تا اسپانیا، از راه آثار خود یا كارِ وزارت و دیوانسالاری، از ستون‌های حفظ و تداوم فكر سیاسی و اجرایی ایرانی در جهان اسلام بوده‌اند.

 

یك سوال انتقادی و آن اینكه آیا این تاكید بر عنصر «ایرانی» ناشی از رویكردی ایدئولوژیك و نوعی ناهمزمانی (anachronism) در اطلاق مفاهیم نوپدیدی چون «ملت» و «ملی‌گرایی» بر دوره‌هایی نیست كه هنوز در ایران «دولت ملی» به مفهوم جدید كلمه در هیچ كجای جهان پدید نیامده بود؟

مفهوم و مصداق ایران و ایرانی تصور ذهنی نیست. چون واقع و صاحب اثر است، در مباحث مربوط به آن خواه ناخواه مورد تاكید قرار می‌گیرد. حالا اینكه مفهوم «ملی»و «ملت» در فرهنگ علوم سیاسی و اجتماعی امروز به كلی دور از مفهوم قدیم است، نافی اصل قضیه نیست. بسیاری پدیده‌ها در علوم و اندیشه‌های كهن، حتی علوم محض، وجود دارد كه برای تبیین آنها، واژه‌ها و اصطلاحات نوبنیاد بر آن می‌نهیم یا مجازا و به معنایی جدید از كلمات و اطلاقات قدیم برای آنها استفاده می‌كنیم. مهم مفهوم و كاركرد واژه‌ها و اصطلاحات و مفاهیم است. بله دولت ملی به معنای امروز نه در ایران و نه در نقطه‌ای از عالم پدید نیامده بود. اطلاق دولت ملی بر دولت صفوی هم مجازی است. ولی وقتی مورخ و محقق متوجه می‌شود كه نوعی آگاهی و تعمد در تشكیل دولت صفوی در برابر حكومت عثمانی كه بیشتر سرزمین‌های اسلامی را تصرف كرده و به ایران هم چشم دوخته بود، وجود داشته است و این آگاهی و تعمد برای ایجاد حكومتی متمركز زیر نام كهن ایران بوده است و قلمرویش با ایران عصر ساسانی پهلو می‌زده است، قهرا متمایل می‌شود كه آن را دولت ملی بنامد؛ گرچه ملی به معنای امروز نبوده است.

 

امروز از مجموع این تلاش‌ها كه از سوی نخبگان ایرانی در طول اعصار صورت گرفته، چه میراثی برای ما به جا مانده است؟ آیا این تاكیدی كه از سوی مورخان بر تاریخ میشود نوعی عقبگرد و دلخوش داشتن به «آنچه خود داشت» و در نتیجه شكلی از «واپس‌گرایی» نیست كه ما را از پرداختن به اینجا و اكنون باز می‌دارد و به غوطه خوردن در گذشته سپری‌شده، فرا می‌خواند؟

نه این طور نیست. هیچ ربطی به واپس‌گرایی ندارد. اطلاع از تاریخ و میراث گذشته یعنی وصف جانفشانی‌ها كه مردم یك سرزمین برای حفظ قلمرو خود و بهبود وضع زندگی و ایجاد تمدن و توسعه فرهنگ كرده‌اند و آن میراث را به نسل بعدی سپرده‌اند، نه‌تنها عقبگرد نیست، بلكه از مهم‌ترین انگیزه برای پیشرفت و توسعه و بسط دانایی و علم تواند بود. همه اقوام در همه سرزمین‌ها دنبال تحقیق در تاریخ گذشته خود و وصف آن هستند. حتی كشورهای تازه پدید آمده هم برای خود تاریخ و پیشینه فرهنگی می‌سازند. البته باید تاكید كرد كه صرف افتخار به گذشته، افتخارآفرین نیست، مگر تبدیل به انگیزه‌ای قوی در تجدید آن افتخارات در دنیای امروز شود.

منبع: روزنامه اعتماد

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: